یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

آزادی جایی برای دوست داشتن


آزادی جایی برای دوست داشتن

به هركجا كه سفر كردم, چه به عنوان روزنامه نگار و چه به عنوان فیلمساز, دیدم كه اعتبار هر شهر را به نسبت مكان های فرهنگی اش اعم از سینما و تئاتر, سالن های كنسرت و اپرا, گالری ها و موزه هایشان می سنجند و شهردار و مسئولان به آن فخر می فروشند حالا دیگر سال ها است كه «آزادی» سوخته و خبر احیای این ققنوس از خاكسترش می تواند امیدی را در دلمان زنده كند

سال های آخر دبیرستان بود. آن وقت هایی كه آدم دلش می خواست با كله به دیوار بكوبد و جهان را عوض كند آن هم برای من كه تازه نوشتن را آغاز كرده بودم و چاپ یادداشت ها و گزارش هایم در مجلاتی مانند مجله فردوسی به من انرژی و نیرو می داد كه جلوتر بروم. درست به موقع و در همین حال و هوا بود كه خبر ساخته شدن سینمایی كه می خواهد فیلم هایی را كه معمولاً سینماهای دیگر به دلیل خاص بودنشان حاضر به اكرانش نبودند در آنجا نشان دهد. من و همه ما را ذوق زده كرد و از آن به بعد سینما شهرقصه شد یكی از پاتوق ها. اشتباه نكنم اولین فیلمی را كه در شهرقصه دیدم «پنج قطعه آسان» ساخته باب رافلسون بود. یكی از اولین سینماگران نسل معترض آمریكای برآمده از جنگ ویتنام با بازی درخشان بازیگری كه آن موقع نمی شناختم ولی بعدها شد یكی از اسطوره های بازیگری سینما؛ جك نیكلسون. پس از آن، سال ها گذشت و ما با سینما شهرقصه سینمایی كوچك در پناه سینمایی بزرگتر یعنی شهرفرنگ رشد كردیم و بزرگ شدیم و در همه این سال ها مسجد و حسینیه ارشاد و این سینمای خاص (شهرقصه) شدند آموزشگاه فرهنگی ما تا به انقلاب رسیدیم. انقلاب، سینما را آزادی كرد و همه آن فیلم هایی را كه درباره شان شنیده بودیم و حسرت دیدنشان را داشتیم در سینمای جدید آزادی روی پرده دیدیم. نبرد الجزایر اولین آنها و فیلم های گوستا گاوراس و دیگران. رفتیم و رفتیم تا جایی كه فیلمسازی بیش از كار مطبوعاتی برایم جذاب شد. فكر می كردم حالا می توانم دغدغه هایم را با مخاطبی انبوه تر در میان بگذارم. اینجا نیز همان سینما آزادی رویارویی با مخاطب انبوه را برایم تحقق بخشید، اكران فیلم گل های داودی پاییز ۱۳۶۳. هنوز هم خاطره شیرین آن صف های طولانی كه از گیشه سینما آزادی آغاز می شد و تمام طول دانشكده صداوسیما را درمی نوردید هرگز فراموش نمی كنم.بلیت ۱۰ تا ۱۲ تومانی و فروش های ۱۲ میلیون تومانی، ۱۶ میلیون تومانی و ۲۱ میلیون تومانی در شرایطی كه بالاترین هزینه تولید بین ۵ تا ۸ میلیون تومان بود. این صف های بلند و طولانی همچنان تكرار شد، یكی پس از دیگری: اجاره نشین ها، شهر موش ها، گلنار و خیلی فیلم های دیگر. فیلم هایی كه بدون تكیه دادن به وام ها و تبصره های دولتی روی پای خود می ایستادند و نویددهنده سینمایی نوین و پویا بودند. چشم اندازی زیبا و جذاب و دوست داشتنی برای رسیدن به یك سینمای ملی و عجیب آنكه با انهدام «آزادی» رویای ایجاد سینمای ملی در همان چشم انداز باقی ماند و حالا كه خوب فكر می كنم انگار شده است سراب. حالا دیگر در این دهه اخیر فیلم ها لنگ لنگان پیش می روند. آن هم با كمك عصای حمایت های دولتی. از هر ۵۰ فیلمی كه سالانه تولید می شود انگشت شماری موفق می شوند به سرمایه و در مواردی معدود به سودی اندك كه چرخه سینمای مستقل را بچرخاند، دست یابند. این گرفتاری كاملاً جدی، مخرب و نابود كننده سینما را بسیاری از همكاران ناشی از كمبود سالن های سینما می دانند. آنچه كه در این سال ها منشاء اختلافات و درگیری های درون حرفه بوده است،یافتن یك فضای تنفسی برای تولید كنندگان فیلم كه در نوبت های طولانی اكران، سرمایه محدود شان از بین نرود، درگیری های غم انگیزی كه بنیه ضعیف سینمای ما را رو به تحلیل می برد. سال ها است با تغییر دولت ها و آمدن و رفتن جناح های مختلف سیاسی همه صحبت از لزوم سینما سازی و مجتمع های فرهنگی می كنند.كلنگ هایی زده می شود كه با تغییرات سریع مدیریتی ادامه نمی یابد و فراموش می شود. غم انگیز است كه در یك شهر ۱۳- ۱۲ میلیونی این تعداد سینما آن هم بازمانده از ۳۰ تا ۵۰ سال پیش قرار است جوابگوی نیاز فرهنگی نسل جوانی باشد كه طبق آمار بیش از ۷۰ درصد تماشاگران سینما را تشكیل می دهند. آن هم در شرایطی كه طبق همین آمار متوسط سن اعتیاد به ۱۳ سال رسیده و قیمت انواع و اقسام این مواد از قیمت بلیت سینما خیلی گران تر نیست. در چنین شرایطی است كه نیاز مراكز فرهنگی برای سوق دادن این همه انرژی و نیروی جوانی به سمت فرهنگ یك ضرورت ملی به نظر می رسد. سال ها پیش در دوران روزنامه نگاری ام طرحی در دست بررسی بود كه طبق آن تصمیم بر این بود تمام مكان های حائل بین تئاترشهر و تالار وحدت (رودكی آن زمان) خریداری شده و یك راسته بزرگ فرهنگی شامل سینما، تئاتر، نمایشگاه و كتاب فروشی دایر شود. یك جوری سن میشل برای تهران ۴ میلیونی آن زمان. اما مثل خیلی دیگر از برنامه ها برای اقدامات فرهنگی این طرح نیز لابه لای طرح های اقتصادی سودآور و دهان پركن فراموش شد غافل از اینكه اعتبار یك شهر نه به آسمان خراش ها و مراكز عظیم اقتصادی بلكه به بناهایی است كه نمایانگر اقتدار فرهنگی شهر است.

به هركجا كه سفر كردم، چه به عنوان روزنامه نگار و چه به عنوان فیلمساز، دیدم كه اعتبار هر شهر را به نسبت مكان های فرهنگی اش اعم از سینما و تئاتر، سالن های كنسرت و اپرا، گالری ها و موزه هایشان می سنجند و شهردار و مسئولان به آن فخر می فروشند. حالا دیگر سال ها است كه «آزادی» سوخته و خبر احیای این ققنوس از خاكسترش می تواند امیدی را در دلمان زنده كند. به عنوان نمادی از یك آغاز، شاید نه مثل حالا دلخوشكنك بلكه واقعاً بتوانیم فریاد بزنیم سینما زنده است، فرهنگ زنده است، سینمای فرهنگی زنده است. آن بنایی كه زمانی محل نمایش فیلم های جشنواره كودكان بود، بعدتر پذیرای مخاطبین انبوه جشنواره بین المللی فیلم تهران و در سال های بعد آغازگر جشنواره بین المللی فیلم فجر. چقدر از ما و نسل سینماگران و سینمادوستان بعد از ما آموزش سینمایی خود را در این مكان آغاز كردند. اینجا مكانی بود برای آغاز دوست داشتن. آغاز دوست داشتن سینما و همه آنچه از فیلم ها آموختیم تا بهتر بیندیشیم و آگاه تر زندگی كنیم. هنوز كه هنوز است، با وجود گسترش ماهواره، تلویزیون های كابلی و انواع فیلم دیدن های خانگی در همه جای دنیا به ساختن سالن سینما و ترویج آن مناسك دلچسب فیلم دیدن های جمعی، حس كردن احساس دیگران، خندیدن و گریستن با هم و حس همبستگی جمعی بها می دهند، اما گویا هنوز در ذهن برخی متولیان فرهنگی فاجعه تماشای متوسط دیدن تلویزیون برای هر فرد به مدت ۵ تا ۶ ساعت در روز افتخارآمیز است غافل از آنكه یك نسل كامل از جوانان ایرانی سینما را فقط در خانه و در خلوت و در خلاء تنهایی خود تجربه كرده اند و طعم فیلم دیدن جمعی در سالن های مناسب باكیفیت صدای خوب را تجربه نكرده اند و این حق از آنها دریغ شده است. احیای «آزادی» را اگر هشداری بر این غفلت تاریخی بدانیم می توانیم امیدوار باشیم كه قدم اول در راه بازسازی و ایجاد بناهای فرهنگی، چه سینما و چه تئاتر باید باشد. بناهایی كه از درون آن فرهنگی می جوشد كه می تواند تربیت كننده نسلی باشد كه در بزنگاه های تاریخی بدون افراط و تفریط با تحمل دیگران و حفظ حقوقشان به دركی واقعی از آزادی برسند. در آرزوی نشستن در كنار این نسل در صندلی های سالن سینما آزادی.

رسول صدرعاملی