یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

شوریده سری های فردید و هامان


شوریده سری های فردید و هامان

درباره کتاب «مجوس شمال» اثر آیزایا برلین

در تعطیلات عید کتابی خواندم از آیزایا برلین درباره «یوهان گئورگ هامان» عارف و فیلسوف گمنام آلمانی که در قرن هجدهم می زیسته است. نام کتاب «مجوس شمال» است و به نثری پاکیزه و روان و بسیار خوشخوان نوشته شده است، مثل همه دیگر نوشته های برلین. هامان، عارف و الهیات دانی است فراموش شده که در نوشته های مورخان کلاسیک فلسفه درباره او چیزی نمی یابید. می شود گفت برلین با آن ذوق سرشار و آگاهی عمیق و گسترده از تاریخ افکار و عقاید در غرب، او را کشف کرده و اندیشه هایش را استادانه توضیح داده است؛ کاری که در آن مهارتی بی بدیل و مثال زدنی دارد. به یک معنا برلین شاید متبحرترین مورخ اندیشه هاست که در غرب ظهور کرده و به همین دلیل کتاب او درباره هامان بسیار خواندنی است. می شود اینگونه گفت که هامان را باید جدی گرفت از جمله به این دلیل که برلین او را جدی گرفته است.

برلین عقیده دارد هامان متفکری بزرگ و از جهاتی پیشتاز است و به همین دلیل برای او اهمیت فراوانی قائل است. او البته در مقدمه کتاب توضیح می دهد که «الهیات هامان نه من را جذب می کند و نه صلاحیت پرداختن به آن را دارم» (ص ۱۸). پس چه چیز هامان برای برلین جالب بوده است خود او توضیح می دهد: «توجه من به هامان به این نکته بر می گردد که او نخستین هماورد تمام عیار نهضت روشنگری فرانسه در زمانه خود بود. در مقایسه با منتقدان بعدی، حمله های او به نهضت روشنگری بسیار سازش ناپذیر و از جهاتی کوبنده تر بود و نقص های این نهضت را بسیار واضح تر نشان می داد. هامان به شدت جانبدار است، پیشداوری دارد و یک طرفه به قاضی می رود؛ اما عمیقاً صادق، جدی و اصیل است. او بنیانگذار واقعی سنت جدلی عقل ستیزانه ای است که با گذشت زمان، چه خوب و چه بد (بیشتر بد) سهم بزرگی در شکل گیری اندیشه، هنر و احساس در غرب داشته است» (ص ۱۹). این توصیف آشکار می کند که هامان یک ضد تجدد اصیل است و همین برلین را به سمت او جذب کرده است. این نکته را به یاد نگه دارید.

یوهان گئورگ هامان آنگونه که برلین به ما می گوید موجود عجیب و غریبی است. او پرشور، افراطی، پیگیر و سازش ناپذیر است. هامان یکی از معدود نقادان کاملاً اصیل عصر جدید است و بی آن که وام آشکاری به کسی یا کسانی پیش از خود داشته باشد به سبکی کاملاً بدیع به کل ارتدوکسی غالب حمله می کند. دوستان زیادی دارد و همه - حتی دشمنانش- به نوعی اعتراف دارند که او نابغه است و حرف جدیدی برای گفتن دارد اما روابطش با هیچکدام از آنها کاملاً صمیمانه نیست و هر یک را زمانی به نوعی با نیش زبان و قلم خود آزرده است. درس خواندنش نظم و قاعده نداشته و روحیه احترام به نظام و سیستم - از هر نوعی که باشد- در او پرورش نیافته است. پرشور، عاطفی و حساس است. زیاد و نامنظم مطالعه می کند و معلومات عظیم و پراکنده ای را ذهن خود انباشته است. جذر و مد متناوب و انرژی های بی اندازه اش او را گاهی حتی به مشاجره با حامیانش می کشاند. نوعی حکمت مخصوص به خود دارد و از آرمان های ترقی خواهان احساس بیزاری می کند. به لحاظ متافیزیکی عقیده دارد که کتاب مقدس صرفاً شرح چگونگی هدایت بنی اسرائیل از تاریکی به روشنایی به دست خداوند نیست بلکه سیر درونی روح تک تک انسان هاست. خودش می گوید داستان سرگردانی های بنی اسرائیل داستان زندگی او بوده است. نوشته هایش عجیب و غریب است و نظرگیر: قطعه های پراکنده، جستارهای ناتمام، ملغمه های عجیبی از فلسفه، نقد ادبی، فقه اللغه، تاریخ، مدارک و شواهد شخصی. خودش را دست کم نمی گیرد، مدعی است که اصیل است و خود را یک پیشاهنگ می داند. سبک نوشته های او آشفته و گیج کننده است: کج ومعوج، تیره و تار، کنایه آمیز، مملو از این شاخ به آن شاخ پریدن، ارجاع های غیر قابل تشخیص، الفاظ من در آوردی و رمزنویسی. هر جا نتواند مقصود خود را با الفاظ متعارف منتقل کند از افاضات فراموش شده عرفای قدیم استفاده می کند و با همه این اوصاف همه می دانند و قبول دارند دارای نبوغی عظیم است.

این توصیف ها -که همه را از متن کتاب برگرفته ام- شما را به یاد کسی نمی اندازد فکر می کنم همه آشنایان با جریان های شاخص فکری ایران در نیم قرن گذشته با من موافق باشند که همه این تعابیر را می توان عیناً برای شرح احوال سید احمد فردید هم به کار برد، تنها با یک تفاوت: هامان زیاد می نوشت ولی فردید تقریباً هیچ ننوشت. سید احمد فردید هم مرد غریبی بود. من سال ها با نوشته های او و شاگردانش محشور بوده ام و هر چه در این باره به دستم رسیده با اشتیاق خوانده ام. نوعی بی قراری در فردید هست. گویی حرف مهمی دارد، می خواهد بگوید اما نمی تواند. من همواره چنین عقیده ای درباره او داشته ام. فردید اصیل است. آنچه او می گفت بعد ها مقلدان و البته دشمنان زیادی پیدا کرد ولی او خود مقلد هیچکس نبود. سخنی داشت، نو و غریب اما هرگز زبانی مناسب برای بیان آن نیافت. با دیگران - حتی نزدیکترین شاگردانش- پرخاش می کرد اما نه به دلایل شخصی بل از این رو که می پنداشت حرف هایش را درست نفهمیده اند.

فردید مشخصاً از یک سنت عرفانی خاص تغذیه می کرد. همان طور که هامان عقیده داشت کتاب مقدس و داستان سرگردانی و گمراهی و بعد نجات بنی اسرائیل در تاریخ، تمثیلی از حال و روز همه آدمیان است، فردید هم می پنداشت که عرفان علم الاسمائی ابن عربی که تاریخ را دارای ادواری و هر دوره را تجلی اسمی از اسما خداوند می داند، به معنایی رمزی به کار آدمیان می آید تا بدانند در کدام دوره از ادوار تاریخ اند و اقتضای آن دوره چیست. او به اساسی ترین شکل ممکن با تمام مبانی و مظاهر مدرنیته مسئله داشت چرا که آن را از ادواری نفسانی تاریخ می دانست که در آن خورشید حقیقت در مغاک نفسانیت غروب کرده است. و البته این مسئله دار بودن را با اصالت، تازگی و نوعی نبوغ وحشی ابراز می داشت.

من می توانم همینطور ادامه بدهم اما گمان می کنم همین مقدار کفایت می کند که آشکار شود ظاهراً سید احمد فردید و یوهان گئورگ هامان شباهت فراوانی به هم دارند، چه از حیث محتوای فکر و چه از نظر کیفیت زندگی و عمل. برلین خود جایی از کتاب قطعه ای نوشته است که گمان می کنم می توان آن را با خطایی بسیار ناچیز توصیفی دانست که هم درباره هامان صدق می کند و هم درباره فردید: «هامان می کوشید نوعی عمق بی انتها و نوعی افق نامحدود را القا کند و از تلاش برای تعریف کردن، محدود کردن و مسدود کردن معنا با فرمول های شسته رفته حذر می کرد. او برای وجوه بی قاعده، تفننی، بی انتها و توصیف ناپذیر، شگفت انگیز و معجزه آسا و برای ضربه های آذرخش وار و منور کردن ناگهانی و لحظه ای تاریکی ها، ارج قائل می شد. هامان معماگونه و چیستان وار سخن می گفت، اما دوستدارانش مجذوب این مرد اسرارآمیز و عمیق و چشم اندازهای نامتعارف و خیره کننده ای می شدند که او می گشود. هیچ کس به قدر او آگاهانه مخالف عصر و زمانه اش نبود، آن هم با چنان تعصب و غیرتی که گاه به لجاجت کورکورانه بدل می شد» (صص ۴۰-۳۹).

پیشنهاد می کنم کتاب برلین را بخوانید. ما به غنی شدن ادبیات ضد تجدد در خود نیاز داریم و این کتاب مددکار خوبی است.

مهدی محمدی



همچنین مشاهده کنید