چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

چه نوع تعاملی باید میان دانشجویان و اساتید وجود داشته باشد؟


چه نوع تعاملی باید میان دانشجویان و اساتید وجود داشته باشد؟

در جامعه ما، مدتهاست که شکلی از طبقه‌بندی اجتماعی رایج شده که مطابق با آن کسی که دارای عنوان دکتری است، خود به خود و به لحاظ روانشناختی واجد موقعیتی برتر می‌گردد. بدیهی است …

در جامعه ما، مدتهاست که شکلی از طبقه‌بندی اجتماعی رایج شده که مطابق با آن کسی که دارای عنوان دکتری است، خود به خود و به لحاظ روانشناختی واجد موقعیتی برتر می‌گردد. بدیهی است که در این مقال قصد نداریم مقام و منزلت پژوهشگران را (حال در هر حوزه علمی که باشد) مورد تردید قرار دهیم یا در تنزل آن بکوشیم، منزلتی که بی‌شک حق آنان است. با این حال نمی‌توانیم به حرف و حدیث‌هایی که روزانه و به ویژه در محیط‌های دانشگاهی، بین اساتید و دانشجویان در جریان است و پرده از نکته‌ای فرهنگی بر می‌دارند و نشان می‌دهند که مشکلی در کار است، بی‌توجه باشیم. در واقع می‌توان گفت همان معضلی که در سطح جامعه دیده می‌شود و گویای یک جور عدم تعادل و افراط‌ فرهنگی در روابط میان افراد دارای تحصیلات عالیه و دیگران است، به نوعی در درون دانشگاه‌ها و در روابط میان استاد و شاگرد نیز وجود دارد، و باز تکرار می‌کنم که این گفته خود اساتید است.‌

نکته در اینجاست که وجود این رابطه نامطلوب بر کیفیت آموزش و به ویژه یادگیری بی‌تأثیر نیست. مسلماً این مسأله، مسأله امروز و دیروز ما نیست و سابقه‌ای طولانی دارد، همچنین ریشه‌های آن را نه در دانشگاه بلکه در سطوح اولیه آموزش، یعنی در آموزش مدارس و دبیرستانها باید جست. در واقع در همین مقاطع است که رابطه‌ای که در بالا بدان اشاره شد میان دانش‌آموز و معلم شکل می‌گیرد و بدون چون و چرا بر برتری و تسلط معلم بر شاگرد تأکید می‌گذارد.

در نگاه نخست آن‌گونه به نظر می‌رسد که همین شرایط، با در نظر گرفتن تغییرات مکانی و زمانی، در دوره باستان وجود داشته است.

اما باید توجه داشت که این رابطه استاد شاگردی اخیر، که در عین طبقاتی بودن بسیار سازنده بوده، به مرور و با گذشت زمان شاگرد را به سمت آگاهی بیشتری سوق می‌داده است. در واقع این رابطه تا حد زیادی مبتنی بر تعامل میان شاگرد و استاد بوده به گونه‌ای که شاگرد خود را در داد و ستد با معلم می‌دیده و نقطه ضعف نظام آموزشی ما به نظر در همین نکته نهفته است، به این معنا که رابطه‌ای که بدان اشاره شد به هیچ روی نشانه‌ای از تعامل و تبادل در خود ندارد و آموزش به نحوی صورت می‌گیرد که قوه نقادی و اظهارنظر شاگرد ابداً شکوفا و بارور نمی‌گردد.

شیوه‌ای که در نظام آموزشی ما و به ویژه در مقاطع دبیرستان و پیش‌دانشگاهی به چشم می‌خورد، دانش‌آموز را تنها برای گذر از سد کنکور مهیا می‌سازد و عملاً او را به سمتی سوق می‌دهد که تنها به پایان راه یعنی به روزی که وارد دانشگاه می‌شود یا مدرک دیپلم خود را می‌گیرد، بیاندیشد بی‌آنکه مراد اصلی از امر تحصیل که همان پرورش روحیه نقادانه در اوست حاصل شده باشد. طبیعی است که چنین دانش‌آموزی، به هنگام ورود به دانشگاه، قادر نخواهد بود که به تعبیری <بالهای دانش خود را بگستراند> و چیزی جز شرایط پیش از دانشگاه را در روابط خود با استاد باز تولید نمی‌نماید.

لازم به ذکر است که چنین شرایطی برای آن سر دیگر رابطه، یعنی استاد نیز زیان‌بار خواهد بود. برای دانشجو همان‌گونه که گفته شد این معضل جدی پیش خواهد آمد که با استاد خویش در رابطه‌ای یکسویه و تنها پذیرنده قرار می‌گیرد، موضوعی که مانع رشد استعدادهای کیفی و خلاقه او می‌گردد.

همچنین در چنین وضعیتی استاد برای دانشجو همچون صاحب بی‌چون و چرای دانش می‌نماید که او به خود اجازه نمی‌دهد بر او ایرادی بگیرد،‌ یا حتی جرات تعامل و بحث با او را بیابد. از طرف دیگر استاد که تحت تأثیر مرادپروری شاگرد قرار گرفته و در عین حال چندان به شرایط حرفه‌ای کار خویش آگاهی ندارد، ممکن است در برج عاجی گرفتار آید که در آن خود را به گونه‌ای توهم‌آمیز مالک دانش بداند و در نتیجه از به روز کردن علم خود در حوزه نظر و عمل غافل بماند. ‌

با توجه به نکاتی که گفته شد در نتیجه می‌توان گفت که رابطه استاد و دانشجو اگرچه طبیعی است که مشمول نظام طبقاتی و والایی مقام استادی باشد، با این حال و به منظور حفظ سلامت و پویایی جامعه و به ویژه دانشگاه، باید تا اندازه‌ای تعدیل گردد. باز تکرار می‌کنیم که نکات بالا با توجه به دغدغه‌ها و گفتگوهایی که در سطح جامعه و در محیط‌های علمی در جریان است به قلم درآمد، امید به این که این مقال باب تأملی باشد برای تنظیم و تصحیح گام‌هایی که در راه پیشرفت بر می‌داریم.

افشین نسیمی‌