پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
در جستجوی هویت
از هر زاویه و دیدگاهی بخواهیم به کارهای شپارد نگاه کنیم تکرار شونده ترین موتیف و مضمون در آثار او اضطرابی است که شخصیت های آثارش نسبت به «خویشتن» و «مکان» دارند.
سام شپارد با نام کامل ساموئل شپارد راجرز۱ در پنجم نوامبر ۱۹۴۳ در فورت شرایدن ایالت ایلینوی آمریکا متولد شد. پدرش خلبان نیروی هوایی بود که به الکل روی آورد. سال های اول زندگی شپارد در سفر از یک شهر به شهر دیگر می گذشت اما سرانجام خانواده او دراطراف شهر لس انجلس در یک مزرعه کوچک ساکن شد. به نقل از گفتگویی که در سی و شش سالگی با وی انجام شد اظهار کرد که برای او سفر ازیک نقطه به نقطه دیگر از جذابیت بیشتری برخوردار است تا زندگی ثابت در یک مکان مشخص. وی در گفتگوهایش می گوید: «احساس میکنم که گویی هیچ گاه خانه ای نداشته ام، می دانم که متعلق به همین کشورم ولی با این حال نمی دانم کجایش؟! تئاتر نیز برای من همینگونه است، می دانم که به آن تعلق دارم اما نمی دانم دقیقاً درکجای کار قرار گرفته ام. البته، شاید این حس به جایی تعلق نداشتن امر خوب و سودمندی باشد، اما همچنان همیشه این حس نوشتالژی یا دلتنگی برای تعلق به یک مکان خاص در من وجود دارد.»۲
سام شپارد از همان سال های نوجوانی به تئاتر علاقه مند شد و به همین منظور در همان سالها به یک گروه تئاتر محلی که وابسته به کلیسا بود، پیوست. هر چند که شپارد در ابتدا در دانشگاه رشته ی علوم کشاورزی را برگزید اما دیری نپایید که آن را رها نموده و به گروه بازیگران سیار پیوست.
وی پس ازمدتی نویسنده مهمان گروه «مجیک تیه تر»۳در شهر سانفر انسیسکو شد. در نوزده سالگی به نیویورک نقل مکان کرد و برای امرار معاش به کار در رستوران پرداخت و ضمن نوشتن درباره تئاتر، در تئاترهای روشنفکرانه خارج از برادوی۴ که نمایشهای تجربی روی صحنه می بردند نیز به فعالیت مشغول شد. از جمله تئاترهای «لاماما۵، کافه سینو۶ ، اوپن تپه تر۷، و امریکن پلیس تیه تر۸» . اولین نمایش نامه شپارد قبل از بیست و یک سالگی اش به روی صحنه به نمایش در آمد.
با توجه به فیلمنامة «پارس، تگزاس» که اولین بار در اواخر دهة شصت در ایران به چاپ رسید، سام شپارد در ابتدا بیشتر به عنوان فیلمنامه نویس در ایران شناخته شد، در حالی که وی با نوشتن بیش از چهل و پنج نمایش نامه و اجراهای متعددی که از این آثار در تئاترهای مختلف آمریکایی از جمله «اوپن تیهتر»، «مجیک تیهتر» «آف آف برادوی» و... داشته، جایگاه مهمی در تئاتر آمریکا به عنوان یک نمایش نامه نویس برای خود ساخته است که این جایگاه در هالة آثار اندک و اکثراً نمایش نامههای کوتاهی که از این نویسنده به فارسی ترجمه شده به کل ناشناخته باقی مانده و نیاز به بحث و بررسی پیرامون نمایش نامههای وی همچنان باقی است.
همان طور که پیشتر اشاره شد، شپارد نویسنده ایست که به گفتة خودش در هیچ جایگاه تئاتری خاصی نمیتوان وی را محدود کرد، شپارد دائماً در سبکهای مختلف تئاتر آمریکا در رفت آمد است و صبورانه دست به تجربه میزند، شخصیتهای آثارش به خصوص در دهة هفتاد تحت تأثیر نویسندگان اروپایی مورد علاقه ی شپارد، همچون بکت به سوی معناباختگی و تئاتر ابروزد نزدیک می شوند اما وی در این مرحله توقف نمی کند و شخصیتهای نمایشنامههای وی همواره تحت تأثیر جریانات مختلف زندگی اش دچار تغییر و تحول می گردند.
یکی از این جریانات مهم زندگی شپارد که بر آثار وی تاثیر بسیار نهاد، آشنایی او با جوزف چایکین۹ بود که بعد ها به همکاری های بیشتر این دو شخصیت در دهه های هفتاد و هشتاد انجامید.
