چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

شعر اخوان ثالث نوآور و پیشتاز


شعر اخوان ثالث نوآور و پیشتاز

بی شک نیما را می توان پرچمدار شعر نو فارسی نامید قالبی که در آغاز برای تثبیت و اعلام موجودیت خود, ناملایمات بسیاری از سکانداران شعر کلاسیک دید

بی‌شک نیما را می‌توان پرچمدار شعر نو فارسی نامید. قالبی که در آغاز برای تثبیت و اعلام موجودیت خود، ناملایمات بسیاری از سکانداران شعر کلاسیک دید.

شاید زبان فارسی دوران جدیدی را آغاز می‌کرد. دوران تحولی که مانایی سبک‌های کهن را برنمی‌تابید. تحولات جهان به سرعت شکل می‌گرفت و همه عرصه‌ها و حوزه‌های فرهنگی و اجتماعی می‌بایست خود را همگام با این تحولات جهانی به پیش می‌برد. ادبیات فارسی، بویژه زبان از این قاعده مستثنی نبود. قوالب کلاسیک برای حرف‌های تازه شعرا کافی نبود. علی‌رغم مقاومت‌های پیران شعر فارسی؛ نیما با حمایت بعضی از ادیبان به اصطلاح متجدد و شاید آینده‌نگر و البته با تشویق و اشتیاق عده‌ای از شعرای جوان همعصر خود توانست این قالب نو را به‌گونه‌ای رسمی به جامعه ادبی معرفی نماید. البته تنها کاری که او انجام داد شکستن اوزان عروضی بود با رعایت قوافی و سایر ارکان شعری.

یکی از این بزرگان شعرنو بدون اغراق مهدی اخوان ثالث است. شاعر بزرگی که سبب رونق فزاینده شعرنو شد. شاعری که براحتی توانست دردها و رنج‌ها و نفرت‌های خود را از زمانه در این سبک نو بنماید. آن‌گونه که جوانان بسیاری تا مدت‌ها و حتی تاکنون آن را زمزمه کنند و بر روان او درود فرستند.

مرحوم حقوقی درباره خصایل این شاعر فقید می‌گوید: مهدی اخوان ثالث چاووشی خوان قوافل حسرت و خشم و نفرت، راوی قصه‌های از یاد رفته و آرزوهای بر باد رفته، شاعری که دشمن فریب و وقاحت و تاریکی و دروغ و بدی و انسانی که دوست نجیب و نجابت و روشنی و راستی و نیکی است.

او در شعر کلاسیک نیز دستی پرتوان داشت اما حرف‌هایش چون بغضی فرو خفته بود که ظرفی متفاوت می‌طلبید. خود در دفترهای زمانه به این حقیقت این‌گونه اذعان می‌دارد. پیش آمد که دیدم یک مقدار از حرف‌ها در آن شیوه‌های قدیم روی زمین می‌ماند، کم می‌آید، کوتاه می‌آید، گفته نمی‌شود، واقعا آن‌طور که باید گفته نمی‌شود، و در این احوال بود که با شعر نیما آشنا شدم.

اما او زبان نیما را نمی‌پسندید و یا آن را الگوی مناسبی برای زبان شعری خود نمی‌دانست. او فقط می‌خواست از قالب نویی که نیما معرف آن بود بهره برد. زبان اخوان نوع دیگری بود. زبانی که شاید احیای زبان قرن ۴ بود. زبانی که او آشکارا بدان افتخار می‌کرد. خود می‌گوید: زبان نیما سرمشق نیست. قوالب و اسالیب او سرمشق است و به این ترتیب اسلوب نیما برای من سرمشق ارزنده‌ای شد. اما چون زبان من نوع دیگری بود، پرورش دیگری داشت، اسلوب را از او آموختم. اما زبانم جور دیگری از آب درآمد. زبان من فارسی است. خراسانی...

البته شعر نیما دارای ناهمگونی‌ها و ناهمواری‌هایی بود که اخوان آن ناهمواریهای زبانی شعر نیما را در شعر خود مرتفع ساخت. حقوقی به این مورد چنین اشاره می‌کند. اما اخوان در حد تقلید صرف و خاصه بیان نیما نماند. و بسیار زود دست‌اندازهای وزنی و زبانی شعر نیما را در شعر خود هموار کرد... و با پیوند زبان و ادب دیروز خراسان و زبان رایج امروز ایران که اوج تلفیق آن را در شعرهای پیوندها و باغ؛ مرد و مرکب و... می‌توان دید بر زبان خود مُهر « امید » زد.

سلاست و روانی زبان شعری اخوان در سبک نویی که نیما آن را بنیان نهاده بود به نوبه خود بسیار ارجمند و قابل تامل است. این همواری و روانی زبان اخوان هیچ‌گاه از استحکام ساختاری شعر او نکاسته است. شاید اگر اخوان پیش از نیما می‌زیست دعواهایی که بر سر تولد این قالب نوین درگرفته بود کمتر رخ می‌داد زیرا با ویژگی‌هایی که زبان اخوان دارد و در شعر او نیز بسیار مشهود است. در حقیقت زبان شعری اخوان بین شعر کلاسیک و کهن پارسی و شعر مدرن امروز آشتی داده است. شعر اخوان در حقیقت پلی است بین شعر سنتی دیروز و شعر مدرن امروز. گویی که او پیش از نیما می‌زیسته است و رابطه راستین بین شعرهای کلاسیک و شعرهای نیمایی هموست.

شاملو که خود از سرآمدان شعر نو و درواقع شعر سپید است درباره جایگاه زبان شعری اخوان همین اعتقاد را دارد که زبان اخوان چیز دیگری است. او در مصاحبه‌ای که درسال ۱۹۹۱ با خانم «کلودیا روزگرنس»، روزنامه‌نگار «دی پرسه» یکی از معتبرترین روزنامه‌های اتریش انجام داد در مورد جایگاه شعری اخوان در شعر نو می‌گوید: او قالب نیما را پذیرفت ولی آن را به نحوی کلاسیک‌تر از نیما به کار برد. شاملو جای دیگری می‌گوید: سبک شاعرانه معاصر، پس از نیما و حتی در همان زمان حیات او به سرعت مشخص شد. مثلا اخوان ثالث می‌آید پیشنهاد نیما را در مورد وزن می‌پذیرد بدون این‌که «شعر خالص» را از او بیاموزد و به سخن دیگر می‌شود «نظامی معاصر». به عقیده من در شعر روایی که نیما مطلقا موفق نیست، توفیق با اخوان است.

شعر اخوان شعری است که به جرات می‌توان گفت همواره مسیر صعودی را طی کرده است و از آسیب‌های متداول که گریبانگیر بعضی از شعرا می‌شود مصون مانده است. و این را شاید مدیون زبان قدرتمند خراسانی‌اش باشد. استاد شفیعی‌کدکنی که خود از بزرگان شعر نو است در این باره چنین اذعان می‌دارد که: شعر امید (اخوان ثالث) و نیما و شاملو، در قیاس با شعر قرون اخیر، جز در چند شاعر استثنایی، آن هم در بعضی شعرهاشان، شعری است که خط صعودی را بالا و بالاتر می‌برد.

شاید یکی از علت‌های اصلی توفیق شعر اخوان در اطلاعات و آگاهی‌هایی است که او از شعر اصیل فارسی دارد در واقع زبان اخوان با سخن کهن پارسی عجین شده است.

اخوان نیز مثل استاد خود (نیما) قائل به وزن است. ولی آن را به‌گونه‌ای به کار می‌گیرد که همان‌گونه که در سطور گذشته گفتیم مایه روانی شعرش و طرب و تازگی شعرش می‌شود. موسیقی در شعر خود نیما زیاد مورد توجه نبوده است اما شاگردانش به خصوص اخوان ثالث از آن در شعر بسیار استفاده کرده‌اند. خود اخوان می‌گوید: وزن به نظر من برای شعر موهبتی است. موهبت ترانگی و تری و روانگی، حالت تغننی و سرایش که سپهر و آفرینش در انسان به ودیعه گذاشته، حالت موزونی و هماهنگی در همه چیز. این است مبنای وزن، وزن چیزی از خارج تحمیل شده به شعر نیست. همزاد و پیکره روحانی ـ جسمانی شعر است.

در سال‌های ۱۳۳۲ تا ۱۳۴۰ (طبق تقسیم‌بندی استاد شفیعی‌کدکنی) دوره‌ای است که چهره‌های مطرحی ظهور کردند که در کنار نام‌هایی چون شاملو، نادرپور، مشیری، هوشنگ ابتهاج (سایه)، سیاوش کسرایی و خود نیما ـ که تا اواسط این دوره هنوز فعالیت شعری دارد ـ محمد زُهری، حسن هنرمندی و فروغ فرخ‌زاد، اخوان بر تارکش می‌درخشد.

صدای شعری اخوان، صدای سمبلیسم اجتماعی است که به گوش می‌رسد. نمونه‌اش شعر زمستان است. صدای؛ سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت، سرها در گریبان است... صدایی که درگیر مسائل اجتماعی است.

شعر اجتماعی رمزگرا، آن‌گونه که در آثار م. امید و ا. بامداد در سال‌های میان ۱۳۳۳ تا ۱۳۴۰ منتشر شد، حوزه شعر فارسی را از هر جهت تازگی و حرکت بخشید.

استاد شفیعی به نوعی تقسیم‌بندی جداگانه‌ای نیز قائل می‌شود و بسیاری ازشعرا را ناامید و مأیوس می‌نامد که پرچمدارشان را اخوان ثالث می‌داند.

اخوان در اشعار خود بعضا آشکارا به مذاهب آریایی (زردشتی) تمایل نشان می‌دهد. البته باستان‌گرایی شعری از دیگر مشخصه‌های شعراوست.

استاد شفیعی از موارد دیگری که از آن نام می‌برد و آن را از خصیصه‌های دوره ۱۳۴۰ ـ ۱۳۳۲ می‌داند باستان‌گرایی و گسترش زبانی است. او در ادوار شعر فارسی بر این نکته اینگونه اشاره دارد: تئوری و تفکر شعرای رمانتیک رد می‌شود و در شعر این دوره (۱۳۳۲ تا ۱۳۴۰) از یک سو نوعی آرکائیسم و باستان‌گرایی در زبان اخوان ثالث، نوعی گسترش تجارب زبانی در شعرهای شاملو و ـ در آغاز دوره بعد ـ دراشعار فروغ می‌بینیم.

به هرحال فارغ از سبک و قالبی که اخوان ثالث از آن برای بیان اشعارش سود جسته است، زبان منحصربه‌فرد اوست که تاکنون علی‌رغم تقلیدهای زبانی که از ایشان شده است هیچ شاعری نتوانسته است بار دیگر او را تکرار کند. گویی سبکی نو در قالب نیمایی است که فقط می‌توان ناظرش بود و از آن لذت برد.

پرداختن به این نکته اخیرهیچ‌گاه در بضاعت این اوراق نیست و ماه‌ها وقت لازم است و تأمل، تا شاید بتوان به نکاتی بکر در توفیق اشعار مهدی اخوان ثالث دست یافت.

میرشمس‌الدین فلاح‌هاشمی



همچنین مشاهده کنید