شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

علت نامگذاری علم عقاید به «كلام »


علت نامگذاری علم عقاید به «كلام »

برخورداری كلام متكلم از دلایل یقینی, دایمی و همیشگی نیست; زیرا متكلم از همه ی روشهای استدلال كه در علم منطق آمده بهره می گیرد و این روشها, بعضی یقین آور, و بعضی دیگر ظن و حدس را به دنبال دارند

پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم، مسلمانان برای حفظ دین و عقاید و احكام اسلامی به مسایل اصول و فروع دینی توجه پیدا كرده، برای آن مقررات و قوانینی در پیش گرفتند وباب استدلال و استنباط را گشودند.

در مسایل عملی، علم فقه تدوین شد و آنچه مربوط به اصول عقاید بود «فقه اكبر» (۱) نام گرفت . عده‏ای دیگر از صاحبان فكر و اندیشه، آن دسته از احكام دینی را كه مربوط به عمل است را «فقه‏» نامیدند و دسته‏ای كه مربوط به اعتقادات است را «علم توحید و صفات‏» نام نهادند، البته این نامگذاری از باب تسمیه‏ی كل به اشهر و اشرف اجزایش بود.

گویا در اواخر قرن اول و اوایل قرن دوم هجری، بحث پیرامون عقاید اسلامی از طریق دلیل و برهان در میان مسلمانان رواج بیشتری گرفت و این نوع مباحث، «علم كلام‏» نامیده شد. در كتابهای كلامی، در علت نامگذاری علم عقاید به كلام، وجوه گوناگونی ذكر شده است (۲) كه بسیاری از آنها حدسهای ضعیف و فاقد ارزش است. در این مقال سعی شد كه اكثر وجوه را یادآوری كنیم و سپس با انتخاب نظریه‏ی برگزیده، توضیح و دلایل لازم را ارایه دهیم.

● عنوان گذاری مباحث اعتقادی×

آنچه را كه «كلام‏» می‏نامیم، در ابتدا مباحثی بود كه در طرح آن از لفظ «الكلام‏» بهره می‏گرفتند، مثلا می‏گفتند: «كلام فی الحدوث و القدم‏» ، «كلام فی علم الباری‏» ، «كلام فی النبوهٔ‏» ، «كلام فی المعجزهٔ‏» و «كلام فی حشر الاجساد» و... . این روش در برخی از كتابهای كلامی مثل «الملل و النحل‏» ابن حزم به كار رفته است. از این رو، نام این علم، كلام خوانده شد. صاحب مواقف به این وجه اشاره كرده، چنین گفته است:

«... او لان ابوابه عنونت اولا ب «الكلام فی كذا». (۳)

چنان كه تفتازانی، همین مطلب را، به عنوان یكی از علل نامگذاری این علم به «كلام‏» ذكر كرده است:

«...و بعلم الكلام، لان مباحثه كانت مصدرهٔ بقولهم: الكلام فی كذا وكذا». (۴)

▪ تحلیل و بررسی

۱) تعلیل نامگذاری علم عقاید به «كلام‏» به خاطر عنوان گذاری در نوشتار، بیش از یك احتمال نیست و هیچ‏گونه دلیلی بر آن اقامه نشده است.

۲) تعلیل مذكور، بر فرض صحت، گویای این نكته است كه پس از تدوین علم الاهیات و عقاید، به خاطر به كارگیری روش مزبور، چنین نامی بر آن علم نهاده شد; ولی چنان كه خواهیم گفت پیش از تدوین این علم به صورت كتاب، عالمانی كه در این رشته سخن می‏گفته‏اند «متكلم‏» خوانده می‏شده‏اند; در نتیجه پیش از تدوین آن به صورت «الكلام فی كذا و...» نامگذاری صورت گرفته است.

۳) اگر چنین تعلیلی صحیح باشد، پس باید علم فقه و اصول را هم «كلام‏» نامید; چون بعضی از نویسندگان، مطالب و مباحث اصولی و فقهی را با «الكلام فی...» آغاز می‏كردند. مثلا ابن زهره (محمد حمزه الحسنی) متوفای سال ۵۸۵ هجری قمری در كتاب «الغنیهٔ‏» چنین روشی را به كار گرفته است. وی عناوین كلی مباحث كتاب را چنین ذكر كرده است:

«الكلام فی اصول الفقه‏» ; «باب الكلام فی الخصوص و العموم‏» ; «باب الكلام فی الاخبار» و «الكلام فی التكلیف السمعی‏» و....

● شباهت‏به علم منطق

از آنجا كه علم كلام ملكه‏ای در انسان پدید می‏آورد كه بتوان در مقام بحث و جدل، مسایل اعتقادی و شرعی را بهتر به بحث كشید و از آن سخن گفت، آن را «كلام‏» نامیدند. در حقیقت كلام، منطق شرعیات است هم‏چنان كه علم «منطق‏» مقدمه‏ای برای آموختن فلسفه است.

به عبارت دیگر، علم كلام شبیه علم منطق است. همان گونه كه «فلسفه‏» نیازمند «منطق‏» است‏سایر علوم اسلامی نیز به علم عقاید و الاهیات نیاز دارند; از این جهت نامی را برای آن برگزیدند كه با «منطق‏» یكسان باشد. «منطق‏» و «كلام‏» از نظر معنی مساوی‏اند.

● رویارویی با فلاسفه

گاهی هم گفته می‏شود كه عالمان دین و دانشمندان علم عقاید، برای رویارویی با فلاسفه، نام این علم را «كلام‏» نهادند; زیرا فیلسوفان برای تبیین مباحث فلسفی، از علم منطق ومسایل منطقی بهره می‏گرفتند و از آنجا كه منطق، علمی وارداتی از یونان بود كه همزمان با ورود فلسفه، به جهان اسلام راه پیدا كرد; اندیشمندان علم عقاید برای آن كه از علم منطق اعلان بی‏نیازی كنند نام «كلام‏» را برگزیدند. شهرستانی با اشاره به این مطلب آورده است:

«...و اما لمقابلتهم الفلاسفهٔ، فی تسمیتهم فنا من فنون علمهم بالمنطق، والمنطق و الكلام مترادفان‏». (۵)

تحلیل و بررسی در باره این دو وجهی كه ذكر شده، نكات زیر را یادآوری می‏كنیم:

۱) «كلام‏» نسبت‏به سایر علوم شرعی، همواره حالت مقدمه‏ای ندارد بلكه چنان كه خواهد آمد گاهی موضوع ساز برای علمی و گاهی تبیین كننده‏ی مسایل یك علم و گاهی هم برای مدلل سازی بعضی از علوم به شمار می‏رود. بر خلاف علم منطق كه جنبه‏ی ابزاری دارد و روش درست اندیشیدن را ارایه می‏كند.

۲) بر فرض كه دو تعلیل مذكور صحیح باشند، به زمانی باز می‏گردند كه كتابهای منطقی و فلسفی به عربی ترجمه شده (در زمان مامون) و وارد جهان اسلام شدند; ولی كاربرد «كلام‏» و «متكلم‏» به پیش از این زمان بر می‏گردد; لذا تشبیه به علم منطق و یا مساله رویایی با فلاسفه نمی‏تواند سبب نامگذاری گردیده باشد.

۳) از سوی دیگر علم كلام، جدای از علم عقاید و یك علم مستقل نیست تا مقدمه برای علم عقاید قرار گیرد، چنان كه منطق علم مستقل و مقدمه برای فلسفه است.

۴) علم منطق فقط برای فلسفه جنبه‏ی مقدمی ندارد، بلكه برای همه‏ی علوم به ویژه علوم نظری و عقلی از جمله علم كلام جهت مقدمی دارد و متكلم در مباحث كلامی از به كارگیری علم منطق بی‏نیاز نیست. (۶)

● قدیم یا حادث بودن كلام الاهی

یكی از مهم‏ترین مبحث اعتقادی مورد اختلاف، بحث پیرامون «تكلم خدا» و حدوث یا قدم كلام الاهی بود. و از طرفی این بحث از مسایل آغازین این علم بود (كه در تاریخ سرگذشت‏شنیدنی و قابل توجه دارد). (۷)

آرای گونه‏گون متكلمان و اهتمام حاكمان عباسی مانند مامون، معتصم و واثق به مساله حدوث كلام الاهی و از سویی موضعگیری خلاف بعضی دیگر مانند متوكل و هماهنگی با اهل حدیث كه قایل به قدم كلام الاهی بوده‏اند، صحنه‏ی درگیریهای كلامی را به نزاعهای سیاسی كشانید به طوری كه عده‏ای به قتل رسیده‏اند; از این رو، از باب نامگذاری «نوع‏» به اسم «فرد» علم عقاید را «كلام‏» نامیدند. چنان كه بعضی در این باب آورده اند:

