جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

راه شناخت حقانیّت حکومت علوی و اسلامی


راه شناخت حقانیّت حکومت علوی و اسلامی

آنچه از قرآن بر می آید, این است که ولایت علی ع کمال دین و تمام نعمت و سبب مرضی شدن اسلام است ۱

آنچه از قرآن بر می آید، این است که ولایت علی (ع) کمال دین و تمام نعمت و سبب مرضی شدن اسلام است (۱). و آنچه از نهج البلاغه استنباط می شود این است که وجود مبارک علی بن أبی طالب قطب آسیای خلافت است (۲)؛ رهبری بدون ولایت علی بن أبی طالب متحرّک و پویا نیست، همان طوری که آسیا بدون قطب نمی گردد.

شواهدی از قرآن و نهج البلاغه در این دو محور بازگو شد که خلافت علی بن أبیطالب،هم قطب آسیای معرفت است و هم قطب آسیای محبت. انسان در بخشی که باید اهل جزم و علم باشد، رهبری ملکوتی آن حضرت معارف علمی را فرا روی سالک علمی قرار می دهد. در بخشی که معروف و مرتبط به عزم است، نه جزم؛ مربوط به اراده و نیّت و کارهای عملی است، نه علمی؛ محبّت علی بن أبی طالب قطب آسیای عزم است و چنین انسانی که با آن حضرت در ارتباط است، اهل عزم خواهد بود و کارهای عزمی را صحیحاً انجام می دهد.

اینکه در قرآن کریم از بعضی از امور چنین یاد شد: ا نّ ذل ک م ن عزم الامور(۳)، یعنی این کار از اموری است که باید رویش تصمیم گرفت. گرچه هیچ کاری بی تصمیم حاصل نمی شود، هر کاری مسبوق به اراده و عزم است؛ ولی درباره برخی از کارها باید جدّاً تصمیم گرفت و دور اندیش بود و لوازمش را شناخت، شناسائی کرد و ملتزم شد.

● امیر مؤمنان (ع)، قطب آسیای علم و عمل

آنچه در این نوبت مطرح است، آن است که وجود مبارک علی بن أبی طالب (ع) قطب معارف است در بخش های علمی، قطب اعمال است در بخش های تحریکی. امّا در جریان علمی فرمود: ما شککت ف ی الحقّ مذ اریته (۴). یعنی از آن لحظه ای که حق را به من نشان دادند، من درست فرا گرفتم و درست ضبط کردم؛ هرگز شک نکردم. سخن از فهم حق نیست، سخن از نظر درباره حق نیست، سخن از رؤیت حق است. در نوبت های قبل بین نظر و بصر، بین نگاه و دیدن فرقی بود که بازگو شد. آنها که اهل شهودند، صاحب بصرند؛ در قبال حکیم و متکلّم صاحب نظرند. آنکه فکر می کند و می فهمد صاحب نظر است، آنکه با دل می یابد صاحب بصر است و احیاناً از صاحب بصران به عنوان صاحبدلان هم یاد می کنند.

وجود مبارک امیر المؤمنین (ع) فرمود: من صاحبدل و صاحب بصرم که فوق صاحب نظرند. حق را به من ارائه کردند، نه به من تفهیم ! از آن لحظه که حقّ را به من ارائه کرده اند و من حق را دیدم، هرگز تردید نکردم: ما شککت ف ی الحقّ مذ اریته. آنگاه چنین انسانی می تواند قطب معارف شهودی باشد، چه اینکه می تواند قطب معارف نظری باشد. آنکه صاحب بصر و صاحبدل است، می تواند مشهود دل را به مفهوم ترجمه کند و حکیمانه یا متکلّمانه سخن بگوید؛ ولی آن کس که متکلّمانه یا حکیمانه چیز می فهمد، شاید نتواند مفهوم خود را مشهود کند ! هر ولیّ ای حکیم و متکلّم هست، ولی هر حکیم و متکلّمی ولی نیست؛ هر که دید، می تواند ترجمه کند ولی هر ترجمانی اهل دیدن نیست !

