چهارشنبه, ۱۹ دی, ۱۴۰۳ / 8 January, 2025
مجله ویستا

مفاهیم کمیابی و منابع معمولا با هم اشتباه گرفته می شوند


مفاهیم کمیابی و منابع معمولا با هم اشتباه گرفته می شوند

در دنیایی که نگرانی در مورد محیط و منابع, مباحثات سیاسی را تحت تاثیر قرار می دهد و برای کسانی مثل ال گور «رسالتی نوع دوستانه» محسوب می شود, تفکر روشن گرانه در این باب ضرورت می یابد اقتصاددانان نیز می توانند با روشن نمودن معنای واژه هایی چون «کمیابی» و «منابع» که غالبا با یکدیگر اشتباه گرفته می شوند, کمک های شایان ذکری به این مساله بکنند

در دنیایی که نگرانی در مورد محیط و منابع، مباحثات سیاسی را تحت تاثیر قرار می‌دهد و برای کسانی مثل ال گور «رسالتی نوع دوستانه» محسوب می‌شود، تفکر روشن گرانه در این باب ضرورت می‌یابد. اقتصاددانان نیز می‌توانند با روشن نمودن معنای واژه‌هایی چون «کمیابی» و «منابع» که غالبا با یکدیگر اشتباه گرفته می‌شوند، کمک‌های شایان ذکری به این مساله بکنند.

ولی مساله این جا است که نوع استفاده‌ اقتصاددانان از این دو واژه امکان اشتباه گرفته شدن آنها را فراهم می‌سازد. برای مثال، برخی از محیط زیست‌شناسان فکر می‌کنند که عده‌ای از اقتصاددانان حتی وجود کمیابی را قبول ندارند؛ چرا که هر مساله‌ای را در مورد کمیابی با عباراتی چون «این مساله با پیشرفت تکنولوژی حل خواهد شد» یا اینکه «مساله‌ کمبود منابع جدی نیست» پاسخ می‌دهند.

در این مساله شکی نیست که منابع تجدیدناپذیر از لحاظ فیزیکی محدود هستند. از دیدگاه یک زمین‌شناس، فقط مقدار محدود و معینی نفت برای استخراج وجود دارد.

با این حال از دیدگاه یک اقتصاددان، چیزی که اهمیت دارد نه مقدار فیزیکی، بلکه میزان بهره‌وری منابع در مقابل نیاز انسان‌ها است. نفت برای ما به این دلیل اهمیت دارد که ما به انرژی نیاز داریم. اگر تکنولوژی جدیدی پدید آید که به ما اجازه دهد با همان مقدار نفت انرژی بیشتری تولید کنیم، در این صورت بنا به مفهومی که توضیح دادیم، نسبت به قبل نفت بیشتری داریم، به این معنا که مقدار فعلی نفت، حال می‌تواند نیاز بیشتری از انسان‌ها را برطرف سازد. افزون بر آنچه گفته شد، کم شدن هزینه‌ استخراج نیز می‌تواند باعث شود که منابع نفتی که استخراج از آنها قبلا صرفه‌ اقتصادی نداشت، از صرفه‌ اقتصادی برخوردار شوند.

بنابراین، پیشرفت تکنولوژی بسیار اهمیت دارد، نه به خاطر اینکه کمیابی را از بین می‌برد، بلکه به این دلیل که این امکان را به ما می‌دهد تا از همان میزان منابع استفاده‌ بیشتری برای رفع نیازهایمان داشته باشیم. بنابراین پیشرفت تکنولوژی کمیابی منابع را برای ما کاهش می‌دهد.

وقتی سخن از پیشرفت تکنولوژی است، منظور راه‌های جدید و کارآمد‌تر برای استفاده از منابع مورد نیاز برای انسان‌ها است. یک تکنولوژی جدید می‌تواند راهی کارآمدتر برای استفاده از یک منبع موجود مانند نفت باشد، ولی همچنین می‌تواند راه‌حل جدیدی نیز برای نیازی باشد که انسان را نیازمند نفت می‌ساخت. برای دهه‌ها، صدا و اطلاعات از طریق سیم‌های مسی انتقال می‌یافت. ولی هنگامی که قیمت مس به طور قابل ملاحظه‌ای افزایش پیدا کرد، آنتروپرنرها (کارآفرینان پیشرو.م) انگیزه‌ بسیار قوی را برای یافتن جایگزینی برای مس پیدا کردند. و این گونه بود که فیبرهای نوری از جنس ماسه به وجود آمدند که هزاران برابر داده و اطلاعات را با هزینه‌ای بسیار کمتر نسبت به مس انتقال دهند. وقتی اقتصاددانان از «عدم اتمام منابع» سخن می‌گویند، منظورشان این است هنگامی که کمیابی کالایی افزایش یافت، راه جدیدی برای حل مشکلی که آن منبع به آن پاسخ می‌داد، کشف خواهد شد. به عبارت دیگر، چیزی که بسیار اهمیت دارد این است که مثلا در مثال بالا منبع واقعی اقتصادی نه مس، بلکه «توانایی انتقال صدا و اطلاعات» است و کمیابی منبع با جایگزینی ماسه به جای مس به طور قابل ملاحظه‌ای برطرف شده است.

با اینکه تکنولوژی می‌تواند این مشکلات را حل کند، ولی این طور نیست که خود تکنولوژی بتواند از هیچ به وجود آید. راه‌حل‌های تکنولوژیک هنگامی به وجود می‌آیند که نهاد‌های درست اقتصادی وجود داشته باشند. بازار با مکانیسم قیمت‌ها، سیگنال‌های لازم را برای اطلاع دادن میزان کمیابی یک کالا به افراد انتقال داده و انگیزه‌های لازم را برای حل یک مشکل ایجاد می‌کند. حتی برخی از اقتصاددانان منتقد محیط زیست‌شناسان نیز گاهی این موضوع را فراموش می‌کنند. نقش نهادها هنگامی به روشنی قابل مشاهده است که تکنولوژی نتوانسته کمبود منابع را جبران سازد؛ برای مثال ماهی‌گیری بیش از حد که در نتیجه‌ نبود مالکیت خصوصی و قیمت‌های معنادار به وجود آمده و باعث نمود «تراژدی اموال عمومی» شده است. تراژدی این جا است که چون هیچ‌کس این منبع را از آن خود نمی‌داند هیچ کسی نیز انگیزه‌ای برای حل این مشکل ندارد. این مشکل زاده‌ ناتوانی تکنولوژی نیست، بلکه حاصل نبود نهادهای لازم است. اگر اموال عمومی، خصوصی سازی شوند، انگیزه‌‌های لازم نیز برای توسعه و پیشرفت تکنولوژی‌های مربوط به وجود خواهند آمد.

● مساله‌ اصلی اقتصاد

آنچه در مورد انتقاد از اقتصاددانان برای بی‌توجهی آن‌ها نسبت به مساله‌ کمیابی منابع بسیار ناپسند است، آن است که مساله‌ کمیابی – و چگونگی مدیریت آن – در هسته‌ مرکزی این دیسیپلین قرار دارند. تمامی رسالت بازارهای آزاد در تخصیص منابع به بهترین نحو ممکن است کمیابی را تا حد ممکن عقب براند و از طرف دیگر میزان کمیابی منابع را به ما اطلاع دهد تا بدانیم دنبال چه نوع جایگزین‌هایی باید بگردیم. این همان کاری است که قیمت‌های تعیین شده در غالب مبادلات اموال خصوصی به وجود آورند. به همین دلیل است که اقتصاددانان نگران تغییراتی‌اند که محیط زیست‌شناسان به دنبال آن‌ها هستند. محدود ساختن مالکیت باعث ناکارآمدی فرآیندهایی می‌شود که می‌توانند بسیاری از مشکلات را برای ما آشکار سازند.

آیا این مساله می‌تواند اثبات شود که در هنگام کمیابی هر منبعی تکنولوژی می‌تواند جایگزینی را برای آن فراهم آورد؟ باید گفت که هیچ اثبات عقلانی نمی‌تواند برای این ادعا وجود داشته باشد. می‌توان صدها مثال از تئوریکال گرفته تا تاریخی ارائه داد، ولی هیچ گاه نمی‌توان این ادعا را صد در صد تضمین کرد. اگرچه شواهد و تئوری به گونه‌ای دلگرم‌کننده نشان می‌دهند که اگر نهاد‌های اقتصادی برقرار باشند و افراد بتوانند آزادانه به فعالیت‌های اقتصادی بپردازند، کمبود منابع نمی‌تواند مشکلی برای ما ایجاد کند. قطعا بازارها نمی‌توانند مشکلات را به کلی حل کنند، ولی این نقص نهاد‌ها به معنای برتری نهادهای جایگزین نیست، به این معنا که آن‌ها می‌توانند بدتر نیز باشند.

کمیابی مانند جاذبه است؛ به این معنا که در همه جا حضور دارد و قسمت عمده‌ زندگی ما صرف یافتن راه‌های غلبه بر آن می‌شود. وجود آسانسورها و هواپیماها به معنای رد وجود جاذبه نیستند، بلکه کاملا تصدیقی بر وجود آنند. آسانسورها با در اختیار گذاشتن راهی برای غلبه بر جاذبه، زندگی ما را بهتر می‌سازند. نهادهای بازار این امکان را برای ما به وجود می‌آورند تا در حد امکان بر کمیابی غلبه کنیم درست همانطور که آسانسورها امکان غلبه بر جاذبه را به ما می‌دهند و به این ترتیب شرایط را برای افراد برای رسیدن به اهداف‌شان آسان‌تر می‌سازند.

برخی منتقدان بحث‌های اقتصادی نیز این ادعا را دارند که اقتصاددنان از این جهت مساله‌ کمیابی را نادیده می‌گیرند تا بازارها را «بازی»‌های جمع مثبت نشان دهند. اقتصاددانان اعتقاد دارند که مبادله‌ داوطلبانه ثروت تمامی اطراف مبادله را افزایش می‌دهد؛ در حالی که منتقدان گویا معتقد به این امرند که هر سودی معادل زیانی برای طرف دیگر است و حتی افزایش ثروت چند ثروتمند به معنای فقر دیگران است. شاید در نگاه اول این انتقاد وارد به نظر آید:‌ مبادله‌ داوطلبانه چگونه می‌تواند باعث ایجاد ثروت از هیچ شود؟ آیا این رویکرد به معنای نادیده گرفتن کمیابی نیست؟

باید گفت که خیر. در کوتاه مدت، مبادله – حال خواه بین دو نفر و خواه عمل تولید که نهاده‌های تولید را با محصول تولید شده مبادله می‌کند – وضعیت مردم را بهتر می‌کند. این گزاره به این معنا نیست که مبادله، وسایل فیزیکی بیشتری را به وجود می‌آورد، بلکه به این معنا است که آنچه وجود دارد را به گونه‌ای بین مردم بازتوزیع می‌کند که هرکس آنچه را که بیشترین ارزش را برای آن قائل است در اختیار بگیرد. در حالی که هر کدام از ما با انجام مبادلات داوطلبانه وضعیت زندگی خود را بهتر می‌کنیم، این سود دو‌طرفه ملتزم نفی کمیابی نیست، بلکه بر عکس خود از راه‌هایی است که امکان غلبه بر آن را به ما می‌دهد.

این سود دو‌طرفه، تاکیدی بر این مساله دارد که ارزش مفهومی ذهنی است، نه مفهومی عینی که بر گرفته از دنیای فیزیکی باشد. در واقع، بدون درک این نکته حتی نمی‌توان مفهوم «منبع» را فهمید. در قسمت اعظمی از تاریخ نفت تنها یک مزاحمت برای نوع انسان بوده است. زمین‌های دارای نفت برای سال‌های بسیار ارزش کمتری نسبت به زمین‌های بدون نفت داشتند؛ چرا که نفت باعث آلوده شدن خاک می‌شود. با این حال، هنگامی که انسان فهمید می‌تواند از نفت برای تولید انرژی استفاده کند، نفت تبدیل به یک منبع شد و به این ترتیب همانطور که در آینده جایگزین‌هایی برای آن به وجود خواهند آمد از اهمیت آن به عنوان یک منبع کاسته خواهد شد. از منظر اقتصادی، آنچه که باعث تبدیل چیزی به یک منبع برای انسان می‌شود، ادغامی از مقدار فیزیکی آن و انگاشت ذهنی انسان از میزان توانایی آن برای رفع نیازهای انسانی است.

در بلند مدت، هنگامی که مزایای مبادله با نهادهای بازار ادغام می‌شوند ثروتی را به وجود می‌آورد که مردم می‌توانند با پس‌انداز آن سرمایه‌گذاری‌هایی را تامین مالی کنند که باعث ایجاد کالاهای بهتر و ارزان‌تر برای مبادله شود. رشد اقتصادی واقعی و محسوس نه فقط برای افراد ثروتمند، بلکه برای همه اتفاق می‌افتد.

جدا از تئوری، نفی این واقعیت بسیار دشوار می‌نماید که چندین سده حضور کم و بیش بازارهای آزاد رشد چشمگیری را در سطح زندگی فقیرترین افراد در غرب ایجاد کرده است. اتفاق مشابهی نیز در دیگر نقاط جهان در حال وقوع است. مطرح نمودن این ادعا که ثروت ثروتمندان نتیجه‌ فقر فقیران است درست در مقابل شواهد تاریخی است که مشاهده می‌کنیم.

فقر و مرگ زودرس پدیده‌هایی هستند که سراسر تاریخ را در بر گرفته‌اند. نهادهای مالکیت خصوصی، مبادله‌ داوطلبانه و بازارها که برای مقابله با این پدیده‌ها به وجود آمده‌اند تنها نیروی کارآمد برای نیل به این هدف در تاریخ انسان هستند. کمیابی یک واقعیت است که رنج‌های بسیاری را برای انسان به وجود آورده است و دقیقا به همین دلیل است که ما به نهادهای بازار برای کاهش اثرات آن نیاز داریم مخصوصا برای رفاه آنهایی که بیشترین رنج را از این کمیابی می‌برند.

استیون هورویتز

مترجم: حسن افروزی