چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
روزنگار علم درد تاریخی ماست
اسدالله علم یک خانزاده بیرجندی است. او تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش گذراند، همزمان نیز به فراگیری زبانهای انگلیسی و فرانسه پرداخت و هنگامیکه پدرش - ابراهیم علم - توسط رضاشاه به تهران فراخوانده شد، اسدالله نیز در ۱۵ سالگی به تهران آمد و در مدرسه عالی کشاورزی کرج به تحصیل مشغول شد. امیراسدالله با اعمال نفوذ پدرش، در ۱۳۲۳، پیشکار مخصوص محمدرضاشاه شد و این سمت را تا اواسط ۱۳۲۶ ش. حفظ کرد. در ۱۳۲۷ ش. در کابینه دوم ساعد مراغهای سمت وزارت کشاورزی را عهدهدار شد. او این سمت را در کابینه رجبعلی منصور نیز حفظ کرد و در کابینه رزمآرا وزیر کار شد.
با قتل رزمآرا و نخستوزیری مصدق، علم از سوی شاه سرپرست اداره املاک و مستغلات پهلوی شد. او در جریان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که به سقوط دولت مصدق انجامید، با عوامل جاسوسی انگلیس از جمله برادران رشیدیان و شاپور ریپورتر هماهنگ بود و پس از کودتا و قدرت گرفتن شاه نیز در حلقه مشاوران شاه درآمد. پس از کنارهگیری سپهبد فضلالله زاهدی در فروردین ۱۳۳۴، علم در کابینه حسین علاء وزیر کشور شد. او در این سمت که تا فروردین ۱۳۳۶ ادامه داشت، استانداران و فرمانداران سراسر کشور را تعویض کرده و عناصر مورد اعتماد شاه را جایگزین ساخت. لایحه تاسیس ساواک نیز در همین دوره تهیه و تقدیم مجلس شد. پس از تشکیل کابینه دکتر منوچهر اقبال در فروردین ۱۳۳۶، علم در ۲۷ اردیبهشت همان سال <حزب مردم> را در ایران تشکیل داد.
اما ریاست وی بر این حزب تنها تا پایان دوران نخستوزیری اقبال ـ شهریور ۱۳۳۹ ـ دوام یافت و به دنبال افتضاح انتخاباتی تابستان ۱۳۳۹ مجبور به استعفا از دبیرکلی حزب مردم شد. امیراسدالله علم پس از عزل علی امینی از مقام نخستوزیری، در تیر ۱۳۴۱ مامور تشکیل کابینه شد و تا اسفند سال بعد عهدهدار این سمت بود. برگزاری رفراندوم ششم بهمن ۱۳۴۱ و تحریم آن توسط مردم، کشتار طلاب حوزه علمیه در مدرسه فیضیه قم در فروردین ۱۳۴۲، بازداشت حضرت امام خمینی در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و سپس سرکوب خونین قیام پانزده خرداد از دیگر رویدادهای عمده دوران نخستوزیری علم بود. علم پس از استعفا از نخستوزیری، در اسفند ۱۳۴۲، به ریاست دانشگاه پهلوی شیراز منصوب شد و این سمت را تا ۱۳۴۵ حفظ کرد. وی سپس در ۱۹ آبان این سال وزیر دربار شد.
وی همزمان چندین مقام تشریفاتی دیگر از جمله آجودانی مخصوص محمدرضاشاه، نمایندگی ویژه شاه در هیات مدیره بنیاد پهلوی، عضویت در هیات مدیره بنگاه ترجمه و نشر کتاب، مدیریت عامل کمیته پیکار با بیسوادی، عضویت در هیات مدیره سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی و دبیرکلی <حزب مردم> را به تدریج برعهده گرفت. اسدالله علم سرانجام پس از بستری شدن در بیمارستانهای پاریس و نیویورک در ساعت ۱۱ روز جمعه ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ در بیمارستانی در نیویورک درگذشت. دکتر بهزاد اشتری محقق و پژوهشگر تاریخ معاصر و کاردار سابق سفارت ایران در ژاپن و اوکراین، در این گفتوگو به ابعاد سیاسی و اجتماعی خاطرات اسدالله علم پرداخت و او را یکی از مهرههای کلیدی دستگاه پهلوی قلمداد کرد.
▪ از خاطرات اسدالله علم استنباط میشود که ایران جامعهای مدرن است اما در متن آن پوسیدگیهایی نیز دیده میشود. اسدالله علم در این کتاب به فقدان ابزارهایی برای قدرتمند شدن یک کشور اشاره میکند و از نبود آزادیهایی سخن میراند که با سوابق ایشان کمی ناسازگار است. این تناقضها شما را سردرگم نکرده است؟
ـ در مقدمه این کتاب، گویا ناشر کتاب، از سیاست شاه و مملکت تحلیل درستی ارائه داده است. با توجه به فقدان احزاب سیاسی و نبود آزادی بیان در جامعه، پیشرفتهای اقتصادی نسبیای صورت گرفت. اگر سالهای ۱۲۸۵ تا ۱۳۰۴ را با بعد از ۱۳۵۵ مقایسه کنید، مظاهر مدرنیته در ایران در سالهای پایانی محمدرضاشاه بسیار ملموس است. ما نمیتوانیم این حقیقت را نادیده بگیریم. به عنوان مثال ترافیک در سال ۵۴ و ۵۶ هم وجود داشته است. امروزه شهر تهران گستردگی خارج از آن محدوده ۲۵ ساله را دارد و به وسعت شهر ۶۰۰کیلومتر مربع اضافه شده است. در آن زمان ۷۰۰ کیلومتر مربع بود اما امروزه ۱۳۰۰ تا ۱۴۰۰ کیلومتر مربع است. در هر حال ایران هنوز با این مشکل مواجه است. این علائم مدرنیته است و گرچه ایدئولوژی حاکم در ایران ضدمدرن است، اما از نظر سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مدرنیزاسیون در ایران پیشرفت کرده است.
▪ اما دولتمردان ایرانی این را نمیپذیرند. آنها برای جامعه امروز خطوط متفاوتی را ترسیم میکنند.
ـ علیرغم اینکه دولت کنونی مظاهر مدرنیته را نمیپذیرد اما به هرحال دولت به وظیفه خود عمل کرده و میکند. به عنوان مثال بیمارستان تاسیس میکند، دانشگاه علوم پزشکی تا آنجا که امکان آن وجود دارد، مدرنتر میشود، بیمارستانهای تهران روز به روز مدرنتر میشوند، بودجه خوبی برای آنها جذب میشود، حقوق خوبی به پرستارها پرداخت میشود، اتاقهای عمل بسیار گرانقیمت خریداری شده و توسعهیافته است. علیرغم اینکه شاید برخی از علما با مدرنیته چندان موافق نباشند و این مظاهر را ضد اسلام هم بدانند اما در متن این روابط علائم مدرنیته کاملا آشکار است. شما میبینید که غربیها هم وقتی به ایران میآیند غالبا شگفتزده میشوند. این شگفتیها از کجاست؟ بیشتر به خاطر دریافت غلطی است که از جامعه امروز ما دارند. به هر صورت فرآیند مدرنیته در ایران پیش میرود اما چون برنامهریزی و سازماندهیشده نیست، نتایج خود را به تمامی آشکار نمیکند یا این تحولات شفافیت ندارد. این درد تاریخی ماست. در چنین شرایطی شایعات اوج میگیرند. مثلا در زمان پهلوی شایعه میکردند که فلانی دزد است واموال این ملت را غارت میکردند. شاید این شایعات صحت داشت و اگر حقیقت نداشت اساسا انقلابی برپا نمیشد اما برخی از این شایعات هم تنها به خاطر غرضورزیهای مرسوم روزگار بود. اینها در جامعه امروز هم وجود دارد. در صورتی که اگر آزادی بیان و آزادی مطبوعات به قدر کافی باشد، مشخص میکند که اینطور هم نیست که مردم شایعه میسازند.
یکی از نکات حساس و اساسی جامعه آن روز این بود که سیستم به صورت مدنی و قانونمند اداره نمیشد. اگر احزاب و مطبوعات آزاد بودند، میتوانستند برخی از این شایعات را از ابهام دربیاورند. بنابراین برخی از گلایهها و انتقادات علم از سیستم صحیح و منطقی بود. به عنوان مثال آن شایعاتی که برای آقای محمود خیامی طراحی شده بود تنها یک شایعه بود.
