پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

دموکرات ها و خروج از انزوا


دموکرات ها و خروج از انزوا

سرانجام دوران انزوای دموکرات ها در معادلات آمریکا به پایان رسید و برای نخستین بار در هزاره سوم, یک مقام رسمی دموکرات آمریکایی به دیدار از خاورمیانه پرداخت

سرانجام دوران انزوای دموکرات‌ها در معادلات آمریکا به پایان رسید و برای نخستین بار در هزاره سوم، یک مقام رسمی دموکرات آمریکایی به دیدار از خاورمیانه پرداخت. بر اساس آنچه در کاخ سفید و اتاق‌های فکر آمریکا جاری است، سیاست خارجی واشنگتن در قبال جامعه جهانی در سطوح کلان و بلند مدت یکسان است و تنها در سطوح میانی و کوتاه مدت است که میان آنها اختلاف وجود دارد.

در ابتدای سال ۲۰۰۰ میلادی، جرج واکر بوش با تقلب در انتخابات توانست “ال گور” نامزد سرشناس حزب دموکرات را از مقابل بردارد و به عنوان نخستین رئیس جمهور آمریکا در هزاره سوم وارد کاخ سفید شود. حضور بوش پسر در واشنگتن مصادف با سر کار آمدن نومحافظه‌کاران بود. افرادی جنگ طلب که با تاثیرپذیری از افکار ساموئل هانتینگتون و فرانسیس فوکویاما خواهان تسلط بر خاورمیانه و سرتاسر جهان با استناد به ابزارها و روش‌های میلیتاریستی بودند.

در چنین شرایطی، دموکرات‌ها و حتی جمهوریخواهان سنتی به حاشیه رانده شده و افراط‌گرایان به گونه‌ای غیر قابل توجیه سعی در پیاده‌سازی اهداف شوم خود نمودند. در اینجا بود که جبهه‌بندی معادلات سیاسی آمریکا پررنگ شد.

اشغال عراق و افغانستان از آنجایی که برنامه‌های میان مدت و کوتاه مدت دموکرات‌ها را تحت الشعاع خود قرار می‌داد با مخالفت آنها همراه شد. کارتر، ال گور، آلبرایت و برژینسکی در طول سالهای اخیر بارها بر فاجعه‌ای که بوش پسر، کاخ سفید و ملت آمریکا را به سوی آن هدایت می‌کرد، تاکید کرده‌اند در هر صورت تا قبل از پیروزی دموکرات‌ها در انتخابات کنگره و سنای آمریکا، روند در پیش گرفته شده توسط نومحافظه‌کاران به گونه‌ای بود که اجازه هیچ نوع فعالیت موثری را برای دموکرات‌ها باقی نگذاشته بود.

البته نباید از توجه دور داشت که سردرگمی‌های درون حزبی دموکرات‌ها نیز در این روند بی‌تاثیر نبود. نمونه بارز این سردرگمی در جریان رقابت‌های انتخاباتی بوش پسر و جان کری در انتخابات سال ۲۰۰۴ قابل مشاهده بود. در این عرصه دموکرات‌ها قربانی بی‌برنامگی و رخوت خود شدند و قدرت را برای ۴ سال دیگر به طرفداران جنگ و ناامنی در آمریکا سپردند.

در هر صورت با پیروزی دموکرات‌ها در انتخابات میان دوره‌ای کنگره و سنا، آنها پس ازسالها انزوا فرصتی پیدا کرده‌اند تا در عرصه‌های بین‌المللی حضور یابند. سفر نانسی پلوسی به خاورمیانه از این رو قابل اهمیت شایانی بود. رئیس مجلس نمایندگان آمریکا بدون شک از سوی دیگر سران حزب دموکرات وظیفه دارد تاحاصل مشاهدات عینی خود از بیروت‌ ریاض و دمشق را به صورتی کامل و همه جانبه شرح دهد.

صورت مسئله اینجاست که دموکرات‌ها چگونه می‌خواهند سیاست خارجی خود را در صورت پیروزی احتمالی خود در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۸ میلادی شکل دهند. بر اساس شواهد و مستندات موجود و نظرسنجی‌های مختلف انتشار یافته در ایالات متحده آمریکا، بخت و اقبال جمهوریخواهانجهت پیروزی در انتخابات سال ۲۰۰۸ بسیار اندک است و اقدامات بوش پسر جایی برای امیدواری بازهای کاخ سفید باقی نگذاشته است.

در چنین شرایط حساسی دموکرات‌ها مجبور به اتخاذ خط مشی مشخص و مدون در سیاست خارجی خود هستند. شرایط نظام بین‌الملل به گونه‌ای است که دقیقا چنین چیزی را از دموکرات‌ها می‌طلبد.

