پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
ایدئولوژی آلمانی
این اثر، که عنوان کامل آن ایدئولوژی آلمانی انتقاد فلسفه آلمانی معاصر در شخص نمایندگان آن فویر باخ، ب. باوئر و اشتیرنر، و انتقاد سوسیالیسم آلمانی نظریهپردازان مختلف آن است. کتاب محصول همکاری کارل مارکس (۱۸۱۸-۱۸۸۳) و فریدریش انگلس (۱۸۲۰-۱۸۹۵) در زمان اقامت آنان در بروکسل است.
"ایدئولوژی آلمانی" در فاصله سپتامبر ۱۸۴۵ و مه ۱۸۴۶ نوشته شد. مشکلاتی که مؤلفان در چاپ آن مواجه شدند، سبب شد که آنها دست از تدوین نهایی آن بردارند؛ از این رو کتاب را به "انتقاد جونده موشها" سپردند.
بنابراین این کتاب به صورت دستنوشتهای ناتمام در ۱۹۳۳ در اختیار خوانندگان قرار گرفت. در حالی که امضای هریک از فصلهای خانواده مقدس، سهم هریک از نویسندگان را معلوم میکند. دستنوشتهای که از ایدئولوژی آلمانی در دست داریم، تعیین دقیق سهم مارکس و انگلس را ممکن نمیسازد. بیشترین بخش به خط انگلیسی نوشته شده است، اما ممکن است این نوشته، نسخهبرداری یا پاکنویس دستنوشته اصلی بوده باشد که به دست ما نرسیده است.
اثر به این معنی محصول مشترک دو مؤلف است که حاصل بحث و تدوین اصولی است که آنان به عنوان رهبران "حزب کمونیست" جوان، میخواستند در برابر مواضع هگلیها از یکسو و پیامبران "سوسیالیسم حقیقی"از سوی دیگر مورد تأیید قرار دهند. خود مارکس در مقدمه "انتقاد اقتصاد سیاسی"اهداف دو دوست را معلوم کرده است: «ما تصمیم گرفتیم که برای روشن کردن تضاد موجود میان بینش خود و دریافت ایدئولوژیک فلسفه آلمانی با یکدیگر کار کنیم، یعنی در واقع میخواستیم با وجدان فلسفی گذشته خود تسویه کنیم. این هدف به صورت انتقاد فلسفه مابعد هگلی تحقق پیدا کرد.» بنابراین "ایدئولوژی آلمانی" اثری جدلی است که به همین سبب در کنار خانواده مقدس جای میگیرد و دنباله آن است اما مانند همه آثار جدالی دو رهبر سوسیالیسم آلمانی، دارای عناصر اثباتی است که به حق آن را نخستین توضیح اصول ماتریالیسم تاریخی دانستهاند.
طرح آغازین اثر شامل دو جلد بوده است: نخستین جلد میبایست به ویژه به انتقاد از فویرباخ، برونو باوئر و ماکس اشتیرنر اختصاص یابد و جلد دوم به بحث درباره "سوسیالیسم حقیقی" بپردازد. تدوین جلد نخست بسیار پیشرفته بود، اما آنچه از جلد دوم در اختیار ماست از حدود صد صفحه تجاوز نمیکند؛ که معادل یک چهارم بخشی است که به فلسفه اختصاص یافته است.
اگر مارکس و انگلس تا آن زمان خود را مرید فویر باخ و اومانیسم تاتریالیستی او میدانستند، اکنون نظریه جدیدشان آنها را به نقادی محدودیتهای اندیشه فویر باخ سوق میداد. هرچند این اندیشه، حاوی "نطفههای قابل بسط" بود. در تحلیل نهایی فویر باخ نتوانسته است بر عالم حس فایق آید، زیرا که او عالم حس را در واقعیت انضمامی آن لحاظ نمیکند، بلکه آن را با عینک فیلسوف میبیند که برای او همه چیز باید به زبان مقوله، یعنی امور انتزاعی برگردانده شود. در نظر فویر باخ، طبیعت امری غیرقابل تغییر است و حال آن که هر عین خارجی فقط به عنوان محصول فعالیت نسلهای متوالی برای معرفت قابل حصول است. همچنین فویر باخ انسان را نه در فعالیت صرفاً انسانی و مولد او، بلکه به صورت یک موجود لحاظ میکند و بدین ترتیب انسان را به مجموعه روابط انسانی با عشق و دوستی فرو میکاهد و مسئله روابط میان انسان و طبیعت را در ابهام فرو میبرد.
بنابراین، از نظر مارکس و انگلس، فویر باخ به سبب آنکه در سطح ماتریالیسم انتزاعی باقی میماند بار دیگر در ایدئالیسم فرو میافتد. «فویر باخ تا آنجا که ماتریالیست است توجهی به آن تاریخ ندارد،و آنجا که توجهی به تاریخ دارد ماتریالیست نیست، انتقاد از برونو باوئر و ماکس اشتیرنر گزندهتر است. این انتقاد تسویه حسابی اساسی با دنبالههای چپ هگلی است که خود مارکس و انگلس از درون آن بیرون آمده بودند. اما در حالی که تماس با واقعیتهای سیاسی، اقتصادی به ویژه شناسایی نقش پرولتاریا، مارکس و انگلس را به جهانبینی ماتریالیستی سوق داده بود، آخرین نمایندگان چپ هگلی، علیرغم لفاظیهای انقلابی خود، در زندان ایدئالیسم باقی مانده بودند.
مارکس و انگلس بر آنان خرده میگیرند که به تحول عالم از دیدگاهی انتزاعی خوشبینانه مینگرند و پیکار میان مقولات فلسفه را جانشین مبارزههای سیاسی و مسائل عملی میکنند و چنین میپندارند که حرکت تاریخ جهانی به وجود قبلی مقولات فلسفی و معرفت فیلسوفان «انتقادی» از این مقولات وابسته است. مناقشه با باوئر، در مجموع، همان ادامه و نتیجه چیزهایی است که در خانواده مقدس گفته شده بود. اما وضع اشتیرنر که به تازگی (۱۸۴۵) کتاب یگانه و ویژگی او را به طبع رسانده بود، موضوع انتقاید عمیق و پر از طنز و گاهی هم به سبب موشکافی بسیاری که نویسندگان به کار میبرند، ملالآور است.
ماکس اشتیرنر، صاحب مکتب برلینی با بازگو ساختن همه اندیشههای جهان بورژوایی با تکیه بر نوعی آنارشیسم که در نظر او آخرین سخن روحیه انقلابی بود خود را بتشکن میدانست. گزندگی انتقاد در این است که نشان میدهد که این منتقد، پدری روحانی است که در برابر مرجعیت فلسفه مقدس همگی سر فرود میآورد و این انقلابی یک خرده بورژوای و اهل برلین است که افق محدود و کاملاً محافظهکارانه خود را به جدول ارزشهای آنارشی تبدیل کرده است.
انتقاد از «سوسیالیسم حقیقی» به طور کلی متوجه نظریهپردازان این سوسیالیسم است که نظریاتی را که سوسیالیستهای تخیلی فرانسوی سی چهل سال پیش به آن رسیده بودند همچون اکتشافاتی اعلام میکردند که جهان را تکان داده است. اما آنان نظریات سوسیالیستهای تخیلی را به لباس فلسفه آلمانی درآوردهاند تا بتوانند آنها را به خود نسبت دهند.
بدینسان، آنان همه انتقاد از مناسبات اجتماعی را که در نزد فوریه یا سن سیمون عناصری باارزش در خود داشت به کنار نهادهاند و بدین ترتیب، نظریهای تدوین کردند که آن نیز چیزی جز بر گردان انقلابی آرمان تنگنظرانه خرده بورژواها و به ویژه خرده بورژواهای آلمانی، نیست. در این مناقشه بیشتر بر بیاعتنایی فیلسوفان و نظریهپردازان آلمانی نسبت به واقعیت اجتماعی محیط آنان تأکید میشود تا بر شیوهای که چپ آلمانی اکنون خود را به هگل پیوند میدهد.
اکنون این جامعه با تاریخ و تحول اقتصادی و مبارزات طبقاتی آن است که شالوده نظریه مارکس و انگلس را تشکیل میدهد. ایدئولوژی آلمانی در این نظر اثری پراهمیت است که نخستین توضیح درباره نظریه مادی تاریخ را ارائه میکند.
تاریخ میدان مبارزه مقولات فلسفی نیست،بلکه اثر انسانهاست. اما انسان به عنوان موجوید انضمامی لحاظ شده است که بر اثر موقعیت او در جامعه، موضع او نسبت به نیروهای تولیدی و مضمون واقعی آگاهی وی تعین کرده است. نیروهای تولیدی،مناسبات مالکیت و وضعیت آگاهی سه عنصر بنیادین تاریخاند. آنچه انسان را از حیوان متمایز میسازد و رفتار تاریخی او را تعیین میکند تولید است که انسان از طریق آن با طبیعت و دیگر انسانها ارتباط برقرار میکند.
نیازهای انسانهایی که در جامعه زندگی میکنند سبب ایجاد نهادها و دولت و مالکیت و جز اینها میشود. تحول تولید و نتایج آن شالوده تحول اجتماعی، تطور نظامهای سیاسی، ظهور و زوال ایدئولوژیها را تشکیل میدهد و نه برعکس. تقسیم کار، که از نظر تاریخی در دوره خاصی از تولید ظاهر میشود،انسان را از موضوع فعالیت او جدا میکند، روابط او با دیگران را شکل میدهد و کار یدی را در برابر کار فکری و شهر را در برابر روستا مینهد. جامعه به طبقات متخاصم تقسیم میشود و مبارزات میان این طبقات است که تاریخ واقعی بشریت را تشکیل میدهد. آگاهی، خود چیزی جز «موجود» آگاه نیست و محتوای آن فلان یا بهمان دریافت انتزاعیای نیست که جانشین شرایط انضمای شده باشد،بلکه آگاهی بازتاب کمابیش دقیق شرایط عملیای است که هرنسلی در آن زندگی و تولید میکند.
در نظام مالکیت خصوصی، فرد به خود تعلق ندارد. بروز خارج شدگی وی قطعه، قطعه است و فرد جز در چارچوب و محدوده شرایط اجتماعی که به او تحمیل شده است نمیتواند خود را تکامل بخشد. بنابراین، آنچه مهم است تغییر آگاهی انسان نیست، بلکه دگرگونی شرایط عملی است که آگاهی بازتابی از آن است. کمونیسم یک آرمان نیست، بلکه حرکت واقعی تاریخ است.
تنها پرولتاریا که دیگر نفع طبقاتی خاصی ندارد میتواند بشریت را از محدودیتهای او رها سازد، زیرا آزادی پرولتاریا به معنای آزادی انسان به طور کلی است. اجتماعی شدن وسایل تولیدی به معنای الفای مالکیت خصوصی، پایان فعالیت قطعه، قطعه و وابسته به تقسیم طبیعی (یعنی کورکورانه) کار است. تنها در کمونیسم است که فرد میتواند قوای خود را آزادانه تکامل دهد و خود را از انسان جزئی بودن برهاند و به تحقق وجود کامل خود نایل آید. بدین سان بخش اثباتی ایدئولوژی آلمانی (به ویژه در نخستین فصل آن: «فویرباخ») شرحی از اندیشه مارکس و انگلس را ارائه میدهد که شالوده آثار بعدی آنان خواهد بود و عناصر آن را میتوان حتی در اثر دوره پختگی یعنی سرمایه پیدا کرد. باید خاطرنشان کرد که بیان [اندیشه] دقیقتر شده و شرح آن با تکیه بر دادههای تاریخی صورت میگیرد که حاکی از فرهنگی غنی و گسترده است.
لفاظیهای هگلی که مشخصه آثار جوابی مارکس بود اکنون دیگر وجود ندارد. این لفاظیها اکنون فقط برای برجسته کردن روش فکری مخالفان ظاهر میشود که همچنان اسیر مقولات فلسفه نظریاند. اما نباید فراموش کرد که "ایدئولوژی آلمانی" نخستین توضیح منسجم دریافت مارکسیستی است و اشتباه خواهد بود که آن را آخرین کلام اندیشه مارکس و انگلس بدانیم. انگلس در ۱۸۸۸ میگفت: «بخش نوشته شده، شرحی درباره دریافت مادی تاریخ است که فقط نشاندهنده این معناست که تا چه حد اطلاعات ما درباره تاریخ اقتصادی هنوز ناقص بوده است.»
بهتر است که متن مشهور دیگری از مارکس را، که در مارس ۱۸۴۵ نوشته و معمولاً با ایدئولوژی آلمانی در یکجا چاپ شده است، از آن جدا نکنیم؛ این متن "تزهایی درباره فویرباخ" نام دارد. این متن بسیار فشرده، که میتوان آن را بدون لطمه زدن به محتوای آن خلاصه کرد،جوهر فلسفه اندیشه مارکس در این دوره را در خود دارد. این یازده رأی به سه بخش تقسیم میشود. سه تز نخست دریافت مادی تاریخ را در تضاد با ماتریالیسم قدیم و ایدئالیسم صرف طرح میکند.
تزهای چهارم تا ششم نتایج دریافت نظری فویرباخر را تحلیل میکند و بالاخره تزهای هفتم تا یازدهم نظریه خود مارکس را توضیح میدهد. ماتریالیسم قدیم واقعیت را فقط به صورت عین خارجی یا مشهود درک میکند و ایدئالیسم جهان خارج را به فعالیتی انتزاعی تقلیل میدهد. در نظر فویرباخ فعالیت انسانی فعالیتی نظری است (تز دوم). ماتریالیسم که انسان را محصول شرایط میداند (ماتریالیسم فرانسوی سده هجدهم، هلوتیوس (۴) به عنوان مثال) فراموش میکند که انسان است که شرایط را دگرگون میکند (تز سوم). تزهایی که از دیدگاه فویرباخ انتقاد میکند، در ایدئولوژی آلمانی بسط داده شده است.
در همه این تزها فراموش شده است که انسان اساساً فعالیتی عملی و جهان فعالیت عملی انضمامی انسان است. مارکس برخی از اندیشههای اساسی نظریه خود را در پنج تز آخر بیان میکند. روبناهای دینی فلسفی و غیره محصول واقعیت اجتماعی مشخصی است.
زندگی اجتماعی اساساً عملی است و جواب همه رازها را در همان زندگی اجتماعی میتوان پیدا کرد. ماتریالیسم مشهودی، یعنی ماتریالیسم «ایستا»، دیدگاه جامعه بورژوایی است. «دیدگاه ماتریالیسم جدید جامعه انسانی یا بشریت اجتماعی شده است» (تز دهم) و تز یازدهم مبین تفاوتی است که میان مارکسیسم و اندیشه فلسفی سنتی وجود دارد. «فیلسوفان کاری جز تفسیر جهان به شیوههای گوناگون نکردهاند؛ کاری که باید کرد تغییر جهان است.»
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست