یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
مجله ویستا

پاسخی از شیطان


پاسخی از شیطان

«لوماکس», وکیل مدافعی ست که تاکنون در هیچ محکمه ای شکست نخورده است و این برای او افتخاری ست و برای مجرمان منتفذ فرصتی است تا از او برای رسیدن به اهداف شان استفاده کنند به لوماکس پیشنهاد کار با گروهی در نیویورک می شود و او به همین جهت, مسافرتی به نیویورک می کند

این کیست که در درون، می‌اندیشد، سخن می‌گوید، تصمیم می‌گیرد، برمی‌گزیند، فرمان می‌دهد و...؟! اگر آن تنها منم، پس به چه سبب او متفاوت حرف می‌زند، متناقض فکر کرده و رفتار می‌کند، گوناگون امر کرده و مهم‌تر از همه شک می‌کند؟

اگر او تنها یکی‌ست، پس به چه جهت گاه بازخواست کرده و گاه چشم‌پوشی می‌کند، زمانی اعتراف کرده و زمانی انکار می‌کند و لحظه‌ای مصمم رفتار کرده و لحظه‌ای دیگر وسوسه می‌شود، هم لذت برده و هم متنفر می‌شود، و گاه بی‌شرمی کرده و گاه شرمنده و منزجر می‌شود؟! او خداست یا شیطان؟ این روح معنایی‌ست که در «وکیل‌مدافع شیطان» مدام قل زده و می‌جوشد.

حقایقی که با بستن دیدگان بر روی‌شان نمی‌توان نادیده‌شان گرفت یا تحت تأثیر آن‌ها نبود: در هر لذتی، هر کامیابی، هر خواستن و توانستنی در زندگی، همواره ردپای شیطان هست، همان‌گونه که حضور خداوند مستتر است!

بشر فرزند شیطان نیز هست، همان‌سان که روح خدایی نیز در اوست. از همان روی است که لوماکس فرزند مادری‌ست با تمایل به خیر و در عین حال فرزند پدری‌ست به نام شیطان، که فرزندان متعددی دارد. او نه می‌تواند هیچ یک را انکار کند و نه می‌تواند نسبت به آن‌ها بی‌تفاوت باشد. ما در هر انتخاب، هر تصمیم و مهم‌تر از همه، هر تردیدی برمی‌گزینیم: خداگونه یا شیطان‌گونه خواستن را؟! آن گزینشی نیست که یک بار برای همیشه صورت گیرد، بل معنایی‌ست که در هر گزینشی مدام بازآفرینی می‌گردد.

«لوماکس»، وکیل مدافعی‌ست که تاکنون در هیچ محکمه‌ای شکست نخورده است و این برای او افتخاری‌ست و برای مجرمان منتفذ فرصتی است تا از او برای رسیدن به اهداف‌شان استفاده کنند. به لوماکس پیشنهاد کار با گروهی در نیویورک می‌شود و او به همین جهت، مسافرتی به نیویورک می‌کند.

هنگامی که لوماکس سمت جایی می‌رود که «ملتون» اقامت دارد، با نزدیک‌شدنش، درها خودبه‌خود بازمی‌شوند، که استعاره‌ای است از نیرویی فوق بشری که در آن مکان سکونت دارد. او ملتون را ملاقات کرده و درباره‌ی کارهای آینده و امکان و نحوه‌ی همکاری‌شان با یکدیگر به گفت‌وگو می‌نشینند.

هنگامی که ملتون دری را در پشت‌بام خانه می‌گشاید که منظره‌ی زیبایی را به نمایش می‌گذارد که تمامی دنیای پر زرق و برق مادی را روی آب نشان می‌دهد، استعاره‌ای است از این که آن‌ها «سرابی» بیش نیستند؛ چیزهایی که موجب جلب نظر لوماکس می‌شود. زمانی که صحبت از مسائلی می‌شود که باید حل شوند تا لوماکس بتواند با ملتون همکاری کند، ملتون به او می‌گوید پول آسان‌ترین بخش آن است. در این دیالوگ، ملتون آگاهی خود را نسبت به معیارها و موانعی اظهار می‌دارد که ذهنی و روانی‌ست و بسیار از موانع مادی، ریشه‌دارتر و تعیین‌کننده‌تر است و انسان غالبن از آن آگاه نیست، همان طور که لوماکس نمی‌دانست.

