جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

قصه گوی شهری نازیبا


قصه گوی شهری نازیبا

شش هفت سال پیش, روزنامه ها را برای یافتن قصه ای دیگر از قصه های این شهر ورق می زد, زندگی ها را ورق می زد برای تصویر كردن داستان های شهر برای سرودن داستان یك شهر فیلمنامه های «داستان یك شهر» تبلور زندگی آدم های شهر بودند, او به واقع نمایی, آموختن باور تلخی های زندگی و جامعه علاقه دارد او یك فیلمساز اجتماعی است

شش هفت سال پیش، روزنامه ها را برای یافتن قصه ای دیگر از قصه های این شهر ورق می زد، زندگی ها را ورق می زد برای تصویر كردن داستان های شهر... برای سرودن داستان یك شهر. فیلمنامه های «داستان یك شهر» تبلور زندگی آدم های شهر بودند، او به واقع نمایی، آموختن باور تلخی های زندگی و جامعه علاقه دارد..... او یك فیلمساز اجتماعی است. اصغر فرهادی، سی و چهار ساله، در ۱۳۷۹ كه فعالیت حرفه ای اش را با «داستان یك شهر» آغاز كرد بیست و هشت ساله بود. او كارگردانی است كه رسیدنش به مسیر صعود، با سعی و خطاهای متعدد در نازلگاه همراه نبوده و اساساً كار خود را از روی خط استاندارد آغاز كرده است، كارنامه كاری او شامل فیلمنامه نویسی برای سری اول مجموعه «روزگارجوانی»، فیلمنامه و كارگردانی «داستان یك شهر»، همكاری در فیلمنامه «ارتفاع پست»، كارگردانی و همكاری در فیلمنامه «رقص در غبار»، فیلمنامه و كارگردانی «شهر زیبا» و كارگردانی و همكاری در فیلمنامه «چهارشنبه سوری» است. سریال های تلویزیونی او در مقایسه با سریال های دیگر بسیار شخصی تر و یك سر و گردن بالاتر بوده اند. زمانی كه نخستین فیلم سینمایی او «رقص در غبار» بر پرده ها بود جواد طوسی در نوشته ای كه در آن نكات منفی و مثبت فیلم را برشمرد نوشت «جای جای رقص در غبار نشان می دهد كه باید منتظر یك فیلمساز مستعد و خوش آتیه باشیم.» و این طور شد.

●سرزمین آرزوها

ویژگی های فرهادی متعدد است. در مدیوم تلویزیون كه برای موفقیت باید برتری هایی متمایزكننده داشت و در دنیای شلوغ مجموعه ها نوری داشت تا درخشید، فرهادی از مشخصه كوتاه نیامدن از دغدغه های شخصی خود سود برد. او از سویی به محدودیات مدیوم توجه می كرد و در قالبی كه پیش رویش گذاشته بودند، می ماند اما سعی می كرد لااقل به مشخصه های یك كارگردان اجتماعی وفادار بماند. فیلمنامه ها را از آغشته شدن به قصه های پندآموز احساساتی و پایان های خوش دروغین دور نگاه داشت و آدم هایش را با دیالوگ های فانتزی و دور از واقعیت و رفتارهای مریخی، غیرقابل باور نساخت.

فضای كلی سریال او از دو بخش تشكیل می شد؛ شخصیت های ثابت و شخصیت هایی كه به واسطه قصه ای كه هربار طرح می شد می آمدند و می رفتند. میان شخصیت های اصلی نیز قصه هایی كمرنگ در جریان بود و هر كدام از آنها نشانه های هویتی خاصی داشتند كه به یك جمع كاری و دوستانه قابل لمس می انجامید. البته سری دوم این سریال از تمام جنبه هایی كه گفته شد با سری اول تفاوت كیفی داشت. در سری دوم شخصیت های اصلی كار شده تر بودند و جز نشانه های هویتی، هر كدام دغدغه های خانوادگی و فردی خود را به آن جمع آورده بودند و این آنها را ملموس تر می كرد. گرچه در هر دو سری، این مشكل وجود داشت كه قسمت های مختلف آن از لحاظ كیفی یك دست نبودند. اما یك دلیل مهم اتكای قصه های فرهادی به واقعیت، همزمانی وقایع در كارهای اوست. چیزی كه عامل مهمی در نزدیك كردن یك رویداد به زندگی واقعی است و هم به مراحل نگارش داستان و هم به نحوه اجرای كار نیز برمی گردد. این ویژگی از همین سریال به عنوان كارهای نخست او دیده می شد و به مرور پخته تر شد تا در «چهارشنبه سوری» به اوج رسید. او بعد از ترك آن و پای گذاشتن در سینما گفت «گاهی در خلوت با خودم می گویم من قرار است از آدم هایی كه می شناسم حرف بزنم و آن آدم ها بیشتر تلویزیون نگاه می كنند و كمتر سینما می روند. اما حیف... تلویزیون آنقدر دچار مسائل جنبی شده كه نمی شود كار كرد.»

