پنجشنبه, ۲۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 16 May, 2024
مجله ویستا

نسل دوم سپاه در راه


كمتر از یك سال زمان نیاز بود تا كادرهای انقلاب جانشین كارگزاران طاغوت شوند در فاصله ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ تا ۱۳ آبان ۱۳۵۸ نسلی بازمانده از عصر ماقبل انقلاب مدیر دولت موقت شدند تا نسل مدیران ضدانقلاب را براندازند

قرار گرفتن مهدی بازرگان و شاپور بختیار در لبه تیز و برنده پایان سلطنت پهلوی و آغاز جمهوری اسلامی از طنزهای تلخ تاریخ است. دو نظام سیاسی كاملاً متفاوت دو رجل سیاسی نسبتاً مشابه را رودرروی یكدیگر قرار دادند تا یكی پایان و دیگری آغاز نظم سیاسی قدیم و جدید را در ایران اعلام كنند. دو سیاستمداری كه زیر یك عكس (محمد مصدق) و ذیل یك سنت (نهضت ملی) اما پشت میز ریاست دو دولت می نشستند و گویی ناگزیر از رویارویی بودند و نقطه تماس تاریخ شده بودند. بختیار بازی را به بازرگان باخت اما این بدین معنا نبود كه قرار است همان نسل «صبر و انتظار» نهضت ملی، دولت اسلامی را اداره كنند. نظم جدید ناظمان جدید می طلبید و این نكته را پیش از همه بنیانگذار جمهوری اسلامی دریافته بود كه در آغاز دهه ۴۰ گفته بود سربازان من در گهواره هستند. هنگامی كه انقلاب اسلامی پیروز شد این سربازان در دهه ۳۰ زندگی خود به سر می بردند و وفادارترین یاران و سربازان آیت الله خمینی بودند اما هنوز چندان تجربه نیافته بودند كه دولت را اداره كنند. شور و شوق آنان برای برانداختن دولت (پهلوی) لازم و كافی بود اما به كار راه انداختن دولت (اسلامی) نمی آمد و لازم و كافی نبود. بنیانگذار جمهوری اسلامی در آغاز ترجیح داد از رجال قدیمی استفاده كند. رجالی چون بازرگان كه گرچه پرورش یافته نظام كهنه بودند اما دل با نظام جدید داشتند و جوانی خویش را در این راه از كف داده بودند. اصرار بازرگان و دولتش بر استفاده از رجال كهنه و كهن اما جوانان انقلابی را خشمگین می كرد. آنان می خواستند دولت قدیم نه فقط در راس كه از پایه و اساس واژگون و ویران شود اما بازرگان قصد داشت فقط خط تولید و مبانی فكری دولت را تغییر دهد و نه كادر اداری آن را. پس جوانان سی ساله و سربازان از گهواره برخاسته در كنار نهاد دولت به نهادسازی دست زدند. سپاه در كنار ارتش، جهاد سازندگی در كنار نهادهای عمرانی و گروه های شبه نظامی در مجاورت احزاب سیاسی قدیمی از جمله این نهادسازی ها بود و در نهایت تسخیر سفارت آمریكا در تهران اوج اقتدار این نهادها و نسلی بود كه از گهواره ها برخاسته بودند. درست به همین دلیل است كه بنیانگذار جمهوری