یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

خشونت در ادبیات مشروطه


خشونت در ادبیات مشروطه

در بیداری ملت ایران كه سرانجام منجر به مشروط كردن حكومت به قوانین و شروط شد, شعر نیز یكی از ابزار رسیدن به این مهم بود

در بیداری ملت ایران كه سرانجام منجر به مشروط كردن حكومت به قوانین و شروط شد، شعر نیز یكی از ابزار رسیدن به این مهم بود. اگر دفتر و دیوان هر یك از شاعران این دوره را باز كنید نمونه های بسیاری را می توانید پیدا كنید كه در آن از «ملت» و «آزادی» سخن گفته شده است. ماشاالله آجودانی در كتاب «سنت یا تجدد» می نویسد: «شعر مشروطه ستایش نامه بلندی است از «ملت» و «آزادی».»

اما اینكه از نظر هر یك از این شاعران، آزادی چه معنایی دارد و مفهوم ملت چیست واصلاً راه رسیدن به این آزادی چگونه امكان پذیر است، نشان از تفاوت بارزی در نظرها و دیدگاه های آنها می دهد. والا آن گاه كه سخن از آزادی و ملت است، همه آن را ستایش می كنند. در این نوشتار به طور مختصر شعر چند شاعر كه در آن می توان رنگ و بویی از خشونت را دید در كنار هم آورده ام تا بخشی از فضای فرهنگی غالب در آن روزگار را نشان دهم. «فرخی یزدی» به عنوان یكی از مهم ترین شاعران این دوره، زیباترین سروده هایش را درباره آزادی سروده است. اما آزادی او با آن آزادی كه در غرب معرفی می شود تفاوت دارد. رسیدن به این آزادی نیز از راه های مسالمت آمیز و به قول امروزی ها، انقلاب های نارنجی به كلی دور است.

آزادی اگر می طلبی غرقه به خون باش

كاین گلبن نوخاسته بی خار و خسی نیست

دهقان رهد از زحمت ما یك نفس اما

آن روز كه دیگر زحیاتش نفسی نیست

با بودن مجلس بود آزادی ما محو

چون مرغ كه پابسته ولی در قفسی نیست

هر سر به هوای سر و سامانی و ما را

در دل به جز آزادی ایران هوسی نیست

(دیوان صفحه ۹۸)

و یا:

در مملكتی كه جنگ اصنافی نیست

آزادی آن منبسط و كافی نیست

در جشن به كارگر چرا ره ندهند

این مجلس اگر مجلس اشرافی نیست

(دیوان صفحه ۲۲۰)

و نیز:

از ره داد زبیدادگران باید كشت

اهل بیدادگر این است وگر آن باید كشت

آزمودیم ز ابناء بشر جز شر نیست

خیرخواهانه از این جانوران باید كشت

مسكنت را زدم داس درو باید كرد

فقر را با چكش كارگران باید كشت

بی خبر تا كه بود از دل دهقان مالك

خبر این است كز آن بی خبران باید كشت

(دیوان صفحه ۱۱۱)

این تنها فرخی نبود كه از روی خیرخواهی برای آنها كه خوش می پوشند و خوش می نوشند و بی كار هستند، مرگ را تجویز می كند. اشعار میرزاده عشقی و عارف قزوینی هم، به نوعی دیگر رنگ و بویی از خشونت به خود می گیرند.

در این محیط كه بس مرده شوی دون دارد

وزین قبیل عناصر زحد برون دارد

عجب مدار اگر شاعری جنون دارد

به دل همیشه تقاضای «عید خون» دارد

چگونه شرح دهم ایده آل خود به از این

(دیوان عشقی صفحه ۱۶۵)

عشقی در چند مقاله ای كه در سال ۱۳۰۱ به نام «عید خون» و «پیشنهاد خونریزی» در روزنامه شفق سرخ نوشت نشان داد كه از نظر او تنها راه نجات ملت خونریزی است.

عشقی: «... باید طوری عقیده خونریزی را ترویج كرد كه زن ها اغلب به عوض مهریه از شوهرشان ریختن خون پلید و خائنی را بخواهند.»

چه خوب روزی آن روز روز كشتار است

گر آن زمان برسد، مرده شوی بسیار است

حواله ی همه ی این رجال بردار است

برای خائن، چوب و طناب بسیار

سزای جمله داده شود از یمین و یسار

(دیوان عشقی صفحه ۱۸۵)

عارف قزوینی هم كم و بیش مثل عشقی در اشعارش بوی خشونت به راحتی به مشام می رسد.

ایران فدای بلهوسی های خائنین

گردیده یك قشون فداكارم آرزوست

خونریزی آنچنان كه زهر سوی، جوی خون

ریزد میان كوچه و بازارم آرزوست

(دیوان عارف صفحه ۲۲۴)

خشونت و خونریزی بخشی از ادبیات دوره مشروطه و بخشی از تفكر سیاسی آن زمانه است. با این همه پایین آوردن تلاش های عذاب آور و پررنج آنها برای رسیدن به آزادی آن گونه كه خود می فهمیدند، با خشونت و خونریزی دردی را درمان نمی كند، باید دید چه ضرورت ها و ناگزیری هایی در به وجود آمدن این خشونت نقش داشته اند.

حسین كرمانی



همچنین مشاهده کنید