شپارد توانست در بین سالهای ۶۶-۱۹۶۵برای نخستین بار جایزه ی ابی Obie را برای نمایشنامه های «مادرایکاروس، شیکاگو، صلیب سرخ» از آن خود کند. این آثار وی را در ادامه ی دهه ۱۹۶۰ و اوایل دهه ۱۹۷۰ صاحب اعتبار بسیار نمود. وی در این زمان بسیار تحت تاثیر نویسندگان اروپایی به ویژه«بکت»۱۰ بود است. شپارد در سال ۱۹۷۱ با وجود اینکه بسیار مورد تحسین و تشویق روزنامه نگاران و منتقدان آمریکایی بود به همراه همسر و پسرش به انگلستان مهاجرت کرد. وی در پاسخ به این پرسش که چرا انگلستان؟ گفته است «می خواستم به جایی بروم که مردمش انگلیسی صحبت می کنند.»۱۱
نمایشنامههایی که شپارد در طول ۴ سال اقامتش در انگلستان به رشتة تحریر درآورد، حاوی بیشترین تمایلات وی به سمت «تئاتر ابزورد» و تقلید از نویسندگان به نام اروپایی همچون «بکت» بود. تا سال ۱۹۷۴ وی همچنان در انگلستان اقامت می کرد و در طول این زمان چندین نمایش نامه به نگارش در آورد.وی با وجود اینکه آثارش با استقبال خوبی در انگلستان رو به رو شد، اما بعد از گذشت ۴ سال به گفته ی خودش دچار غم غربت شد و به این نتیجه رسید که سفرش به انگلستان، اشتباهی بیش نبوده و دوباره به زادگاهش آمریکا بازگشت.
پس از بازگشت به آمریکا، آثار شپارد دوباره به سمت تم رایج و مورد علاقة نمایشنامههای پیشینش یعنی درگیریهای خانوادگی و تأثیر جامعه بر انسان معاصر آمریکایی، متمایل شد. هر چند که شپارد هرگز از زیر نفوذ نویسندگان مورد علاقة اروپاییاش به طور کامل رها نشد، اما در این زمان شخصیتهای آثارش دیگر کما بیش از ویژگیهای شخصیتهای آثار «ابزورد» فاصله گرفته بودند. در سال ۱۹۷۹ یکی از نمایش نامه ها ی وی با عنوان «کودک مدفون»۱۲ که از فروپاشیده شدن بنیانهای زندگی خانوادگی سخن میگفت، جایزة پولیترز۱۳ را که بزرگترین جایزه ی ادبی آمریکا در زمینه ی نمایشنامه نویسی است از آن خود کرد.
از هر زاویه و دیدگاهی بخواهیم به کارهای شپارد نگاه کنیم تکرار شونده ترین موتیف و مضمون در آثار او اضطرابی است که شخصیت های آثارش نسبت به «خویشتن» و «مکان» دارند. منتقدان ادبی جستجوی هویت را در نمایش نامه های او مهمترین عامل انگیزاننده دانسته و آثار پر قدرت وی را حاوی اسطوره های آمریکایی، به ویژه اسطوره های «غرب کهن» می دانند.
شپارد علاوه بر نمایش نامه نویسی در زمینه های دیگر ادبی همچون داستان نویسی، فیلم نامه نویسی، بازیگری، کارگردانی سینما و ترانه سرایی نیز فعالیت های درخشانی دارد. در عرصه ی فعالیت های سینمایی شپارد بیشتر به عنوان بازیگر شناخته شده، اما وی در این عرصه فیلم نامه نویس موفقی نیز به محسوب می شود، تا آنجا که فیلم نامه «پاریس، تگزاس»۱۴ نوشته سام شپارد به کارگردانی ویم وندرس کارگردان آلمانی، برنده جایزهی نخل طلای جشنواره کن ۱۹۸۴ شد.
شپارد در سال ۱۹۸۸ اولین فیلمش را با نام Far Northّ به نویسندگی خودش کارگردانی کرد. فیلم Silent Tongue به نویسندگی و کارگردانی شپارد، دومین اثر سینمایی او محسوب می شود. شپارد در مجموع بیش از چهل نمایش نامه و پنج فیلم نامه به رشته ی نگارش در آورده که نمایش نامه هایش در مجموع یازده بارجایزه ابی را از آن خود نموده اند.
