چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

دوباره شروع می کنم


دوباره شروع می کنم

درباره نمایشنامه «چی کجا» نوشته ساموئل بکت

آخرین نمایشنامه‌‌ای که ساموئل بکت می‌نویسد در سالِ ۱۹۸۳ است به نامِ «چی کجا». اول به فرانسه می‌نویسد و بعد به فاصله‌‌ای کوتاه به انگلیسی ترجمه‌اش می‌کند. نمایش با صدای بلندگویی دستی که نوری خفیف بر آن افتاده است، شروع می‌شود: «ما پنج‌تایِ آخریم.» اما در واقع چهار شخصیت در طولِ نمایش حضور دارند (بَم، بُم، بیم، بِم)، و آن صدا که از بلندگویِ دستی بیرون می‌آید همان صدایِ بَم است. هر چهار بازیگر نمایش لباس و موهای‌شان یک‌دست خاکستری است و بلند.

در ابتدا، پیش از شروعِ نمایش، تمامِ اتفاقات خیلی سریع و بدونِ کلام رویِ صحنه اجرا می‌شوند. صدا که از این اجرا راضی است، می‌گوید: «خوبه» نور خاموش می‌شود و نمایش شروع می‌شود.

نمایش از الگویِ فصل‌ها پیروی می‌کند. صدا اعلام می‌کند که بهار است و نور روشن می‌شود. بُم وارد می‌شود و بَم با او طوری برخورد می‌کند که انگار در حالِ بازجویی است. طیِ سوال و جواب‌ها مشخص می‌شود که حرف از اعتراف است و حرف‌نزدنِ کسی که نمی‌دانیم کیست، و بُم باید از او حرف می‌کشیده. صدا از اجرایِ این قسمت ناراضی است و آن دو را وامی‌دارد که از ابتدا شروع کنند. این بار بَم از بُم می‌پرسد که آیا تلاشی برای به‌دست‌آوردنِ اطلاعات کرده است یا نه. بُم مدعی است که تلاش کرده اما به‌جایی نرسیده. در این لحظه بَم او را متهم به دروغ‌گویی می‌کند و اطمینان می‌دهد که تا موقعِ اعتراف از او بازجویی کنند.

بیم وارد صحنه می‌شود و می‌پرسد چه اطلاعاتی را باید بُم اعتراف کند. بَم می‌گوید فقط «چیزی رو که اون یکی بهش گفته.» بیم به همراهِ بُم از صحنه خارج می‌شوند.

صحنه‌ای مشابه اجرا می‌شود، با این تفاوت که این‌بار تابستان است. صدا به ما اعلام می‌کند که زمان گذشته است، اما هیچ تلاشی برای رساندنِ ظاهری این تغییر در صحنه صورت نگرفته است. بیم دوباره واردِ صحنه می‌شود. بَم می‌خواهد بداند که آیا اعتراف کرده است یا نه. در این لحظه صدا نارضایتیِ خود را از این سوال و جواب اعلام می‌کند و آن دو را وامی‌دارد که دوباره شروع کنند. این بار بَم از بیم می‌پرسد که آیا توانسته از بُم حرف بکشد که «کجا» یا نه، و بیم جوابِ منفی می‌دهد، چون از او چنین چیزی خواسته نشده بود. دستِ آخر، بِم واردِ صحنه می‌شود و بَم از او می‌خواهد که از بیم بپرسد «کجا». بِم به همراهِ بیم از صحنه خارج می‌شوند.

این‌بار صدا اعلام می‌کند که زمان گذشته و پاییز است. بِم واردِ صحنه می‌شود تا گزارش بدهد که نتوانسته از بیم حرف بکشد که «کجا». صدا بیش از این نیازی به شنیدن ندارد و منتظرِ به‌پایان رسیدنِ حرف‌ها نمی‌شود. بَم بِم را متهم به دروغ‌گویی می‌کند و او را تهدید به اعتراف می‌کند. از آنجایی که دیگر کسی نیست دستورات را اجرا کند، بَم به همراهِ بِم از صحنه خارج می‌شوند.

صدا اعلام می‌کند که زمستان است. بَم واردِ صحنه می‌شود، سرش پایین است. دیگر کسی برای پرسیدن و متهم‌کردنِ او به دروغ‌گویی باقی نمانده تا ثابت شود که او هم به اندازه دیگران ناموفق بوده است.

صدا اعلام می‌کند که دیگر تنهاست، «همون‌طور که قبلا هم بودم». نه راهی برای رفتن باقی مانده است و نه کاری برای انجام‌دادن، جز اینکه بگذاری زمان بگذرد، و «هر کی بخواد می‌تونه بفهمه». صدا نور را خاموش می‌کند.

نمایشِ «چی کجا»، تقریبا مانندِ تمامِ آثارِ نمایشیِ بکت، تفسیر و تأویلی ازلی و ابدی ندارد. درونمایه‌ای آشکارا استبدادی و سبعانه در این اثر هست که امرِ سیاسی را در آن برجسته‌تر می‌کند (شایانِ ذکر است که در تمامیِ کارهای بکت همواره با نوعی استراتژی سیاسی روبه‌رو هستیم، و البته نه آن سیاستِ روزمره). این اثر را می‌توان تجسمِ ذهنی مجرد دانست که در کنشی که بازتاب‌دهنده افکارِ اوست، وارد می‌شود. هنگامی که صدا می‌خواهد نمایش دوباره از سر گرفته شود، به جایِ اینکه به دو بازیگر فرمان بدهد «دوباره شروع کنید»، با لحنی معنادار حکم می‌کند که «دوباره شروع می‌کنم». این امر نشان می‌دهد که اعمال و گفته‌هایِ آن دو مرد را به‌طور مستقیم ذهنی ورایِ آن صدا نظارت می‌کند که به احتمال، همان‌طور که در نمایش نشان داده می‌شود، آن فرد بَم است.

خودِ بکت در موردِ نمایشِ «چی کجا» گفته است: «نمی‌دانم این نمایش چه مفهومی دارد، از من نپرسید. این فقط یک تصویرِ ذهنی است.» واضح است که در نظر گرفتنِ این حرف به‌مثابه ارزشِ صوریِ این اثر کاری است بس خطرناک. بی‌شک بکت چیزی ورایِ این گفته، و البته خیلی خاص، در ذهن داشته است که به‌راحتی می‌توان در روشِ کارش در اجراهای مختلفی که در آلمان و آمریکا و فرانسه روی صحنه رفت، به‌وضوح دید.

بکت در مقاله بلندش، «پروست»، حافظه را معجزه تمثیل خوانده است و در عینِ حال چیزی در حدِ یک حادثه. عجز و ناتوانی در به‌یاد‌آوردن و در به‌واقعیت دست‌یافتن از شاخصه‌های مهمِ آثارِ اوست. شخصیت‌های بکت محکوم‌اند تا خود را تکرار کنند، آنچنان که معجزات و حوادثِ تمثیل به آنها بینشی زودگذر می‌دهد تا قادر باشند موقعیتِ خود را ادراک کنند. به‌زعم بکت، «حافظه شناختی دستِ دوم است. تو خود آنجا نبودی. «تو» دیگری بود. آیا می‌توانی به آنچه او می‌گوید که دیده و شنیده اعتماد کنی؟»

بکت معتقد بود که انسان همواره در حالتی از بی‌ثباتی در غوطه است، و غالبا دشوار است که خودش را بازگو کند. او در گفت‌وگویش با ژرژ دوتویی به این واقعیت اشاره کرده است که انسان با گذشتِ هر روز کسی دیگر می‌شود: «ما دیگر آنچه پیش از فاجعه دیروز بودیم نیستیم.» بَم در خاطراتِ دیروز غرق نشده است، بلکه سعی دارد چیزی را به یاد بیاورد که آن هم دور از دسترس باقی می‌ماند.



همچنین مشاهده کنید