جمعه, ۱۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 7 February, 2025
مجله ویستا

میان رئالیسم و نمادگرایی


میان رئالیسم و نمادگرایی

نگاهی به نمایش «آخرین نامه» نوشته و کار مهرداد کورش نیا

تا پیش از اجرای اخیر گروه تئاتر بهمن، هویت تئاتری مهرداد کورش‌نیا بر اساس گرایش عمده به حرکت در بستر «تئاتر رئالیستی» بازشناسی می‌شد؛ عنوانی که شاید بدون توجه به چارچوب و زیربنای آن، مناقشه‌برانگیز به نظر برسد. مراد از به‌کارگیری واژه رئالیسم برای توصیف آثار این نویسنده، معطوف به رویکردی صیقل‌یافته و خوانشی دگرگون‌شده از سرچشمه‌های تاریخی و جامعه‌شناسانه آغازین آن است؛ کارکردی که بدون بهره‌گیری از گیومه‌ها، شرح‌ها و توضیحات جانبی همان قدر که می‌تواند راهگشا باشد، ممکن است تناقض‌هایی مشکل‌ساز را در بطن خویش پرورش دهد. اگر در گذشته کلیدواژگان ابداع شده برای دسته‌بندی سبک‌ها در زمینه نقد ادبی می‌توانست برای مخاطبان موجد تصویری واحد و راهگشا باشد، امروزه به کار بردن چنین واژگانی بیشتر بر دامنه تکثر، گونه‌گونی و حتی بی‌شکل شدن آن واژگان افزوده و از ارائه تصویری یکپارچه و جاری در چارچوب تنگ مانیفست‌ها، گریزان است. اما در هر حال هنوز می‌توان با وسواس از چنین توصیفاتی بهره گرفت و به تعاملی سازنده با مخاطب امیدوار بود.

وجه غالب در اجراهای پیشین مهرداد کورش‌نیا همچون «آواز ستاره‌ها»، «درخت‌ها» و اجرای موفق و ماندگار «آقا لیلا» معطوف به ایجاد توهم واقعیت بر روی صحنه در شکل اجرایی و نیز پرداختن به موضوعاتی بود که از دل مفاهیم اجتماعی و وضعیت انسان معاصر همچون اختلاف نسل‌ها، ناهنجاری‌های اجتماعی، عدالت و... به وجود آمده بود. کورش‌نیا همواره در آثارش تلاش داشته است به ترکیبی اثرگذار از داستانگویی و بهره‌مندی از لایه‌های ظریف نقد اجتماعی و گاه مردم‌شناختی دست یابد.

تصویر انسان امروز برای این نویسنده و کارگردان پیوندی جداناشدنی با مساله اقلیم و محیط اجتماعی دارد، آنچنان که در «آقا لیلا» بافت فرهنگی و آداب و رسوم جنوب ایران و مساله مهاجرت، ماجرای قطع درختان در دو مقطع گوناگون تاریخی در «درخت‌ها» و نیز مساله شهر و آسیب‌های جاری در آن همچون دختران فراری و فرجام تلخ آنها امری بسترساز به شمار می‌رفت. در جدیدترین تجربه اجرایی این نویسنده و کارگردان که این روزها در خانه نمایش اداره تئاتر روی صحنه است، موضوع جنگ و وضعیت بنیادین و متناقض انسان در بطن آن مورد توجه قرار گرفته است. اما کورش‌نیا با چرخش در سبک، الگوی روایتگری و اجرایی آثار پیشین خود، در «آخرین نامه» به فضایی انتزاعی و نمادین نزدیک می‌شود که در عین بهره‌گیری از نشانگان تئاتر رئالیستی اساساً تئاتری غیررئالیستی را نمایندگی می‌کند. برای او جنگ و تصویر جامعه‌شناسانه آن، در لایه زیرین اثر جریان یافته است و در سطوح بیرونی مفاهیم انسانی و جهانشمول در ارتباط با مرگ، زندگی، قدرت و وضعیت انسان مورد توجه است.

«آخرین نامه» تصویرگر وضعیت سه رزمنده است؛ آقا هژار مرد کردی است که مسوولیت یک سنگر دیده‌بانی مرزی را در منطقه مهران بر عهده دارد. اسماعیل نوجوانی است که داوطلبانه به جبهه آمده و اصرار به ماندن دارد اما با فرستاده شدن سرباز جدیدی به نام «رحمان» که تنها دو روز به پایان خدمتش مانده، ناچار است آنجا را ترک کند و به دستور فرمانده- احمدآقا- به عقب برگردد. اجرا تمام نشانگان خویش را در بستری طنزآلود و مرتبط با جنگ و وضعیت نمادین برآمده از کنش‌های جاری میان این سه شخصیت دنبال می‌کند. زبان طنز و خلق موقعیت‌های کمیک از جنبه واقع‌گرایانه‌اش

- تقابل لهجه‌ها و خرده‌فرهنگ‌های قومیت‌های ایرانی- آغاز می‌شود و به سطحی با گرایش‌های معناباخته «Absurd»- ماجرای حضور مرغ در میدان جنگ و نحوه کشته شدنش در میدان مین- در اجرا توسعه پیدا می‌کند. این روندی است که کلیت جریان اثر را می‌توان بر مبنای آن تبیین کرد: تلاش برای دستیابی به مفاهیم بنیادین و کلان از طریق تمرکز بر کارکردهای جزءنگر بومی و منطقه‌ای.

لایه نخست روایت از بطن همین نگاه بومی استخراج می‌شود. موضوع دفاع از سرزمین در برابر دشمن متجاوز امکانی برای پیوند و همنشینی اجزای گوناگون فرهنگ سرزمینی است که در درون خود و در طی تاریخ پرفراز و نشیبش همواره شاهد حضور و حیات قومیت‌های گوناگون بوده است که هریک در بستر اقلیمی خویش صاحب تجربیات متفاوتی از مفهوم ایرانی بودن و زندگی کردن هستند- آنچنان که آقا هژار، صدام را برای برپا کردن جنگ به این دلیل لعنت می‌فرستد که کسب و کار مرزی او را از بین برده- و میدان دفاع از سرزمین این فرصت را به آنها می‌داد تا بر مبنای هدفی مشترک دوشادوش یکدیگر جانفشانی کنند. همین موضوع قومیت‌ها و لهجه‌های گوناگون بارها و در بسیاری از دیگر آثار ادبی و نمایشی در کشور ما مورد استفاده قرار گرفته است اما در «آخرین نامه» کورش‌نیا تلاش دارد برای آشناسازی وجوه بومی و وضعیت مکانی و زمانی نمایش خویش از این رویکرد استفاده کند و بعدتر روایت گروتسک خویش از تقابل این افراد با موضوع مرگ و زندگی در میدان جنگ را بکاود.

رحمان پسر جوان شمالی‌ای است که خطر حضور در جبهه جنگ را با انگیزه‌ قوی تشکیل خانواده و ازدواج با دختر مورد علاقه‌اش به خود هموار کرده است یا اسماعیل نماینده تمام نوجوانان غیوری است که شجاعانه رهسپار جبهه‌های جنگ می‌شدند و به جای بازی با تفنگ‌های چوبی و پلاستیکی در کوچه‌های خاکی محل زندگی‌شان با اسلحه‌های سرد فلزی سینه دشمن را نشانه می‌رفتند یا حتی آقا هژار که برای حراست از ناموس سرزمین خویش می‌جنگد. اینها وجوهی بیرونی و آشناساز برای مخاطب ایرانی به شمار می‌رود.

اما حرکت اصلی اجرا از جایی آغاز می‌شود که ماهیت نمادین این شخصیت‌ها مورد توجه قرار می‌گیرد. از سوی دیگر رحمان و مرغی که به همراه خویش دارد و می‌تواند به مثابه نشانه‌ای معطوف به شناخت این شخصیت مورد خوانش قرار گیرد، تجسمی از بی‌گناهی و عدم شناخت و درک از وضعیتی است که در آن گرفتار شده است. اما رویکرد کلان اجرا در طول اثر آسیب‌هایی را نیز با خود همراه کرده است که بیش از هر کجا در پایان اجرا نمود پیدا می‌کند و در تناقض میان رئالیسم و نمادگرایی، اجرا را ناتمام می‌گذارد. از سوی دیگر لحن کلی اثر گاه در برقراری تعادل میان رویکردهای رئالیستی و فرم‌گرایانه جهانشمول خویش، جانب افراط و تفریط را پی می‌گیرد و نمی‌تواند در تعامل با کلیت اجرا به نقطه‌ای استوار و خدشه‌ناپذیر دست یابد. مهرداد کورش‌نیا ایده کارگردانی خود را بر استانبولی‌هایی- تشت‌های فلزی- استوار کرده است که با نظمی مشخص در جای‌جای صحنه چیده شده‌اند. تمامی کنش‌های صحنه‌ای بازیگران از طریق این استانبولی‌ها معنا می‌یابد. ایستادن و راه رفتن روی آنها یادآور زمین و تپه و ماهور و ایستادن یا نشستن در آنها یادآور قرار گرفتن در سنگر است.

استانبولی‌ها در طول اجرا ماهیت‌های دالی (دلالتی) نامحدودی از بیسیم، دوربین دیده‌بانی، ماهیتابه، میل ورزش، اسلحه و... گرفته تا حفره‌هایی خالی و هولناک در تصویر پایانی که می‌تواند یادآور گورستان باشد را نمایندگی می‌کنند و به نشانه اعظمی بدل می‌شوند که گستره وسیع تخیل و تصویرسازی اجرا را نمایندگی می‌کنند. این امر هرچه بیشتر اجرا را از رئالیته صحنه‌ای دور می‌کند و بر جنبه فرم‌گرایانه آن تاکید می‌ورزد. از سوی دیگر حضور قدرتمند و چشمگیر بازیگران جوان، مستعد و خوش‌آتیه این کار «پوریا رحیمی‌سام»، «نوید محمدزاده» و «میثم نوروزی» که اساساً موقعیت‌های نمایشی این اثر از دل حضور صحنه‌ای و بازی‌های صیقل‌یافته آنها بیرون می‌آید مجموعه‌ای ارزنده و خلاق در میزانسن- در معنای تمام آن چیزی که دیده می‌شود- را به وجود می‌آورد. اما می‌توان تفاوت ماهیت بازی رحمان و آقا هژار در برابر اسماعیل را به عنوان نشانه‌ای بر آسیب ذکر شده در سطور پیشین مورد اشاره قرار داد.

هر چقدر «محمدزاده» و «رحیمی‌سام» ماهیتی برساخته و - در عین زنده بودن- تیپیکال از نقش‌های خویش ارائه می‌کنند، «نوروزی» در نقش اسماعیل بازی‌ای رئالیستی و رها از نشانه‌گذاری‌های دو بازیگر دیگر ارائه می‌دهد. این همان تضادی است که اثر نتوانسته است در کلیت خویش آن را هضم کند و در بازی‌ها نیز به شکل فعلی نمود پیدا کرده است. تضاد میان دو نظام بیانی، دو رویکرد روایی و لایه زیبایی‌شناسانه میان منبع رئالیستی روایت که لایه اجتماعی و آن طور که گفته شد، آشناساز اثر را می‌سازد و ماهیت جهانشمول و نمادین اثر که صحنه و میزانسن اساساً بر بستر آن بنا شده است و موقعیت انسان‌های نمایش را فارغ از تعلقات اقلیمی و جغرافیایی شکل می‌دهد. با این حال اجرای «آخرین نامه» تجربه‌ای موفق و ارزنده در امتداد تلاش مهرداد کورش‌نیا و گروه تئاتر بهمن است که می‌کوشد لحن و بیان شخصی خویش را بیابد و با بهره‌گیری از گروه اجرایی و بازیگران خلاق خویش اجرایی تاثیرگذار را در برهوت امروز تئاتر ما ارائه کرده است که زنده و جوینده و هوشمندانه است.

امین عظیمی