یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

من مهمان تو‌ام


من مهمان تو‌ام

خدایا! من اسیر همه خوبی‌ها و عنایت تو هستم. اگر به تو دل نمی‌بستم، اگر به تو امید نداشتم، هرگز به درگاه تو روی نمی‌آوردم. من به این حد از شناخت رسیده‌ام که هستی ناپایدار من از وجود جاودانه توست. من از خود چیزی ندارم، به ناتوانی‌ام آگاهی، تو می‌دانی با اراده تو اراده دارم و بی‌اراده تو اختیاری از خود ندارم.

خدایا! من اسیر همه خوبی‌ها و عنایت تو هستم. اگر به تو دل نمی‌بستم، اگر به تو امید نداشتم، هرگز به درگاه تو روی نمی‌آوردم. من به این حد از شناخت رسیده‌ام که هستی ناپایدار من از وجود جاودانه توست. من از خود چیزی ندارم، به ناتوانی‌ام آگاهی، تو می‌دانی با اراده تو اراده دارم و بی‌اراده تو اختیاری از خود ندارم.

امروز هم مثل دیروز در سرزمین هستی مقیم مهمانی تو شده ام. به منزلت و عظمت و کبریایی تو به علم و یقین رسیده ام و از سحرگاهان امروز امیدی دیگر در دلم جاری و ساری است و از تو خواسته ام که به من توانایی بخشی تا همه وجود من در راه انجام وظیفه ای که برعهده دارم توانمند باشد.

خدایا! من به مهمانی آمده ام نه برای تن پروری، که آمده ام گوش به فرمان تو باشم. من همان سرباز و جانشین تو روی زمین ام، تو به من توانی عطا کن تا فرمانبری خوب، در راه اجرای فرمان تو باشم.

خدایا! من می خواهم سرود زیبای زندگی و دلدادگی را هر لحظه در لباس سربازی و بندگی زمزمه کنم، تو زیبایی و شیرینی یاد خود را به من عطا کن. می خواهم حلاوت و شیرینی یاد تو را برای همیشه، در رنج ها و سختی ها، در شادی ها و شادکامی ها لمس کنم که تنها با یاد تو دل آرام می گیرد.

خدای من، بندگی به درگاه تو، سرمایه زندگی من است. بر این خوان گسترده ای که این بنده بر آن زانو زده و همواره از فیض نعمت آن بهره مند است، شکرگزارم و هر لحظه در ادای این شکرگزاری از تو، مدد و یاری می طلبم.

خدایا، بنده ام. عبدی سرکش و یاغی برای مولایم! تو مرا از همه خطاهایی که در سر راه دارم، مصون و محفوظ بدار. تو بر سطر سطر کارنامه زندگی ام ناظری.

تو بر کردار و گفتار و رفتار من آگاهی و هر لحظه آن را رصد خواهی کرد. تو نگهبان من باش و مرا در بندگی خود بنده نوازی کن. تو پرسش مرا پاسخ می دهی؛ هرچند من در پاسخ پرسش تو کاهلم.

محمد خامه یار