«اما لان اظهر مسالهٔ تكلموا فیها و تقاتلوا علیها، هی مسالهٔ الكلام، فسمی النوع باسمها». (۸)

قریب به همین مضمون را ابن خلدون آورده است:

«...به علت آن كه سبب وضع علم كلام و تحقیق و تتبع در آن، تنازع ایشان در كلام نفسانی است‏». (۹)

این نظریه طرفداران چندی دارد كه از نویسندگان معاصری كه طرفدار این نظریه‏اند، می‏توان از دكتر فیصل بدیرعون (۱۰) و عبدالرحمان بدوی نام برد. عبدالرحمان بدوی، این وجه در نامگذاری را نسبت‏به سایر وجوه موجه‏تر می‏داند و می‏نویسد:

«علم كلام از آن رو، بدین نام خوانده شد كه «مساله كلام [الاهی] از مشهورترین و اختلاف برانگیزترین مباحث این علم بود تا آنجا كه برخی از حكمرانان بسیاری از اهل حق را به دلیل عقیده نداشتن به خلق قرآن [حادث و مخلوق بودن آن] به قتل رساندند» .

واقعیت آن است كه ما تقریبا قبل از كتب جاحظ (... ۲۵۵ه. ق) كه در بحبوحه بحث‏خلق قرآن می‏زیست اثری از كاربرد واژه‏ی «كلام‏» و لقب «متكلم‏» به معنی اصطلاحی آن نمی‏یابیم و به همین سبب بر این عقیده‏ایم كه استعمال این دو واژه در معنی اصطلاحی به نیمه اول قرن سوم هجرت بر می‏گردد. در كتب شافعی (...۲۰۴ه.ق) نیز استعمال این دو واژه را نمی‏بینیم و همین امر نخستین مرز زمان كاربرد این واژه در معنی اصطلاحی آن را مشخص می‏سازد. ناگزیر چنین بوده است كه مساله خلق قرآن و موضع معتزله در این مساله و نیز پشتیبانی مامون، معتصم و واثق از آنان در این موضعگیری و در مقابل ابن حنبل و هم چنین ستم، آزار و شكنجه‏ای كه در نتیجه دامن‏گیر كسانی كه به مخلوق بودن قرآن عقیده نداشتند، شد، این ضرورت را به وجود آورد كه نامی متناسب با این گونه مباحث‏برای آن و همچنین برای دست اندركاران آن تعیین و نهاده شود». (۱۱)

▪ نقد و بررسی

۱) گرچه بحث قدیم یا حادث بودن كلام الاهی از مباحث مهم اعتقادی در قرن دوم و سوم بوده است و پیش از عباسیان هم در میان مسلمانان مطرح بود (۱۲) ; ولی چنان نبود كه مبدا نامگذاری برای علم عقاید گردد.

۲) قراینی در دست است كه كاربرد واستعمال «كلام‏» و «متكلم‏» را به اواخر قرن اول و اوایل قرن دوم هجری می‏رساند و لذا ادعای عبدالرحمان بدوی (مبنی بر این كه تا پیش از كتب جاحظ و شافعی، اثری از این دو واژه دیده نمی‏شود) به صواب نزدیك نیست.

● دانش گفتگو نه عمل

وجه دیگری كه برای نامگذاری علم عقاید به «كلام‏» ذكر شده، این است كه: در طرح مباحث اعتقادی و اثبات آن، در هنگام بحث وجدال سخن بسیار گفته می‏شد و نقض و ایراد زیادی وارد می‏گردید و از طرفی هم مسایل مطروحه ارتباطی به عمل نداشت و مربوط به گفتگو و عقیده بود، نام آن را «كلام‏» گذاشته‏اند.

● برخورداری از دلایل متقن و یقینی

از آن جهت كه در این فن، از نیروی دلیل و سخن و بحث، بهره‏های فراوان گرفته می‏شود به گونه‏ای كه گویا نفس كلام است از باب «زید عدل‏» ; چنان كه در مثل به سخنی كه از لحاظ استواری متكی به دلایل و براهین قوی باشد، گفته می‏شود: «این است كلام‏» و «این است‏سخن‏» و یا «كلام این است‏» ; یعنی كلام محكم و قوی و قابل قبول این است.

پس به ادعای این كه كاربرد دلیل و قدرت و استحكام ادله‏ای كه در این علم آمده، آن را در موقعیتی قرار داده كه گویا تنها این علم «همه‏ی سخن‏» است و نه دیگر علوم، آن‏سان كه در مقایسه‏ی دوگفته به آن كه قوی‏تر است گفته می‏شود: «این است كلام‏» .

تفتازانی با اشاره به همین مطلب آورده است:

«...ولانه لقوهٔ ادلته صار كانه هو الكلام دون ماعداه، كما یقال للاقوی من الكلامین: هذا هو الكلام‏». (۱۳)

به عبارت دیگر : این علم به علت مبتنی بودن بر ادله‏ی قطعی كه اكثر آن با ادله‏ی نقلی مورد تایید قرار گرفته بیش از هر علم دیگری در ذهن و اندیشه رسوخ كرده، در آن تاثیر می‏گذارد و به همین سبب نیز علم كلام مشتق از «كلم‏» به معنی مجروح كردن و شكافتن نام گرفته است.

▪ نقد و بررسی

۱) برخورداری كلام متكلم از دلایل یقینی، دایمی و همیشگی نیست; زیرا متكلم از همه‏ی روشهای استدلال كه در علم منطق آمده بهره می‏گیرد و این روشها، بعضی یقین‏آور، و بعضی دیگر ظن و حدس را به دنبال دارند.

۲) اگر بنا باشد كه برخورداری از دلایل یقینی و متقن، وجه نامگذاری علمی باشد، می‏بایست «فلسفه‏» و «ریاضی‏» را علم كلام نامید، چون این علوم از دلایل قوی ویقینی برخوردارند. (۱۴)

عزالدین رضانژاد

پی‏نوشت‏ها:

×. این سلسله مقالاتی كه با عنوان «گذری بر علم كلام‏» در پیش روی دارید، به جای سلسله مقالات «برهان وجودی‏» برای مجله «كلام اسلامی‏» به نگارش درآمد.با پوزش از خوانندگانی كه مقاله مذكور را دنبال می‏كردند، به عللی، چاپ ادامه‏ی مقاله «برهان وجودی‏» به فرصتی دیگر واگذار شد.

۱. در مقاله آینده، توضیح بیشتری در باره‏ی اهمیت علم عقاید و «فقه اكبر» ارایه خواهیم داد. ان شاء الله.

۲. بخشی از منابع و مصادر این اقوال عبارت است از:

شوارق الالهام ، لاهیجی، ص ۴; شرح المقاصد، تفتازانی: ۱/۱۶۴; شرح المواقف، جرجانی: ۱/۶۰ ۶۱; مذاهب الاسلامیین: ۱/۲۸ ۳۲; كشاف اصطلاحات الفنون: ۱/۲۴; شرح العقائد النسفیه، تفتازانی، ص ۱۴ ۱۶; فی علم الكلام، دكتر محمود صبحی، ص ۲۰ ۱۸; مقدمه‏ی ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادی: ۲/۹۴۷ ۹۴۶; تحقیقی در مسایل كلامی، دكتر اسعد شیخ الاسلامی، ص ۸ ۷; فرهنگ معارف اسلامی، دكتر سید جعفر سجادی: ۳/۱۵۸۷; مجموعه آثار شهیدمطهری (بخش كلام) : ۳/۶۳; تمهید الاصول، شیخ طوسی، مقدمه مترجم (عبدالمحسن مشكوهٔ الدینی)، ص ۲۴; تمهید لتاریخ الفلسفهٔ الاسلامیهٔ، شیخ مصطفی عبدالرزاق، ص ۲۶۷ ۲۶۸; تاریخ اندیشه‏های كلامی در اسلام، عبدالرحمان بدوی، ترجمه حسین صابری: ۱/۴۵; ما هو علم الكلام، علی ربانی گلپایگانی ص ۲۰ ۱۷.

۳. المواقف فی علم الكلام، قاضی عبدالرحمن ایجی، ص ۹.

