جمعه, ۲۸ دی, ۱۴۰۳ / 17 January, 2025
مجله ویستا

مروارید باران


مروارید باران

عروسی برپا می شود. آسمان تور سفید خود را آرام آرام روی سر کوه می اندازد. کوه با لباس راه راه سفیدش کمی زیباتر شده است. باد از شادی می خواهد فریادکنان خبر عروسی را پخش کند اما کار …

عروسی برپا می شود. آسمان تور سفید خود را آرام آرام روی سر کوه می اندازد. کوه با لباس راه راه سفیدش کمی زیباتر شده است. باد از شادی می خواهد فریادکنان خبر عروسی را پخش کند اما کار را خراب تر می کند چون تمام مهمان ها با عجله در کوچه و خیابان می دوند و یکی پس از دیگری وارد خانه ها می شوند و بدون تبریک درها را پشت سرشان محکم می بندند. حال در سالن خیابان تنها مهمان، پسر بچه ای است که چشم انتظار عابران در سر چهارراه نشسته و با دستان سرخش جعبه آدامس را می فشارد. آسمان دلخوش از او مرواریدهای گردنبند کوه را تا صبح به سرش می ریزد.

محبوبه رضازاده/ تهران