شنبه, ۱۱ اسفند, ۱۴۰۳ / 1 March, 2025
مجله ویستا

ارسطو و مالکیت خصوصی


ارسطو و مالکیت خصوصی

اندیشه اقتصادی در یونان باستان

یکی از شاگردان و معاصران افلاطون، زنفون آتنی (۳۵۴-۴۳۰ ق.م.)، اشراف‌زاده زمین‌دار و ژنرال ارتش بود.

نوشته‌های اقتصادی زنفون در آثاری همچون گزارش تربیت شاهزاده ایران، رساله‌ای پیرامون چگونگی افزایش درآمد‌های دولت و کتابی درباره «اقتصاد» به معنای اندیشه‌هایی درباره فن مدیریت منزل و مزرعه پراکنده بود. بیشتر گفته‌های او همان تحقیر معمول یونانی‌مآبانه کار و تجارت و ستایش کشاورزی و مهارت‌های جنگی بود، همراه با مطالبه افزایش چشمگیر فعالیت‌ها و دخالت‌های دولت در اقتصاد؛ فعالیت‌هایی چون بهبود بندر‌گاه آتن، ساخت بازار و مهمانخانه، تشکیل ناو‌گان دولتی کشتی‌های تجاری و افزایش چشمگیر تعداد بردگان متعلق به دولت.

با این حال در گوشه‌گوشه این مجموعه حرف‌های پیش‌پا‌افتاده و سطحی، دریافت‌های جالبی درباره مسائل اقتصادی جا گرفته بود. زنفون در رساله‌اش درباره مدیریت خانواده اشاره می‌کند که «ثروت» را باید منبعی که فرد می‌تواند به کار گیرد و می‌داند که چگونه از آن استفاده کند، تعریف کرد. به این طریق، چیزی که مالکش نه توانایی استفاده از آن را دارد و نه دانش این کار را، نمی‌تواند واقعا بخشی از ثروت او باشد.

روشن‌بینی دیگر زنفون این بود که این گفته مشهور آدام اسمیت را که دامنه تقسیم کار در جامعه ضرورتا به دامنه بازار محصولات محدود است، پیش‌پیش گفت. او بیست سال بعد از آنکه افلاطون جمهوری را نوشت، بینش‌های مهمی بر دریافت‌های او درباره تقسیم کار افزود و گفت که «در شهر‌های کوچک، یک کارگر هم صندلی و در می‌سازد و هم خیش و میز؛ و صنعتگر غالبا خانه هم می‌سازد...»، در حالی که در شهر‌های بزرگ، «بسیاری از افراد تقاضا‌هایی از هر شاخه از صنعت دارند» و از این رو «تنها یک حرفه و حتی کمتر از یک حرفه کامل می‌تواند چرخ زندگی یک فرد را بچرخاند». در شهر‌های بزرگ «می‌بینیم که یکی تنها چکمه مردانه تولید می‌کند و دیگری، تنها چکمه زنانه ... یکی با برش زدن تکه‌های لباس گذران زندگی می‌کند و دیگری با چسباندن این تکه‌ها به هم».

جایی دیگر زنفون طرحی از مفهوم مهم تعادل عمومی در مقام گرایشی پویا در اقتصاد بازار به دست می‌دهد. بر این اساس می‌گوید که اگر مسگران خیلی زیادی وجود داشته باشند، مس ارزان می‌شود و مسگران ورشکست می‌شوند و به فعالیت‌های دیگر رو می‌کنند؛ در کشاورزی یا صنایع دیگر نیز وضع چنین است. زنفون این را هم به روشنی درک می‌کند که افزایش عرضه یک کالا مایه کاهش قیمت آن می‌شود.

● ارسطو: مالکیت خصوصی و پول

دید‌گاه‌های فیلسوف بزرگ، ارسطو، اهمیت خاصی دارند؛ چون کل ساختار اندیشه او تاثیری عظیم و حتی آشکار بر فکر اقتصادی و اجتماعی قرون وسطای میانه۱ و متاخر۲ که خود را ارسطویی می‌دانستند، نهاد. ارسطو هر چند همگام با سنت یونانی، پول درآوردن را حقیر می‌شمرد و به سختی بتوان او را طرفدار لسه‌فر دانست، اما استدلالی قوی در دفاع از مالکیت خصوصی به دست داد. او شاید تحت تاثیر بحث‌های دموکریتوس درباره مالکیت خصوصی، نظام اشتراکی در میان طبقه حاکم را که افلاطون خواستار آن بود، به شیوه‌ای قانع‌کننده به باد حمله گرفت. ارسطو یکپارچگی کامل دولت از رهگذر نظام اشتراکی را که هدف افلاطون بود، تقبیح می‌کرد و می‌گفت که این یکدستی مفرط با تنوع بشر و با نفع متقابلی که همه از مبادله در بازار می‌برند، همخوان نیست. او بعد جزء به جزء نشان داد که مالکیت خصوصی با مالکیت اشتراکی تضاد دارد. اولا مالکیت خصوصی بسیار مولد‌تر است و از این رو مایه پیشرفت می‌شود. به کالا‌هایی که افرادی پر‌شمارْ مالکیتی مشترک بر آنها دارند، به قدر کافی توجه نمی‌شود، چون افراد بیشتر نفع شخصی خود را در نظر می‌گیرند و از هر کاری که می‌توانند بر دوش دیگران بیندازند، غفلت می‌کنند. بر‌عکس، به بیشترین اندازه ممکن به دارایی خود توجه می‌کنند و مراقب آن هستند.

ثانیا یکی از براهین افلاطون در دفاع از مالکیت اشتراکی این بود که این نوع مالکیت، صلح اجتماعی در پی می‌آورد، چون کسی به اموال دیگران رشک نمی‌برد یا نمی‌کوشد که به آن دست یازد. ارسطو با تغیر پاسخ می‌داد که مالکیت اشتراکی به در‌گیری‌های بی‌وقفه و شدیدی می‌انجامد، چون هر کسی گلایه خواهد کرد که از دیگرانی که خوب تلاش نکرده‌اند و از اندوخته مشترکْ بیشتر برداشته‌اند، سخت‌تر کار کرده و کمتر از آنها به دست آورده است. او می‌گفت که افزون بر اینها، همه جرایم یا تحولات بزرگ، انگیزه اقتصادی ندارند. چنانکه ارسطو قاطعانه می‌گفت: «انسان‌ها برای اینکه سرما اذیتشان نکند، حاکم ستمگر نمی‌شوند.»

سوم اینکه مالکیت خصوصی به روشنی در ذات بشر ریشه دارد. عشق انسان به خودش و به پول و ثروت، در عشقی طبیعی به مالکیت انحصاری به هم گره خورده‌‌اند. رابعا ارسطو، مشاهده‌گر بزرگ گذشته و حال می‌گفت که مالکیت خصوصی همیشه و همه جا وجود داشته. تحمیل مالکیت اشتراکی بر جامعه، بی‌اعتنایی به پیشینه تجربه بشر و جهش به درون عالمی نو و نیازموده خواهد بود. برچیدن مالکیت خصوصی، احتمالا مشکلاتی بیش از آنچه را که حل می‌کند، در پی خواهد آورد.

دست آخر اینکه ارسطو این بینش درخشان را عرضه کرد که تنها مالکیت خصوصی به افراد فرصت می‌دهد که اخلاقی عمل کنند و مثلا فضایل نیکخواهی و بشر‌دوستی را به جا آورند و به این‌ سان نظریه‌های اقتصادی و اخلاقی‌اش را در هم تنید. تحمیل مالکیت اشتراکی این فرصت را از میان خواهد برد. ارسطو گر‌چه مال‌اندوزی را نقد می‌کرد، اما با وضع هر محدودیتی بر انباشت دارایی خصوصی از سوی فرد - مثلا از آن نوع محدودیت‌هایی که افلاطون از آنها طرفداری کرده بود - مخالف بود. برعکس در اندیشه او، آموزش باید به افراد بیاموزد که خود، امیال بی‌حد و حصر‌شان را فرو‌بنشانند و به این طریق آنها را به این سو بکشاند که انباشت ثروت خود را محدود کنند.

ارسطوی اشراف‌زاده، به رغم دفاع قاطعش از مالکیت خصوصی و مخالفت با وضع محدودیت‌های قهری بر ثروت، کاملا به اندازه اسلاف خودْ کار و تجارت را خوار می‌شمرد. او تمایزی بی‌پایه و گالبریث‌وار میان نیاز‌های «طبیعی» که باید برآورده شوند و خواسته‌های «غیر‌طبیعی» که حدی ندارند و باید کنار‌شان گذاشت، جعل کرد و به این سان شور‌بختانه مشکلاتی را برای قرون بعد به وجود آورد. هیچ دلیل معقولی وجود ندارد که نشان دهد آن‌گونه که ارسطو اعتقاد داشت، امیالی که تهاتر یا کار برای گذران حیات برآورده‌شان می‌کند، «طبیعی»‌اند و آنهایی که با مبادله بسیار مولد‌تر پولی ارضا می‌شوند، تصنعی، «غیر‌طبیعی» و از این رو نکوهیده‌اند. مبادله‌هایی که برای دستیابی به سود پولی انجام می‌شوند و مشخصا فعالیت‌هایی چون خرده‌فروشی، تجارت، بار‌بری و استخدام کار‌گر، خیلی راحت غیر‌اخلاقی و «غیر‌طبیعی» نام می‌گیرند و خوار شمرده می‌شوند. ارسطو دشمنی خاصی با خرده‌فروشی داشت که البته مستقیما در خدمت مصرف‌کننده است و او دوست داشت که یکسره از میان برود. ارسطو در نوشته‌‌های اقتصادی‌اش چندان منسجم و یکپارچه سخن نمی‌گوید، چه اینکه هر چند مبادله پولی را غیر‌اخلاقی و غیر‌طبیعی می‌داند و متهم می‌کند، اما این را هم می‌گوید که چنین شبکه‌ای از مبادلاتْ شهر را از رهگذر مصالحه متقابل و دو‌سویه، کنار هم نگه می‌دارد و به این خاطر به ستایش آن می‌نشیند.

گفته‌های ارسطو درباره پول هم نشان می‌دهند که میان اندیشه تحلیلی و «اخلاقی»، راه گم کرده است. از یک سو می‌بیند که رشد پول، تولید و مبادله را بسیار آسان می‌کند. این را هم درک می‌کند که پول، این رسانه مبادله، تقاضای عمومی را بازتاب می‌دهد و «همه کالا‌ها را کنار هم نگه می‌دارد». پول همچنین مساله مهم «تلاقی دو‌گانه خواسته‌ها» را که در آن، هر طرف مبادله مجبور است مستقیما کالا‌های طرف دیگر را تقاضا کند، از میان می‌برد. حالا هر کس می‌تواند کالا‌هایش را بدهد و پول بستاند. افزون بر اینها پول در قامت ابزار ذخیره ارزش برای خرید در آینده نیز به کار می‌رود.

با این همه، ارسطو قرض‌دهی پول با بهره را «غیر‌طبیعی» خواند و از نظر اخلاقی نکوهیده دانست و با این کار مشکلات بزرگی برای روزگاران بعد ایجاد کرد. پول از آنجا که نمی‌تواند مستقیما استفاده شود و تنها برای تسهیل مبادله به کار می‌رود، «عقیم» است و خود نمی‌تواند بر ثروت بیفزاید. از این رو ارسطو مطالبه بهره را که به غلط فکر می‌کرد حکایت از زایایی مستقیم پول می‌کند، خلاف طبیعت خواند و سخت محکوم کرد.

بهتر بود ارسطو از این دست تخطئه‌های شتاب‌زده اخلاقی می‌پرهیخت و می‌کوشید دریابد که چرا بهره در واقع همه جا پرداخت می‌شود. گذشته از هر چیز، ممکن نبود نرخ بهره چیزی «طبیعی» در خود داشته باشد؟ و اگر دلیل اقتصادی مطالبه - و پرداخت - بهره را درمی‌یافت، شاید می‌فهمید که چرا مطالبه آن اخلاقی است، نه غیر‌طبیعی.

ارسطو همچون افلاطون دشمن رشد اقتصادی بود و از جامعه‌ای راکد و ایستا طرفداری می‌کرد و همه اینها با مخالفتش با پول درآوردن و ثروت‌اندوزی می‌خواند. هم افلاطون و هم ارسطو عملا بر دریافت هزیود کهن‌روز‌گار از مساله اقتصادی به عنوان تخصیص ابزار‌های کمیاب به ارضای خواسته‌های مختلف چشم بستند و در عوضْ کاستن فرد از تمایلش به سازگاری با ابزار‌های موجود را فضیلت دانستند و توصیه کردند.

موری روتبارد

مترجم: محسن رنجبر

زنفون و تدبیر منزل

پاورقی:

۱- قرون ۱۱ تا ۱۳ میلادی.

۲- قرون ۱۴ تا ۱۶ میلادی.