چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

نقاشی پناهگاه من است


نقاشی پناهگاه من است

گفت و گو با زهره اخوان

زهره اخوان در رشته معماری داخلی تحصیل کرده و هنرمندی پنجاه و سه ساله است. او در طول این سال‌ها حدود ۱۶۰ اثر و ده مجموعه را خلق کرده است.

اخوان سال ها در یونیسف کار کرده و تاکنون برگزاری دو نمایشگاه انفرادی را در گالری دی تجربه کرده است. همچنین او شرکت در پنج نمایشگاه گروهی از جمله «هفت نگاه» و «از گذشته تا امروز» را در کارنامه خود دارد. آخرین نمایشگاهش در گالری دی برپا شده است که به بهانه آن گفت وگوی کوتاهی با وی داشته ایم.

چطور شد که از معماری به نقاشی رسیدید؟

نقاشی را ناگهانی شروع کردم. سال ۱۳۸۹ بود که به یک باره احساس کردم وقت این است که به جایی پناه ببرم. نقاشی پناهگاه من بود، نوعی هدیه از طرف خداوند در روزهایی سرد و زمستانی. من سابقه ۱۵ سال همکاری با صندوق کودکان سازمان ملل متحد «یونیسف» را دارم. شغلم در این دفتر انتخاب آثار قدیم تا جدید هنری برای چاپ کارت تبریک های بود. در همین دوران بود که با روانشاد خانم سیحون آشنا شدم. ایشان همیشه به من می گفتند: «اخوان روحیه تو بسیار به نقاشی کردن نزدیک است. نقاشی کن»و من هر بار سکوت می کردم. تا این که احساس نیاز به پناهگاهی را کردم که خداوند، نقاشی را جلوی پایم قرار داد.

چه شد که فکر کردید حالا زمان نمایش آثار فرا رسیده است؟

من وسایل را تهیه کردم و در خانه خودم شروع به نقاشی کشیدن کردم. نتیجه سه ماه کار متوالی خلق ۸۰ اثر شد. در این زمان بود که دوستانم را خبر کردم تا کارهایم را ببینند. آنها مرا تشویق کردند تا تابلوها را در گالری برای نمایش بگذارم. بالاخره نخستین نمایشگاه انفرادی ام در گالری دی برپا شد. بخشی از آثار به فروش رسید و قسمتی را هم هدیه دادم. تعدادی را هم برای امورخیریه در نظر گرفتم. درواقع دیگر کار من تمام شده بود. نوبت مخاطب بود که با کار من ارتباط برقرار کند.

آثار به نمایش درآمده اخیرتان در گالری دی حاصل شش مجموعه هنری بودند. از این مجموعه ها بگویید.

در این نمایشگاه ۳۷ اثر نقاشی از هفت مجموعه بهار، تابستان، پاییز، زمستان، چشم انداز، گرگ و میش و سایه روشن را به نمایش گذاشتم. تابلوهایم با تکنیک اکرلیک خلق شده اند. البته در جاهایی از رنگ روغن بهره گرفتم. خوبی اکرلیک این است که زود به نتیجه می رسد و رنگ سریع خشک می شود و هنرمند می تواند ثمره کارش را ببیند. هرکدام از این مجموعه ها تحت تاثیر حال و هوای درونی ام شکل گرفته اند. اگر فضای زمستان را به تصویر درآوردم به طور قطع هوای دلم زمستانی بوده. البته برای بیان احساسات درونم تنها به خلق یک اثر اکتفا نکردم و مجموعه ای از زمستان را کشیدم. در دوران دردمندی ام به سمت سیاهی ها رفتم و به نظرم درون پنهان من در مجموعه «سایه روشن» بیشتر نمایان شده است. سعی کردم در سیاهی هایم درد شیرینی را به مخاطب القا کنم و این درد را با بیننده آثارم به اشتراک بگذارم. در حین برگزاری نمایشگاه هم چند نفر پیش من آمدند و گفتند این آثار با این که فضای تیره ای دارد، ولی ما از آن ناراحتی و غم را نمی گیریم بلکه درد شیرینی را برای ما یادآور می شود. من ادعایی در نقاشی ندارم. نقاش هستم، نقاشی می کشم ولی هیچگونه ادعایی ندارم.

اگر بخواهید آثارتان را در گروه سبک های نقاشی طبقه بندی کنید، این آثار در چه سبکی قرار می گیرد؟

با این که سال ها با هنرمندان در ارتباط بودم و نقاشی و آثار هنری زیادی را دیده و می شناسم، ولی سبکی برای آثارم قائل نیستم. من هیچگاه به دنبال سبک نرفتم. واقعا این نقاشی است که من را به سمت خود می کشاند. البته فکر می کنم تمام کسانی که نقاشی می کنند همین نظر را داشته باشند.

در تابلوها رنگ گذاری ها در کنار هجمه خطوط قرار گرفته و معنایی را منتقل می کنند. در این باره صحبت کنید.

رنگ گذاری ها، هجمه خطوط و زمینه در عین داشتن هوشیاری، اختیاری نبود. در واقع باید بگویم سردی فضای حاکم بر بوم، قطعا از روحیه خود من نشات می گیرد، زیرا من آدم پرشور و گرمی نیستم. روحیه من سردی را بیشتر می پذیرد.

حریم بوم های شما در قلمروی فضاهای روستایی است و از شهرنشینی و برج های سر به فلک کشیده در آن خبری نیست. چرا؟

روحیه من به این سمت بوده است. به نظرم آرامش درون روستاست. البته من روستایی نیستم، ولی شاید این خاطرات گذشته من است که در این سال ها من را به این سمت برده و به صورت مجموعه نقاشی بروز کرده است. برای ارزش ها و باورهای قدیمی ها ارزش قائلم و طبیعت گرا هستم. با توجه به این که در دفترجهانی یونیسف کار کرده ام که مملو از تکنولوژی بود و کارم نیز در حوزه ارتباطات بود، ولی هنوز هم با اینترنت میانه خوبی ندارم و ترجیح می دهم به دوستانم تلفن بزنم یا برایشان نامه بنویسم. اعتقاد دارم هرچند آدم ها این روزها به تکنولوژی و صنعتی شدن نزدیک می شوند، ولی باید دوباره به اصل خودشان بازگردند.من در خانواده ای بزرگ شدم که اهل هنر بودند و همواره در خانه ما صدای اذان ، موسیقی، شاهنامه و دیگر هنرها برجسته بود.

برای من روستا و طبیعت هرچه ساده تر زیباتر است. آنجا اگر باران می بارد ساده تر است. باد ساده تر و آدم ها نیز ساده تر هستند. تلاش دارم در زندگی در این اجتماع تمام اینها را در نظر بگیرم و اگر مراودات و محدودیت های اجتماعی نبود پا برهنه راه می رفتم.

در پایان مایلم از تمام کسانی که در این سال ها به من شادی و حتی غم منتقل کرده اند و بخصوص خانم سلحشور مدیر گالری دی تشکر کنم.

سجاد روشنی