پنجشنبه, ۲۰ دی, ۱۴۰۳ / 9 January, 2025
از «هیچ» نگذریم
سعید بردستانی با ارائهی مجموعه داستان «هیچ» گام نخست را استوار برداشته است. مجموعهیی شامل داستانهایی با نامهای خوشآهنگی مانند: «آتش تهنشین»، «دُر مادیان»، «زمزمههای آتش دوشیزه»، «سرد سنگین»، «تشنهی چای» و ...
«هیچ» مجموعهییست که قابلیت بردستانی را در تغییر تکنیک و نثر داستانی نمایش میدهد. در هر داستان ما با گونهی متفاوتی از زبان داستانی مواجه میشویم که این امر تنوع چشمگیری به داستانهای مجموعه داده و باعث لذت خواننده میشود؛ خوانندهیی که از سیل داستانهای روزنامهیی و دمدستی این روزها با نثرهای شلخته و کارنشده دیگر به تنگ آمده. از این بابت «هیچ» مجموعهییست بسیار صیقلیافته. به گفتهی کارور، او انگار به استخوان زبان رسیده است.
«مرده را باید زود آورد و زود غسل داد و دفن کرد. مرده داغ است. خاک سرد است. داغ را زودتر باید خاک کرد.» ص۷۳
«درنگه آن قدر سوز داشت که مادرم دست از قلیان کشید و آهسته گریه کرد. پیدا نبود که گریه میکند، اما من میدانستم او گریه میکند. آمخته بود گریه را میریخت توی سینهاش. و اگر من ندانم مادرم کِی میخندد کِی گریه میکند، اصلا به چه دردی میخورم؟» ص ۸۱
«هم در من که خاکام، هم در پدرم که سنگ بود، در ما سودای جاودانهگی بود. و اگر نبود دست ورزندهی استاد سنگتراش غنیآبادی و استاد تنتراش دیری، همان سنگ و خاک که بودیم، بودیم.» ص ۲۵
«نهایت شنیدن دیدن است. و من دیدم! زن را که آنجا بود، دیدم، با تمام زنانهگیاش. گرم آبتنی بود. و از روشنی، شیشه بود انگار! انداماش آب را میبرید.» ص ۸۵
داستانهای این مجموعه را میتوان داستانهایی زبانگرا دانست که شالوده و اساس همهی آنها زبان است. اوج این زبان در داستانهایی مانند «سرد سنگین» و «زمزمههای آتش دوشیزه» اتفاق میافتد که اولی کاربرد زبان در یک فضای شهری و دومی کاربرد زبان در یک داستان بومی (جنوبی) را به رخ میکشد. بردستانی در این داستانها از تکرار نمیهراسد. از پرگویی در نثر ابایی ندارد. از به کار گیری جملات بسیار طویل استقبال میکند. و با روی باز به پیشواز قابلیتهای مهجور و آرکاییک زبان میرود. دو داستان یادشده از این نظر چیزی از نمونههای مقبول داستان فارسی که تجربهی طولانی نویسندهگانشان را یدک میکشند، کم ندارد.
ایجاز بهجا موضوع دیگریست که به بردستانی در به بار نشستن تلاشهایش مدد رسانده. بردستانی کلماتاش را مثل یک آدم اقتصادی خرج میکند و هرگز دست به پرنویسی و ولخرجی در نثر نمیزند. نمونهی بارز این امر در داستان «دخیل بر دستار شروه» دیده میشود. جایی که انبوه اتفاقات ریز و درشت از پی هم میگذرند و داستان را در کمترین زمان داستانی ممکن شکل میدهند. در این داستانِ عصارهمانند که بیشباهت به خلاصهی یک داستان بلند نیست، کمترین کلمات ممکن صرف شده تا داستانی زنده و پر حرکت خلق گردد.
البته مسلم است که تمام داستانها در یک سطح نباشند و داستانهای ضعیفی هم در این میان دیده شوند که داستان «تشنهی چای» از این زمره است. در «تشنهی چای»، که زوج پیر و مفلوکی تصویر شدهاند در انتظار خبری، شاید خبر مرگ فرزندشان، نه در زبان نه در پرداخت داستانی چیز زیادی دیده نمیشود و تنها چیزی که شاید داستان را تا مدتی در ذهن نگه بدارد، پایان آن باشد که دارای تعلیق خاصیست:
«عاقبت مرد گفت: "میدونی چیه؟ ... باید دیگه به فکر یه بچه باشیم." زن گفت:» ص۵۱
اما وقتی با داستانهای شسته و رفتهیی مانند «دخیل بر دستار شروه»، «سرد سنگین» و «زمزمههای آتش دوشیزه» روبهرو میشویم، انگار میتوانیم از کنار برخی کارهای ضعیفتر مجموعه بگذریم و بردستانی را به خاطر ارائهی تکنیک و زبان درخور، پویا و متنوع در اولین اثر داستانیاش بستاییم.
آرش ندایی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست