دوشنبه, ۱۳ اسفند, ۱۴۰۳ / 3 March, 2025
مجله ویستا

سیره علی ع در برخورد با مخالفان


سیره علی ع در برخورد با مخالفان

پیامبر اکرم ص و ائمه اطهار علیهم السلام که از سوی خداوند متعال برای هدایت مردم معیّن شده اند, در تمام برنامه های خود, از جانب خدا موظف اند که اصل را بر رحمت و عطوفت قرار دهند و از خشونت و تندی جز در موارد استثنایی بپرهیزند

● رحمت پایه و اساس هدایت الهی

خداوند متعال بر اساس علم بی پایان و حکمت بالغه خود راه سعادت و برنامه خوشبختی و رسیدن انسان را به کمال شایسته او، توسط پیامبر اکرم(ص) به مردم ابلاغ فرمود. اساس هدایت خداوند مبتنی بر رحمت، عفو، گذشت، عطوفت و مهربانی است و غضب و عذاب حالت استثنایی دارد و جز در موارد ناچاری از آن استفاده نمی شود. در دعا می خوانیم: «ای کسی که رحمت او بر خشم و غضبش پیشی دارد».[۱] دستور به آغاز کردن همه کارها با «بسم الله الرحمن الرحیم» برای توجه دادن به رحمت بی پایان و بی منتهای خداوند متعال است و نیز شروع ۱۱۳ سوره از سوره های قرآن ـ کتاب هدایت و راهنمایی بشر به سوی کمال و سعادت ـ با «بسم الله الرحمن الرحیم» به انسان می فهماند که هدایت خداوند بر اساس رحمت و مهربانی است نه بر اساس انتقام، خشم، غضب و ... .

پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار علیهم السلام که از سوی خداوند متعال برای هدایت مردم معیّن شده اند، در تمام برنامه های خود، از جانب خدا موظف اند که اصل را بر رحمت و عطوفت قرار دهند و از خشونت و تندی جز در موارد استثنایی بپرهیزند. پیشوایان معصوم علیهم السلام مظهر صفات و اسماء خداوند هستند و به مقتضای «ارحم الراحمین» بودن خدا و شمول رحمتش نسبت به همه موجودات، آنان نیز باید نسبت به همه مردم مهربان باشند. قرآن کریم در بیان سیره و روش پیامبر اکرم(ص) در برخورد با مسلمانان می فرماید:

«بر اثر لطف و رحمت خداست که با مردم مهربان و ملایم شدی، اگر تندخو و سخت دل بودی، مردم از اطراف تو پراکنده می شدند. پس از کردار ناپسند مردم در گذر، برای ایشان آمرزش بخواه و در کارها با آنان مشورت کن و آنگاه که تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن، به درستی که خدا توکل کنندگان را دوست دارد.»[۲]

پیامبر بزرگوار اسلام(ص) در هدایت مردم به راه سعادت و خوشبختی، حریص و آزمند بود، از هیچ تلاش و کوششی فروگذار نمی کرد، از همه چیز خود گذشته بود و هیچ چیز مانع و جلودار او نبود. بر پیامبر اکرم(ص) بسیار سخت و دشوار بود که مردم به عذاب، بدبختی و شقاوت گرفتار شوند، قرآن کریم می فرماید:

«پیامبری از شما برای هدایتتان آمده است، که رنج و پریشانی شما بر او بسیار گران است. او بر هدایت شما بسیار حریص و مشتاق است و به مؤمنان بسیار رؤوف و مهربان است.»[۳]

بر اساس آنچه گفته شد، خشونت در هدایت الهی در موارد ناچاری و در باره اشخاصی اعمال می شود که نمی توان آنان را با رحمت و عطوفت اصلاح نمود و برای اصلاحشان راهی جز تندی و خشونت وجود ندارد. در این صورت برخورد تند و خشن رهبران الهی به منزله داروی تلخی است که از سوی طبیب شفیق و مهربان در کام کودک بیمار ریخته می شود. در مواردی نیز وجود اشخاص به حدی از فساد و تباهی رسیده است که به هیچ وجه قابل اصلاح نیست. در این صورت پیشوایان معصوم(ع) پس از اینکه نهایت سعی و تلاش خود را در اصلاح آنان به کار گرفتند و از هدایت آنان ناامید شدند، ناچارند برای رعایت حقوق دیگران اقدام به اعمال خشونت نمایند، چنین عملی نیز برخاسته از رحمت و عطوفت آنان نسبت به سایر اعضای جامعه انجام می گیرد. همان گونه که در عمل جراحی برای حفظ سلامت اعضای دیگر، عضو فاسد قطع و نابود می گردد.

● برخورد رهبران الهی با مخالفان خود

رهبران الهی و پیشوایان معصوم علیهم السلام در برخورد با مخالفان خود نهایت رحمت، عطوفت و مهربانی را به کار می گرفتند تا در حد امکان هر کس را که استعداد هدایت دارد به خود جذب کنند و مبادا بر اثر برخورد تند و خشن پیشوایان، آتش عناد و لجاجت در وجودشان شعله ور شود، سرمایه هدایت آنها را سوزانده، در ضلالت و گمراهی غوطه ورشان سازد یا بر گمراهی و شقاوت آنان بیافزاید. پیشوایان معصوم علیهم السلام بسان پدری مهربان و دلسوز هستند که در مقابل فرزند ناسپاس و گمراه خود نهایت نرمش، عطوفت، گذشت، مهربانی، تواضع و ... را از خود نشان می دهد تا او را به خود جذب کند، به دامن خانواده بازگرداند و از هر گونه برخورد تند و خشنی به شدت پرهیز می کند تا مبادا برخورد تند و خشن او فرزند را از دامن خانواده رانده، به دامن بیگانگان اندازد و تا حد ممکن تندی را با نرمش و خشونت را با مهربانی پاسخ می گوید. شاید سخن پیامبر(ص) که می فرماید: «من و علی(ع) دو پدر این امت هستیم»[۴] اشاره به همین مطلب باشد. امام باقر علیه السلام از جدّ بزرگوارش ـ پیامبر اکرم(ص) ـ نقل می کند:

«رهبری و امامت، شایسته و سزاوار کسی نیست مگر اینکه از سه خصلت برخوردار باشد، تقوا و نیروی درونی که او را از گناهان باز دارد، بردباری و حلمی که به سبب آن غضبش در اختیارش باشد و رهبری نیکو و پسندیده بر مردم به طوری که مانند پدری مهربان برای آنها باشد».[۵]

پیامبر اکرم(ص) در ضمن حدیثی می فرماید:

«من بدی را با بدی پاسخ نمی دهم بلکه آن را با خوبی پاسخ می دهم».[۶]

حضرت علی علیه السلام در عهدنامه خود به مالک اشتر می فرماید:

«مهربانی، عطوفت و نرم خویی با مردم را در دل خود جای ده [از صمیم قلب آنان را دوست بدار و به ایشان نیکی کن نسبت به ایشان به سان درنده ای مباش که خوردن آنان را غنیمت شماری. زیرا مردم دو گروهند، دسته ای برادر دینی تو هستند و گروه دیگر در آفرینش همانند تو. اگر گناهی از ایشان سر می زند، عیبهایی برایشان عارض می شود و خواسته و ناخواسته خطایی انجام می دهند، آنان را عفو کن و از خطاهایشان چشم بپوش همان گونه که دوست داری خداوند تو را ببخشد و از گناهانت چشم پوشی کند. زیرا تو مافوق مردم هستی و کسی که تو را به کار گمارده، مافوق تو و خداوند بالاتر از او ... هیچ گاه از بخشش و گذشت پشیمان نشو و به کیفر و مجازات شادمان مباش. در عمل به خشم و غضبی که می توانی خود را از آن برهانی، شتاب نکن.»[۷]

رهبران الهی رحم و عطوفت و خیرخواهی را در برخورد با مخالفان به حدی رسانده اند، که در پاره ای موارد کسانی که از فلسفه و اسرار چنین اعمالی بی خبرند، می پندارند این اعمال منافات با عزت نفس و بزرگواری دارد. ولی از این نکته غافلند که وقتی این گونه کارها با عزت و سربلندی منافات دارد که به منظور کسب منافع بی ارزش و زودگذر مادی و یا برای دفع خطرات این جهان انجام شود، نه هنگامی که برای نجات انسانها از بدبختی و هلاکت انجام گیرد؛ که در این صورت نه تنها منافاتی با فضایل اخلاقی و کمالات انسانی ندارد بلکه بیانگر اوج انسانیت است.

در دوران حکومت کوتاه امیر مؤمنان علیه السلام به دلیل مخالفت گروههای گوناگون با آن حضرت، زمینه نمایش سیره عملی رهبران الهی در برخورد با مخالفان بیش از زمان دیگر امامان علیهم السلام پدید آمد. لذا بررسی این دوره از تاریخ در ترسیم اصل فوق، اهمیت بسزایی دارد.

● شیوه امام علیه السلام در گرفتن بیعت

پس از کشته شدن عثمان، حضرت علی علیه السلام هیچ حرکت و تلاشی برای تصدی منصب خلافت نکرد بلکه این مردم بودند که با هجوم به خانه آن حضرت او را مجبور به پذیرش حکومت کردند.[۸] امیر مؤمنان(ع) در وصف هجوم مردم برای بیعت با او می فرماید:

«مردم همان گونه که شتران تشنه از بند رها شده، برای نوشیدن آب به آبشخور هجوم می برند [برای بیعت با من هجوم آوردند. به گونه ای که گمان کردم یا من در ازدحام جمعیت کشته خواهم شد یا گروهی به وسیله گروه دیگر».[۹]

پس از اینکه حضرت به حکومت رسید به هیچ وجه معترض گروه اندکی که از بیعت با آن حضرت سر برتافته بودند نشد. حقوقشان را از بیت المال قطع نکرد و آنها را کاملاً آزاد گذاشت.[۱۰]

● برخورد با ناکثین

طلحه و زبیر که سودای خلافت در سر می پروراندند و به همین دلیل در زمان عثمان در صف مخالفان او قرار داشتند، پس از کشته شدن عثمان به دلیل عدم برخورداری از پایگاه مردمی و فراهم نبودن زمینه خلافت ایشان از خواسته خود تنزل کرده، به امید تصدی پست و مقامی در حکومت حضرت علی علیه السلام با او بیعت کردند. ولی به زودی پی بردند که حضرت علی(ع) کسی نیست که بتوان در پرتو حکومت او به ناحق به نوایی رسید.

از سوی دیگر، عایشه که تا دیروز مردم را به کشتن عثمان تشویق می کرد با به حکومت رسیدن حضرت علی علیه السلام به بهانه خونخواهی عثمان پرچم مخالفت با حکومت آن حضرت را برافراشت. مخالفان حضرت نیز از هر سو به گرد او جمع شدند.

● عدم دستگیری مخالفان قبل از اظهار مخالفت

طلحه و زبیر با شنیدن این خبر، به بهانه انجام عمره از حضرت علی علیه السلام اجازه خروج از مدینه را درخواست کردند. امام علیه السلام به ایشان خبر داد که آنان انگیزه ای جز فتنه و آشوب علیه حکومت آن حضرت ندارند و انجام عمره بهانه ای بیش نیست و هنگامی که با انکار طلحه و زبیر مواجه شد، پس از تجدید بیعت و گرفتن پیمان اکید مبنی بر پرهیز از هر گونه مخالفتی با حضرت به آنان اجازه خروج از مدینه را صادر فرمود. وقتی حضرت(ع) از انگیزه آنان نزد ابن عباس پرده برداشت و ابن عباس گفت: «چرا به آنها اجازه خروج دادی و آنان را به بند نکشیدی و به زندان نفرستادی؟» امام علیه السلام در پاسخ فرمود:

«ای فرزند عباس! آیا به من دستور می دهی قبل از نیکی و احسان، به ظلم و گناه اقدام کنم و بر اساس گمان و اتهام قبل از ارتکاب جرم مؤاخذه کنم».[۱۱]

ظاهر سخن امام علیه السلام این است که قبل از ارتکاب جرم هیچ اقدامی برای جلوگیری از آن جایز نیست و تنها پس از ارتکاب جرم است که می توان مجرم را دستگیر نمود. نظیر این سخن را امام علیه السلام در برخورد با خریت بن راشد نیز فرموده است. خریت بن راشد که از اصحاب امام علیه السلام بود، پس از ماجرای حکمیت در مقابل امام علیه السلام ایستاد. او به علی(ع) گفت: «به خدا سوگند! از این پس دستوراتت را اطاعت نخواهم کرد، پشت سرت نماز نخواهم خواند و از تو جدا خواهم شد.»

امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: «مادرت به سوگت نشیند! اگر چنین کنی، پیمان خود را شکسته ای، پروردگارت را نافرمانی نموده ای و جز به خودت به کسی زیان نرسانده ای! به من بگو دلیل این تصمیم تو چیست؟»

خریت دلیل تصمیم خود را پذیرش حکمیت بیان کرد و حضرت از او خواست که با هم بنشینند و در باره حکمیت با هم بحث کنند تا شاید خریت هدایت شود و خریت با تعهد به اینکه فردا خدمت حضرت شرفیاب شود از او جدا شد. عبدالله بن قعین می گوید: «پس از این گفتگو من به منزل خریت رفتم ولی آثار ندامت در او دیده می شد و از تصمیم خود در باره جدایی از حضرت با یارانش سخن می گفت. فردای آن روز خدمت حضرت علی(ع) رسیدم و آنچه را از خریت روز گذشته مشاهده کرده بودم، به امام(ع) گفتم.»

امام(ع) فرمود: «او را رها کن! اگر حق را پذیرفت و بازگشت، از او می پذیریم و اگر خودداری کرد، او را تعقیب می کنیم.»

عبدالله می گوید: «به امام(ع) گفتم: چرا اکنون او را نمی گیری و در بند نمی کنی؟»

امام(ع) فرمود:

«اگر این کار را با هر کس که به او گمان بد داریم، انجام دهیم، زندانها را از آنها پر می کنیم و من برای خود جایز نمی دانم که بر مردم یورش برم و آنان را زندان و مجازات کنم تا اینکه مخالفت خود را با ما اظهار کنند.»[۱۲]

از طرف دیگر نهی از منکر به معنی پیشگیری از وقوع گناه و جرم است و روشن است که موضوع و مورد آن قبل از ارتکاب جرم است و برخورد پس از وقوع جرم، کیفر و مجازات نامیده می شود.

در توضیح آن می توان گفت: اگر کسی مقدمات جرم و توطئه ای را انجام نداده باشد و دلیل و شاهد خارجی وجود نداشته باشد که او تصمیم بر خروج و آشوب دارد و تنها امام(ع) از طریق علم غیب از قصد و نیت او آگاه شده است در این صورت امام(ع) تنها به استناد علم غیب خود برای جلوگیری از جرم دست به اقدامی نمی زند، عدم برخورد امام(ع) با ابن ملجم با اینکه بارها به کشته شدن خود به دست او خبر داده بود، نیز از همین قبیل است بلکه بر اساس سخن حضرت در ماجرای خریت می توان گفت حتی اگر کسی با زبان اظهار مخالفت نماید تا قبل از دست زدن به مقدمات شورش، حضرت با او مقابله نمی کرد.

ولی اگر کسی در عمل وارد مقدمات جرم و شورش شود، به طوری که شواهد و قراین خارجی گویای این است که او در آینده دور یا نزدیک مرتکب جرم خواهد شد، در این صورت بر حکومت اسلامی واجب و لازم است که به هر وسیله ممکن از وقوع آن جلوگیری کند. همان گونه که در امور مهم مانند قتل بر همه اشخاص واجب است که از کشته شدن انسان بی گناه جلوگیری نمایند، هر چند به کشته شدن شخصِ مهاجم منجر شود.

بهترین شاهد بر این جمع، اقدام امیر مؤمنان(ع) در برخورد با ناکثین است. آن حضرت پس از آگاهی از حرکت ناکثین به سرعت از مدینه حرکت کرد تا از ورود آنان به بصره و قتل و غارت انسانهای بی گناه جلوگیری کند. البته باید توجه داشت که اقدامات قبل از وقوع جرم جنبه پیشگیری دارد و باید به حداقل اکتفا شود.

محمد حسین مهوری

پی نوشت ها:

۱ ـ شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، دعای جوشن کبیر، بند ۲۰، متن عربی: «یا من سبقت رحمته غضبه».

۲ ـ سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.

۳ ـ سوره توبه، آیه ۱۲۸.

۴ ـ بحارالانوار، ج۳۶، ص۹، متن عربی: «انا و علی بن ابی طلب ابوا هذه الامهٔ».

۵ ـ اصول کافی، ج۱، ص۴۰۷، کتاب الحجهٔ، باب ما یجب من حق الامام(ع) علی الرعیهٔ، حدیث ۸.

۶ ـ بحارالانوار، ج۱۶، ص۱۸۶.

۷ ـ عهدنامه امیر مؤمنان(ع) به مالک اشتر، نامه ۵۳ نهج البلاغه.

۸ ـ مرحوم شیخ مفید، الجمل، مکتبهٔ الاعلام الاسلامی، ص۱۱۱؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، دارالکتب العلمیهٔ، ج۴، ص۸.

۹ ـ نهج البلاغه، خطبه ۵۳.

۱۰ ـ ابن ابی الحدید، همان، ج۴، ص۸ ـ۱۱.

۱۱ ـ شیخ مفید، همان، ص۱۶۶ ـ ۱۶۷.

۱۲ ـ ابواسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، سلسله انتشارات انجمن آثار ملی، ج۱، ص۳۳۲ ـ ۳۳۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، مؤسسهٔ الاعلمی للمطبوعات، ج۴، ص۸۸.

۱۳ ـ شیخ مفید، همان، ص۲۸۱ ـ ۲۸۲.

۱۴ ـ ابن ابی الحدید، همان، ج۹، ص۳۲۱ ـ ۳۲۲.

۱۵ ـ همان، ج۱۴، ص۱۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ۳/۴۹۴ ـ ۴۹۵؛ ابن اثیر، الکامل، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ج۳، ص۲۲۴.

۱۶ ـ شیخ مفید، همان، ص۳۱۳ ـ ۳۱۴.

۱۷ ـ همان، ص۳۱۴ ـ ۳۱۸.

۱۸ ـ تذکرهٔ سبط ابن الجوزی، به نقل از سید مرتضی عسکری، احادیث ام المؤمنین، المجمع العلمی الاسلامی، ج۱، ص۱۹۹.

۱۹ ـ جعفر سبحانی، فروغ ولایت، انتشارات صحیفه، ص۴۰۰.

۲۰ ـ سید مرتضی عسکری، همان، ج۱، ص۲۱۳ ـ ۲۱۵.

۲۱ ـ همان، ج۱، ص۲۱۳؛ ابوحنیفه الدینوری، الاخبار الطوال، منشورات الشریف الرضی، ص۱۴۷.

۲۲ ـ شیخ مفید، همان، ص۳۳۶ ـ ۳۳۹.

۲۳ ـ سید مرتضی عسکری، همان، ج۱، ص۲۲۱.

۲۴ ـ همان، ص۲۲۳.

۲۵ ـ شیخ مفید، همان، ص۳۳۹ ـ ۳۴۰، سیدمرتضی عسکری، همان، ج۱، ص۲۱۹ ـ ۲۲۰.

۲۶ ـ شیخ مفید، همان، ص۳۴۲، ابن ابی الحدید، همان، ج۶، ص۲۲۸، سیدمرتضی عسکری، همان، ج۱، ص۲۱۸.

۲۷ ـ شیخ مفید، همان، ص۳۷۶.

۲۸ ـ همان، ص۳۸۳.

۲۹ ـ در پاره ای از نقلها به جای برادرِ وی، فرزندش آمده است.

۳۰ ـ شیخ مفید، همان، ص۳۴۲؛ سیدمرتضی عسکری، همان، ج۱، ص۲۲۱ ـ ۲۲۲.

۳۱ ـ بحارالانوار، ج۳۲، ص۱۷۲.

۳۲ ـ شیخ مفید، همان، ص۴۰۵؛ سید مرتضی عسکری، همان، ج۱، ص۲۴۴.

۳۳ ـ شیخ مفید، همان، ۴۰۸.

۳۴ ـ همان، ص۳۹۴.

۳۵ ـ همان، ص۴۰۵؛ سید مرتضی عسکری، همان، ج۱، ص۲۴۴.

۳۶ ـ شیخ مفید، همان، ص۴۱۶.

۳۷ ـ همان، ص۳۷۱.

۳۸ ـ همان، ص۴۱۵؛ سید مرتضی عسکری، همان، ج۱، ص۲۵۰.

۳۹ ـ سید مرتضی عسکری، همان، ج۱، ص۲۴۶.

۴۰ ـ ابن ابی الحدید، همان، ج۱، ص۲۶۴؛ سیدمحسن امین، اعیان الشیعه، دارالتعارف للمطبوعات، ج۴، ص۳۰۷.

۴۱ ـ ابواسحاق، ابراهیم بن محمد ثقفی، همان، ج۱، ص۳۵۴.

۴۲ ـ همان، ص۳۶۱.

۴۳ ـ محمدحسن نجفی، جواهرالکلام، دارالکتب الاسلامیه، ج۲۱، ص۳۲۸ ـ ۳۲۹.

۴۴ ـ وسائل الشیعهٔ، ج۱۱، ص۵۶، باب ۲۴ من ابواب جهاد العدو، حدیث ۴.

۴۵ ـ محمد بن جریر طبری، همان، ج۳، ص۵۶۰؛ جعفر سبحانی، همان، ص۴۴۱، یعقوبی، تاریخ یعقوبی، دار صادر، بیروت، ج۲، ص۱۸۴.

۴۶ ـ رسول جعفریان، سیره خلفا، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ص۲۸۲.

۴۷ ـ نصر بن مزاحم، وقعهٔ صفین، منشورات مکتبه آیت الله مرعشی نجفی، ص۱۵۳؛ ابن اعثم الفتوح، دارالندوهٔ الجدیدهٔ، ج۲، ص۴۹۰.

۴۸ ـ ابن ابی الحدید، همان، ج۵، ص۱۹۵ ـ ۱۹۶.

۴۹ ـ یعقوبی، همان، ج۲، ص۱۹۱؛ رسول جعفریان، همان، ص۳۰۸.

۵۰ ـ سوره زمر، ۶۵.

۵۱ ـ سوره روم، ۶۰.

۵۲ ـ محمد بن جریر طبری، همان، ج۴، ص۵۴ ـ بحارالانوار، ج۳۳، ص۳۴۴ و ج۴۱، ص۴۸.

۵۳ ـ بلاذری، انساب الاشراف، مؤسسهٔ الاعلمی للمطبوعات، تحقیق محمودی، ج۲، ص۳۹۵، محمد بن جریر طبری، همان، ج۴، ص۵۳، جعفر سبحانی، همان، ص۶۳۰ ـ ۶۳۱.

۵۴ ـ طبری، همان، ج۴، ص۵۳؛ جعفر سبحانی، همان، ص۶۳۱.

۵۵ ـ جعفر سبحانی، همان، ص۶۳۹.

۵۶ ـ نهج البلاغه، حکمت ۴۲۰.

۵۷ ـ محمدتقی شوشتری، قاموس الرجال، مؤسسه النشر الاسلامی، ج۶، ص۵۶۳.

۵۸ ـ جعفر سبحانی، همان، ص۶۲۷.

۵۹ ـ همان، ص۶۳۲.

۶۰ ـ ابن ابی الحدید، همان، ج۲، ص۲۷۸ ـ ۲۷۹؛ جعفر سبحانی، همان، ص۶۳۵ ـ ۶۳۶.

۶۱ ـ جعفر سبحانی، همان، ص۶۳۶ ـ ۶۳۸.

۶۲ ـ بلاذری، همان، ج۲، ص۳۵۴.

۶۳ ـ همان، ج۲، ص۳۶۶، رسول جعفریان، همان، ص۳۱۱.

۶۴ ـ رسول جعفریان، همان، ص۳۱۱.

۶۵ ـ جعفر سبحانی، همان، ص۶۴۸.

۶۶ ـ همان، ص۶۵۰.

۶۷ ـ بلاذری، همان، ج۲، ص۳۶۷؛ رسول جعفریان، همان، ص۳۱۱.

۶۸ ـ جعفر سبحانی، همان، ص۶۵۲.

۶۹ ـ بلاذری، همان، ج۲، ص۳۶۲ ـ ۳۶۸.

۷۰ ـ ابن اعثم، همان، ج۴، ص۱۰۵ ـ ۱۰۸.

۷۱ ـ بلاذری، همان، ج۲، ص۳۷۰؛ رسول جعفریان، همان، ص۳۱۱؛ جعفر سبحانی، همان، ص۶۴۹.

۷۲ ـ ابوحنیفه دینوری، همان، ص۲۱۰؛ جعفر سبحانی، همان، ص۶۵۴.

۷۳ ـ ابن اعثم، همان، ج۴، ص۱۲۱ ـ ۱۲۵.

۷۴ ـ ابن ابی الحدید، همان، ج۲، ص۲۷۲.

فصلنامه حکومت اسلامی شماره ۱۷


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.