دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
مجله ویستا

یک اکشن مدرن در لباس های قدیمی


یک اکشن مدرن در لباس های قدیمی

نگاهی به فیلم «شرلوک هولمز بازی سایه ها»

کمپانی برادران وارنر فیلمی‌را با کارگردانی گای ریچی و به نویسندگی میشل و کایران مولرونی و براساس شخصیت‌های خلق شده توسط سرآرتور کنان دویل ارائه کرده است. مدت فیلم ۱۲۹ دقیقه و تحت رده PG-۱۳ طبقه بندی شده است (به خاطر توالی زیاد صحنه‌های خشونت و درگیری و موضوعات مربوط به مواد مخدر).

من فکر می‌کنم که انتظار فیلمی‌براساس نسخه اصل شرلوک هولمز در این برهه از تاریخ سینما، انتظاری ابلهانه باشد.

مهم نیست که داستانی در لندن عصر ویکتوریا در سال ۱۸۹۵ واقع شده باشد، به هر حال باید انباشته شده باشد از انفجار، آتش سلاح‌ها، جلوه‌های ویژه و مبارزاتی که هیچ تناسبی با نبردهای تن به تن آن دوران ندارد. من به عنوان یک انگلیسی دوست، از فضای خوش مشرب داستان‌های کنان دویل لذت می‌برم، در آنجا که صدای پایی روی پله‌ها شنیده می‌شود، یک مشتری داستان خودش را تعریف می‌کند و هولمز در اطاق‌هایش گوشه نشینی اختیار کرده تا پرونده جدیدش را (طی یک دوره مراقبه و تفکر درونی و با کمک گرفتن از تریاک) بررسی کند.

ما در این فیلم، لندن عصر ویکتوریا را به وفور می‌بینیم (و همچنین پاریس و سوئیس آن دوران را) ولی باید سریع نگاه کرد. کل فیلم در پیچ و خم اپیزودهایی است که با فراغ بال اجزایی را به یکی از داستان‌های اصلی هولمز اضافه کرده اند. این فیلم یک فیلم اکشن مدرن است که در لباس‌های قدیمی‌اجرا شده است. من می‌دانستم چنین خواهد شد. پس از سود حدود نیم میلیارد دلاری فیلم شرلوک هولمز سال ۲۰۰۹ به کارگردانی گای ریچی و با همکاری رابرت داونی جونیور و جود لاو زمانی برای بازنگری در این رویکرد وجود نداشت. کاری که آنها در فیلم جدید کرده اند مقداری پالایش (داستان اصلی) و نو آوری بوده است و من شخصاً فیلم اخیر را بیشتر از قبلی می‌پسندم. فیلم شرلوک هولمز: بازی سایه‌ها، با یک وضعیت اورژانسی که زندگی خشک و بی روح هولمز را تهدید می‌کند آغاز می‌شود؛ یعنی ازدواج دکتر واتسون. در فیلم اول ما متوجه شدیم که دکتر واتسون با مری واتسون (کلی ریلی) نامزد کرده است، و اکنون برای دختر بیچاره زمان ازدواج تعیین شده است. هولمز (داونی جونیور) که خودش را کامل ترین شریک زندگی مورد نیاز دکتر واتسون می‌داند، به خاطر این تغییر و پیشرفت در زندگی دکتر واتسون دلسوزی می‌کند و در حقیقت در سفر ماه عسل این زوج خوشبخت در قطار به آنها می‌پیوندد. در یک مرحله او مری را از قطار بیرون می‌اندازد و انصافاً به خاطر نجات زندگی او این کار را می‌کند.

محور اصلی فیلم، اوج گیری عداوت دیرینه هولمز و پروفسور جیمز موریارتی (جیرد هریس) می‌باشد، که تحت نفوذش به عنوان استاد دانشگاه آکسفورد به عنوان مغز متفکر آنارشیست‌ها برای بمب گذاری و ترور در جهت هدایت اروپا به سمت جنگ فعالیت می‌کند. موریتاری از این موقعیت به خوبی استفاده خواهد کرد، چرا که او گرداننده یک کارخانه تولید جنگ افزار است که از تپانچه‌های اتوماتیک گرفته تا توپ‌های غول پیکر تولید می‌کند. زندگی سران خیلی از کشورهای اروپایی در خطر است و هولمز تنها امید برای حفظ صلح می‌باشد.

زمانی که این بازی در جریان است، به نظر می‌رسد خیلی بزرگ تر از حد کارآگاه غیرطبیعی ساکن در شماره ۲۱۱B خیابان بیکر و دوست صمیمی‌او دکتر واتسون است. این بیشتر پرونده ای در حد جیمز باند است و بزرگنمایی موریتاری به نظر می‌رسد در حد تبهکاران فیلم‌های باند است. گای ریچی و نویسندگان اش میشل و کایرن مولرونی، به هر حال بهترین صحنه‌های خود را به مقابله تک به تک بین هولمز و موریتاری اختصاص داده اند.

جدال آنها با ظرافت به انتها می‌رسد. شطرنج با شرط بندی سنگین که به دلایلی در سوئیس و در یک شب سرد و برفی زمستانی و در فضای باز و بر روی بالکن انجام شد. موریتاری در این مبارزه هیچ گونه نشانه ای از عصبانیت از خود بروز نمی‌دهد ولی با زبانی نیش دار با هولمز صحبت می‌کند. این تا حدودی به داستان اصلی و سنت‌های کانن دویل بر می‌گردد که هولمز بهترین کارهایش را در ذهن انجام می‌دهد.

دکتر واتسون این بار نقش فعال تری دارد. فیلم با نمایی از او شروع می‌شود که در حال تایپ کردن وقایع با یک ماشین تایپ است که برای سال ۱۸۹۵ یک وسیله بسیار مدرن بوده، ولی ممکن است داستان او به سال‌ها قبل بازگردد. او صرفاً یک آدم مورد اطمینان یا وقایع نگار نیست، بلکه قهرمانی است که در مبارزات و تیراندازی‌ها نیز درگیر می‌شود. همسر دکتر باید از هولمز سپاسگذار باشد که او را به طور ناگهانی از بیشتر درگیری‌ها حذف کرد.

برادر شرلوک، مایکرافت نیز بیرون از درگیری‌ها قرار داده شده تا در مرکز دیپلماسی اروپا جایگیری بهتری داشته باشد، استفان فرای در این نقش بازی دلپذیر و بامزه ای دارد. دو شخصیت زن در این فیلم برجسته هستند. یکی از آنها رنه آدلر (راش مک آدامز) چهره مرموزی با تخیلات رمانتیک در ارتباط با هولمز می‌باشد. ما برای اولین بار یک پیشگوی کولی با نام مادام سیزما هرون (نومی‌راپاس)، همان دختری با خالکوبی اژدها را ملاقات می‌کنیم. او با توانمندی از پس نقش مادام هرون بر می‌آید ولی نشان می‌دهد که بانوی اژدها واقعا چه ذهن درخشان و بااستعدادی دارد. در مقام مقایسه، مادام هرون نقش کمرنگ تری (نسبت به رنه آدلر) دارد.

این فیلم داونی جونیور است با شیوه گستاخ و خونسرد خودش، هولمز او از خطر دوری می‌کند، قبل از انجام کاری آن را در ذهن خودش مجسم می‌کند و در مواجهه با سوانح بی پروا می‌ماند. او با تغییر چهره‌های متعددی ظاهر می‌شود، یکی با یک کلاه گیس تابلو و بی کیفیت، و دیگری با نقش مبلی فریب دهنده.

من فکر می‌کنم کاری که باید انجام بدهید این است که اطلاعات و خاطره خود از داستان‌های کانن دویل را کنار بگذارید و در یکی از شب‌های زمستان جاری از این سرگرمی‌و تفریح کالیبر سنگین لذت ببرید.

منتقد: راجر ایبرت

مترجم: محمد حمیدی

منبع: شیکاگو سان تایمز

نویسنده : محمد حمیدی