در دوران ریاست جمهوری بوش پسر، سیاست خارجی آمریکا بر سیاست داخلی این کشور غلبه پیدا کرد، به گونه‌ای که توازن این دو به طور کامل در هم ریخت. باید اذعان کرد که قسمت عمده‌ای از انرژی دموکرات‌ها در صورت پیروزی در انتخابات سال ۲۰۰۸ صرف جبران خسارات وارد شده به بدنه سیاست خارجی آمریکا درطول دوران ریاست جمهوری بوش پسر می‌شود.

جرج واکر بوش در طول ۷ سال اخیر تنش‌های زیادی را در جهان ایجاد کرده است. علاوه بر جنگ عراق و افغانستان که هم اکنون به نقاط آسیب کاخ سفید تبدیل شده اند، جمهوریخواهاندر راستای مانور در نظام بین‌الملل مناسبات ناهمگون و نامنظمی را با چین، اتحادیه اروپا و روسیه تعریف کرده‌اند که با مشی دموکرات‌ها منطبق نیست.

بسیاری از کارشناسان نظام بین‌الملل معتقدند که با جایگزینی دموکرات‌ها در روابط واشنگتن و روسیه تحولات جدی صورت می‌پذیرد و ممکن است همان مشی دوران ریاست جمهوری بیل کلینتون پیاده شود. از سوی دیگر به دنبال حذف افرادی مانند اسنار و برلوسکونی و انزوای رو به رشد بلر و مرکل در کشورهایشان، شاهد شکل‌گیری ساختار جدیدی در اروپا خواهیم بود که در روندی خودکار ساختار ترسیم شده از سوی نومحافظه کاران را در هم می‌ریزد. در چنین شرایطی دموکرات‌ها با ساختاری مملو از معماهای پیچیده روبه‌رو هستند و همین مسئله قدرت تصمیم‌گیری را برای آنها دشوار خواهد کرد.

اگر به این دشواری، معضلات درون حزبی دموکرات‌ها را نیز اضافه نماییم، نسبت به دامنه دشواری‌های این حزب در آمریکا آگاه خواهیم شد.در میان دموکرات‌های آمریکا همگنی و تناسبی منظم وجود ندارد. همان گونه که اشاره شد، عدم تعریف شدن چنین ساختاری در درون دموکرات‌ها دومین شکست پیاپی آنها از جمهوریخواهانرا در هزاره سوم رقم زد. هم اکنون بسیاری از شهروندان آمریکایی نمی‌توانند میان شخصیت افرادی مانندهوارد دین، هیلاری کلینتون، جان کری، کارتر و بیل کلینتون وجوه اشتراک قابل توجهی بیابند. همین مسئله باعث شده است آنها با نوعی بی‌اعتمادی به دموکرات‌ها بنگرند. مسلما اگر دموکرات‌ها در راستای مبارزات حزبی خود با جمهوریخواهانانسجام بیشتری داشتند، با اختلاف بسیار زیادی می‌توانستند کنگره و سنا را در اختیار بگیرند حال آنکه اکنون مشاهده می‌کنیم، علی‌رغم پیروزی کلی آنها، اختلافات دموکرات‌ها وجمهوریخواهاندر سنا تنها یک نفر است.

حضور افرادی که از جنگ عراق و افغانستان دفاع می‌کنند و در عین حال خود را در جمع دموکرات‌ها جای داده‌اند، برای مردم آمریکا جای توجیه ندارد. به عبارت دیگر دامنه تعریف دموکرات‌ها بسیار گسترده است و همین مسئله قدرت هرگونه انسجام و پیوستگی را در صحنه‌های حساس انتخاباتی از آنها سلب کرده است.

در میان دموکرات‌ها جیمی کارتر و برژینسکی مناسبات عمقی خاورمیانه را به صورتی بهتر و کامل‌تر درک می‌کنند و از سوی دیگر افرادی مانند هوارد دین و جان کری همچنان بر هدف گرفتن روبناها اصرار دارند. آنچه مسلم است اینکه جمهوریخواهانعملا در حال وداع با قدرت شوم خود هستند و دموکرات‌ها مجبور هستند در راستای بقای موثر خود در جهان و جبران تلفات و خسارات وارد شده ازسوی جرج واکر بوش و تیم همراهش فرمولی مدون و معتبر را در سیاست خارجی خود تعریف کنند. در این راستا دموکرات‌ها سه گزینه کلی پیش رو دارند:

اول اینکه سریعا و بدون اتلاف زمان نیروهای آمریکایی را از عراق خارج نمایند و از گام برداشتن در ساختار موسوم به خاورمیانه بزرگ که از سوی شورای دوازده نفره نومحافظه‌کاران ترسیم شده است، بپرهیزند. دموکرات‌ها در صورتی که راه تعامل با نظام بین‌الملل را در پیش گرفته و ادبیات خصمانه به کار گرفته شده توسط بوش و رایس را ابطال نمایند تا حدودی خواهند توانست کاخ سفید را از فشارهای موجود رها سازند.

هر چند که باید اذعان کرد آنها قادر نخواهند بود تا به صورت مطلق همه فشارها و معضلات اصلی سیاست خارجی آمریکا را در دوران قدرت خود برطرف سازند. این وضعیت معلول اقدامات مخرب و غیر قابل توجیه بوش پسر و دیگر نومحافظه‌کاران است.

دموکرات‌ها در قالب راه اول خود باید دولت‌های مردمی آمریکای لاتین را به رسمیت بشناسند و از تقلب در انتخابات این کشورها و ایجاد کودتا در آنها (همانند آنچه در دوران بوش و در قبال مکزیک و ونزوئلا رخ داد) بپرهزند. همچنین دموکرات‌ها می‌توانند به بازخوانی روابط خود با مسکو، پکن و اتحادیه اروپا در راستای تنش‌زدایی بپردازند.

راه دوم اینکه دموکرات‌ها بدون در نظر گرفتن توصیه‌های کارتر و برژینسکی قدم در همان مسیر جمهوریخواهانبردارند و به حفظ حالت موجود در خاورمیانه بپردازند و همچنان به اعمال نفوذ مستقیم در امور داخلی سایر کشورهای جهان بپردازند. در صورتی که دموکرات‌ها بخواهند همانند جمهوریخواهانبه ایجاد تنش در مناسبات خاورمیانه، آمریکای لاتین و سایر نقاط جهان بپردازند، مسلما محکوم به شکستی به مراتب سخت‌تر از شکست جمهوریخواهانخواهند بود زیرا نظام بین‌الملل و حتی کشورهای بی‌اراده و پیرو کاخ سفید نیز دیگر پذیرای ادامه چنین رویکردی از سوی واشنگتن را ندارند. همچنین خطر بالقوه “گذار از آمریکا” که در دوران ریاست جمهوری بوش پررنگ‌تر شده است، در دوران قدرت دموکرات‌ها به عنوان تهدیدی جدی برای آنها باقی است. تهدیدی که درصورت ادامه رفتارهای واشنگتن، به صورت بالفعل خواهد شد.

راه سوم در این میان، تلفیقی عمل کردن دموکرات‌هاست یعنی آنها به صورت گزینشی برخی از راهکارهای جمهوریخواهانرا در جهان ادامه دهند و برخی دیگر را نیز ابطال نمایند. البته دموکرات‌ها با توجه به عدم انسجام ساختاری و نیز کمبود زمان وشرایط دنیای امروز قادر به انتخاب چنین راهی نخواهند بود. تلفیق در نقطه‌ای مثمرثمر واقع می‌شود که با بنیان و پایه‌ای مستحکم مواجه باشیم و قدرت انتخاب نیز بالا باشد. حال آنکه دموکرات‌ها با چنین شرایطی به هیچ عنوان مواجه نیستند.ضمن اینکه انتظار ملت آمریکا از دموکرات‌ها نیز این است که به جای ماجراجویی در خاورمیانه و جهان، به تمرکز در درون مرزهای آمریکا بپردازند و اوضاع نابسامان اقتصادی کشور را سر و سامان دهند.

باید اذعان کرد که دموکرات‌ها در صورتی که بخواهند دامنه بحران در سیاست خارجی کاخ سفید را کاهش دهند و گامهای بازگشت به نقطه صفر (ابتدای سال ۲۰۰۰) را به صورت موفق بردارند، ناچار به انتخاب راه‌حل نخست هستند و انتخاب دو راه حل دیگر، حکم سقوط آنها از قدرت را امضا خواهد نمود.

در نهایت اینکه سفر اخیر نانسی پلوسی به خاورمیانه نقطه آغاز حضور دموکرات‌ها در دستگاه سیاست خارجی آمریکا محسوب می‌شود. رئیس مجلس نمایندگان آمریکا هم اکنون وظیفه دارد ماحصل مشاهداتش از خاورمیانه ودیدار خود با احزاب و مقامات سه کشور لبنان، سوریه و عربستان سعودی را به اطلاع هم حزبی‌های دموکرات خود برساند. آنچه مسلم است، این که دموکرات‌ها در راستای گذار آمریکا از وضعیت فلاکت بار امروز مجبور به اتخاذ خط مشی و ساختاری هستند که عمق مناسبات را هدف قرار دهد. ایجاد تغییرات روبنایی و سطحی در رفتار کاخ سفید و ثابت نگاه داشتن مناسبات کلان و حتی میانی دیگر در سیاست خارجی آمریکا پاسخگو نیست. این حقیقتی است که بارها جیمی کارتر و برژینسکی در لابه‌لای سخنان خود به صورتی غیر مستقیم نسبت به آن اشاره کرده‌اند.

فاطمه جوانشیر