● بیابان، شهر، خانه

نخستین گام اصغر فرهادی در سینما در واقع نگارش فیلمنامه «ارتفاع پست» با همكاری ابراهیم حاتمی كیا است، فیلمنامه ای پر شخصیت، كه بی شك یكی از پرشخصیت ترین فیلمنامه های سینمای ایران است آن هم در محدوده اتاق یك هواپیما و از این جهت در مقابل اولین تجربه كارگردانی فرهادی «رقص در غبار» قرار دارد كه اتكای اصلی فیلمنامه اش بر دو شخصیت است در بیابانی وسیع. سینمای اجتماعی فرهادی لاك بسته آدم ها را می شكافد و تمایلات شخصی آنها را در تقابل با بستر اجتماعی نه چندان روبه راه تصویر می كند. ناكامی های ناشی از مناسبات جامعه، نوجوان «رقص در غبار» را با طعم تلخ بلوغ اجتماعی آشنا می كند. جامعه، جز كلیتی شكل گرفته از اجزای تك به تك انسان ها نیست و همان انسان ها و نگاه ها و حرف ها، سدی می شود برای رسیدن به ساده ترین خواسته های انسانی. درباره جوان ساده دلی كه با خوش خیالی از درون كودكی خویش پای به جامعه درنده بیرون می گذارد كم فیلم ندیده ایم. فیلم هایی كه با كم توجهی اكثراً به دامن فیلمفارسی غلتیده اند. چیزی كه «رقص در غبار» را فیلمی شخصی و بیرون آمده از خواسته های فردی كارگردان خود نشان می دهد نمایش پوست انداختن «نظر» در شرایطی غیركلیشه ای است. عاشق شدن او به رویارویی اش با چند گردن كلفت منجر نمی شود كه او را ته كوچه بن بستی در تاریكی بزنند و او ناچار از عشق خود دست بكشد یا بمیرد یا.... بلكه آنچه او در برابر خود مانع می بیند خیالات و تفكرات باطل و ناسالم یك جامعه است و قدرت آمرانه نسل پیشین، كه هر طوری هست او را از ازدواج با دختر محبوبش باز می دارند. او به این نتیجه می رسد كه مجبور است محبوبش را طلاق بدهد و واقعیت اجتماع امروز، كه كور كردن دلخواسته های فردی آدم ها در كمال آرامش است، اینگونه ملموس تر تصویر می شود. رشد شخصیتی او نیز از راهی انزواخواهانه صورت می گیرد. او نه در شهر، كه در بیابانی خالی و فقط در مواجهه با یك نفر پوست می اندازد، با تنش عصبی كننده سر كردن با مارها روبه رو می شود و دست آخر هم انگشتش را از دست می دهد. فرهادی برای درونی كردن تحول این شخص او را از شهر بیرون می كشد و واقعیت سخاوت و ایثار را در هیئت انگشتی بریده و خون آلود در شیشه ای در پیش چشم او قرار می دهد و اما رابطه نظر با پیرمرد مارگیر كه یك رابطه بده بستان شخصیتی دوطرفه است، بسیار خوددارانه، كاملاً از رابطه های مرید و مرادی دور شده است. در نتیجه شخصیت ها خدشه ناپذیر نیستند، قهرمان نیستند و نظر نیز قرار نیست محو قهرمان خود شود و زندگی را از او بیاموزد و برود. پیرمرد در خلوت خود گریه می كند و بر زمین بیابان زانو می زند. نظر نیز به خاطر تهمت ها با همكارش درگیر می شود اما به خاطر ضعف مالی دوباره نزد او باز می گردد.. هر دو خدشه پذیرند و اتفاقی كه از لحاظ فرمی در روایت می افتد تحول شخصیت ها و تغییر در شناخت شخصیت هاست. نظر خام و كودك گون در شهر، نظر پخته و بالغ در بیابان، پیرمرد بداخلاق و نامهربان در بیابان، پیرمرد یاری رسان در شهر (بیمارستان).

حال با نزدیك شدن به هدف كارگردان، می توان ایرادهایی در زمان بندی بخش های فیلم یافت. در واقع ایرادی كه از سوی منتقدین بر فیلم وارد می شد دو پاره بودن فیلم بود. اما با توجه به خواسته كارگردان كه چیدن سریع یك سری برای نظر و سپس رساندن او به بیابان است منطقی تر است كه بگوییم بخش های شهر باید كوتاه تر می بود چراكه او همه چیز را می خواهد در بیابان برایمان شكل دهد. در شكل فعلی، فیلم دوپاره به نظر می آید چون به بخش های شهر بیش از حد یك مقدمه چینی زمان داده شده است و از آنجا كه لوكیشن ها كاملاً با هم متفاوت اند دو فضای جداگانه پیش چشم تماشاگر گذاشته شده كه نخ بخیه را نیز به سختی پیدا می كند. اما اگر قسمت های ابتدایی فیلم كه در شهر می گذرد مقدمه وار می گذشت و زمان اختصاص داده شده به آن در حد یك مقدمه چینی می بود دیگر فیلم دوپاره به نظر نمی رسید و بخش بیابان همانطور كه هدف كارگردان بود بستر مركزی كنش ها و تحولات شخصیت ها می شد. «رقص در غبار» به عنوان فیلم اول جزئیات زیادی دارد. جزئیات نیز دلیلی جز توجه و دقت نظر فرهادی در مسائل ریز زندگی ندارد.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.