اما در هنگامه انقلاب به شدت این شایعات اشاعه پیدا کرد. چون من یک سال در مجموعه ایشان کار کردم یادم هست هنگام عاشورا در خانهاش - در خیابان مقدس اردبیلی فعلی - سینهزنی و حسینیه داشتند. یک محوطه بزرگی در آنجا تعبیه شده بود که به باغ محمود خیامی معروف بود. احمد خیامی بالاتر از آن در ولنجک خانه داشت که الان آسایشگاه معلولین شده است؛ خانه خیلی سادهای بود و تنها حیاط بزرگی داشت .
در مراسم عاشورا همه روضهخوانها را دعوت میکردند و خودشان هم با لباس سیاه در مرکز این مراسم سینه میزدند. کارکرد مطبوعات و آزادیهای بیان هم همین است. این عدم آزادی بیان و آزادی مطبوعات موجب میشود که شایعات خیلی قوی فراگیر شود و مردم باور کنند که همه از بالا تا پایین دزد هستند.
▪ طی ۲ سده اخیر وزرا یا نزدیکان شاهان ایران، همانند اعتمادالدوله (ناصرالدینشاه)، سلیمان بهبودی(رضاشاه) و اسدالله علم (محمدرضاشاه) روزنگارهایی را به یادگار گذاشتهاند که از حیث مباحثی که در درون دربار یا اطراف شاهان میگذشت، مهم بود. روزنگار علم را از حیث کیفیت متون سیاسی و تاریخی برای امروز ایران چگونه ارزیابی میکنید؟
ـ اتفاقا خاطرات اسدالله علم یک روزنگار کیفی نیست، چون مسائل جدی کشور را در آن نمیخوانید.
▪ چرا؟
ـ در این روزنگار پارهای از مسائل مهم نیامده است. گزارشهای سیاسی که شاه از اطرافیان خود دریافت میکرد علم از آن اطلاعی نداشت. این روزنگار نشان میدهد که علم حتی از گزارشهای ساواک مطلع نبوده است و همچنین از گزارشهای حسین فردوست. مذاکراتی که شاه با نخستوزیر کشور - امیرعباس هویدا - برگزار میکرد ایشان هیچ روزنهای برای دریافت خبر نداشت و اساسا در جریان نبوده است. روزنگار علم یک نوع خاطرات روزانهای است که به صورت عمومی و عام نوشته شده است.
▪ تا چه اندازه این نوع خاطرات محل اعتنا است؟
ـ کاملا قابل اعتنا است. به هرحال او یک دوره نخستوزیر بود و از ارتباطات وسیعی در سطح کلان ملی برخوردار بود. اطلاعات او گاه دقیقتر از حتی خود شاه است. عدهای از اطراف میآمدند و گزارشهایی برای خودشیرینی یا برای آگاهی به ایشان ارائه میدادند یا حتی به جهت اینکه مشکلاتشان مرتفع شود. بنابراین او جسته و گریخته از وضعیت سیاسی کشور اطلاعات داشت. اما به نحوی که هویدا از مسائل ریز و حساس کشور اطلاع داشت، آگاهی نداشت. در هیچ بخشی از خاطرات او از گزارشهای هویدا به شاه سخنی به میان نیامده است، بنابراین میتوان گفت که علم موقعیتها و وقایعی را میبیند که دیگران ندیدهاند و سیاستمداران دیگر به روابطی مشغولند که او از آن بیاطلاع است اما در مجموع همه اینها یک کل را تشکیل میدهد که عنوانش <تاریخ عصر پهلوی دوم> است.
▪ شاید او مطلع بود اما خویشتنداری میکرد؟
ـ نه، اینکه در خاطرات خود نوشته است شاه خیلی انسان توداری است و فقط به گزارشها گوش میکرده و گاهی وقتها اظهارنظر میکرده است، گویای این است که او نمیتوانست مطلع باشد هویدا چه گزارشهای سیاسیای به شاه ارائه داده است یا ساواک چه گزارشهای سیاسی یا اجتماعی به گوش شاه رسانده است، چون اینطور که برمیآید گاهی وقتها او درددل مردم را از لحاظ گرانی، بیبرقی، قطع تلفن و کمفروشی به شاه منعکس میکرد.