لوماکس همسرش، «ماریان» را نیز به جایی می‌آورد که قرار است در آن جا کار و زندگی کنند. دورنمای آن نوع زندگی، نظر ماریان را نیز به خود جلب می‌کند، در حالی که آن‌ها هنوز از آن چه در دیگرسوی آن خفته، بی‌خبرند.

ملتون به ماریان یاد می‌دهد که چگونه ظاهر خود را آراسته سازد تا از آن به عنوان طعمه‌ای برای نیل به نیات درونی خویش استفاده کند. ملتون به خاطر این که لوماکس ارضاء غرایزش را تحقق بخشد، کلیدی را در اختیار لوماکس می‌گذارد.

ماریان، در معاشرت با برخی از زنانی که از همکاران و دوستان گروه ملتون هستند، چهره‌ی دیگر آنان و در حقیقت چهره‌ی دیگر سراب‌هایی را می‌بیند که مجذوب‌شان شده بود! در بخش‌هایی که نحوه‌ی ارتباط لوماکس با ماریان را به تصویر می‌کشد، می‌کوشد تا آن‌چه را که پس از آن در نظر ماریان، چندش‌آور و ناپسند شمرده می‌شود، به حساب تفکر متحجر یا سنتی وی گذاشته نشود. او احساس تنفر خویش را از زندگی کنونی‌شان به لوماکس ابراز می‌کند و از وی می‌خواهد که آن را رها کرده و به زندگی سابق‌شان برگردند. اما لوماکس مخالفت می‌کند.

لوماکس هنگامی که در کلیسا در مراسم تدفین شرکت می‌کند، مجرمانی را می‌بیند که او از آنان دفاع کرده و آن‌ها بی‌گناه شناخته شده‌اند، در حالی که او به وضوح می‌داند که آن‌ها گناه‌کارند. هنگامی که می‌خواهد روی خود را از ایشان برگرداند، دو سوی او دو زن نشسته‌اند، که نگاه لوماکس با رسیدن به چهره‌ی آنان نمی‌تواند روی از پلیدی‌هایی بردارد که خواهان ندیدن‌شان است.

این نما به خوبی، به گونه‌ای استعاری تشریح می‌کند که آن چه مانع از آن می‌شود تا لوماکس گناهانی را ترک گوید که از آن‌ها متنفر است، شیرینی و لذت طعمه‌هایی است که در این راه برای وی گذاشته شده و او با برخورد با آن‌ها ناگزیر به ادامه‌ی راه است. لوماکس در گام بعدی، از جایی که آن دو زن در دو سوی او نشسته‌اند، برپا خاسته و می‌رود و نشان می‌دهد برای ترک آن گناهان، فراموش کردن این طعمه‌ها ضروری است.

ماریان از آن چه در ارتباط بین ملتون و او گذشته است، «منزجر»، «پریشان» و «فروریخته» است. آن چه بیش‌تر او را آزار می‌دهد، احساسات دوگانه‌ای است که در آن تماس برایش به وقوع پیوسته است. او از یک طرف از اتفاقی که افتاده منزجر بوده و آن را شرم‌آور می‌داند و از طرف دیگر، جسمن از آن متلذذ شده است!؟ همین پارادوکس در درون اوست که موجب فروپاشی روحی و روانی او شده است؛ پارادوکسی از احساسات متناقض که نخستین بار «زن» است که در درون خود با آن مواجه می‌شود و برای ادامه‌دادن ناگزیر است تا با آن کنار بیاید. بدین جهت است که ابتدا این زن بود که با شیطان مواجه شد و با همین «کنار آمدن» بود که این استعاره شکل گرفت که در ابتدا شیطان، زن را «فریفت»!؟

با گذشت زمان لوماکس با جنایاتی مواجه می‌شود که ملتون یا گروهش مرتکب شده‌اند. از این روی برای شناختن ملتون و سپس کشتن او به اقامتگاهش می‌رود. پس «جست‌وجوی درونی انسان برای تشخیص هویتش» آغاز می‌شود. هزاران سال تاریخ بشری پر است از بازآفرینی مداوم گزینش آن دو، شیطان یا خدا!؟

آن کس که در اندیشه‌ی آن است تا خویشتن را با یک بار گزینش، طرفدار یکی از آن دو بپندارد، هنوز معنای خلقت شیطان و موجودیت خداوند را درک نکرده است!؟ به همان سبب است که لوماکس با آن که در اندیشه‌ی خود تا انتهای راهی را می‌بیند که اگر سوی شیطان را بگیرد، به وقوع خواهد پیوست ـ همچون خودکشی همسرش و آشفتن زندگی‌اش ـ ولی باز در نمای انتهایی فیلم، جایی که دفاعیه‌ی ناحق خود را از موکلش پس می‌گیرد، مجددن در مقابل وسوسه‌ای جدید از یک پیشنهاد می‌گوید که «با من تماس بگیر»!؟

