دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
تکوین نقش اجتماعی مرجعیت شیعه از آغاز سلطنت قاجار تا مشروطه
تاریخ معاصر ایران شاید از بسیاری از نقطه نظرها دارای ارزش بررسی و نگرش بازدوباره باشد. در این نگرش که هر کدام از پژوهشگران و محققان تلاش می کنند تا نظری را تبیین و پس از آن به اثبات کنند، موضوعات گوناگونی مورد کنکاش قرار گرفته است که هر کدام به سهم خود دارای ارزش خاص هستند.
در این میان است که برای باز تعریف دوباره واژهها و مفاهیم مشروطه باید با نگاهی مثبت به حوادث این دوره نگاه کرد. در این نوشتار برآنیم تا با توجه به عملکرد اجتماعی و معنوی دین در جامعه ایران و با تکیه بر اصل مشارکت نیروهای مذهبی در تاریخ معاصر ایران، نقش علمای این دوره، به خصوص علامه نائینی، آیتا.. طباطبائی، آیتا... بهبهانی و دیگر علمای بزرگ بپردازیم و نسبت اطاعت مردم و خواست آنها از این قشر دینی بررسی مجدد کنیم.
قرن نوزدهم در تاریخ معاصر جهان دارای جایگاه ویژهای است. این قرن که سرآغازش با کشورگشاییهای ناپلئون امپراتور فرانسه همراه بود، در پایان خود با دنیایی مسلح روبه رو بود که این دنیای مسلح به مانند بشکه باروتی در انتظار انفجار به سر میبرد. تصرف پاریس توسط امپراتوری رایش آلمان هنگام صدارت بیسمارک بر این کشور، سر آغاز صلح سرد بود که به مدت چهل سال ( ۱۸۷۳-۱۹۱۴) اروپای آن روز را در خود فرو برد. تنها نتیجه این رقابت جهانی که بیشتر در اروپا رخ میداد را میتوان در کشورهای فقیر و بیشتر استعمار زده آن یافت. اروپاییها به خصوص انگلیس و فرانسه که تقریبا از نظر استعماری جهان آن روز را بین خود تقسیم کرده بودند، در تمام مستعمرات خود و آن جایی که حوزه قدرت آنها بود نیز با هم رقابت داشتند.
● اولین واکنش: قتل گریبایدف
اما در این میان خاورمیانه که تا آن روز چنین نامی را برای خود انتخاب نکرده بود، در انتظاری دیگر به سر میبرد.تنها کشورهای استعمارگر اروپایی که توانسته بود نفوذی در این منطقه به هم بزند، یکی انگلیس بود و دیگری روسیه تزاری که هر دوی آنها در حوزه متصرفات شاهی ایران و خلافت عثمانی به رقابت مشغول بودند. رقابت و گاه مشارکت این دو قدرت، در طول جنگهای ایران و روس در نیمه اول قرن نوزدهم برای ایران مشکلات و دردسرهای بسیاری را به وجود آورد که باعث جداییقسمتهای وسیعی از ایران آن روزگار از خاک اصلی کشور گردید. حضور استعمار روسیه که به دنبال آبهای گرم ارتش خود را به سمت جنوب راهی کرده بود، تا با سلطنت، تازه به قدرت رسیده قاجار در ایران و خلافت پیر عثمانی در قفقاز، آسیای مرکزی و شرق اروپا پنجهدر اندازد، از همان ابتدا اعتراضات بیشماری را موجب شد. این اعتراضات که بیشتر از جانب علمای آن روز در ایران رخ نموده بود، را میتوان نخستین واکنش علمای مذهبی و روحانیت شیعه به تجاوزات روسها عنوان کرد.
