جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

سینمای ما آن ها را نمی بیند


سینمای ما آن ها را نمی بیند

مسئله سوژه یابی در سینمای ایران

با مروری اجمالی بر سینمای ایران و آثار تولید شده در آن، می توان نوعی تکرار و یکنواختی را در آن دید. آثاری که روی پرده سینماها می آیند، غالباً از موضوعات شبیه به هم برخوردارند، به جز برخی استثناها.

فیلم های کمدی و عامه پسند ما، عموماً تداوم جریان موسوم به فیلمفارسی هستند. نمونه اخیر چنین آثاری «شیر و عسل» است که گویی ملغمه ایی از تمام آثار فیلمفارسی قبلی است.

این وضعیت درباره بیشتر فیلم های یکی دو ماهه گذشته نیز صادق است. «هفت دقیقه تا پاییز» حرف تازه ای برای گفتن ندارد و موضوعی را دستمایه خودش قرار داده که چندین فیلم دیگر هم به آن پرداخته بودند. «بیداری رویاها» نیز یک موضوع تکراری را که قبلاً در فیلم شب های زاینده رود به تصویر کشیده شده بود ، به نمایش درآورده است. «چهل سالگی» نیز یک روایت رمانتیک درباره قشر مرفه بی درد است و البته روایتی مغرضانه نیز از تاریخ انقلاب اسلامی با آن درآمیخته - موضوع عاشقانه فیلم بسیار نخ نما و کلیشه ای است و نوع نگاهش به انقلاب نیز مشابه همان نگاهی است که در فیلم های «صد سال به این سال ها» و «طهران، تهران» آمده بود.

البته این فقط موضوع فیلم ها نیست که یکسان است، بلکه فضای حاکم بر آثار، زبان دراماتیک آن ها، شخصیت پردازی ها و از همه بدتر ایدئولوژی غالب بر آن ها- که عمدتاً باز تولید زندگی اشرافی و متجددانه است- در یک دایره بسته شکل می گیرد. حتی فیلمسازان ما به خود زحمت اندکی فاصله گرفتن از تهران را نمی دهند و از این رو، «تهرانیزه» بودن یکی از بیماری های مزمن سینما در ایران شده است. ضمن این که حتی در ترسیم تهران نیز کمتر شاهد تصاویری متفاوت از این کلان شهر هستیم.

آنچه از تهران در فیلم های ایران نمایش داده می شود آپارتمان های شیک، اتوبان، کافی شاپ، پارک و... است.

این اوضاع فقط به روزهای اخیر محدود نمی شود و مخاطبان سینما در تمام طول سال با ترسیم موضوعات شبیه به هم مواجه هستند. هر از گاهی فیلم هایی مثل «طلا و مس» ظاهر می شوند و «خرق عادت» می کنند. «عادت» یکی از آسیب های فرهنگ است و مانع نوزایی و عامل رکود می شود. سینمای امروز ایران عرصه ای عادت زده است که تنوع و تکثر در آن بسیار کمیاب شده و این در حالی است که شرایط اجتماعی ما به گونه ای است که سینماگران ما با فوران سوژه روبه رو هستند.

ایران از معدود کشورهای دنیاست که دارای این حجم از اتفاق و تنوع و فراز و نشیب است. در کشوری زندگی می کنیم که از پرخبر و پرحادثه ترین جوامع جهان محسوب می شود؛ فقط کافی است یکی دو سال اخیر را در نظر بگیریم تا متوجه شویم در همین مقطع کوتاه زمانی، ایران در راس اخبار رسانه های جهان قرار داشت و هر روز یک اتفاق تلخ یا شیرین برای این کشور رخ می داد.

به جز شرایط روز، کشوری با یک تاریخ عظیم، مملو از شخصیت ها و مسائل جذاب و جغرافیایی ثروتمند و مکثر داریم. همه این عوامل، ایران را به یک منبع غنی برای کار فرهنگی، هنری و اجتماعی تبدیل کرده است.

با این حال، سینماگران ما، این موضوعات را بسیار کم می بینند. به همین دلیل به ندرت می توان تصویری واقعی از ایران و ایرانی در فیلم های ۱۰، ۱۲سال اخیر ایران دید. متأسفانه این بیماری علاوه بر این که گریبان سینمای عامه پسند و تجاری ما را گرفته، سینمای به اصطلاح روشنفکری و جشنواره ای ما را نیز مبتلا کرده است.

به طوری که غالب آثار این دسته نیز کلیشه ای هستند. ملاک فیلم های شبه روشنفکری سینمای ایران، نه مردم، فرهنگ، آداب، شکست ها و پیروزی ها این کشور، که ذائقه جشنواره های خارجی است. همچنانکه ملاک سینمای سرگرم کننده ما نیز گیشه و سود اقتصادی است.

عادت زدگی و تکرار در سینمای ایران، نه تنها خودش یک آسیب محسوب می شود، بلکه نشانه و پیامد آسیب های دیگری هم هست. عدم ترسیم موضوعات متنوع و ضروری در سینمای ما بیش از هر چیز نشان دهنده عدم ارتباط سینماگرانمان با جامعه و فراز و نشیب های آن است. از تجاری سازان که انتظاری نیست، اما این همه بیگانگی و فاصله نخبگان و خواص سینمایی ما با مردم، فرهنگ بومی و آرمان های ملی این کشور هشداردهنده است؛ هم برای خود این طیف از هنرمندان و هم سینمای کشورمان.

جریان سینمایی موسوم به هنری یا مخاطب خاص، در پیله مسائل شخصی، عقده ها، سطحی نگری ها و تلخ کامی های فیلمسازان این جریان محصور است؛ عقیم و نابارور است و هیچ گاه نخواهد توانست موجبات پویایی و شکوفایی فرهنگی را فراهم کند.

تمام این شرایط گویای اهمیت تقویت «جریان سوم» در سینمای ایران است؛ جریانی که نه در پی گیشه است و نه جشنواره های غربی بلکه مقصودش مردم است.

همان جریانی که یک بار، در ابتدای دهه ۶۰ سینمای ایران را احیا کرد و به آن هویتی تازه و شخصیتی قابل احترام و معظم بخشید. همچنانکه در دهه اول انقلاب، این فیلمسازان جوان متعهد و انقلابی بودند که باعث زنده شدن سینمای ما شدند، امروز نیز محتاج روئیدن نسل جدیدی از سینماگران هستیم که پیوندی باطنی و عقیدتی با آرمان های ملی این کشور دارند. تنها راه تعالی سینمای ایران همین است و بس! فقط کسانی می توانند جایگاه سینمای ایران را ترقی ببخشند و آن را از دایره بسته تکرار و عادت خارج کنند که پرورش یافته و عاشق فرهنگ، مردم و آرمان های ملی ما باشند. با این حال، نمی توان دست روی دست گذاشت و چشم انتظار رویش نسل جدید آرمان خواه ماند و به وضع موجود دل بست. باید ضمن فراهم کردن بستر پرورش چنین فیلمسازانی، از سرمایه موجود نیز نهایت بهره را برد.

طراحی یک استراتژی عملیاتی برای تغییر رویکرد سینمای ایران، جهت مندتر شدن سیاست های حمایتی و هدایتی دولتی، دقت در تقسیم بودجه و از همه مهم تر تشکیل کار گروه هایی برای یافتن سوژه های متفاوت، جذاب و مسئله مند که فیلمسازان کشور بتوانند بر مبنای آن ها آثاری را تولید کنند، از جمله ابتدایی ترین راه حل هاست. به نظر می رسد که مدیران کنونی سینمای ایران، قابلیت ایجاد چنین شرایطی را دارند.

بعد از تحریر:

انتقادات مطرح شده در این نوشتار، به منزله ناامید بودن از سینمای ایران نیست. به طوری که در طول سال جاری چند فیلم متفاوت، با موضوعاتی بدیع و ساختاری جذاب به نمایش درخواهد آمد.

از جمله این فیلم ها می توان به «ملک سلیمان» و «نفوذی» اشاره کرد که حتماً در روزهای نمایش خود، خون تازه ای به رگ های سینمای ایران خواهند دمید.

آرش فهیم