اما با این همه، این دور جاودانه نیست و با مرگ انسان، فرصت شیطان درون به پایان می‌رسد، همان‌گونه که لوماکس با شلیک گلوله به مغزش، موجب سوختن و نابودی وسوسه‌ها و شیطان وجودش می‌شود. اما تا هنگامی که زندگی به مفهوم این جهانی آن هست، مبارزه‌ی شیطان و خداوند در درون ما و تجلی آن در دنیای بیرون ما پایانی ندارد. لوماکس هنگامی که در دادگاه می‌خواهد از مجرمی دفاع کند که وکیل‌مدافع اوست با چنین تشکیکی روبه‌رو می‌شود. آیا او حقیقتن و کاملن مقصر است، یا آن کس که خود را کاملن قربانی یک تجاوز می‌پندارد، در بخشی از آن گناه سهیم است؟ همان‌گونه که دانش‌آموز شاکی در دادگاه، ماریان و لوماکس چنین درمی‌یابند. آیا هنگامی که تصور می‌کنیم شخصی را حقیقتن دوست داریم، آن کاملن پاک و والاست یا از چهره‌ای نامقدس و شیطانی نیز برخوردارست؟!

تعویض چهره‌ی زن لوماکس با زنانی دیگر نیز درصدد القاء همین پیام است: هر کس که خویشتن را قربانی شیطنتی می‌پندارد، خود نیز کاملن از آن مبرا نیست و در حقیقت قربانی نیز به سبب شیطان وجودش، در تحقق آن وسوسه شریک است، همان‌طور که ماریان، دامن خود و دستان کودکی را ـ که به ناگاه در اتاقش می‌بیند ـ چنان آلوده می‌یابد؛ ولی در عین حال متجاوز و قربانی از تفاوتی نیز برخوردارند.

قربانی با این که از طریق تحقق آن شیطنت، در درونش از آن متلذذ می‌شود، اما از طریق بخش خدایی وجودش، نهی شده و دچار عذاب وجدان می‌گردد. علت درهم‌ریختگی درونی قربانیان نیز به‌وقوع پیوستن همان تضاد بین خداوند و شیطان درون است. علت تمامی سردرگمی‌ها و عذاب‌های لوماکس، ماریان (همسر لوماکس)، مادر لوماکس و جملگی ما ـ در طی زندگی ـ نیز همین است. آن که تفوق را به خداوند وجودش می‌دهد، دارای روحی خدایی و آن که برتری را به شیطان می‌دهد، دارای وسوسه‌های شیطانی شناخته می‌شود، درحالی که هر یک بخش دیگری را در درون خویش دارند که به شکلی مغلوب و سرکوب‌شده به سر می‌برد.

اما هنگامی که کسی را حقیقتن مقصر می‌دانیم و در آن هنگام جانبش را می‌گیریم، وضع چگونه است؟

هنگامی که به چیزی باور داریم، ولی به دلیل منافع شخصی، پیروزی یا هر دلیل دیگری، آن را کتمان می‌کنیم، یعنی به نجوای شیطان پاسخ گفته‌ایم و وقتی آن چه را که درست می‌انگاریم با وجود آن که موجب شکست ما شود، می‌پذیریم، یعنی از خداوند وجودمان حکم کرده‌ایم! وکیل‌مدافع شیطان، آن را با انتخاب‌هایی به نمایش می‌گذارد که دفاع یا عدم دفاع از کسانی را محقق می‌سازد که می‌داند مجرم‌اند، و اگر از آن‌ها دفاع نکند، شکست خواهد خورد و این تاوان آن گزینش است و اگر دفاع کند، برخلاف اعتقاد خود عمل کرده است و پیروزی ثمره‌ی آن گناه است. «وکیل‌مدافع شیطان» با نکته‌سنجی می‌گوید گناهان از دستاوردی برخوردارند، که انسان را به سوی خود جذب می‌کنند و اگر فواید گزینش‌های شیطانی نادیده گرفته شوند، همانا حقایقی انکار شده‌اند و با نادیده گرفتن‌شان از بین نمی‌روند!!

سایت خزه


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.