● نگاهی به نمایشنامه های سام شپارد
همواره رسم بر آن بوده که برای شناخت دقیق یک نمایشنامه نویس، نگاهی موشکافانه به تمامی آثار او انداخته شود اما از آنجا که تنها شش نمایش نامه از این نویسنده به زبان فارسی ترجمه شده و برای خوانندگان ایرانی آشناست، به ناچار تنها به بررسی وتحلیل ویژگی ها، نشانه ها و دغدغه های مشترکی می پردازیم که در این شش نمایشنامه، یعنی: کودک مدفون، غرب حقیقی، مادر ایکاروس، صلیب سرخ، بازی و دکه ی بین راه، مطرح گشته اند. اگر می خواستیم که به تمامی حق مطلب را در این باره ادا کنیم، شاید بهتر می بود که تک تک آثار، جداگانه و به تفصیل بررسی می شدند.
باید این نکته را همواره به خاطر داشت که سام شپارد، نویسنده ای است که بر علیه نظم و قانون و گیشه و زرق و برق موزه ای دست و پاگیر تئاتر برادوی و حتی آف. برادوی شوریده و به تئاتر زیر زمینی آف. آف. برادوی و به حداقل امکانات و حتی نبودن سالن مخصوص تئاتر بسنده کرده است. وی تئاتر را به محیط های معمول و حتی غیر معمول زندگی روزمره ی مردم کشیده است. این نکته در آثار این نویسنده، به ویژه نمایشنامه های کوتاه او همچون: صلیب سرخ، بازی، دکه ی بین راه و مادر ایکاروس، کاملا مشهود است.
حال با این تفاسیر کوتاه به نکاتی چند درباره ی اشتراکات این آثار می پردازیم. قبل از هر چیز آنچه بیش از همه در این نمایشنامه ها جلب توجه می کند اسامی ملموس، واقعی و بعضاً استعاری و کنایه آمیزخود این نمایشنامه ها می باشد.
غرب حقیقی و ارائه تصویری واقعی و کنایه آمیز از وضعیت دو برادر که خانه را که محل آرامش است، به جولانگاه فیلم های وسترن در آورده و خود نیز نقش قهرمانان آن را ایفا می کنند. تصویر پایانی این نمایشنامه و رو در رویی آنها، حکایت از میزان فاجعه ای می دهد که گریبانگیر افراد یک خانواده شده است خانواده ای که دیگر امیدی به حفظ آن و سعی بر به حقیقت پیوستن رویای امریکایی اش باقی نمانده است. خط داستانی در نمایشنامه ی کودک مدفون نیز یادآور همین مضمون و جدال میان شخصیت هاست. کودک مدفون، نامی آشنا و گویا و واقعی از آشفتگی و از هم پاشیدگی خانواده ای است که حتی شخصیت های آن، خانواده ی خود را نیز به خاطر نمی آورند.
پسری دزد و پسری چلاق که هر دو طرد شده از جامعه اند و انگار هیچ راهی، حتی کوچکترین امیدی، برای برقراری رابطه با هم ندارند و نوه ای که شش سال خانه را ترک کرده و به گونه ای هر جائی بار آمده است.
در نمایشنامه ی «بازی» با تعدادی آدم توهم زده و رویایی که اغراق و افراط در انجام هر عملی، حتی بیهوده ترین عمل، زندگی ملموس و واقعی شان را به بازی ای خطرناک تبدیل می کند، روبرو می شویم، آدمهایی تنها و ترسیده از همه چیز، مجرم و بی گناه از بار عذابی که بر دوش می کشند آدم هایی که در سراسر عمرشان مجبور به انجام یا عدم انجام کاری بوده اند اما به حقیقت تنها چیزی که کاملا درک اش کرده اند، میزان خشونت و ترس و تنهائی و بی اهمیت بودنشان بوده است.
در نمایشنامهی "صلیب سرخ"سام شپارد باز هم به سراغ کلبه ای محزون و مریض اما واقعی، در دل یک جنگل می رود. شخصیت های نمایشنامه تنها، مجرم، بی پناه، طرد شده از جامعه، با کوله باری از شرمنده گی که اجتماع به آنها به امانت سپرده است تا دیگر بار و دیگر بار به دیگران بسپارد- آنها نیز بالاجبار زیر بار این فشارها، خورد و ضعیف شده و حتی از داشتن مریضی خود و اینکه کسی از آن مطلع شود، خجالت می کشند چرا که موجبات تمسخر مردم واقع خواهند شد. و اما در نمایشنامه ی مادر ایکاروس شپارد همچنان به کلبه ای در دل طبیعت اما خطرناک و وحشت زده پناه آورده است. خلبانی که شاید سالهاست مادرش را ندیده و بر بلندی آسمان دنبال نشانی مورد نظر می گردد و منتظر پیامی از زمین است، قربانی بازی ای خواهد شد که برای خنده ی دو نفر، ترتیب داده شده است. و یا شاید به اختیار خود به دلخواه تصمیم به سقوط و مرگ خود گرفته است. آتش بازی ای که می توانست بقیه را شاد و برای لحظاتی از درد و مشکلاتشان بکاهد به مرگ و تاسف و ناراحتی بقیه منجر خواهد شد اما مردم کماکان به تماشا ایستانده اند به جای نگاه کردن به آتش بازی در دل آسمان به تماشای سقوط آدمی نشسته اند.
و سرانجام دکه ی بین راه که شش برش کوتاه از زندگی مردمانی را نشان می دهد که در حقیقت می توانستند کسانی همچون سایر شخصیت هایی که شپارد در نمایشنامه های بلندش به آنها پرداخته است، باشند.
شخصیت هایی که شپارد آنها را در نمایشنامه هایش به تصویر کشیده است، تقریباً تمامی از یک جنس انتخاب شده اند. گاهی میزان مشکلات و درگیری های روانی و بیماری های فیزیکی شان کم یا زیاد شده است اما به تمامی تنها و بدون ایجاد رابطه ای واقعی با هم و جامعه و عریان و بدور از هر خود سانسوری ای به معرض دید تماشاگر گذاشته شده اند. مکان هایی که به عنوان بستر نمایشنامه ها معرفی شده اند. معمولا جاهای خلوت، قدیمی و کهنه و دارای گل و گیاه هستند پنجره هایی که به ایوان و یا درختان باز می شود. شخصیت ها در این آثار با وانمود کردن و یا خود را به هیئت کسی یا چیزی در آوردن سعی بر آن دارند تا از خود واقعی شان رها شده و آزادی شان را در تجسم شکلی دیگر بیابند، و یا حتی ایده آل خود را در آن شکل و شیوه به تصویر میکشند، همچون جیپ و شوتر در نمایشنامه ی بازی و یا وینسیت در نمایشنامة «کودک مدفون» گاهی اوقات اتفاقات مهمی که زندگی شخصیتها را به کلی دگرگون می کند در شب و یا به هنگام خواب برایشان اتفاق می افتد همچون «دوگی» در کودک مدفون و یا جیم در«صلیب سرخ» بعضی از شخصیت ها، حضور و وجودخود را تنها در توجه دیگران می بینند. و این جلب توجه گاهی برایشان به قیمت گرانی تمام می شود همچون شلی در کودک مدفون و یا خلبان در مادر ایکاروس. معمولاً محرک و انگیزه های مشکلاتی که افراد دامن گیر آن میشوند به یک عامل بیرونی بستگی دارد، همچون: کشته شدن کودک در «کودک مدفون» حرکت هواپیما بر بالای کلبه در «مادر ایکاروس» به زندان افتادن جیپ در «بازی» و شپشهایی که بدن جیم را گرفته است در نمایشنامه «صلیب سرخ» و ...
شپارد در تمامی آثارش در لابه لای شخصیت های تنها رها شده و روان پریش اش گویی تنها در جستجوی یک چیز بوده است و آن یافتن خود حقیقی انسان و این در نمایشنامه های وی مقدور نمی شود مگر با رجوع به گذشته و لایه برداری از حقیقت، حادثه و یا همان رازی که در نمایشنامه های شپارد در گذشته ی شخصیت هایش به وقوع پیوسته است. در نمایشنامه های سام شپارد علی رغم رویکردی که به سمت تئاتر عبث نما و یا همان تئاتر ابزورد اروپا دیده می شود، از پایان های تلخ و مسدود شده خبری نیست و با کمی اغماض همواره دریچه ای نورانی، گشوده شده به سوی آینده در پایان این آثار قابل مشاهده است.
آسیه مبین
پی نوشت:
۱.Samuel Shepard Rogers
۲.به نقل از www.chn.ir خبر گذاری میراث فرهنگی ۱۷/۸/۱۳۸۴
۳.Magic Theatre
۴. Off – Off Broadway
۵.Lamama
۶. Cafe Cino
۷. Open Theatre
۸. American Place Theatre
۹.Joseph Chaikin
۱۰. Beckett
۱۱.http:// dspace.dial. Pipex. Com: به نقل از سایت
۱۲.Buried Child
۱۳. Pulitzer Prize
۱۴. Paris , Texas
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست