جمعه, ۱۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 7 February, 2025
مجله ویستا

امروز با سعدی


امروز با سعدی

اگر تو برفکنی در میان شهر نقاب
هزار مؤمن مخلص در افکنی به عقاب
که را مجال نظر برجمال میمونت
بدین صفت که تو دل می‌بری ورایِ حجاب؟
درون ما ز تو یک دم نمی‌شود خالی
کنون که شهر گرفتی،‌روا …

اگر تو برفکنی در میان شهر نقاب

هزار مؤمن مخلص در افکنی به عقاب

که را مجال نظر برجمال میمونت

بدین صفت که تو دل می‌بری ورایِ حجاب؟

درون ما ز تو یک دم نمی‌شود خالی

کنون که شهر گرفتی،‌روا مدار خراب

به موی تافته، پایِ دلم فرو بستی

چو موی تافتی ای نیکبخت، روی متاب

تو را حکایت ما مختصر به گوش آید

که حال تشنه نمی‌دانی، ای گل سیراب

اگر چراغ بمیرد، صبا چه غم دارد؟

وگربریزد کتان، چه غم خورد مهتاب؟

دعات گفتم و دشنام اگر دهی، سهل است

که با شکردهنان خوش بود سئوال و جواب

کجایی ای که تعنّت کنی و طعنه زنی؟

تو برکناری و ما اوفتاده در غرقاب

اسیر بند بلا را چه جای سرزنش است؟

گرت معاونتی دست می‌دهد، دریاب

اگر چه صبر من از روی دوست ممکن نیست

همی کنم به ضرورت چو صبر ماهی از آب

تو باز دعوی پرهیز می‌کنی، سعدی

که دل به کس ندهم؛ کُلُّ مُدّعٍ کذاب