یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

ارزیابی دیپلماسی آمریكا در خاورمیانه


آمریكایی ها درمغلوب كردن رقبای خود مهارت دارند آمریكایی ها حتی بیش از انگلیس وفرانسه, بر مستعمره های سابق این دو كشور مسلط شدند و در مورد مسكو, بر مرزهای جنوبی روسیه كنترل دارند

در این نقاط، هیچ كس خواهان آنها (آمریكایی ها) نیست، ولی آمریكایی ها با مهارت برای برقراری موازنه نسبت به حكام سابق وارد منطقه شده اند. در این اوضاع و احوال، واشنگتن مسؤول تمام وضعیت ها درمنطقه است. با وجود این، اگرچه ایالات متحده توفیقات تاكتیكی كوتاه مدتی را كسب كرده، ولی پیامد این موفقیت ها، مصیبتی استراتژیك است.

مشكل این است كه ایالات متحده با محدودیت منابع نظامی و اقتصادی به دنبال منافع جهانی است. بیش از یك دهه قبل ، اتحاد شوروی به علت فرسودگی ، تلاش برای برتری جهانی را رها كرد. بر خلاف اتحاد شوروی، آمریكای ثروتمند، دشمنانی ندارد كه توانایی مقابله نظامی با او را داشته باشند، ولی اشغال افغانستان و عراق، ایالات متحده را در وضعیت دشواری قرار داده است: آمریكا یا باید در آینده ای نزدیك، طرح دیگری را ارائه دهد یا متحدانش را متقاعد نماید تا سربازان بیشتری را به منطقه اعزام كنند. ولی آیا متحدان او این كار را خواهند كرد؟

حفظ همدردی همپیمانان ضمن نادیده گرفتن آشكار علایق آنها برای آمریكا، كار آسانی نیست. هنگامی كه آمریكا آنها را تحت فشار مداوم قرار می دهد، اجرای چنین كاری بسیار دشوارتر می شود. فرانسه، آلمان و روسیه با دومین جنگ در منطقه خلیج فارس مخالفت كردند. سیاست ایالات متحده نسبت به كردها باعث سردی قابل ملاحظه ای در روابط ایالات متحده - تركیه شده است. ایالات متحده، اسرائیل را به دلیل وابستگی های نظامی و فناوری به چین تحت فشار بی سابقه ای قرار داده است و بر سر سازش با فلسطین اصرار دارد، زیرا نوع روابط با فلسطینی ها موجب جنگی ۱۰ساله در منطقه شده است. اكنون اسرائیلی ها احساس می كنند كه ایالات متحده به زور خود را وارد تحولات می كند.

تلاش های آمریكا برای صدور دموكراسی به سبك غربی به خاورمیانه و جنوب غرب آسیا یعنی مناطقی كه از قوانین خود پیروی می كنند، به اندازه توفیق اتحاد شوروی در صدور سوسیالیسم به این كشورها در گذشته بوده است. اكنون اینگونه به نظر می رسد كه دموكراسی به ناچار، مسلمانان ریشه گرا را به قدرت می رساند. عدم درك این مسأله به معنای آن است كه یا واشنگتن از روی عمد، تغییراتی در خاورمیانه ایجاد می كند و یا پاجای پای پولیت بورو اتحاد شوروی گذاشته است. دولت ایالات متحده همچنین در باره سیاست هسته ای و سایر تسلیحات كشتار جمعی ، سیاست متناقضی را دنبال می كند . در اینجا صحبت بر سر اسرائیل با دموكراسی پایدار به سبك غربی نیست، زیرا صرف نظر از روابط بد با همسایگانش فناوری هسته ای را پراكنده نمی كند.

پاكستان و ایران، موضوعی متفاوت هستند. پاكستان بی ثبات دارای نیروی هسته ای است. دولت پاكستان به د لیل فشار مداوم اصولگرایانی كه در یك زمان، طالبان افغانستان و رهبران پشتو را شكل دادند، در حال فروپاشی است. ولی حتی هنگامی كه سیاست پاكستان در جهت گسترش فناوری های هسته ای به همسایگان مسلمان خود برملا شد، هیچ تحریمی برای پاكستان در نظر گرفته نشد. در عوض، واشنگتن فشار خود را به ایران معطوف كرد كه پیشرفت سریعی به سوی دستیابی به انرژی هسته ای داشته است. مثال پاكستان و كره شمالی و تلاش بی ثمر عراق به منظور كسب تسلیحات كشتار جمعی آرمانی، ایرانی را تحریك كرده است تا در مقابل همسایگان اوراسیایی خود: پاكستان، هند، چین و روسیه به عضویت باشگاه هسته ای در بیاید.

