شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
معما چو حل گشت ویران شود
● یک: پرونده «مادیان» هنوز باز است!
طبیعتاً بعضی اسمها از بعضی فیلمها جدا نیستند یعنی نمیشود جداشان کرد بخشی از تاریخ شدهاند و اگر متعلق به حوزه خاصی از هنر باشند وارد بخشی از تاریخ آن هنر در جغرافیایی خاص. «علی ژکان» ـ شک نکنید! ـ اسمش با فیلم «مادیان» گره خورده. هر جور که برود هر جور که بسازد هر جور که بخواهد خروج کند از قابی که ساخته دست خودش است باز هم نمیشود یعنی تا به حال نشده چون بهتر از «مادیان» نساخته و البته کم هم ساخته. در فاصله میان «مادیان» ـ به عنوان اثری شاخص در سینمای نوبنیاد پس از انقلاب ـ و «چهره به چهره»، او فقط سه فیلم ساخته: «دخترک کنار مرداب»، «سایه به سایه» و «عیسی میآید»؛ مجموعاً پنج فیلم، طی ۲۵ سال؛ تقسیماش که کنید میشود هر پنج سال یک فیلم و میتوان به این نتیجه رسید که یا «ژکان»، فیلمسازی حرفهای نیست یا زیادی حرفهای و سختگیر است در انتخابهایش؛ نمیتوان گفت که او حرفهای نیست چرا که در سه دهه اخیر، همیشه حضوری غایب و حاضر داشته؛ یک جور، جمعکننده فنی بوده و در شناسنامه خیلی فیلمها اسمش آمده و در شناسنامه خیلی از فیلمها هم اسمش نیامده؛ از سوی دیگر، نمیتوان او را یک حرفهای سختگیر به حساب آورد این را چهار فیلم پس از «مادیان» به ما میگویند؛ «چهره به چهره»، به سمت و سوی «نوآر» گرایش دارد و در مقابل چهار فیلم نخست فیلمساز که «زن محور» بودند، به «مردمحوری» گرایش مییابد و آخرین ضربه «نوآر»ی خود را جایی میزند که مادر بازرس جوان، به دلیل اصرارش بر سفر زیارتی، او را از دستیابی به «اصل قضایا» به شکلی غیرمستقیم بازمیدارد.
زنان در «چهره به چهره» نقشی جز همان نقش تعیین شده ژانری ندارند آنها تنها سد راه، ویرانکننده یا به نحوی مستقیم یا غیرمستقیم عامل مرگ مرد قصهاند و این، در تعارض است با آن سیمای شگفت زن محورانهای که در «مادیان» شاهد آن بودهایم و مردان ـ گرچه برادر یا دایی ـ عامل شکست مقطعی یا دائمی زنان حتی در غیرشهریترین شکل خود بودند. بحث بر سر این نیست که این دو نوع نگاه درستاند یا غلط [به هر حال چندان نمیتوان بر سر خصوصیات ژانری وارد مناقشه شد] بحث بر سر این است که آیا «ژکان» جهاننگریاش دچار تحول شده یا دل بریده از رویکردهای هنری روزگار جوانیاش، در سن و سالی نزدیک به شصت سالگی؟ البته، این بخشی از مواجهه ما با اوست بر سر این فیلم؛ این قصه هنوز ادامه دارد!
● دو: جمع و جور کردن یک اثر «نوآر»
«ژکان» در دهه شصت، فیلمسازی بود که همه منتظر ساختهای تازه از او بودند، در دهه هفتاد به فیلمسازی بدل شد که ساختههای تازهاش کنجکاوی اهل نقد و سینما را برمیانگیخت و حالا در اواخر دهه هشتاد، او تنها فیلمسازی متعلق به دهه شصت است با یک فیلم استثنایی در کارنامهاش «چهره به چهره» «نوآر»ی نیست که در ذهن ما حک شود و سرنوشت مقتول فیلم، در پایان آن، برایمان مهم باشد. «نوآر»ی با خصوصیات «حکایی» این ژانر اما بیبهره از «روایت» آن. «روایت» فیلم که با «حال و هوا»ی آن پیوند خورده، «معمایی» است و معما چو حل گشت آسان شود! یعنی «رازآمیزی و تداوم آن در ذهن» از میان میرود و این مشکل اساسی این ژانر است مگر این که تدبیری اندیشیده شود و در انتها، نقطه ثقل قصه بیفتد روی دوش فضاسازی و عمق صحنه و در نهایت «خلق جهان تازهای» که فیلمنامهنویس یا نویسنده، شکلش داده مثل همان اتفاقی که در رمان «نام گل سرخ» امبرتواکو افتاده اما در بازسازی سینمایی آن نیفتاده! «ژکان» به عنوان فیلمنامهنویس فیلم خود سعی کرده که همه آن عواملی را که میتواند خنثیکننده اثر گرهگشایی در ژانر معمایی باشد در «متن» بیاورد اما این عوامل، چفت هم نشدهاند یعنی زندگی دوگانه مقتولی ثروتمند با عقدههای حقارت بسیار [یک جورهایی آدم را یاد آن شاهکار فیتزجرالد میاندازد یعنی «گتسبی بزرگ»؛ حدس میزنم که «ژکان» احتمالاً آن نسخه سینمایی رمان را دیده که «ردفورد» نقش «گتسبی» را بازی میکرده] آنقدر ما را [در روایتهای آدمهای دیگر قصه] درگیر خود نمیکند که احساس همذاتپنداری کنیم یا اصلاً برایمان مهم باشد که این آدم چرا به اینجا رسیده. یادمان باشد که نقطه مرکزی هم حکایت هم روایت فیلم، همین آدم است اما فیلمنامهنویس، مخاطب را هی درگیر و دلواپس آدمهای دیگر میکند.
فیلمنامه معمایی یا نوآر ـ فرقی نمیکند ـ بدون تمرکز ضربه میبیند حتی اگر استادی مثل «ملویل» آن را بسازد [نمونهاش «ارتش سایهها»] از فیلمنامه که بگذریم، «ژکان» کارگردان، چندان در جمع و جور کردن فیلم موفق نیست. وقتی میگوییم جمع و جور کردن فیلم یعنی تمرکز و ریتم دادن به بازیها؛ [که در این «ژانر» مهمترین کار کارگردان است حتی مهمتر از نظارت بر تدوین، مهندسی صدا یا ضرب آهنگ نماها] بازیگران این فیلم، بازیگران خوبی هستند اما با هم «بده بستان و تعامل» ندارند.
بگذریم از این که «علی عمرانی» انتخاب خوبی نبوده برای «آدم محوری قصه» [هر چند بالشخصه بازیهای او را در تئاتر و تله تئاتر بسیار دوست دارم] و در نهایت، جمشید هاشمپور این فیلم، نه آن «هاشمپور» فیلمهای پرفروش سری «جمشید آریا»ست نه آن «هاشمپور» محشر فیلم «پرده آخر»؛ به نظر میرسد میان این دو نقش کارآگاهی، سرگردان است.
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
امیرعبداللهیان دولت چین سیستان و بلوچستان حسین امیرعبداللهیان جنگ انتخابات مجلس شورای اسلامی عراق دولت سیزدهم رسانه حجاب
سیل تهران هواشناسی شهرداری تهران بارندگی باران سازمان هواشناسی فضای مجازی آتش سوزی یسنا هلال احمر آموزش و پرورش
ایران بانک مرکزی دلار قیمت خودرو قیمت دلار مسکن قیمت طلا تورم ارز بازار خودرو حقوق بازنشستگان ایران خودرو
صدا و سیما مسعود اسکویی تلویزیون دفاع مقدس بی بی سی موسیقی مهران غفوریان صداوسیما ساواک سریال سینمای ایران تبلیغات
رژیم صهیونیستی فلسطین جنگ غزه اسرائیل حماس روسیه آمریکا ترکیه انگلیس اوکراین نوار غزه ایالات متحده آمریکا
فوتبال پرسپولیس استقلال سپاهان لیگ برتر رئال مادرید باشگاه استقلال جواد نکونام بازی علی خطیر باشگاه پرسپولیس بایرن مونیخ
هوش مصنوعی اینستاگرام خواب آیفون دیابت اپل ناسا عکاسی موبایل گوگل تلفن همراه
سلامت طب سنتی کبد چرب فشار خون گرما