یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

دیگر اجتماع نقیضین محال نیست


دیگر اجتماع نقیضین محال نیست

یا اجتماع نقیضین محال است یا خیر و از آنجا که این قضیه حکمی عقلی است استثناپذیر نیز نمی باشد بنابراین با توجه به پیشنهادهای ارائه شده, یا آمریکا پس از مدت ها جاه طلبی و زورگویی دست ازخوی استکباری خویش کشیده و یا لامحاله برخی به قدر پیشنهادهایشان رنگ باطل گرفته اند

۱) از قدیم الایام علمای منطق تصدیقات بدیهی را به ۶ دسته تقسیم کرده اند: محسوسات، متواترات، تجربیات، فطریات، وجدانیات، اولیات. لکن در طیف بدیهیات نیز بدیهیات اولیه نسبت به سایر بدیهیات اولویت داشته و از سایر قضایا به اذعان و تصدیق سزاوارترند و اولیات قضایایی است که انسان با صرف تصور موضوع و محمول و نسبت حکمیه آنها را تصدیق می کند و دلیل آن نیز عدم توقف تصدیق این قضایا بر هر امر دیگر است. اما در میان بدیهیات اولیه نیز آن که از همه به قبول و پذیرش سزاوارتر است، قضیه "امتناع اجتماع نقیضین" است و مرحوم علامه طباطبایی (رض) آن را اولی الاوایل و شهید استاد مطهری (ره) نیز آن را ام القضایا دانسته اند چرا که عدم پذیرش این اصل مساوی نفی و انکار هر گونه حصول علم برای انسان است زیرا در کنار هر قضیه صادقی حداقل احتمال صدق کذب آن نیز می رود ولذا انسان هرگز از حالت شک خارج نمی شود.

۲) "وجود" و "عدم" از بدیهی ترین متناقضین اند و همچنین است حکم صفات ایشان چون "وجدان" و "فقدان". لکن وجود و عدم را مساوق دیگری است که در فلسفه بدان پرداخته نشده و آن " حق" و "باطل" است.

۳) دنیای ماده و به خصوص کره ارض عرصه تقابل جنود حق و باطل است و جنود هر کدام که در ساحت درون فایق آید آدمی در ساحت بیرون نیز در زمره همان جبهه در خواهد آمد و اساسا کسانی از اهل معنا، فلسفه خلقت را رشد انسان در تقابل متحد الوجود حق و باطل با خلقت وی دانسته اند.

۴) حق و باطل را در دوران های گونه گون، نمود های مختلف بوده است. گاه باطل در ظاهر غلبه کرده است و گاه به فرموده قرآن حق، مغز باطل را از هم پاشانده است؛ لکن جنود حق را در پس قرن ها انزوا و خمودگی، جلوه ای دیگر در لباس انقلاب اسلام و تحت رایت حضرت روح الله رخ نمود و این جلوه را مراتب و پرده هایی است که اهل معرفت به قدر بضع خویش بدان واقفند ؛ حق نه در چارچوب مرزها می گنجد و نه در زندان جغرافیا و از همین روی سربازان حقیقی انقلاب نه آزادی خاک و زمین که با جهانپدیداری جهانشمول خود آزادی نه حتی مسلمین که رهایی تمامی مستضعفین عالم در هر کجای کره ارض که خورشید بدان می تابد را آرمان خود قرار دادند و در این میان امام اهل حق، جنگ میان ایران و اعدا را نه جنگ کشورها که جنگ مکتب ها و جنگ حق و باطل نامید و قلب باطل -امریکا- را شیطان اکبر نامید.

۵) این روزها که ندای شوم «مذاکره با آمریکا در تمامی سطوح» از مصلای تهران گوش دغدغه مندان نظام را آزرده، تن علمای دستگاه منطق ارسطویی نیز در گور به لرزه درآمده است. انقلاب اسلامی که راهبرد "نه شرقی- نه غربی" را فرا راه خود نهاده بود، تنها نقطه ای بود که شرق و در رأس آن کمونیسم خون آشام و غرب و در رأس آن آمریکای جهان خوار، دست در دست هم نهاده و حفظ منافع مشترک خود را اندیشه کردند و این تضاد غایات به اندازه ای بنیادین بود که حضرت امام فرمود هر کجا که آمریکا از شما تعریف نمود، اشکال خود را در آنجا بیابید و بر این اساس فرض تصور منافع مشترک میان اهل حق و جنود باطل فرض اجتماع نقیضین بوده و مساوی انکار بدیهی ترین قضیه منطقی می باشد.

حقیقت آن است که آنچنان که رهبری معظم نیز اوایل سال در مورد مذاکره با آمریکا فرمودند ملت ایران منافع مشترکی با کشورهای استثمارگر و زرسالاران بین المللی ندارد و به همان اندازه که نظام مقدس جمهوری اسلامی به اهداف عالیه خود دست یابد، کشورهای سلطه طلب باخته اند و به همان اندازه که از دست یابی به آرمان های خویش بازبماند ایشان کامیاب شده اند و بالعکس.

۶) یا اجتماع نقیضین محال است یا خیر و از آنجا که این قضیه حکمی عقلی است استثناپذیر نیز نمی باشد. بنابراین با توجه به پیشنهادهای ارائه شده، یا آمریکا پس از مدت ها جاه طلبی و زورگویی دست از خوی استکباری خویش کشیده و یا لامحاله برخی به قدر پیشنهادهایشان رنگ باطل گرفته اند! و این تقسیم از آنجا که دایر بین نفی و اثبات است حاصر است و شق دیگری برای آن متصور نیست.

حسین همازاده