سه شنبه, ۲ مرداد, ۱۴۰۳ / 23 July, 2024
مجله ویستا

رضایت، آرامش، توکل


رضایت، آرامش، توکل

از گوشه گوشه کوچه همه زباله ها را جمع آوری و در یک گوشه جمع می کرد تا مسئول بردن زباله بیاید و آن ها را ببرد، با چشمش همه کوچه ها را زیر و رو کرد دیگر زباله ای نبود، می خواست به آن سر …

از گوشه گوشه کوچه همه زباله ها را جمع آوری و در یک گوشه جمع می کرد تا مسئول بردن زباله بیاید و آن ها را ببرد، با چشمش همه کوچه ها را زیر و رو کرد دیگر زباله ای نبود، می خواست به آن سر کوچه برود به کنارش رفتم و خسته نباشید گفتم.حدود ۵۰ سال دارد اهل روستایی در همین نزدیکی است، از خانواده اش پرسیدم گفت: سه فرزند دارم که پسر بزرگم بیست و سه سال است و تازه ازدواج کرده و یک دختر هفده ساله و پسر بیست ساله هم دارم، دخترم پیش دانشگاهی می خواند و پسرم بی کار است و دنبال یک شغل مناسب می گردد.از او می پرسم از شغلش راضی است و بچه ها از این که این شغل را داری گله ندارند؟باز هم می خندد و می گوید: شغلم را خیلی دوست دارم، حتی بچه ها هم راضی هستند و ناراحت نیستند.می پرسم خانه داری یا مستاجر؟این دفعه با چشمانش که ضعفی در نگاهش موج می زد می خندد و می گوید: خانه ندارم، مستاجرم یک خانه ۵۰ متری اجاره کردم.از او می پرسم، اگر این شغل را نداشتی، دوست داشتی چه کاره شوی؟باز می خندد و می گوید: من کاری بلد نیستم، ولی همین کار را دوست دارم، کار می کنم و زحمت می کشم تا یک لقمه نان حلال با زن و بچه ام بخورم.

می پرسم در خانواده مشکلی نداری؟می گوید: نه، فقط دخترم غر می زند که چرا ما خونه نداریم؟می پرسم بیمه هستید؟ می گوید: بله بیمه هستم و تا چند سال دیگر بازنشسته می شوم.از او می پرسم اگر قرار باشد آرزویت برآورده شود چه آرزویی داری؟می گوید: آرزو دارم به مشهد بروم ولی نمی توانم مرخصی بگیرم و مسافرت هم خرج دارد.دوست داشتم بدانم به چه غذایی علاقه دارد؟ چنان با آب و تاب می گوید تخم مرغ که خودم هم همان موقع هوس تخم مرغ می کنم.در آخر هم یک پیام رفتگری؟مردم زباله هایشان را روزها جلوی در منزل رها نکنند و آن ها را داخل سطل های زباله بگذارند تا زباله ها به دلایلی در کوچه پخش نشده و باعث آلودگی نشود، ملاحظه ما و سن و سال ما را هم بکنند.