۴. شرح المقاصد، مسعود بن عمر بن عبدالله تفتازانی: ۱/۱۶۴.

۵.الملل و النحل: ۱/۳۶.

۶.ر.ك: ما هو علم الكلام، علی ربانی گلپایگانی، ص ۱۸۱۹.

۷. با طرح بحث مخلوق بودن یا مخلوق نبودن «كلام الله‏» صف آرایی شدیدی در میان مسلمانان به وجود آمد و مردم زیادی هم كشته شدند و به همین مناسبت آن دوره را «دوره‏ی محنت‏» نامیده‏اند.

۸. الملل و النحل: ۲/۳۶.

۹. مقدمه ابن خلدون (عبدالرحمان)، ترجمه محمد پروین گنابادی: ۲/۹۴۷، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، تهران.

۱۰.ر.ك: علم الكلام ومدارسه، دكتر فیصل بدیرعون، ص ۵۵، دار الثقافهٔ للنشر والتوزیع، القاهرهٔ، مصر.

۱۱. تاریخ اندیشه‏های كلامی در اسلام، عبدالرحمان بدوی، ترجمه حسین صابری: ۱/۴۶، انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد.

۱۲. ر.ك: توحید صدوق، باب ۳۰، حدیث ۳و۷.

۱۳. شرح المقاصد: ۱/۱۶۴۱۶۵.

۱۴. ر.ك: ما هو علم الكلام، ص ۲۰.

۱۵. مقدمه ابن خلدون: ۲/۹۴۷.

×. عمرو بن عبید بن باب‏التیمی (۸۰ ۱۴۴ه . ق) از بزرگان و مفتی معتزله در زمان خود و یكی از زهاد مشهور بود. از وی كتابهایی نقل شد كه از جمله آن «الرد علی‏القدریهٔ‏» است. ر.ك: الاعلام، خیرالدین زركلی: ۵/۸۱.

۱۶. ر.ك: تمهید لتاریخ الفلسفهٔ الاسلامیهٔ، شیخ مصطفی عبد الرزاق، ص ۲۶۷، قاهره، چاپ سوم ۱۹۶۶م.

۱۷. اصول كافی: ۱/۱۷۱.

×. جهم بن صفوان سمرقندی (... ۱۲۸ه .ق) رییس فرقه «جهمیه‏» ، از عقاید آنان این است كه ایمان فقط معرفت است نه سایر طالاعات و..ر.ك: الاعلام، زركلی: ۱۴۱۲ به نقل از: المغرب، مطرزی: ۱۰۱۱.

×. مقصود وی، وجه ۷و۱۳ است.

۱۸. ر.ك: تمهید لتاریخ الفلسفهٔ الاسلامیهٔ، ص ۲۶۸.

×. در همین مقال، با تحلیل دیگر، ثابت‏خواهد شد كه اصطلاح «كلام‏» و «متكلم‏» در قرن اول هجرت هم وجود داشته است.

۱۹. تاریخ اندیشه‏های كلامی در اسلام: ۱/۴۵.

۲۰.المواقف، ص ۸.

۲۱. شرح المقاصد: ۱/۱۶۴.

۲۲. در ترجمه‏ی «تمهید الاصول‏» ، مقدمه‏ی مترجم (عبدالمحسن مشكوهٔ الدینی) صفحه‏ی بیست و چهار، چنین آمده است: «واصل بن عطا و عمرو بن عبید از شاگردان حسن بصری بودند كه گروه جداگانه‏ای برای خود تشكیل دادند، و به نام معتزله شهرت پیدا كردند، و نام متكلم و علم كلام از این هنگام بر سر زبان‏ها افتاد» .

۲۳. نهج البلاغه، صبحی، خطبه ۲۲۲.

۲۴. همان، خطبه ۱۲۲.

۲۵. همان، خطبه ۱۷۶.

۲۶، ۲۷و۲۸. اصول كافی: ۱/۱۷۱.

۲۹. همان مدرك.

۳۰.ر.ك: اعیان الشیعهٔ: ۱/۱۳۲ ۱۳۳.

۳۱. اصول كافی: ۱/۱۷۱.

۳۲. همان مدرك: ۱/۲۶۶.

۳۳. ر.ك: المعارف، ص ۲۱۲.

۳۴. الاعلام (زركلی) : ۵/۱۲۴.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.