دوشنبه, ۱۳ اسفند, ۱۴۰۳ / 3 March, 2025
مجله ویستا

سوژه, آگاهی و طبقه


سوژه, آگاهی و طبقه

تفاوت های فرهنگی و منش طبقاتی

شهری را تصور کنید که از فرهنگ‌های گوناگونی تشکیل شده است. تفاوت‌های فرهنگی در این شهر باعث به وجود آمدن جنب و جوش بسیاری در عرصه‌های مختلف فرهنگ می‌شود. آداب و رسوم‌ها و هنجارهای گوناگون و دیگر عرصه‌های متفاوت فرهنگ مانند هنر و... در نتیجه این تکثر، شهر را به شهری فعال و زنده تبدیل می‌کند. در پی شکل‌گیری این تفاوت‌ها و در نسبت با افزایش آنها سوژه‌ها می‌توانند به شکلی خودمختار خود را بازشناسند و بازتعریف کنند. این بازشناسی و بازتعریف که در نتیجه آگاهی آنها رخ داده است، این امکان را فراهم می‌کند که فرد نسبت به علایق و خواسته‌هایش دست به انتخاب، گزینش و حرکت زند. او در نسبت با امر واقع شروع به بازسازی آنچه آرزو دارد می‌کند. از یک سو این سوژه سعی می‌کند نسبت به کردارهایش خود را مسوول و متعهد کند و از سوی دیگر تکثر و تفاوت‌های فرهنگی این شهر زمینه‌ای برای فرد می‌شود تا او خود و سوژ‌گی‌اش را در جامعه ارتقا دهد.

حال در ادامه باید بیان داشت که سوژه‌ها زمانی خواهند توانست به حرکت طبقاتی دست زنند که نسبت به جایگاه طبقاتی‌شان آگاهی پیدا کنند. مفهوم آگاهی در نسبت مستقیم با مفهوم حرکت طبقاتی است. منظور این است که فرد باید جایگاه خود را در نسبت با دیگران تشخیص داده و برای ارتقای آن تلاش کند. حال اگر این تلاش‌ها در شهر یاد شده صورت احساسی به خود بگیرد مقوله فرهنگ می‌تواند به وضعیت معکوسی منتج شود و نزول پیدا کند. در یک گفتمان سوژه زمانی می‌تواند جایگاه سوژگی بیابد که وی در نسبت با قواعد گفتمانی خود را بازتعریف کند. حال اگر این عمل بازتعریف کردن آنها در نسبت با جایگاه طبقاتی‌شان نباشد این مساله منش‌ها و کردارهای غیرقابل قبولی را نتیجه می‌دهد که فرد در آن وضعیت از یک سو نه می‌تواند به خودآگاهی نایل‌ آید و نه از سوی دیگر حرکت طبقاتی را برای خود ممکن کند.

این گزاره بدین معنا نیست که فرد در نسبت با جایگاه خود منفعل باقی بماند و آن را بی‌چون و چرا بپذیرد، بلکه بدین معناست او باید هر لحظه در نسبت با کردار و منش خود پرسش‌گر باشد. پرسش از خود به این منتج می‌شود که فرد آگاهی انضمامی خود را ارتقا داده و در جهت اهداف واقعی خود قدم بردارد. احساساتی‌گری خوی و خصلتی است که امکانات فرد را در مقام یک سوژه از وی می‌ستاند و او را تبدیل به موجودی منفعل می‌کند – هرچند در ظاهر فردی که در تصمیماتش احساسی است سوژه‌ای می‌نماید که فعال و پر جنب و جوش است.

چکیده آنچه بیان شد این است که در یک شهر مدرن فرد برای بازشناسی خود در مقام یک سوژه نسبت به تفاوت‌های فرهنگی‌اش باید به واسطه‌های آگاهی حساس و پرسش‌گر باشد تا خودآگاهی شکل گیرد. برای مثال مُد یکی از عرصه‌هایی است که فرد در آن سعی می‌کند با برگزیدن اهدافی متفاوت، خود را متفاوت از اکثریت نشان دهد. اما در یک وضعیت متناقض او از یک سو قصد دارد تا تفاوت فرهنگی خود را بنماید ولی از سوی دیگر متاثر از قشر خاصی انتخاب‌هایش را محدود می‌کند. پس همانگونه که زیمل بیان می‌کند مد کارکردی دوگانه دارد: همزمان می‌تواند امری مشترک قلمداد شود و هم امری متفاوت. در عرصه مد در نتیجه امر متفاوت سوژه خودمختار شکل می‌گیرد، اما در نتیجه امر مشترک سوژه‌ای مصرف‌کننده شکل می‌گیرد که انتخابش برای وی ارزش مبادله دارد و نه ارزش مصرف؛ در نتیجه این امر مشترک مخدوش‌شده فرد در ظاهر خودمختار است، اما در واقع فردی منفعل است. آگاهی شکل گرفته در اثر مد نیز اگر نتیجه تناقض یاد شده باشد به آگاهی منفعل تبدیل می‌شود. در مقابل اگر فردی به صورت پرسش‌گر و آگاهانه از یک وضعیت تبعیت کند، خود در لحظه پس از آن می‌تواند نسبت به قواعد محدود کننده‌اش منفعل باقی نمانده و با توجه به خودآگاهی‌اش به حرکت طبقاتی دست زند.

شکل حادتر این نوع منش‌ها را می‌توان در تخاصم‌های طبقاتی مشاهده کرد. این تخاصم‌ها تا زمانی که حالتی بیمارگون و احساسی پیدا نکنند قادرند نسبت به وضعیت انضمامی فرد انتقادی و ایجابی باقی بماند. اما زمانی که این تخاصم‌ها با آگاهی لازم خود همراه نشود منش‌های احساسی و بیمارگونی را نتیجه می‌دهد که نه تنها به حرکت طبقاتی فرد کمک نمی‌کند، بلکه وی را در جایگاهش تثبیت می‌کند؛ به این دلیل که در این وضعیت باید بیان کرد که انتخاب‌های فرد در نتیجه آگاهی او نیست، بلکه ناشی از همان امر مشترک مخدوش‌شده‌ای است که همانند یک سوپاپ اطمینان انرژش انتقادی فرد را از وی می‌ستاند و حرکت طبقاتی را ناممکن می‌کند: این وضعیت در ظاهر ناشی از امر متفاوت فرهنگی است، ولی در واقع از همان امر مشترک مخدوش‌شده منتج شده است. برای نمونه راننده یک ماشین مدل پایین در شهر را در نظر آورید که در نسبت با یک راننده ماشین پیشرفته دست به احساساتی‌گری می‌زند و با حرکت‌های انتحاری توانایی خود را در عرصه رانندگی پارتیزانی به رخ می‌نماید. او با این منش نه در پی ارتقای خود، که در پی تثبیت جایگاه خود است. منش او همچون یک سوپاپ اطمینان تمام انرژی انتقادیش را از وی می‌ستاند.

نیما شجاعی