اسلامی به سرعت جنبش ۱۳ آبان را تایید كرد و آن را انقلابی حتی بزرگتر از انقلاب ۲۲ بهمن خواند. چه اگر در سال ۱۳۵۷ سران نظم كهن از بین رفتند در سال ۱۳۵۸ بدنه آن نظم نیز از هم پاشید. با سقوط دولت موقت وزارتخانه ها آكنده از جوانان حزب الله شد. روحانیان كه از نیمه دولت موقت به عنوان معاون یا جانشین وزیر وارد ساخت اداری شده بودند بر امور مسلط شدند و دولتمردی آموختند. سنت های پهلوی در موسسات دولتی از بین رفت و به تدریج عصر جدید فرارسید. از سال ۱۳۵۹ هیبت دولت دگرگون شد. اگر در گذشته هم مصدق و هم امینی، هم هویدا و هم بازرگان كراوات می بستند و ریش خویش را می تراشیدند اكنون كسی كراوات نمی زد و محاسنش را از كف نمی داد. حجاب به دولت راه یافت و نماز تثبیت شد. مظهر دولت جدید، محمدعلی رجایی بود و سپس میرحسین موسوی آن را تكمیل و تثبیت كرد. بوروكراسی جدید خود را پیرو نهاد روحانیت می دانست و شأنی جز اجرای ایدئولوژی جدید برای خود قائل نبود. كمتر اهل اجتهاد بود و بیشتر در پی تقلید بود. تقلید از علمای اسلام كه ایدئولوگ نظام جدید محسوب می شدند. نقطه تمركز بوروكرات های جوان در دو نهاد انقلابی شكل گرفت: نخست سپاه پاسداران كه آغاز خود را نهادی سه ضلعی تعریف كرد. در یك ضلع این مثلث سیاست قرار داشت. سیاست نه به معنایی كه امروز آن را در رقابت های حزبی می فهمیم بلكه سیاست به معنای دفاع از كلیت حكومت و تلاش برای حفظ نظام در برابر آلترناتیوهای خارجی آن. به این معنا سپاه پاسداران همچون احزاب سیاسی دیگر دفتر سیاسی، نشریه تحلیلی و استراتژی سیاسی داشت. این ضلع اما به دلیل ماهیت ایدئولوژیك و استراتژیك خود با دو ضلع دیگر همجوار و همسایه بود. ضلع ایدئولوژی به معنای دكترین فكری و اعتقادی سپاه كه در صورت و قالب اسلام فقاهتی خلاصه می شد و ضلع نظامی گری كه با هدف حفظ نظام سپاه را به صورت گروهی شبه نظامی و سپس سراسر نظامی درمی آورد. تا زمانی كه جمهوری اسلامی از خطر جنگ داخلی رنج می برد بعد سیاسی - ایدئولوژیك سپاه چیرگی داشت اما وقتی در نبرد با عراق جنگی خارجی پیش آمد صورت نظامی - امنیتی سپاه برجسته شد و سپس با جدا شدن نهادهای امنیتی از آن (به صورت وزارت اطلاعات) و برحذر داشتن سپاه از سوی امام خمینی برای ورود به سیاست، چهره نظامی آن بر چهره های دیگر چیرگی یافت. از سوی دیگر گروه ها از جوانان انقلاب برای پرهیز از گرفتار شدن در چرخ دنده های بوروكراسی مدرن راهی جهاد سازندگی شدند. نهادی عمرانی كه سعی می كرد روستاها این پایگاه های استوار استقرار نظام جدید را آباد و امیدوار به جمهوری اسلامی نگه دارد.

برخاستن عالی ترین سران جمهوری اسلامی از محروم ترین مردم ایران و پیوند نهاد روحانیت با شیوه ساده زندگی و نقش روستاها در پیروزی انقلاب اسلامی همگی سبب شد نهضت آبادانی روستاها رونق گیرد و این كار استراتژیك به جهاد سازندگی سپرده شد كه نه فقط نقش پیشانی جنگ را ایفا می كرد بلكه قصد داشت غلبه نظام شهرنشینی را در رژیم پهلوی و تلاش محمدرضا شاه را برای ادغام روستاها در شهرها به نفع روستانشینان واژگونه سازد. جمهوری اسلامی ترجیح داد به جای كوچ روستائیان به شهرها، شهر را به روستا ببرد. افزایش برق رسانی و لوله كشی آب البته بخشی از این تلاش بود اما مهمتر از آن به قدرت رسیدن فرزندان طبقات محروم از جمله روستائیان در دولت جدید بود. بورژوازی عقب نشینی كرد و سپاه و جهاد نسل جدید مدیران را به وجود آوردند. نه فقط اشرافیت سنتی قاجار كه بورژوازی جدید پهلوی جای خود را به مستضعفینی دادند كه خداوند به آنان وعده حكومت در زمین را داده بود و امام خمینی به دولت آنان امید بسته بود. انس و الفت بنیانگذار جمهوری اسلامی با این سربازان وفادار بیش از هر گروه دیگری بود به گونه ای كه سن مدیریت در جمهوری اسلامی حداقل به ۲۰ سال و حداكثر به ۴۰ سال رسید و این اتفاقی بی سابقه بود. پیران در خانه ها ماندند و جوانان از خیابان به وزارتخانه ها رفتند. آنچه از آن سخن می گوییم البته فقط تاریخ گذشته ما نیست كه اكنون نیز اصلی ترین نیروهای سیاسی و اجرایی ایران از چنین بستری برخاسته اند. جوانان، پیر _ روستانشینان، شهرنشین _ و طبقه محروم طبقه متوسط شدند اما هیچ یك فراموش نكردند از كدامین نهاد به دولت رسیدند. اولین جناح بندی های سیاسی از درون سپاه شكل گرفت و وقتی سپاه غیرسیاسی شد در دولت ادامه یافت. نیم نگاهی به موسسان سپاه پاسداران ما را با شگفتی مواجه می سازد اگر نام محسن سازگارا را در آن ببینیم و شگفت زده تر خواهیم شد اگر در ادامه دریابیم محسن آرمین، مصطفی تاج زاده، محمدباقر ذوالقدر و یحیی رحیم صفوی روزگاری در یك نهاد با هم همكاری می كردند. اختلاف های سیاسی دهه ۶۰ به این همكاری ها پایان داد اما رقابت های سیاسی و فكری تا زمان ما ادامه یافته است. از سوی دیگر نسلی از اصلی ترین مدیران، تكنوكرات ها و بوروكرات های نظام سیاسی از جهادسازندگی برخاستند. این گونه است كه محمود حجتی و علی دارابی گرچه امروز در شورای مركزی دو حزب سیاسی متضاد به سر می برند (جبهه مشاركت و جمعیت ایثارگران) اما روزگاری هر دو در یك نهاد، جهادسازندگی كار می كردند. اینچنین است كه كادرهای انقلاب اسلامی در این ربع قرن با گذر از جوانی و ورود به میانسالی رقابت های تاریخی خود را در صورت های جدیدی دنبال می كنند. بخش عمده ای از احزاب سیاسی پیرامون همان شكاف های قدیمی شكل گرفته و سر باز كرده است. در دولت های موسوی _ هاشمی و خاتمی بخش عمده ای از وزارتخانه ها را اینان اداره كرده اند. نسل اول سپاه و جهاد با آزمون و خطا طی ۲۴ سال سه دولت را در اختیار داشته است. گروهی از آنان به وزارتخانه های امنیتی رفتند، گروهی به وزارتخانه های سیاسی رفتند و استاندار و فرماندار و دیپلمات و سفیر شدند، گروهی به وزارتخانه های فرهنگی رفتند و نویسنده و روزنامه نگار شدند، گروهی به وزارتخانه های اقتصادی رفتند و شهردار و كارگزار و بانكدار شدند و جمعی بورسیه تحصیل گرفتند و سیاستمدار و روشنفكر و حتی اپوزیسیون شدند. اكنون اما نسل دوم سپاه و جهاد قصد دارد بخت خویش را بیازماید. آنان معتقدند نسل اول پس از ربع قرن دولتمردی آزمون خویش را پس داده است. هشت سال جنگ ایران و عراق سبب شده است گروهی از پاسداران انقلاب اسلامی راهی جبهه های جنگ شوند و گروهی دیگر از ایشان سنگرهای دولت را در دست بگیرند. اكنون شاید زمان آن فرا رسیده باشد كه سربازان به بوروكرات ها تبدیل شوند. پس سردارها، دكترا می گیرند و لباس های نظامی را از تن بیرون می كنند و جامه سیاست ورزی بر تن می كنند و نامزد ریاست دولت می شوند. سپاه در عصر جدید از نگاه برخی فرماندهان آن از نهادی صرفاً نظامی به تثلیث تاریخی خود رجعت می كند و سیاست ورزی را در مفهوم حفظ نظام تفسیر می كند و به آن وسعت می دهد و اسلام گرایی را در مفهوم حفظ ایدئولوژی احیا می كند و به آن محوریت می دهد و در برابر سیاستمداران حزبی و روشنفكران حرفه ای از اسلام و نظام دفاع می كند. طبیعی است كه در چنین جایگاهی سپاه نه به عنوان یك حزب سیاسی كه فراتر از همه احزاب سیاسی قرار می گیرد و نقش نهاد مادر را ایفا می كند كه پس از نسل اول فرزندان خویش در پی زایش نسل جدیدی از مدیران است. بدین معنا تفاوت دیدگاه میان وزیر سابق راه و سپاه پاسداران بر سر افتتاح فرودگاه امام تنها اختلاف نظر میان دوستان قدیمی نیست اختلاف نظر میان دو نسل از یك نهاد است. نسل قدیمی كه ۲۵ سال دولت را اداره كرده است و نسل جدید كه قصد دارد دولت آینده را در اختیار بگیرد. چرا كه هر نظمی ناظمان خود را می آفریند تنها فرصتی می جوید تا تجربه های نسل قبل را به خود منتقل كند. اینگونه است كه برای استقرار نظم جدیدی كه نسل جدید مدیران جمهوری اسلامی (قالیباف، احمدی نژاد) در پی آن هستند باید چهره های جدیدی به میدان بیایند. در این میان مردان مغبون كسانی هستند كه گمان می كنند با ایجاد رقابت های حزبی /جناحی می توانند پایان بازی را به نفع خود رقم زنند. شكست شورای هماهنگی جناح راست بر همین اساس قابل تفسیر است. شورایی كه گمان كرد برای منظم كردن شكاف اصلاح طلب / محافظه كار یا چپ / راست تنها نیاز به ایجاد اجماع در درون جبهه خویش دارد غافل از اینكه آنچه در انتخابات آینده پیش روست نه یك شكاف سیاسی (راست / چپ) كه یك شكاف اجتماعی (نسل جدید / نسل قدیم) است. اینگونه بود كه از آغاز نه محمود احمدی نژاد شورای هماهنگی را به رسمیت شناخت و نه هم اكنون قالیباف از آن تبعیت می كند و حتی از راستگرا نامیده شدن خود پرهیز دارد. نسل جدید همان نسلی است كه هرگز جناح بندی های سیاسی را به رسمیت نشناخته است و تنها یك جناح می شناسد. مردانی كه عالی ترین نهاد سیاسی، فكری و عملیاتی را تنها در نهادی به نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی می جویند. نهادی كه خاطره های خوشی را برای آنان رقم زده است

از صبح روز دوشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۸۳ كه محمدباقر قالیباف رسماً وارد رقابت های ریاست جمهوری شد می توان گفت دوره جدیدی در این انتخابات آغاز شده است. در دوره جدید همزمان دو شكاف افقی و عمودی سرنوشت انتخابات را رقم خواهد زد. در شكاف افقی این هاشمی رفسنجانی، مهدی كروبی، مصطفی معین و علی اكبر ولایتی هستند كه با هم رقابت می كنند. شكافی كه در چند دوره گذشته انتخابات هم وجود داشته و از چند ماه قبل قابل حدس بود. اما شكاف جدید كه دیروز متولد شد شكاف جریانی است كه محمدباقر قالیباف و محمود احمدی نژاد در یك سو و همه نامزدهای دیگر از معین تا ولایتی در دیگرسو قرار دارند و با هم رقابت می كنند. شكاف میان نسل ها؛ شكافی میان شناخته شده ها و ناشناخته ها. شكافی كه در صورت پیروزی نسل جدید نظم جدیدی را رقم خواهد زد . نظم جدیدی كه با ناظمان تازه خود شناخته خواهد شد.