● اعتراف به بی سابقه بودن سخنان عالمانه حضرت امیر (ع)

وجود مبارک حضرت فرمود: ما شککت ف ی الحقّ مذ اریته. آنگاه درباره معارف، حرف هائی آورده است که ابن أبی الحدید و دیگران با اینکه به حسب ظاهر شیعه نیستند، معترفند که این حرف ها در اسلام بی سابقه بود؛ یعنی حرفی نبود که از یونان آمده باشد ! چون این مسائلی که از یونان آمد، در عصر عباسی ترجمه شد و حرف های نهج البلاغه در صدر اسلام است، قبل از زمان ترجمه، قبل از اینکه رابطه بین اعراب و یونان و مصری و غیر مصری برقرار بشود، قبل از اینکه سخنان ارسطو و افلاطون از یونان به عربی ترجمه بشود، قبل از اینکه دار التّرجمه عباسی ها فعّال بشود؛ وجود مبارک امیر المؤمنین این معارف برین را برتراز دیگران عنوان کرده است.

لذا گفتند: این حرف ها در اسلام بی سابقه است؛ اوّل کسی که اینگونه سخن گفت، وجود مبارک امیر المؤمنین است. آن خطبه های توحیدی نهج البلاغه که از ازلیّت و ابدیّت و سرمدیّت له سخن به میان می آورد؛ این حرف ها یا در یونان نبود، یا بعدها منتقل شد و کسی که حق را ببیند، می تواند ترجمان خوبی از آن حق به زبان حکمت و کلام باشد.

● توصیه امیر مؤمنان (ع) به شناخت آخرت از راه شهود

گاهی امیر المؤمنین (ع) در بخش های علمی، ما را از راه شهود دعوت می کند، نظیر آن خطبه ای که در اوصاف متّقیان ذکر کرد. وقتی به وجود مبارک امیر المؤمنین عرض کردند: متّقیان را طوری وصف کن که گویا ما آنها را می بینیم، فرمود: مردان متّقی کسانی اند که گویا بهشت و اهل بهشت را می بینند و گویا خود در بهشت منعّمند؛ مردان با تقوا کسانی اند که گویا دوزخ را می نگرند و گویا هم اکنون در دوزخ می سوزند(۵)؛ اینچنین بین خوف و رجاء به سر می برند، این تقویت راه شهود است. یک وقت حکیم یا متکّلم برهان اقامه می کند، می گوید: چون خدا حکیم است و در عالم ظلم هائی می شود و ظالم در این عالم به کیفر نمی رسد، پس یک جهان دیگری لازم است که در آنجا دوزخ و بهشت وجود دارد، به حساب اینها می رسد،یا چون خدا حکیم است، عالم را بی هدف خلق نکرده است؛ از راه حکمت خدا یا عدل خدا بهشت و جهنّم ثابت می شود، این راه استدلال حکمت و کلام است. گاهی انسان جهنّم را می بیند، بهشت را می بیند؛ او نیازی به علم حصولی و مفهوم و استدلال حکمت و کلام ندارد ! هم اکنون جهنّم را می بیند، هم اکنون بهشت را می بیند. کسی که آتش را می بیند، لازم نیست که استدلال کند، بگوید چون دودی هست، پس آتشی هست ! آنکه آتش را نمی بیند، از دود پی به شعله می برد؛ ولی آن کس که شعله را از نزدیک می بیند نیازی ندارد استدلال کند، بگوید: دود دلیل بر آتش است !

● خود هنر دان دیدن آتش عیان ن ی گپ د ل علی النّار الدّخان (۶)

وقتی وجود مبارک امیر المؤمنین اوصاف متّقیان را تشریح می کند، می فرماید: اینها طوری با ذات أقدس له وبا اسمای حسنای الهی در ارتباطند که گویا بهشت را می بینند، گویا جهنّم را می بینند. در بخش های دیگر هم از راه حکمت و کلام جریان دوزخ و بهشت را تثبیت می کند، این راه شناخت اشیاء است از راه شهود و علم حضوری. از راه علم حصولی هم براهین فراوانی اقامه می کنند برای اثبات معاد و مانند آن.

● معرفی شیء به وسیله ضدّ آن

لکن یک راه دیگری هم در مسأله شناخت شناسی مطرح است و آن این است که تعرف الاشیاء ب اضداد ها. این تعرف الاشیاء ب اضداد ها از سنخ علم شهودی و حضوری اولیاء و عرفاء نیست، یک؛ از سنخ علم حصولی و استدلال و برهان حکماء و متکلّمین نیست، دو؛ بلکه از سنخ استدلال جدلی است که در منطق به آن اشاره شده، سه. این تعرف الاشیاء ب اضداد ها شناخت حضوری نیست اوّلاً؛ شناخت حدّ و برهان نیست ثانیاً؛ یک شناخت ضعیفی است که به نام شناخت جدلی است؛ می گویند: تعرف الاشیاء ب اضداد ها. و گرنه حقیقت هر شیء را باید با مقوّمات درونی آن شناخت: تعرف الاشیاء ب مقوّ مات ها، لا ب اضداد ها ! اگر چیزی را خواستیم بشناسیم، باید با آن اموری که سازنده درونی اوست و تأمین کننده ساختار نظام داخلی اوست بشناسیم نه از راه ضد ! ولی شناخت اشیاء از راه ضد، یک شناخت ضعیف جدلی است که گاهی کارآمد است.

از این قبیل شناخت ها در سخنان امیر المؤمنین هست؛ گاهی از حضرت سؤال می کردند که عدل یعنی چه، فرمود: عدل آن است که انسان هر چیزی را در جای خود قرار بدهد. بعد سؤال کردند: ظلم یعنی چه، فرمود: گفتم. یعنی وقتی من عدل را وصف کردم، چون ظلم ضدّ عدل است، چون تعرف الاشیاء ب اضداد ها؛ ضدّ این تعریف، معرّف ظلم است، درباره عقل و جهل هم به شرح ایضاً. گاهی از حضرت سؤال می کردند عقل یعنی چه یا عاقل کیست؛ فرمود: عقل یعنی اینکه هر چیزی را در جای خود قرار دادن و عاقل کسی است که هر چیزی را در جای خود می نهد. بعد سؤال کردند: جهل یعنی چه، جاهل کیست؛ فرمود: گفتم. یعنی وقتی شما عقل را شناختید، جهل را می شناسید؛ عاقل را شناختید، جاهل را هم می شناسید. این شناخت، شناخت جدلی است؛ لکن برای بسیاری از افراد کارآمد معرفتی است.

چون امیر المؤمنین (ع) ترجمان قرآن است، مفسّر قرآن است و در قرآن کریم به این راهها اشاره شده: ادع لی سبیل ربّ ک ب الح کمه و الموع ظه الحسنه و جاد لهم ب الّت ی ه ی احسن (۷)؛ گاهی راه حکمت است، گاهی راه خطابه و موعظه است، گاهی راه جدال؛ همین راه جدال در شناخت شناسی علوی در نهج البلاغه مطرح است. برای بسیاری از افراد در مسأله شناخت راه جدال کارآمد است.

● شناخت حقانیّت خلافت علوی از راه شناخت حکومت های گذشته

آن حضرت در جریان حکومت و حقانیّت خلافت خود از راه جدال استفاده می کند. می فرماید: مردم ! شما زمانی می فهمید من کی هستم، حرفم چیست، رهاوردم چیست که بفهمید قبل از من کی ها بودند، چه ها گفتند، ره توشه آنها چه بود. اگر شما بدانید قبل از من چه کردند، آنگاه می فهمید کار من چقدر نافع است ! اگر ببینید و بدانید که قبل از من چه کج راهه ای که نرفته بودند، آنگاه می فهمید راه من صراط مستقیم است ! اگر قبلاً بفهمید دیگران قرآن را پشت سر گذاشتند، می بینید من قرآن را امام و ا مام خود قرار دادم.

فرمود: ا علموا انّکم لا تعر فون الرّشد حتّی تعر فوا الّذ ی ترکه و لن تأخذوا ب میثاق الک تاب حتّی تعر فوا الّذ ی نقضه (۸). فرمود: شما وقتی می فهمید حکومت علوی یعنی چه که بدانید حکومت مروانیان و امویان در دستگاه عثمان چه بود ! شما هرگز رشد مرا متوجه نمی شوید، مگر اینکه ضلالت قبلی ها را، رژیم گذشته را کاملاً شناسائی کنید. هرگز تعهد من به میثاق آسمانی را درک نمی کنید، مگر پیمان شکنی امویان و مروانیان را بررسی کرده باشید. هرگز تمسّک من به قرآن مجید را درک نمی کنید، مگر اینکه بدانید امویان و مروانیان در دستگاه رژیم قبل قرآن را پشت سر گذاشتند. اگر بخواهید رشد را بشناسید که من رشد آوردم، آن وقت می توانید رژیم گذشته را بشناسید و اگر خواستید بفهمید من به میثاقی که بین بنده و خداست عمل می کنم، به پیمان شکنی رژیم گذشته باید پی برده باشید و اگر خواستید بفهمید من به قرآن کریم متمسّکم، به اینکه آنها نبذوه وراء ظهور ه م (۹) در رژیم گذشته قرآن را پشت سر گذاشتند، باید آن رژیم را بشناسید، کار آنها را شناسائی کنید؛ آنگاه می فهمید من رشد آوردم، میثاق آورده ام، تمسّک به کتاب آورده ام.

● شناخت حکومت علوی با مراجعه به سنّت اهل بیت (ع)

بعد فرمود: این راه دارد، راهش هم مراجعه کردن به سنّت و سیرت علمی و عملی خاندان پیغمبر است. و التم سوه م ن ع ند اهل ه ، فا نّهم ع یش الع لم و موت الجهل. خاندان پیغمبر باعث زنده شدن دانش و خرد ورزی اند از یک سو، سبب مرگ جهل و جاهلیّت اند از سوی دیگر. ما با رفتارمان علم را زنده می کنیم، ما با کردارمان جهل را ا ماته می کنیم،وقتی اینها احکامی دارند، ح کمی دارند؛ نشانه عالم بودن اینهاست. وقتی سخن می گویند، نشانه از حکیم بودن اینهاست؛ وقتی ساکتند، نشانه از صواب گوئی اینهاست؛ وقتی سخن می گویند، جز حق و برهان چیزی از سخن آنها استشمام، استنباط، استفاده نخواهد شد.

● عدم وجود « تخلّف » و « اختلاف » در دین و رهبران معصوم آن

آنگاه فرمود: لا یخال فون الدّین و لا یختل فون ف یه؛ نه با دین مخالفند، نه با دین اختلاف دارند. صراط مستقیم نه تخلّف دارد نه اختلاف. فرق تخلّف و اختلاف این است که اگر چیزی از بین برود و جانشین نداشته باشد؛ می شود« تخلّف »؛ و اگر چیزی از بین برود، در خلف و خلاف و پشت سر او چیز دیگر بیاید، می شود « اختلاف ». صراط مستقیم نه تخلّف دارد نه اختلاف؛ معصومین در پرتو دین، در بستر دین نه تخلّف دارند نه اختلاف ! تخلّف معنایش این بود که این کار را ترک کنند بی بدل، اختلاف معنایش این است که گاهی اینچنین می گویند، گاهی آنچنان می گویند؛ گاهی اینچنین حرف می زنند، گاهی آنچنان حرف می زنند؛ گاهی اینچنین رفتار می کنند، گاهی آنچنان رفتار می کنند، نظمی در رفتار و گفتار آنها نیست؛ این را می گویند اختلاف، آن اوّلی را می گویند تخلّف.

فرمود: رهبران الهی با دین چون متن دینند، نه مخالف دینند؛ چیزی را دین بگوید، آنها عمل نکنند؛ نه با دین اختلاف دارند که گاهی این سخن را بگویند، گاهی سخن دیگر؛ هر دو را دین بدانند ! گاهی اینچنین عمل بکنند، گاهی آنچنان رفتار بکنند؛ هر دو را دین بدانند ! لا یخال فون الدّین و لا یختل فون ب ه فهو ب ینهم شاه أ صاد أ و صام أ ناط ق. دین در دودمان اینها شاهد صدق و حقّ اینهاست و دین در متن زندگی اینها نشانه آن است؛ در عین حال که دین حرف نمی زند، امّا گویاست که اینها محقّند، اینها صادقند؛ این ترجمه یکی از خطبه های نهج البلاغه.

● شناخت انقلاب اسلامی ایران، مستلزم شناخت رژیم منحوس پهلوی

آنچه که الآن نسل جوان ما روبروست؛ آن است که نسل جوان ما، مخصوصاً نوجوان نه امام را به خوبی شناخت، نه انقلاب را به خوبی درک کرد، نه آن دفاع مقدّس ۸ ساله را ! فعلاً وارث یک نظامی اند به عنوان ( جمهوری اسلامی ایران )؛ وقتی می فهمند این جمهوری رشید است که از زمان طاغوت مستحضر باشند. یعنی دودمان پهلوی را کاملاً مستحضر باشند، تاریخ پهلوی را بخوانند؛ غارتی که این پدر و پسر در منابع و ثروت های ملّی و محلّی کردند، بخوانند؛ آن بخش هائی که اینها گازها را به شوروی دادند، بخوانند؛ نفت ها را به آمریکا و انگلیس دادند، بخوانند؛ با بنزین های همین ایران و بیت المال، بیت المقدّس تخریب می شد، بخوانند؛ هواپیماهای اسرائیلی از سوخت ایران کمک می گرفت و روی مسلمانهای فلسطین بمب می ریخت، این را بخوانند؛ سربازان ایران به سود اسرائیل می جنگیدند، این را بخوانند؛ عتیقه های این سرزمین به غارت می رفت، بخوانند؛ بسیاری از کتاب های خطّی، نسخه های اصیل و منحصر به فرد از کتابخانه های اصیل و کهن ایرانی به عنوان هدیه به دیگران اهداء می شدند، آنها را بخوانند؛ الآن مهمترین و اصلی ترین کتاب های خطّی نوشته علمای این سرزمین در کتابخانه های غرب است، عتیقه های مهم در کتابخانه ها و موزه های غرب است و آن معادن فراوانی که به غارت رفت و کشور فقیر فلک زده را در اختیار جمهوری اسلامی ایران قرار دادند، این را بخوانند !

● شناخت حکومت علوی، مستلزم آگاهی از حکومت اموی و مروانی

وجود مبارک حضرت امیر فرمود: در بین شما جوان و نوجوان،کم نیست، من ۲۵ سال خانه نشین بودم. شما اگر این دورانی که قبل از من بود بدانید، آنها را بخوانید؛ تاریخ تاخت و تاز تیول اموی و مروانی را بخوانید؛ این مزارع و مراتع را چگونه بنی امیّه بین قوم و خویش خود تقسیم می کردند، بخوانید؛ فتوحات امپراطوری ایران و روم که باعث سرازیر شدن طلاها به حجاز شد، بخوانید؛ این طلاها را عمرو عاص ها با تبر بین خود تقسیم می کردند، بخوانید؛ همه این غنائم جنگی را بین خود توزیع کردند، بخوانید؛ به این رزمندگان و مجاهدان نستوه چیزی ندادند، بخوانید؛ وقتی من روی کار آمدم، بیت المال در اختیار من شد؛ الآن که می بینید هفته ای یک بار بیت المال را جارو می کنم، آنگاه می فهمید علی یعنی چه !

ابن أبی الحدید نقل می کند: گرچه قسمت مهم این منابع غارت شده بود، امّا همان مقدار اموال بیت المال که در اختیار حضرت بود، هر هفته این اموال را بین کارگزاران، کارمندان، مستمندان و مستمری بگیرها توزیع می کرد و بیت المال خالی می شد، شخصاً وارد می شد، بیت المال را جارو می کرد، بعد از جارو کردن دو رکعت نماز می خواند، به شکرانه اینکه اموال را ضبط نکرد اوّلاً؛ عادلانه توزیع کرد ثانیاً؛ دست و دامنش آلوده نشد ثالثاً؛ این دو رکعت نماز شکر را در این بیت المال می خواند رابعاً (۱۰). فرمود: اگر بدانید عثمانی ها چه کرده بودند، آنگاه می فهمید حکومت من حق است !

● نگاهی به اوضاع تلخ ایران در دوران ستمشاهی

اگر جوانها و نوجوانها بدانند ایران قبل از انقلاب چه بوده است، الآن احساس سرفرازی و شرف می کنند. آنها که سنّی از آنها گذشته است، جزء معمّرین این منطقه اند می دانند؛ در جنگ جهانی دوّم، بعد از فرار رضا خان، از سال ۲۰ تا ۲۴ اینجا [ شمال کشور ] جزء تیول کماندوهای شوروی سابق بود. پلیس ها و سربازها و نیروی نظامی و انتظامی ایران مسلوب القدره بودند، تمام این فلات شمال را کماندوهای روسی اداره می کردند و برنج که درآمد رسمی مردم شمال بود، با پاسبورت کماندوهای شوروی به مرکز می رفت !! این میدان ۱۷ شهریور کنونی [ شهرستان آمل ]، قبلاً پایان شهر بود؛ از آن طرف آغاز شهر بود، از این طرف پایان شهر؛ که الآن این فلکه ۱۷ شهریور وسط شهر است. قبلاً در آن سال ۲۰ تا ۲۴ و ۲۵، بعد از این فلکه روستاها بود، جزء شهر نبود و این قسمت را می گفتند: نواق لی؛ « نواق لی» همان عوارضی است. کنترل این حمل و نقل که به وسیله مال بود با کماندوهای روسی انجام می شد. آنها اگر پاسپورت و گذرنامه و ویزا نمی دادند، کسی حقّ نداشت این اموال را منتقل کند !

آن روز کسی به عنوان حامی مرز و بوم قیامی نکرد و همه ما در شمال تحت اسارت کماندوهای شوروی بودیم و مردم مرکز و جنوب، تحت اسارت پلیس آمریکا و انگلیس !عدّه ای از معمّرین این صحنه ها را دیدند، در بین شما شاید معمّرینی هم باشند که دیده اند. ولی وقتی انقلاب اسلامی شد، ۸ سال ابرقدرت ها صدام را تحریک کردند، مسلّح کردند، حمله کردند؛ از هوا و زمین و دریا. در طی این ۸ سال در حدود ۵۰۰ هزار بهترین نیرو قربانی شدند یا شهید شدند یا مفقود الجسدند یا آزاده اند یا قطع نخاعی اند و جانباز ! آنچه که به این ایران شرف داد، آنچه که به این مملکت عزّت داد؛ همان قرآن و عترت بود ! اگر این حرف ها را جوانها و نوجوانهای ما بدانند و ایران قبل از انقلاب را شناسائی کنند؛ آنگاه می فهمند حرمت انقلاب یعنی چه، جمهوری اسلامی یعنی چه، امام راحل چه کرده است، وظیفه ما در پاسداری از حرم جمهوریت اسلامی تا چه پایگاهی است !

اینکه گفته شد: ولایت علی بن أبیطالب عهده دار وحدت ملّی و امنیّت ملّی است، برای همین است ! اگر کسی اهل تاریخ نباشد، گذشته را نداند؛ حکومت اگر حکومت علوی هم باشد، او قدر حکومت علوی را نمی داند؛ چون تعرف الاشیاء ب اضداد ها. فرمود: وقتی بفهمید عثمانی ها چه کردند، آنگاه می دانید حکومت من حکومت عدل علوی است ! و اگر بدانید بیت المال فقط کلیدش دست آنها بود و الآن می بینید هفته ای یک بار درب آن باز است و خالی می شود و من ذخیره نمی کنم و دو رکعت نماز می خوانم، خودم جارو می کنم به شکرانه اینکه دستم آلوده نشد؛ آنگاه قدر حکومت علوی را می دانید ! اگر شما برای جوانها و نوجوانهایتان این معارف را عمیقاً تبیین بکنید، آنگاه در ماتم سالار شهیدان جزء عزاداران واقعی آن حضرت خواهید بود.

● معرفت، شرط بهره مندی از عزاداری امام حسین (ع)

در عزای سالار شهیدان اینچنین آمده است: اگر کسی برای او گریه کند یا او را زیارت کند؛ اهل بهشت است. در بعضی از روایات آمده است: اگر کسی حسین بن علی یا مزارش را زیارت کند عارفاً ب حقّ ه؛ اهل بهشت است. گرچه اینها در مثبتاتند و در امور مستحبی تقیید نمی شوند؛ اگر کسی گریه کند، ثواب ضعیف می برد؛ ولی اگر بخواهد ثواب کامل ببرد، شرطش معرفت به حقّ نهضت حسینی است. اگر بخواهد ثواب تامّ ببرد، شرطش آشنائی به رمز و رموز نهضت حسینی است.

الآن که ما در آستانه تاسوعا و عاشورائیم، حتماً شما در مراسم روز دهم شرکت خواهید کرد که بسیار فضیلت دارد، آن عرض ارادت ها، آن عرض ولایت ها، آن توسل ها، آن ناله کردن ها، آن مداحی ها، آن سینه زدن ها، آن اشک ریختن ها برقرار می شود.؛ امّا مبادا خدای ناکرده این علم، این آهن سرد را به همراه ببرید !! که نه کار معقولی است، نه کار مقبولی است، نه دلیل نقلی و نه دلیل عقلی بر آن مترتب است ! آنچه که این عزاداری را با معرفت برگزار می کند، همان مدح های بامحتواست؛ نه این آهن سرد ! بارها به عرضتان رسید که در این مراسم طبل را هم می کوبند، سینه هم کوبیده می شود؛ باید بین کوبیدن آن پوست و کوبیدن این گوشت فرق باشد !! اگر کسی اهل شرح صدر بود، سینه زدنش اثر دارد و گرنه مثل کوبیدن طبل است ! این طبل بیچاره هر چه کوبیده بشود، فیضی نمی برد ! صرف کوبیدن اگر با درک همراه نباشد، اثری ندارد !

بیانات معظم له در جمع اقشار مختلف مردم آمل حسینیه هدایت آمل ـ ۲۴/ ۱/ ۱۳۷۹

(۱) ر. ک: مائده/ ۳

(۲) ر. ک: نهج البلاغه/ ۳

(۳) لقمان/ ۱۷

(۴) نهج البلاغه/ حکمت ۱۸۴

(۵) ر. ک: نهج البلاغه/ خ ۱۹۳

(۶) مثنوی معنوی/ صفحه ۹۹۸/ دفتر ششم/ بیت ۲۵۰۵

(۷) نحل/ ۱۲۵

(۸) نهج البلاغه/ خ ۱۴۷

(۹) انعام/ ۲۰

(۱۰) ر. ک: شرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید/ ۲/ ۱۹۹