آنچه که در دوره پس از جنگ نخست ایران و روس مشخص است، افزایش نقشعلما و روحانیون در رهبری فکری و سیاسی مردم بوده است. نخستین واکنش علما به دخالتهای روسها در ایران به واقعه قتل گریبایدف سفیر کبیر روسیه در تهران باز میگردد. گریبایدف سفیر خودخواه و مغرور روسیه از هنگامی که وارد خاک ایران شد شروع به آزار و اذیت مردم کرد، به گونهای که مردم در قزوین قصد جانش را کردند. او هنگامی که به تهران آمد، رفتارهای زننده و متکبرانه خود را ادامه داد تا آنجا که بر اثر اقدامات او کاسه صبر مردم تهران نیز تمام شد.
با توجه به این رویداد بود که مردم تهران به سراغ حاج میرزا مسیح استرآبادی آمدند و او دستور حمله به سفارت روسیه را صادر کرد. این حمله که در ۲۴ رجب ۳۰ /۱۲۴۴ ژانویه ۱۸۲۹ رخ داد اولین دخالت علما و روحانیون در مسایل سیاسی و یا به عنوان بهتر امنیتی بود. قتل گریبایدف در آن زمان شوک عمیقی به جامعه ایران بود که در نوع خود بینظیر هم مینمود. از این پس بود که با توجه به ضعفی که ارتش ایران و دربار در برابر زیادهخواهیهای روسها نشانمیدادند، علما در صدد برآمدند تا به تبیین بیشتر و بهتر جایگاه خود بپردازند. ماجرای قتل گریبایدف را باید اولین قدرت نمایی علما به شمار آورد. آنها با این اقدام خود ثابت کردند که در برابر تحرکات منفعلانه دربار در برابر روسها به هیچ عنوان حاضر به کوتاه آمدن نیستند.
حاجی میرزا مسیح فتوا داد که "نجات دادن زنان مسلمان از چنگال مشرکان مجاز است. " فردای آن روز بازار بسته شد و مردم به سوی اقامتگاه گریبایدوف بهطرف دروازه حضرت عبدالعظیم سرازیر شدند. تعداد جمعیت بهقدری زیاد بود که کنترل آن دیگر بهوسیله احدی ممکن نبود. گریبایدوف دستور داد تا دو زن گرجی و یعقوبخان را تحویل مردم بدهند. زنان را به حرم آصفالدوله فرستادند و میرزا یعقوبخان را بهدست مردم قطعه قطعه شد.
در این میان تیری از سوی سفارتخانه رها گردید و یک تن از شورشیان بههلاکت رسید. مردم او را به مسجدی بردند و آنگاه (نه فقط بهخاطر دفاع از حیثیتشان) بلکه بهخاطر انتقام از کشته شدن هموطنی که بهوسیله عمال بیگانه در قلب مملکت آماج گلوله قرار گرفته بود، بیشتر از پیش بهسوی سفارتخانه بازگشتند و به محاصره آنجا پرداختند و در مقابل تیراندازی مدافعان، با سنگ و چماق و چنگ و دندان حمله کردند. تمام افراد موجود در سفارتخانه (بهجز مالتسوف منشی اول و دو نفر از مخاطبین) بهقتل رسیدند. قوای امدادی شاه زمانی رسید که آتش خشم مردم وجود همه سفارتیان را بهخاکستر تبدیل کرده بود.
ترسی که دربار به خصوص شاه و ولیعهد او را فرا گرفته بود، بی جهت نبود، چرا که علما با نگاهی به آینده و با تجربه گرفتن از این اقدام در صدد برآمدند تا به باز تعریف نقش اجتماعی خود در جامعه ایران آن روز بپردازند. امری که به خوبی خود را در آینده باید نشان میداد.
● دومین حرکت: دعوت به جهاد
سالیانی چند از جنگ نخست ایران و روس گذشته بود ولی هنوز ایرانیان خاطره تلخ شکست و یا به عبارتبهتر بیتدبیری شاه قاجاری را فراموش نکرده بودند. عباس میرزای ولیعهد و وزیر ارجمندش، میرزا بزرگ فراهانی که در تبریز ولیعهدنشین به سر میبردند در صدد برآمدند تا با توجه به امکانات موجود به استفاده از ظرفیت علما و روحانیون در تبلیغ برای آزادی مناطق از دست رفته بپردازند. آنها معتقد بودند برای جلوگیری از تجاوزهای روسیه در گرجستان باید به روحانیون روی آورد تا آنها مردم را به مقابله روسیه فرا بخوانند و اعلام جهاد نمایند.
میرزا بزرگ فراهانی این وظیفه را عهدهدار گردید که با روحانیون بزرگ ارتباط برقرار کند. او حاج ملاباقر سلماسی و صدرالدین تبریزی را ملاقات کرد و آنها را به عتبات فرستاد تا موضوع حملات روسها را به گرجستان و داغستان به اطلاع شیخ محمدجعفر نجفی و سید محمد اصفهانی برسانند. وقتی روحانیون عتبات از مراتب مطلع شدند، فرستادگانی به قم، کاشان، یزد، اصفهان، شیراز و شهرهای دیگر فرستادند و حکم جهاد دادند. ملا احمد نراقی و میر محمدحسین سلطانالعلما امام جمعه اصفهان و ملا علیاکبر اصفهانی احکامی مشابه صادر کردند . میرزا بزرگ این احکام را جمعآوری کرد و تحت عنوان جهادیه منتشر نمود. جهادیه ها در سراسر شهرهای ایران پخش شد و تحت تاثیر آن هیجانی تولید گردید که در نوع خود بی نظیر بود.
در رابطه با این امر بود که اقدامات روسها در نواحی فتح شده هم مزید بر علت شد تا علما به تحرک بیشتر نسبت به صدور فتاوای جهاد اقدام کنند. شنیدن خبرهایی از آزار و اذیت مردم مسلمان نواحی فتح شده که به گوش علما میرسید را اینگونه میتوان توضیح داد:
یرمولف با جا به جایی قبایل و نیز شدت عمل، شورشهای محلی را سرکوب کرد، اما نتوانست بر گروههای بومی فائق آید. دیری نپایید که بار دیگر شعله های شورشها روشن شد و منجر به جنگهای خونبار دیگری در قفقاز گردید. یرمولف مردی مغرور بود که اعتقاد داشت سرکوب باید به حدی باشد که بومیان از آن بوی مرگ را استشمام نمایند. برای نیل به این مقصود او وحشیگری را از حد گذرانید و در برابر کوهنشینان بیرحمی بسیار نشان داد. او روش خود را می ستود و می گفت مرگ یک مخالف باعـث میشود جان روسها حفظ شود و از شورش گستردهِ مسلمانان جلوگیری کند. در موردی او اهالی یک روستا را قتل عام کرد و زنانی را که اسیر می شدند به عنوان برده میفروخت یا میان سربازان خود تقسیم می کرد. او آسیاییها را تحقیر می کرد و میگفت نرمش در برابر آنها نشانهِ عجز است و با آسیاییها فقط باید با زبان زور سخن گفت.
به دار آویختن مردان و کشتار زنان و کودکان مذهب مختار او بود، دهکده ها را نابود میساخت و جنگلها را به آتش میکشید. مقر حکمرانی او تفلیس بود و هر بار پس از کشتار مردم به آنجا باز میگشت. دوره دوم جنگهای ایران علیه اشغالگریهای روسیه در زمان او انجام شد و علت این جنگها وحشیگریهای یرمولف و تقاضای کمک مردم بومی از حکومت ایران و علمای مذهبی بود. با وجود اینکه طی این جنگها یرمولف از فرماندهی قوای قفقاز به دستور تزار نیکلای اول کنار گذاشته شد و جای خود را به پاسکیویچ داد، اما وحشیگری او همچنان زبانزد خاص و عام بود. یرمولف نتوانست با توحش خود قلب مردم را بلرزاند، برعکس شدت عمل او باعث گردید مردم قفقاز از مرگ نهراسند و آن را به هیچ انگارند. دیگر چیزی بالاتر از مرگ وجود نداشت و مردم در برابر درندهخویی مهاجمین بارها مرگ را به سخره گرفتند و با آغوش باز به استقبال آن رفتند، لیکن هرگز قلباً تسلیم بیگانه نشدند. این کشتارها باعث شد مردم حول محور اسلام جمع آیند و تا سالهای بعد حماسه هایی بی نظیر خلق کنند و نام خود را جاودانه سازند.
آیتا... مجاهد که خود تفنگ به دوش گرفت و به جنگ با روسها شتافت اوج حمایت علما را از ایران و اندیشه دینی آنها نشان میداد. در این جنگها که به مدت کمی روی داد، با وجود شجاعتهای مردم و سربازان ایرانی، تنها به دلیل عدم حمایت دربار و به خصوص فتحعلی شاه از این جنگ، ایران یک بار دیگر شکست را تحمل کرد و در نتیجه آن ایران قرارداد ننگین دیگری را نیز تحمل کرد که در پی آن بسیاری از مناطق دیگر خود ار از دست داد و از نظر اقتصادی نیز به شدت تحت فشار روسها قرار گرفت. در این مرحله نیز علما با میدانداری کردن توانستند موقعیت خود را به عنوان یکی از نیروهای تاثیر گذار به منصه ظهور گذارند، اما هنوز تا زمان عمل اصلی باید چند دهه دیگر هم صبر میکردند.
● سومین حرکت: اتحاد با بازار
علما و بازاریان شیعه با توجه به اقدامات صورت گرفته در طول سالیان حکومت قاجاریه و از جانبی که هر دو قشر به شدت از اقدامات شاهان قاجار متضرر شده بودند در صدد برآمدند تا با توجه به وضعیت به وجود آمد ارتباط نزدیکی را با هم صورت دهند. این ارتباط که بلا فاصله بعد از واقعه جنگهای دوم ایران و روس روی نمود در دراز مدت تاثیرات بسیاری داشت به گونهای که میتوان آن را حلقه پایان استبداد شاهان قاجار در دو واقعه بعدی برشمرد که یکی واقعه تحریم تنباکو یا همان واقعه رژی بود و دیگری هم نهضت مشروطه ایران که در هر دو موضوع اتحاد روحانیت و بازار باعث پیروزی آن شد. اتحاد میان علما و بازار پس از این دو واقعه همچنان ادامه پیدا کرد به گونهای که در دروههای گوناگون بعدی آنها توانستند با تشکیل دادن اتحادیههای ناخوانده عملا موفقیتهای روزافزونی را برای هم به دست آورند که نمونه بارز و عینی آن پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ بود.
● چهارمین واکنش: قیام تنباکو
در دوره زمانی میان جنگهای ایران و روس، تا قیام تنباکو در آخرین دهه از سلطنت ناصرالدینشاه قاجار، دورهای بود که علمای شیعه ایرانی برای ایفا کردن نقش بارز خود در دو حادثه متوالی خود را آماده میکردند. ماجرای امتیازات همه جانبهای که ناصرالدین شاه به اتباع اروپایی به خصوص روسها و انگلیسیها میداد چیزی نبود که بخواهد از چشم تیزبین ایرانیان دور بماند. شاید لغو امتیاز رویتر را بتوان تا اندازهای به فشار خارجی هم نسبت داد ولی باز هم می توان گفت که نقش ملا علی کنی در قیام لغو این امتیاز را نباید نادیده انگاشت.، اما در واقعهای که چندی بعد رخ داد منوال بر این گونه نبود.
دادن امتیاز تجارت تنباکو در ایران به یک انگلیسی که میتوانست تمام هویت ایرانی را بر باد دهد و ایران را عملا به یک کشور مستعمره تبدیل کند از همان ابتدا با روشنگریهای رخ نموده توسط برخی از روشنفکران و همچنین بازاریان که در اتحاد با علما به سر میبردند، علما برای نجات کشور به تحرک در آمدند. این تحرک که در نوع خود بینظیر بود توانست حتی دربار شاه را هم به واکنش وا دارد، به گونهای که در میانه آن قلیانها را هم شکستند تا به این نحو فتوای یک سطری میرزای شیرازی، شیرازه تصمیمات شاه را به هم بریزد. در قیام تنباکو بود که فتوای یک روحانی شیعه توانست تمام جامعه ایران را به حرکت در آورد و به دربار و به خارجیها این نکته را یادآوری کند که در ایران علاوه بر قدرت اجرایی که همان شاه و درباریان و دیوانیان باشند، قدرت دیگری هم وجود دارد که باید آن را در محاسبات جدید به حساب آورد.
روحانیت شیعه در این مرحله موفق شد با هدایت مردم و با استفاده صحیح از ظرفیتهای خود راه را برای آینده هموارتر کندف هرچند که این واهمه را هم داشت که در صورت فاش شدن این قدرت دیر یا زود نسبت به آن واکنشهایی صورت خواهد گرفت.
● مرحله پنجم: نهضت مشروطه
آنچه تا این مرحله از نقش علمای شیعه گفتیم، مبنی بر تحرک مذهبی و با صدرو فرمانهای گوناگون بود که در نوع خود حرکتهای مردمی را رقم میزد، اما در نهضت مشروطه تمام کارکردها با هم تفاوت داشتند و این هنر روحانیت شیعه بود که توانست در این مرحله هماهنگ با نیروهای درگیر در نهضت مشروطه، خود را به عنوان یک نیروی تاثیرگذار و تمام کننده، معرفی کنند. ابتدای نهضت که مقدمه آن ریشه در استبداد شاهی قاجار داشت، با وجود ارتباط برخی از علما با دربار نمیتوانست آنها را نسبت به تطهیر شاه قاجاری وادار کند. به فلک بستن برخی از تجار به بهانه گران کردن شکر که از متحدان علما به شمار میرفتند، باعث واکنش شدید آنها نسبت به این اقدام شد.
مهاجرت به حرم شاهعبدالعظیم یا همان مهاجرت صغری و مهاجرت علما به قم و سپس مشارکت جمعی آنها در روند حوادث بعدی نشان داد که آنها افرادی آگاه نسبت به امور جاری مملکت هستند. درخواست برای برقراری عدالتخانه که از قلب آن مشروطه برآمد را میتوان در درخواستهای علمای این دوره به خوبی یافت، چه آنکه اگر نبود پایمردیهای سید محمد طباطبائی و سخنان تند و محکم ویهیچ وقت درخت مشروطه به ثمر نمینشست، اگر چه آنها بعد از مدتی و در خلال جنگ تصرف پایتخت توسط مجاهدان مشروطه خواه به کنجی رفتند حاصل تلاشهای خود را هم نادیده گرفتند. از مهمترین علمایی که در این دوره با مشروطه خواهان همکاری و در آن نقش بی بدیلی داشتند میتوان به این افراد اشاره کرد: آیهالله آخوند ملّا محمدکاظم خراسانی، آیهالله شیخ عبداللّه مازندرانی، میرزاحسین تهرانی و میرزا محمدحسین نائینی در نجف اشرف، آیهالله حاج آقا نورالله در اصفهان، آیهالله عبدالحسین لاری در خطّه فارس و لارستان و آیهالله سید عبدالله بهبهانی و سیدمحمد طباطبائی در تهران.
در پایان این گفتار باید گفت، در قرن نوزدهم با افزایش فعالیت استعماری غرب، کشورهای آسیایی به خصوص مسلمان در واکنش به این استعمار به تکاپو افتادند و در این میان مردم ایران به سراغ علمای دین و مرجعیت شیعه رفتند تا با استفاده از ظرفیت آنها در برابر غربیهایی که دربار را هم مطیع خود کرده بودند، بایستند. با بررسی نقش علمای شیعه در ایران در قرن نوزدهم این نکته را متوجه خواهیم شد که این علما با پیگیری روندی آرام اندک، اندک خود را برای نقش آفرینی در صحنه اجتماع ایران آماده میکردند.
[کریم جعفری]
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست