پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

مثلث بدون مساحت


مثلث بدون مساحت

در دنیای سیاست یک “معادله پشت پرده” به مراتب سخت تر از یک “معادله آشکار” شکل می گیرد

در دنیای سیاست یک “معادله پشت پرده”‌به مراتب سخت‌تر از یک “معادله آشکار” شکل می‌گیرد. در هر یک از این دو نوع معادله دغدغه سیاستمداران، منافع کلان کشورها و ساختار نظام بین‌الملل عواملی تعیین کننده محسوب می‌شوند. اما در یک “بازی نامرئی” به طور خاص مناسبات طرف‌های معادله براساس “حداقل ثبات”، “حداکثر اطمینان” و مشخص بودن چهار فاکتور “هدف”، “قدرت”، “ماهیت” و “ثبات”‌هر یک از آنها شکل می‌گیرد.

دهه پایانی قرن بیستم مصادف با تشکیل مثلثی بود که در سه راس آن “واشنگتن”، “اسلام‌آباد” و “کابل” قرار داشتند. این مثلث در قالبی نامرئی شکل گرفته بود، اگرچه خود را در صورتی آشکار جلوه داد. “بیل کلینتون”، “نواز شریف” و “اسامه بن لادن”‌که سه بازیگر اصلی و هدایتگر این “معادله پشت پرده” بودند، مثلثی را تعریف نمودند که مساحت آن را “تحدید قدرت ایران” تشکیل می‌داد. اما زمانی که تنها یکی از طرف‌های معامله توانست از شکل اولیه خود خارج شده و چهره‌ای ثانویه بیابد، معادله به شکل کامل دگرگون شد.

شاید در ظاهر امر اداره یک مثلث از یک مربع یا چند ضلعی که در عالم سیاست و در قالبی ناآشکار شکل گرفته به مراتب آسان‌تر باشد، اما تکلیف مثلثی که “آمریکا”‌راس آن و “القاعده”‌و “اسلام‌آباد” دو منتهی‌الیه قاعده آن باشند از همان اول مشخص بود! با سر کار آمدن بوش پسر و حضور نومحافظه‌کاران افراطی در اتاق‌های فکر آمریکا، کاخ سفید از شکل اولیه خود در زمان “بیل کلینتون”‌خارج شد.

باید اذعان داشت که قبل از وقوع حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، این مثلث از هم فروپاشیده بود. پس از حمله مستقیم آمریکا به حکومت طالبان یکی دیگر از رئوس مثلث مذکور نیز از هم پاشید تا حداقل رابطه خطی میان اسلام‌آباد- طالبان نیز از بین برود. پس از کشمکش‌های زیاد از مثلث مذکور تنها یک نقطه به نام پاکستان باقی ماند که آن نیز در معرض آسیب‌هایی سخت قرار گرفت. پس از اشغال عراق و سقوط صدام حسین آمریکا دریافت که باید به هر نحو ممکن مثلث از هم پاشیده شده سالهای ۱۹۹۴-۲۰۰۰ را احیا کند. اما بوش و چنی فرصتی جهت تعریف مجدد این ساختار هندسی در قالبی نامرئی نداشتند. در سال ۲۰۰۳ میلادی این مثلث دوباره شکل گرفت. مثلثی که رئوس آن را “آمریکای درگیر بحران”، “پاکستان نامطمئن به آینده” و “القاعده سردرگم”‌ تشکیل دادند. در این برهه دو رخداد اساسی اتفاق افتاده بود:‌یکی اینکه دیگر رابطه‌ای مخفی، محکم و حساب شده بین سه طرف برقرار نبود و بنیان هندسی این مثلث تنها با “تهدیدات آمریکا”‌حفظ شده بود. دوم اینکه هر یک از سه راس مثلث جدید “در حال گذار به سوی آنارشیسم”‌بودند. آنارشیسمی که خود را در حال حاضر نشان داده است.

پیام‌های تازه‌ای از سوی جمهوریخواهان و دموکرات‌های آمریکا مخابره می‌شود. “رودلف جولیانی”، “میت رونی”، “باراک اوباما”‌و شخص “جرج بوش”‌به صورت ضمنی از حمله به پاکستان جهت از بین بردن اعضای القاعده سخن به میان آورده‌اند. دولت مشرف نسبت به این مسئله واکنش نشان داده و آن را “تهدیدآمیز” و “غیرقابل قبول” دانسته است. در عین حال “نیکلاس برنز”‌و دیگر مقامات کاخ سفید سعی دارند به عناوین مختلف از حضور القاعده در پاکستان انتقاد کنند.

دومین مثلث شکل گرفته میان آمریکا، القاعده و پاکستان به طرز مضحکانه‌ای از هم فروپاشیده است.

واقعا “کدام آمریکا” می‌خواهد به “کدام پاکستان” حمله کند و “کدام القاعده” را از بین ببرد؟! آمریکایی که شکست آن در عراق قطعی و ارتش آن فرسوده و ناتوان شده است می‌خواهد در خاک پاکستان ناآرامی که میان اسامی “بی‌نظیر بوتو”، “پرویز مشرف” و “نواز شریف” سرگردان مانده به عملیات علیه القاعده‌ای بپردازد که کنترل آن از دست واشنگتن خارج شده است! جالب توجه اینکه یک عضو آمریکایی القاعده اخیرا تهدید کرده است که سفارتخانه‌های واشنگتن در سرتاسر جهان بزودی مورد حمله قرار خواهند گرفت.

به راستی چرا این اتفاق از سال ۲۰۰۱ تاکنون رخ نداده است؟ وقتی رئوس یک مثلث به یکدیگر تجاوز کنند دیگر نمی‌توان از “محیط”، “هندسه” و “مساحت” سخنی به میان آورد. مسلما حاصل جمع “پاکستان بدون مشرف”‌با “پاکستان با مشرف بدون لباس نظامی”‌با “القاعده” بدون مدیریت سیا و موساد همان “سقوط نومحافظه‌کاران در آمریکا” خواهد بود. شاید این آخرین عمل ریاضی باشد که در خصوص “مثلث از بین رفته” آمریکا، القاعده و پاکستان شکل می‌گیرد. مثلثی که دیگر فاقد مساحت است.

حنیف غفاری