یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
مجله ویستا

هدایت در قرآن


هدایت در قرآن

در آیات سوره بقره, به اختصاص هدایت قرآن برای باتقواها اشاره شده و در آیات دیگر نیز بر گمراهی اجباری کافران و مُهر نهادن خداوند بر دل آنان تأکید شده است این آیات چگونه با اراده در انجام اعمال, سازگارند

۱) در آیات سوره بقره، به اختصاص هدایت قرآن برای باتقواها اشاره شده و در آیات دیگر نیز بر گمراهی اجباری کافران و مُهر نهادن خداوند بر دل آنان تأکید شده است؛ این آیات چگونه با اراده در انجام اعمال، سازگارند؟

۲) معنای «یهدی من یشاء» و «یضلّ من یشاء» چیست؟

«الم ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدی لِلْمُتَّقِینَ؛۱ الف، لام، میم. این است کتابی که در [حقانیت‏] آن هیچ تردیدی نیست [و] مایة هدایت تقواپیشگان است».

در قرآن مجید از چهار نوع هدایت سخن رفته است که عبارتند از:

۱) هدایت تکوینی عام؛ این هدایت، همان نظام و سازمان خلقت است که خداوند موجودات را طبق آن آفریده، به طوری که تمام هستی، هماهنگ و متحد، به سوی غایتی در حرکت و تکاپویند؛ «رَبُّنَا اَلَّذِی أَعْطی کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی» که در برابر این‏ هدایت، هیچ گونه ضلالتی وجود ندارد.

۲) هدایت تکوینی اولی خاص؛ این هدایت؛ هدایت همة انسان‏ها از طریق عقل و فطرت، به سمت یک‌سری از حقایق و اصول و ارزش‏هاست که از آن جهت، به «حجت باطن»، تعبیر شده است. چنین هدایتی، چند خصوصیت دارد که عبارتند از:

الف) منحصر به انسان‏هاست.

ب) در میان انسان‏ها عمومی و استثناناپذیر است.

ج) ذاتی و درون است.

د) در برابر آن، هیچ گونه ضلالتی نیست؛ یعنی خداوند، هیچ کس را با فطرت خداگریز و عقلی گمراه کننده، نیافریده است.

۳. هدایت تشریعی عام؛ این گونه هدایت، مخصوص انسان‏ها و طایفه جن می‏باشد؛ زیرا تشریع و قانون‌گذاری، در ظرف اختیار و توان کنش‏های انتخابی و گزینش، موضوعیت دارد و بدون آن، بی‌معناست. چنین هدایتی نیز از نظر قرآن در ظرف خود فراگیر و همگانی است؛ یعنی خداوند پیامبران را برای همة انسان‏ها فرستاده و کتاب آسمانی خود را برای جمیع بشر، نازل کرده است؛

«وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ۲؛ و برای هر قومی رهبری است».

«ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ کَافَّةً لِلنَّاسِ۳؛ و ما تو را جز بشارت‌گر و هشداردهنده برای تمام مردم، نفرستادیم».

در برابر این گونه هدایت نیز هیچ ضلالتی نیست؛ زیرا ضلالت تشریعی به این معناست که - نعوذ بالله – خداوند، پیامبرانی را هم برای گمراه‏سازی برخی از مردم، مبعوث سازد و معارف و احکام و قوانین گمراه‏کننده‏ای بر آنان نازل کند؛ در حالی که خداوند، هرگز چنین نمی‏کند و از او، جز سخن حق، نازل نمی‏شود؛ «حَقِیقٌ عَلی أَنْ لا أَقُولَ عَلَی اَللَّهِ إِلاَّ اَلْحَقَ».۴در این‏ جا چند نکتة مهم وجود دارد که عبارتند از:

الف) خداوند به عنوان هادی و شارع، خواستار هدایت همة انسان‏ها می‏باشد و از همین‏رو، دین حق را برای همگان، نازل کرده است.

ب) ارادة الهی در این زمینه، این است که انسان‏ها با اختیار خود، راه درست را برگزینند؛ نه به صورت جبری و گرنه می‏توانست همه را به صورت اجباری، به راه راست کشاند و نیازی هم به بعثت و رسالت نبود. از این رو، فرمود: «إِنَّا هَدَیْناهُ اَلسَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً».

ج) انسان‏ها در برابر هدایت تشریعی عام - با توجه به اختیاری که دارند - دوگونه موضع اتخاذ می‏کنند؛ برخی در برابر آن، راه تسلیم و اطاعت پیش می‏گیرند و برخی به سرپیچی و طغیان، می‏پردازند و دقیقا از همین‏جاست که به مرحله بعد و نوع دیگری از هدایت می‌رسیم.

۴) هدایت تکوینی پاداشی(ثانوی)؛ این هدایت، مخصوص مؤمنان است؛ یعنی کسانی که با اختیار خویش، در برابر هدایت

رسولان الهی و نورافشانی‏های عقل و فطرت، تسلیم شدند و خداوند باب هدایت دیگری را برتر از هدایت‏های قسم پیشین، برای آنان می‏گشاید و به عبارت دیگر، چون آنان با اختیار خود از هدایت‏های مراتب پیشین استفاده می‌کنند، به این هدایت، راه می‏یابند. به همین دلیل، این نوع هدایت را پاداشی و ثانوی (یعنی مترتب بر پذیرش هدایت‏های اولی)، می‏نامند. فرق اساسی این هدایت با مراتب قبلی، آن است که وجه غالب آنها، جنبة راهنمایی (ارائه طریق) داشت؛ ولی این مرتبه، افزون بر آن، خاصیت راهبردی (ایصال الی المطلوب) نیز دارد و چه بسا منظور از آیة دوم سورة بقره که این قرآن، هدایت‌گر متقین می‏باشد، مراتب اولیة این نوع هدایت پاداشی می‏باشد؛ یعنی اگرچه قرآن برای هدایت همة انسان‏ها نازل شده، اما پرهیزگاران و متقیان از آن بهره‏مند می‏شوند و اینان نیز با مداومت بر ایمان، نماز و انفاق، به مرتبة عالی هدایت پاداشی می‏رسند که در آیه ۵ سوره بقره، به آن اشاره شده است؛ «أُولئِکَ عَلی‏ هُدی مِنْ رَبِّهِمْ...؛ آنان برخوردار از هدایتی از سوی پروردگار خویشند و آنان، همان رستگارانند».

در برابر این نوع هدایت پاداشی، ضلالتی برای کافران ستیزگر نیز هست که از آن تعبیر به «اضلال کیفری» می‏شود؛ یعنی همان طور که پذیرش هدایت‏های نخستین، تکویناً، شرایط و قابلیت‏های راه‌یابی به مراتب و مدارج بالاتری را در انسان ایجاد می‏کند، مخالفت و سرپیچی در برابر حقایق الهی و هدایت‏های او، رفته رفته دید حق‌بین را از انسان می‏ستاند و کسی که بارها با علم و آگاهی، با حق بستیزد، اندک اندک در برابر حق و نورافشانی‏های الهی، کرو کور و لال می‏شود؛ «لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها»۵و به جایی می‏رسد که «نرود میخ آهنین در سنگ». این، همان اثر تکوینی حق ستیزی و حق گریزی آگاهانه و اختیاری است؛ اما چنین تأثیر تکوینی، بر اساس نظام آفرینش الهی است. بنابراین، گمراهی فقط در این مرحله است که از یک سو به خود شخص وابسته است؛ زیرا او با اختیار خود، با حق، ستیز کرده است و از سوی دیگر، به خدا استناد دارد؛ ولی نه به این معنا که از اول او را گمراهش کرد؛ بلکه در طی مراحلی، اول به شخص خطاکار فرصت و مهلت می‏دهد؛ تا شاید توبه کند و در مرحله بعد، اگر به فسق و فجور خودش ادامه داد، او را به حال خودش وامی گذارد و از او سلب توفیق می‏کند و در مرحلة نهایی اگر به طور عمدی و با لجاجت و حق‏ستیزی، بر خلاف‏کاری اصرار بورزد، خداوند او را در گمراهی، غوطه‏ور می‏کند و شیاطین جن و انس را بر او مسلط می‏کند؛ زیرا قابلیت و لیاقت لطف و ولایت الهی را ندارد؛ چنان که در قرآن مجید می‏خوانیم: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطِینَ عَلَی الْکافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا۶؛ آیا ندانستی که ما شیطان‌ها را بر کافران گماشته‏ایم؛ تا آنان را [به گناهان] تحریک کنند»؟

در جای دیگر آمده است: «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اَللَّهُ مَرَضاً۷؛ در دل‌هایشان مرضی است و خدا بر مرضشان افزود و به [سزای‏] آن چه به دروغ می‌گفتند، عذابی دردناک [در پیش‏] خواهند داشت».

خداوند، این ‏گونه فاسقان و کافران لجاجت پیشه را در گمراهی غوطه‏ور می‏کند که در اصطلاح به آن، «ضلالت کیفری» گفته می‏شود. این نوع گمراهی، نسبت به کسانی است که با وجود عقل و فطرت، با پیامبران و اولیای الهی، به جنگ و ستیز برخاسته‏اند.

اینها براساس «بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ۸؛ بلکه اعمالشان چون زنگاری بر دل‌هایشان نشسته است»، دل‏های خود را برخلاف فطرت و عقل، سیاه کرده‏اند. و با وجود فرصتی که برای توبه داشته‏اند و با وجود تذکر و موعظه و اتمام حجت و وجود بیّنه‏ها و شواهد فراوان، باز به راه نیامدند و بیراهه رفتند و در چنین صحنه‏ای که قلبشان از گناهان سیاه شد، خداوند متعال می‏فرماید: «خَتَمَ اَللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ». این گروه با اعمال سیاه خود، نامة اعمال خود را کاملاً سیاه کردند و تنها جای امضا باقی مانده که این امضای الهی، بر صحیفة دل آنها زده شد.

بنابراین، این نوع آیات، هیچ منافاتی با اراده و اختیار انسان ندارند.

از زاویة دیگری نیز می‏توان به این مسئله نگاه کرد و آن این است که خواسته‏ها دو گونه‌اند؛

۱) خواست و مطلوب بالذات.

۲) خواست و مطلوب بالعرض.

به عنوان مثال، نجاری که در می‏سازد، هدف او از بریدن چوب‏ها، ساختن در است؛ ولی مقداری از آنها به صورت خاک اره بر زمین می‏ریزد. حال آیا می‏توان گفت که نجار خواسته است که خاک اره‏ها بر زمین بریزند؟ اگر بگوییم نه، گفته می‌شود که پس چرا آنها را اره کرد؟ بنابراین، به تعبیری می‏توان گفت: بلی، او چنین خواسته است؛ اما این، مقصود بالذات وی نبود؛ بلکه مقصودش درسازی بود و لازمة آن، پیدایش چنین ذراتی است. خداوند نیز خواسته است انسان‏ها به اختیار خویش، راه هدایت را برگزینند و لازمة اختیار، آن است که کسانی هم مسیر باطل را بپویند. حال آیا می‏توان گفت که خدا خواسته است آنان گمراه شوند و اگر نمی‏خواست، چرا آنان را آفرید و آزادی داد؟ جواب آن است که هدف اصلی خداوند، هدایت اختیاری است و چون پای اختیار به میان آید، لاجرم سر و کله سرپیچی و طغیان نیز آشکار می‏شود. نتیجه این‏که انسان یا با حسن اختیار خود به راه درست می‏رود و به هدایت نهایی می‏رسد و یا به سوء اختیار خود، از هدایت الهی سرباز می‏زند و به ضلالت کیفری - عدم هدایت ثانوی - می‏رسد.

معنای «یهدی من یشاء» و «یضلّ من یشاء» نیز همین است؛ یعنی «یهدی من یشاء بِحُسن اختیاره و یضلّ من یشاء به سوء اختیار؛ خداوند هر کس را که بخواهد، به واسطة خوب اختیار کردن خود او، هدایت می‏کند و هر کس را که بخواهد، به واسطة بد اختیار کردن خود او، گمراه می‏کند».

علیرضا مستشاری

پی‌نوشت:

۱. بقره، آیة ۱ و ۲.

۲. رعد، آیة ۷.

۳. سبأ، آیة ۲۸.

۴. اعراف، آیة ۱۰۵.

۵. اعراف، آیة ۱۷۹.

۶. مریم، آیة ۸۳.

۷. بقره، آیة ۱۰.

۸. مطففین، آیة ۱۴.