▪ یکی از همین نکاتی که در کتاب هم به خوبی منعکس شده است مساله کمفروشی و سیاست تثبیت قیمتها است. برای من جالب بود که علم هم مخالف این نوع سیاستها بود.
ـ در اواخر دوره شاه به دلیل قیمتگذاری دولت روی بعضی از محصولات، نارضایتیهای زیادی بهوجود آمده بود، مثل همین سازمان تعزیرات حکومتی یک سازمانی هم در آن موقع تاسیس شده بود که قیمتها را کنترل میکرد. منتها همین مساله به کمفروشی منجر شد. مثلا سر شیشههای پپسیکولا خالی بود، وزن قوطی پودرها کم شده بود؛ مثلا روی آن نوشته بود ۵۰۰ گرم، اما عملا ۴۱۰ گرم بود. حتی قطع روزنامههای اطلاعات و کیهان هم کوچک شده بود.
▪ کاغذ روزنامه کیهان و اطلاعات دولتی نبود؟
ـ چرا دولتی بود، اما برای اینکه از کاغذ - حتی به اندازه ۲ سانتیمتر - بزنند به کمفروشی متوسل میشدند. یادم هست گاهی وقتها بالای روزنامه اطلاعات خیلی کوتاهتر از زمان قبل آن میشد. این درست است که کاغذ به وفور در اختیار آقای مسعودی بود، ولی با این همه صرفهجویی در چاپ میتوانست سود هنگفتی به ارمغان آورد. روزنامه آیندگان که منتشر شده بود به اندازه قطع روزنامههای فعلی صبح بود، مثل همشهری کوچک منتشر میشد. آیندگان به اندازه اطلاعات (که هنوز هم به صورت صفحات بزرگ منتشر میشود) نبود. این روابط در درون حاکمیت، تبعیضهایی را در بین مردم و بازار ایجاد کرده بود. این گزارشهایی که به شاه میدادند در خاطرات او کاملا منعکس نیست. اما میتوان فهمید وقتی اعلم به شاه اعتراضهای محترمانهای میکرد، شاه میگفت: <نه، اینطور هم نیست.> پس درمییابیم شاه اطلاعاتی داشت که اسدالله علم فاقد آن بود، اما او نمیگوید که فاقد آن هستم بلکه به زیرکی از کنار این واقعه عبور میکند. از سوی دیگر وقتی که شاه میگوید: <اینطور نیست> بنابراین یا اطرافیان شاه به او گزارش دروغ میدادند یا شاه فرافکنی میکرد. چون جز در مورد سیاست خارجی از چیزی ترسی نداشت. پس در عمده اوقات احتمالا به او دروغ میگفتند.
▪ ترس شاه از سیاست خارجی چه بود؟
ـ شاه در دوره ریاستجمهوری جیمیکارتر سعی میکرد پنالتی ندهد. در این دوره که دموکراتها بر مسند قدرت بودند بعد از جلسه شیکاگو که بین فورد و کارتر و دیگران برگزار شد، کارتر پنبه کشورهای ضد دموکراتیک را زد. کاملا واضح است که ایشان به قول معروف از تغییرات three p سخن گفته بود؛ واژهای که از ۳ <پ> اقتباس شده است، پهلوی، فیلیپین و پارک چون هی (رئیسجمهور کرهجنوبی< .)پارک چون هی> خیلی هم برای کره زحمت کشید، اما در روز چهارم آبان ۱۳۵۸ یعنی ۲۶ اکتبر ۱۹۷۹ میلادی در کره از سوی رئیس سازمان امنیت ترور شد.
▪ ترور به چه شکل بود؟
ـ یک میهمانی شام ۴ نفره برگزار کرده بودند. رئیس سازمان امنیت، رئیسجمهور و ۲ دختر خانم در این جلسه حضور داشتند. ناگهان رئیس سازمان امنیت کلت کمری خود را روی پیشانی رئیسجمهور میگذارد و شلیک میکند.
