دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

مروری بر کتاب مدرنیسم و پسامدرنیسم در رمان


مروری بر کتاب مدرنیسم و پسامدرنیسم در رمان

در دهه های اخیر, جامعه ادبی ما شاهد توجه روزافزون جوانان و دوستداران ادبیات به مباحث نظری در حوزه ادبیات داستانی بوده است ترجمه برخی از این مباحث به زبان فارسی, رشد کمی و کیفی داستان کوتاه و گسترش یافتن محافل ادبی در دهه های اخیر در کنار عوامل متعدد سیاسی اجتماعی و فرهنگی دیگر از دلایل این توجه بوده است

در دهه های اخیر، جامعه ادبی ما شاهد توجه روزافزون جوانان و دوستداران ادبیات به مباحث نظری در حوزه ادبیات داستانی بوده است. ترجمه برخی از این مباحث به زبان فارسی، رشد کمی و کیفی داستان کوتاه و گسترش یافتن محافل ادبی در دهه های اخیر در کنار عوامل متعدد سیاسی- اجتماعی و فرهنگی دیگر از دلایل این توجه بوده است. در این میان می توان شاهد برداشت ها و قرائت های مختلفی از مباحث نظری بود که باعث ایجاد طیف های گوناگون ادبی در جامعه ما شده است. طبیعی است که در این اوضاع در کنار توجه جدی به این مباحث، کم آگاهی و برخورد سطحی با این مقولات نیز شیوع می یابد و ما می بینیم که چگونه برداشت های ساده انگارانه و کج اندیشانه از این مباحث، روندی صعودی داشته است. یکی از عوامل این امر، مشکل بزرگ ما در عرصه ترجمه است. کتاب هایی که در این حوزه به فارسی ترجمه شده اند، اغلب پاسخگوی نیازهای ما نبوده اند و مترجمان بی آنکه مختصات فرهنگی- اجتماعی ما را در نظر بگیرند، به شکلی کلی نگر به این کار دست زده اند. البته ترجمه بدون گزینش این آثار هم شاید ارزش خاص خود را داشته باشد، اما لزوماً بیانگر انعکاس مشکلات فرهنگی ما نیست. دکتر پاینده در ترجمه کتاب مدرنیسم و پسامدرنیسم در رمان، از میان مقالات مختلف در کتاب های گوناگون به گزینش مقالاتی پرداخته است که نیازهای فرهنگی ما را پاسخ بدهد. دکتر پاینده در مقدمه ای که بر این کتاب نوشته است، به دلایل آن کج اندیشی ها این گونه اشاره کرده است: الف- آگاهی نازل و سطحی و حتی نادرست برخی از منتقدان و داستان نویسان از سبک نگارش پسامدرنیستی و فقر نظری و عدم شناخت کافی آنها از این جنبش ادبی. ب- قرابت نداشتن اوضاع فرهنگی و اجتماعی ما با زمینه فرهنگی سرچشمه های این گزینش. نکته ای که باید به آن توجه داشت این است که در حوزه مباحث نظری، غالباً هر گفتار پاسخ گفتاری دیگر و مبتنی بر مباحثی پیشینی است که تا خواننده شالوده این مباحث را نداند، نمی تواند استفاده بایسته از آنها ببرد. از همین رو دکتر پاینده با گزینشی هدفمندانه این سیر را در نظر داشته است و وظیفه ای دشوار پیش روی خود نهاده است. او می توانست به سادگی یک کتاب در این زمینه انتخاب کند و همه مقالات آن را ترجمه کند، اما دشواری مراجعه به کتاب های مختلف و گزینش مقالات متفاوت را به خود روا داشته تا بتواند مسیری هدفمند را انتخاب کند. در این میان او با دشواری دیگری نیز رودررو بوده است؛ انتخاب مابه ازای فارسی این اصطلاحات نظری. در ترجمه های مختلف ما شاهد گزینش های گوناگونی هستیم که بعضاً خواننده را سردرگم می کنند. پاینده با اجتناب از جعل واژه، نخواسته است کار خواننده را دشوار کند و تنها با روشی نظام مند، واژه های آشنایی را که تاکنون مفهوم هر اصطلاح را به درستی منعکس کرده اند انتخاب کرده است. انگیزه اصلی ترجمه های این مقالات، روشن کردن نسبی ویژگی های داستان های پسامدرنیستی است. دکتر پاینده به دلیل حضور همیشگی اش در مجامع ادبی و علاقه مندی اش به پیگیری مباحث نظری سعی کرده است با انتخاب چند مقاله از چند نظریه پرداز صاحب نام، نکاتی را به دوستداران این مباحث یادآور شود تا دریافتی صحیح از چند و چون این مباحث بیابند. در این میان او با درک نیاز به دانستن مباحث پیشین قبل از هر چیز به ترجمه مقالاتی درباره مدرنیسم پرداخته است، تا خواننده را به تدریج وارد بحث داستان های پسامدرنیستی کند. البته در این نوشتار قصد مترجم و ما بررسی این نکته نیست که آیا اصولاً نامگذاری پسامدرنیستی، مورد اجماع نظریه پردازان ادبی جهان هست، یا نه و آیا مرز خاصی میان مدرنیسم و پسامدرنیسم می توان قائل شد. بررسی این نکات فرصتی کافی می طلبد، ولی در هر صورت خواننده نمی تواند به شکلی فراتاریخی و بدون پیش زمینه کافی به سراغ اندیشه های پیچیده تر و نوتر برود. به همین خاطر پاینده در بخش اول کتاب مدرنیسم و پسامدرنیسم در رمان، ابتدا دو مقاله طرح در رمان مدرن نوشته آرتور هانیول و رمان درون گرا نوشته جان فلچر و ملکم بردبری را به فارسی برگردانده است و سپس در بخش دوم یا پسامدرنیسم به ترجمه چهار مقاله از چهار نظریه پرداز مشهور پسامدرنیستی اهتمام ورزیده است. این چهار مقاله عبارتند از: ۱- پسامدرنیسم و ادبیات، نوشته بری لوئیس ، ۲- گذار از مدرنیسم به پسامدرنیسم نوشته برایان مک هیل، ۳- مدرنیسم و پسامدرنیسم: تعریفی جدید از خودآگاهی ادبی نوشته پتریشا وُ و فراداستان تاریخ نگارانه نوشته لیندا هاچن. در نوشتار حاضر، ما مروری مختصر بر هریک از مقالات این کتاب می کنیم تا درآمدی باشد برای خوانندگانی که در فرصت کافی این اثر ارزشمند را مطالعه می کنند. آرتور هانیول در مقاله طرح در رمان مدرن سعی کرده است یکی از عناصر مهم داستان را مورد توجه قرار دهد. طرح از عناصری است که در کشور ما به معناهای مختلفی به کار برده می شود. مثلاً عده ای آن را نموداری کلی از وقایع داستان می دانند، یا عده ای ماجرای داستان را طرح می نامند. گروهی دیگر آثار خام و شکل نگرفته را طرح می نامند و آثار شکل گرفته و کامل را داستان می گویند. توجه به گفته های آرتور هانیول نشان می دهد که همه این برداشت ها برداشتی سطحی از طرح است. هانیول ابتدا به تعریف ر.س. کرین از طرح اشاره می کند: «طرح تلفیق زمانی خاص نویسنده است از عناصر واقعه، شخصیت و اندیشه که محتوای داستان برساخته او را تشکیل می دهند.» (ص ۱۱ کتاب) سپس نتیجه می گیرد که طرح در داستان های واقع گرا واجد دو ویژگی مهم است: ۱- به صورت یک قاعده سامان دهنده و وحدت بخش عمل می کند و تلفیقی را فراهم می آورد تا خواننده تمام مطالب رمان را انسجام یافته و به صورت موضوعی واحد و یکپارچه تجربه کند. ۲- طرح به واسطه زمان عمل می کند. او اضافه می کند «برای اینکه پیشرفت زمانی وقایع رمان از نظر خواننده کلیتی دلالت دار و سامان یافته تلقی شود سه شرط را به هر نحو ممکن باید رعایت کرد. اولاً وقایع می بایست آغاز و نیز فرجامی مشخص داشته باشند (...)، ثانیاً پیشرفت وقایع می بایست به نحوی از ضرورت ناشی شود، یعنی هر واقعه ای باید از وقایع قبلی سرچشمه بگیرد و به وقایع بعدی منجر شود (...)، ثالثاً وقایع رمان می بایست همگی به نحوی با یکدیگر مرتبط باشند به این مفهوم کلی که تمام آن رخدادها باید به «دنیایی» واحد یا به «برداشتی واحد از واقعیت» مربوط شوند...» (ص ۱۲ و ۱۳ کتاب)هانیول در این مقاله به طرح در داستان های مدرن هم اشاره می کند و تفاوت آنها با آثار واقع گرای قرن نوزدهمی را شرح می دهد و می گوید: «در رمان های مدرن نباید خواننده را بلافاصله با علت رخ دادن زنجیره وقایع آشنا کرد زیرا طرح رمان چیزی نیست مگر همین بصیرت تدریجی خواننده درباره این علت ها...» (ص۲۹ کتاب)و در پایان هم نتیجه می گیرد: «رمان نویسان مدرن به اینکه داستان هایشان را فی نفسه دشوار یا غامض بنویسند علاقه ای ندارند. در واقع به منظور ابداع طرحی که با حرکت از ظاهر واقعیت به باطن آن، به نوعی تلفیق زمانی دست یابند، آنها باید ابتدا انبوهی از نمادهای ظاهری واقعیت را به خواننده ارائه دهند، یعنی انبوهی از حقایق ظاهراً نامرتبط، متناقض، بی مناسبت، کم اهمیت و حتی موهوم را...» (ص ۳۱ کتاب)در مقاله دوم که رمان درون گرا نام دارد، باز به ویژگی رمان مدرن توجه شده است و گفته شده آن ویژگی ای که باعث شده است رمان مدرن به جای «گزارش کردن» جهان، آن را «بیافریند» چیست. در بخش دیگری از این مقاله آمده است، در رمان مدرن «فرآیند آفرینش رمان نه فقط به بخشی از منطق مهم داستان، بلکه در واقع به خود داستان تبدیل می شود.» (ص ۴۷ کتاب) و در این رمان ها «شکل دیگر وسیله ای برای بیان محتوا نیست، بلکه ضرورتاً خود محتوا است.» (ص ۴۷ کتاب)

به اعتقاد جان فلچر و ملکم بردبری از دیگر عناصر مهم رمان مدرن، تاکید آن بر زبان است. در رمان مدرن «زبان دیگر واسطه ای برای چیز دیگر نیست، بلکه همان چیزی است که دیده می شود.» (ص ۴۷ کتاب) و از اصول بنیادین مدرنیسم این اصل است که: «آنچه که باید مورد مداقه قرار گیرد، نحوه آفرینش است نه «عامل آفرینش.» (ص ۵۷ کتاب) سپس این دو نویسنده می نویسند: «دو انگیزه کم و بیش متضاد که در این تحولات [سیر از واقع گرایی کلاسیک به مدرنیسم] دخیل بوده اند عبارتند از: اولاً میل به رهانیدن رمان از محدودیت های پیشین اش (یعنی از رئالیسم یکنواخت بیرونی اش، وابستگی اش به جهان مادی و امکانات نامنسجم نثر) و ثانیاً میل به کندوکاوی آزادانه تر و عمیق تر در حقیقت زندگی و سطوح مختلف ذهنیت مدرن...» (ص ۶۰ کتاب)فلچر و بردبری در این مقاله، چند اثر مهم از رمان های درون گرا و به طور کلی رمان مدرن را تحلیل کرده اند تا خواننده را به درک درست تر اندیشه های خود کمک کنند. نویسندگان این آثار عبارتند از: هنری جیمز، جوزف کنراد، مارسل پروست، جیمز جویس، توماس مان، ویرجینیا وولف و آندره ژید.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.