جنگ با تروریسم بین المللی كه به عنوان اساس سیاست خارجی ایالات متحده توسط «جورج دبلیو بوش» پس از حملات ۱۱ سپتامبر اعلام شد، بیشتر متوجه ایران و عراق، دشمنان قدیمی آمریكا، بوده است. با آنكه ایالات متحده، جنگی علیه تروریسم را آغاز كرده ، شاهرگ های حیاتی انرژی و همچنین راههای دستیابی به چین را اشغال كرده است. چین تنهاكشوری است كه ممكن است در سالهای آتی ، آمریكا را به مبارزه بطلبد. این سیاست منجر به اتحاد با آمریكا نمی شود. سایر كشورها در تلاش هستند تا با گروه بندی ها و اتحادیه ها مانع توسعه طلبی ایالات متحده شوند. این ملت ها، شركای آمریكا محسوب می شوند، ولی نگران این مسأله هستند كه ایالات متحده ، به طور كلی ، علایق ملی و علایق شخصی نخبگان این كشورها را نادیده می گیرد.

تصمیم سازمان همكاری شانگهای مبنی بر عقب نشینی نیروی نظامی آمریكا از آسیای مركزی، نتیجه نهایی انقلابات در گرجستان و قرقیزستان و ناآرامی های اسلامی در ازبكستان بوده است. اهمیت زیادی ندارد كه آمریكا مدافع این وقایع باشد یا از «گروه های انقلابی» حمایت كند.

ایجاد بی ثباتی تحت شعارهای دموكراسی در قفقاز و آسیای مركزی ، خطر كمتری از وضعیت مشابه درآفریقای شمالی ، مدیترانه غربی و شبه جزیره عربستان ندارد. وقایع عراق آشكار كرده است كه آمریكایی ها می توانند رژیم تمامیت خواه را در منطقه كنار بگذارند، ولی قادر نیستند زندگی را برای افراد در پی فروپاشی دولت های آنها امن تر كنند.

مسیر طالبان، وارث جنگ آمریكا علیه اتحاد شوروی ، زندگی در افغانستان را به سطح عادی برنگرداند. ولی در عوض ، آن را به مركز تولید مواد مخدر در جهان تبدیل كرد. اشغال عراق ، شهروندان این كشور را از دیكتاتوری صدام حسین آزاد كرد، ولی تمام چیزی كه آنها كسب كردند حق انهدام یكدیگر بود. عراق به صحنه جنگ داخلی و محلی برای پرورش تروریست های مسلمان تبدیل شده است. شكی نیست كه ایجاد دموكراسی در سوریه یا مصر همین تأثیر را ایجاد خواهد كرد. عقب نشینی نیروهای سوری از لبنان، این كشور را در آستانه جنگ داخلی دیگری قرار داده است. اقلیت های قومی و مذهبی خاورمیانه به عنوان اولین قربانیان فروپاشی رژیم های حاكم دچار فرجامی تأسف انگیز شده اند. جوامع مسیحی در فلسطین و عراق در حال از بین رفتن هستند. مسیحی ها در لبنان نیز تضعیف شده اند، این مسائل عمدتاً پیامدهای تجربیات سیاسی آمریكاست. آمریكایی ها در خاورمیانه هرگز موردعلاقه نبوده اند، ولی در گذشته ، در بین ملتهای منطقه، نگرانی و حسرت ایجاد می كردند و بعضی دولتها تلاش می كردند تا از آنها تقلید یا روابط طولانی مدتی را با آنها برقرار كنند. ولی امروز، آمریكایی ها مورد تنفر هستند و هیچ كس دیگر از آنها نمی ترسد. از آمریكایی ها استفاده می شود، ولی فاصله لازم با آنها حفظ می شود. دیگر روش زندگی ، آموزش ، نظام دولتی و اقتصاد آمریكایی نمونه قابل پیروی تلقی نمی شود.

ایالات متحده با استفاده از قدرت و پول خود در خاورمیانه هرچه رامی خواهد به دست می آورد. متأسفانه، به طور سنتی، ایالات متحده پس از آنكه اشتباهاتی را مرتكب می شود، تصمیم درستی اتخاذ می كند. بهای اشتباهات آنها نه تنها زیان بزرگ اقتصادی و سیاسی، بلكه تلفات انسانی است .

منبع: خبرگزاری ریانووستی‎/ ترجمه: مرضیه خادم شریف