▪ به چه دلیل کشته میشود؟
ـ به دلیل اینکه باید تغییراتی در حیطه نفوذ آمریکا انجام میشد. به محض اینکه رئیسجمهور کشته شد، رئیس سازمان امنیت صبح فردا خودش را معرفی میکند، اما هرگز معلوم نشد اعدام شد یا به حبس ابد محکوم شد. دقیقا مشخص نشد. حکومت کره دوره کوتاهی از دموکراسی را تجربه کرد ولی دوباره ژنرالها کودتا کردند، چون میترسیدند به خاطر وضعیت گروگانگیری آمریکاییها به وضعیت ایران دچار شوند. احساس میکردند که اگر در کره سستی کنند ممکن است همانند ایران سیطره خود را از دست بدهند و قافیه را ببازند.
▪ فرضیهای در مورد خاطرات اسدالله علم و همچنین اعتمادالدوله وجود دارد که گاهی وقتها در لابهلای سطور به ذهن هر خوانندهای خطور میکند. فرضیه این است که آدمهایی که در دربار بودند برای ماندگاری در تاریخ، نکتههایی را در یادداشتهای خود باقی گذاشتهاند تا نامشان به نیکی در تاریخ باقی بماند و همچنین به دنبال این بودند تا تصویری از زیرکی، هوشیاری و خیرخواهی از خود برجای بگذارند. شما چنین تصوری نمیکنید؟
ـ نه، من چنین تصوری از نگارش این کتاب ندارم. چون ذات علم را میشناسم. فراموش نکنیم علم یک خان بود. از لحاظ فرهنگی در خانوادهای بزرگ شده بود که به قدرت اهمیت میدادند. شما حتما در دورهای بزرگ نشدهاید که خانها را ببینید. در ایران خانهای بزرگ بسیاری بودند که ظلمهای زیادی به رعیتها میکردند. پدر علم فرق داشت. مساله کشاورزی بیرجند با کشاورزی گیلان و مازندران متفاوت بود، چون گیلان آب داشت و خشکسالی بسیار کم اتفاق میافتاد، ولی در جاهای دیگر نقاط ایران که کمآب بود ما همیشه کمبود آب داشتیم، قحطی هم میشد. کشت دیم بود. خان هم وقتی آب نداشته باشد چه چیزی میتواند از رعیت بگیرد؟ بنابراین خان جنوب خشنتر بود، ولی خان شمال چون محصول زیادتری داشت مهربانتر بود. روستایی هم وقتی فشار زیاد باشد محصول را پنهان میکند و مجبور هستند او را به چوب فلک ببندند که محصولاش را بگیرند.
پدر آقای علم میدانست با رعیت چگونه رفتار کند. کمااینکه در خرداد ۴۲ که قیام شد و مردم از ورامین و... آمدند، علم که نخستوزیر بود دستور شدت عمل داد. من کلاس نهم بودم. درست ۱۵ خرداد امتحان زبان عربی با دکتر بحرالعلومیداشتیم. من شدت عملی را که علم به خرج داد به چشم خودم دیدم. حتی همین شدت عمل موجب شد در سهراه ورامین جلوی آن رعیتهایی که از شهرری به تهران میآمدند گرفته شود. توی میدان بهارستان هم به شدت تیراندازی کردند، به طوری که وقتی بعدازظهر قیام مردم سرکوب شده بود باز هم مردم با اطمینان نمیتوانستند از خیابان عبور کنند.
نکته خیلی عجیبی که در این کتاب به چشم میخورد این است که او به حمایت و جانبداری از روحانیت در کتاب زیاد سخن گفته است، حتی خیلی در این باره منزه و مودب سخن میگوید. خواننده ناآشنا به تاریخ احساس میکند که او تعلقخاطر خاصی به طبقه روحانیت داشته است، اما وقتی با رفتار خشن علم در سال ۴۲ مواجه میشویم این خاطرات کاملا متفاوت میشود.
به دلیل اینکه پشت مساله ناآرامیهای ۱۵خرداد ۱۳۴۲ یک نهضت مذهبی بود. علم گمان میکرد که پشت این ناآرامیها تحریک خارجی وجود دارد. شاه و علم نیز به تحریک خارجیها خیلی حساس بودند.
مجید یوسفی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست