جمعه, ۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 24 January, 2025
مجله ویستا

همین مطلع در یادها می ماند


همین مطلع در یادها می ماند

پانته آ صفایی تا حدود بسیار خوبی از عوارضی که در شعر اقران او دیده می شود, برکنار مانده و باز تا حدود بسیار خوبی به فضایلی که در شعر اقران او دیده می شود, آراسته است

پانته‌آ صفایی تا حدود بسیار خوبی از عوارضی که در شعر اقران او دیده می‌شود، برکنار مانده و باز تا حدود بسیار خوبی به فضایلی که در شعر اقران او دیده می‌شود، آراسته است‌. شعرش هم تنوّع محتوایی بایسته را دارد و هم آراستگیهای صوری‌ِ شایسته را.

اما اگر از کلّی‌گویی و سجع‌بافتن بگذریم‌، من دوست دارم به چند شعر روایی و یا ساختارمند او اشاره کنم‌. در این میان غزل ۱۱ (کسی از عمق دریا زد صدایت‌، ماهی قرمز!) اثری است با طرحی کاملاً ابتکاری و عناصری که کمتر دست‌فرسود دیگران شده‌اند. شعر نمادین است‌، آن‌هم به گونه‌ای که برای نمادهای «ماهی قرمز»، «ماهی‌گیر»، «کوسه‌ها» و دیگر عناصر، می‌توان مصداقهایی عینی هم فرض کرد و شعر را به حوزة مفاهیم اجتماعی یا عاشقانه کشاند. من فکر می‌کنم که جوانان ما در این سالها کمتر از این گونه شعر می‌سرایند، در حالی که نمادگرایی‌(۲) از ارمغانهای اصولی نیما و پیروان جدی او بود.

البته می‌دانم این کاری دشوار است که روایتی را در قالب یک سلسله نمادها چنان بپرورانی که در عین دقّت و استواری در اجزای روایت‌، قابلیت صدق بر واقعیت را هم داشته باشد. یعنی جمع نماد و واقعیت‌، به‌گونه‌ای که هیچ‌یک بر دیگری غلبه نیابد. ولی اگر بشود هم چه می‌شود!

یکی دیگر از شعرهای منسجم این دفتر، غزل ۱۰ (دیشب کسی مزاحم خواب شما نبود؟) است که از لحاظ زاویة دید و حفظ تعادلی میان ابهام و روشنایی‌، شعری است بدیع و تأثیرگذار. شاعر به بعضی نارسایی‌های اجتماعی اشاره دارد; ولی طرح روایت به سادگی و صراحت‌ِ مثلاً روایت‌ِ علی‌رضا بدیع در شعر «فرار» و یا زهرا حسین‌زاده در شعر «تنها فرار کرد» نیست‌. هم‌ذات‌پنداری شاعر با آن دختری که از او روایت می‌شود، شعر را از قالب یک روایت ساده بدر آورده است‌.

و باز باید اشاره کرد به غزلهایی که شاعر برای شهدا و مفقودان جنگ تحمیلی سروده است و به واسطة طرحهای کمتر آزموده شده‌، برجستگی خاصی یافته‌اند.

در این میان البته شعر ۲۰ (و قول می‌دهم این شعر آخری باشد) هم قابل یادکرد است به خاطر طرح مسایلی از روابط انسانها که در شعرهای عاشقانة ما کمتر دیده می‌شود و غالب شعرهای عاشقانه‌، اکنون یا بسیار کلّی است و فاقد تأثیر و برش خاص‌; و یا هم اگر جزئی‌نگرانه است‌، همانند غزل ۱۶ (تو ریختی عسل ناب را به کندوها) است که اگر مهارت شاعر در پوشیده‌سرایی نبود، می‌باید بیتهایی از آن را به دست قیچی می‌سپردیم یا شطرنجی می‌کردیم‌.

ولی به گمان من پانته‌آ صفایی در شعرهای آیینی‌اش حرف تازه‌ای نگفته است که دیگران نگفته باشند. چرا؟ چون شاید بدان مایه که در شعرهای دیگر خویش ابزار و مصالح تازة بیانی در اختیار دارد، در شعرهای آیینی ندارد. نه تنها او، که گویا بیشتر شاعران جوان ما با آگاهی‌های محدود تاریخی‌، فقهی‌، کلامی و اطلاعاتی مختصر از متون دینی به شعر آیینی روی می‌آورند. به همین سبب نه عناصر دست‌نخورده در شعرشان بسیار است و نه مفاهیم بیان‌نشده‌.

به نظر می‌رسد که آگاهی این دوستان ما از تاریخ و فرهنگ گذشته و معارف دینی‌، مثلاً به اندازة شاعرانی چون علی معلّم‌، سید علی موسوی گرمارودی‌، طاهره صفّارزاده و یا سید حسن حسینی ـ در همان سنین جوانی‌شان ـ نیست‌. به خاطر داشته باشیم که علی معلّم در هنگام سرایش بخش عمده‌ای از رجعت سرخ ستاره ـ که برخوردار از معارف دینی و سرشار از اشارات و تلمیحات به متون مذهبی است ـ تقریباً در سن‌ّ و سال این دوستان بوده است‌.

باری‌، چنین است که در شعر آیینی‌ِ صفایی و اقران او، هم شخصیتها تقریباً ثابت‌اند، هم وقایع و هم زاویة دید و نگرش شاعران نسبت به آن وقایع و اشخاص‌. این دوستان ما غالباً در یافتن طرح برای مسایلی که خود با آنها زیسته‌اند، توانایند و مشکل وقتی پدید می‌آید که از این زمانه دور می‌شوند.

حالا نمی‌توان کاری کرد که این مسایل امروز، به آن معارف دینی اتکا یابد، یا آن معارف قدری امروزین‌تر بیان شود؟ شعر «روز ناگزیر» قیصر امین‌پور هم یک شعر آیینی است‌، ولی کاملاً درآمیخته با مسایل جامعة امروز. چرا؟ چون شاعر این مفهوم را به‌روز کرده است‌. اگر هم شاعری این به‌روزکردن را صورت نمی‌دهد، لاجرم می‌باید همانند سید حسن حسینی در گنجشک و جبرئیل‌، اطلاعاتی نسبتاً وسیع از وقایع و اشخاص و متون دینی داشته باشد تا سخنش رنگ و بویی ویژه بیابد. وقتی این دو در کار نباشد، لاجرم شعرها کم‌تأثیر و یکنواخت می‌شود.

و شاید از همین روی است که این دوستان شاعرِ خویش را غالباً در میان موضع‌گیریهای مختلف و گاه متضاد، سرگردان می‌بینیم‌. شاعر از سویی از شهادت حرف می‌زند و تمام هفته را به انتظار جمعه‌ها می‌ماند و خلاصه اهل دعا و ثنا و نوحه و منقبت است و از سویی به نصیحت‌گران گیر می‌دهد که‌

تا کی نصیحت می‌کنی‌؟ آیا مقدّر نیست‌

هر کس گناهی می‌کند پای خودش باشد

بگذار هاجر، این کنیز رنج و تنهایی‌

یک شب‌، فقط یک شب زلیخای خودش باشد

این تضاد خاص پانته‌آ صفایی نیست و در شعر دیگر دوستان نیز دیده می‌شود و حتی گاه شدیدتر.

شاعر ما، در بخشیدن قوّت عاطفی به شعرش مهارتی خاص دارد و خوب می‌تواند عناصری را که برانگیزانندة عواطف‌اند، با نحوی تأثیرگذار در کنار هم بچیند. گویا رگ عواطف خوانندگان شعرش را می‌شناسد و بر همان جایها دست می‌نهد. مثلاً در اینجا تصویر لنگه کفش‌های شناور بر آب‌، تأثیری ویژه و ناگفته بر عواطف دارد.

از ماهیان بپرس‌، چرا رودخانه‌ها

هی لنگه کفش‌های شناور می‌آورند

و در اینجا، دقیقاً روی احساسی که به‌ویژه در مورد بانوان بسیار قدرتمند است‌، دست می‌گذارد.

حسود نیستم‌، امّا تحمّلش سخت است‌

که دستهای تو در دست دیگری باشد

و از این زیباتر و مؤثرتر:

سه‌شنبه روز پدر بود، بد به حال اتاقی‌

که روی تاقچه‌اش قاب عکسی از پدری هست‌

شعرهای پانته‌آ صفایی شاید همه حسن مطلع خوب نداشته باشند، ولی غالباً پایان‌بندی زیبا دارند. یعنی بیشتر غزلها به‌گونه‌ای‌اند که دم به دم اوج می‌گیرند و در مقطع به یک نقطة انفجاری می‌رسند، مثل همان «سه شنبه روز پدر بود...» که دیدیم‌. من به سلیقة خودم این شیوه را بیشتر می‌پسندم و هیچ خوش نمی‌دارم ساختار غزلهایی با مطلعی از نوع «آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا»ی مرحوم شهریار را که به چنان مقطع ناامیدکننده‌ای می‌رسند. و چنین است که فقط همین مطلع در یادها می‌ماند.

شاید این ویژگی‌ِ غزلهای روایی‌ِ خوب باشد که تأثیرشان به تدریج و بیت به بیت افزایش می‌یابد، چون با هر بیت‌، روایت کامل‌تر می‌شود و به همان نسبت‌، خواننده بیشتر با آن احساس درگیری می‌کند. حال اگر شاعر همانند صفایی این قدرت را داشته باشد که مضامین غافلگیرکننده را برای آخر نگه دارد، لاجرم شعرش چنین تأثیری افزاینده خواهد داشت‌.

دست آخر، اشاره می‌کنم به بعضی هنرمندیها و شیرین‌کاری‌های زبانی‌، مثل حذف زیبای بخشی از جمله در این بیت‌:

یا زودتر به این زن تنها سری بزن‌

یا دست کم اجازه بده من به دیدنت‌...

و باستانگرایی موجود در کلمة «هِشته‌» را در اینجا:

و دریا چارده سال است هر شب خواب می‌بیند

که سر هِشته است روی بندر آرام زانویش‌

و استفاده از یک عبارت بلند به جای یک کلمه را در اینجا:

هیچ کس بعد از تو هرگز حل نخواهد کرد، من‌

(این به قول تو معمّای شگفت‌انگیز) را

ولی باید پذیرفت که زیبایی‌ِ بیشتر شعرهای صفایی‌، در گرو طرحهای ابتکاری و انسجام کلّی شعرهاست‌، آن هم در حالتی که بیتهایی غافلگیرکننده و سخت زیبا در لابه‌لای غزلها و غالباً در پایان آنها گنجانده شده است‌.

به عنوان سخن پایانی‌، باید خلاّ قیت‌، هوشمندی‌، عاطفة قوی‌، تعادل و سرزندگی شعر صفایی را ستود و امیدوار بود که این شاعر با اندکی عمیق‌تر نگریستن و برخورداری از پشتوانة غنی فرهنگی خویش‌، بتواند در مرتبه‌ای رفیع‌تر از اقران خویش بایستد، چون نشان داده است که توان هنری‌ِ این کار را دارد.

۱. شاعری می‌لنگید / ناقدی نان می‌خورد. (حسن حسینی‌، نوشداروی طرح ژنریک‌، صفحة ۲۰) قابل یادآوری است که نگارش این نقد از نظر زمانی مؤخر بر دیگر نقدهای این کتاب بوده است‌.

۲. از «نمادین‌» همان «سمبلیک‌» را در نظر دارم و از «نمادگرایی‌»، «سمبولیسم‌» را.

محمد کاظم کاظمی