پنجشنبه, ۲۳ اسفند, ۱۴۰۳ / 13 March, 2025
هرمنوتیک فلسفی در اندیشة گادامر

هرمنوتیک فلسفی که مارتین هایدگر آن را بنیان نهاده بود، مورد نقد برخی از متفکران پیرو سنتِ ایدهآلیستی آلمان قرار گرفت. گادامر در دفاع از هرمنوتیک فلسفی با التزام به اصول مطرح شده هایدگر، اندیشههای جدید خود را در این باره مطرح کرد. هستیشناسی فهم و تجربه و تاریخمندی آن دو، هستیشناسی زبان و جایگاه هرمنوتیکی آن، منطق مکالمه یا دیالکتیکی بودن فهم و معرفت، ادغام افقها، رابطة متن و تأویلکننده یا خوانندة آن، پیشفرضهای فهم و تأویل مفاهیم و اصول محوری هرمنوتیک فلسفی گادامر را تشکیل میدهند. وی در تأکید خود بر دیالکتیکی بودن فهم و معرفت، وامدارِ افلاطون و هگل است. چنانکه در تأکید بر جنبه کارکردی و پراگماتیسمی فهم از حکمت عملی ارسطو الگوبرداری کرده است.
اهتمام گادامر به تفسیر متن، که در آغاز در هرمنوتیک فلسفی هایدگر چندان مورد توجه نبود، هرمنوتیک فلسفی را کاربردیتر و قابل فهمتر کرده است. این اهتمام از نگرش خاص گادامر به زبان نشأت میگیرد که اندیشهای کاملاً ابتکاری به شمار میرود. او زبان را صرفاً وسیلهای برای بیان و انتقال افکار نمیداند. بلکه برای زبان هویتی عینی قائل است که نقش انسان درک و شناخت آن است نه وضع و ساختن آن.
اندیشههای گادامر را برخی از معاصران آلمانی وی چون اریک هرش و هابرماس نقد کردند. اساسیترین نقد هرمنوتیک فلسفی دو مطلب است: یکی اینکه روششناسی فهم را چندان جدی نمیگیرد. کاری که در کانون هرمنوتیک ماقبل فلسفی قرار داشت. با این که بدون داشتن روش استوار منطقی برای فهم، دست یافتن به فهم میسور نخواهد بود. دیگری اینکه این تفکر فلسفی به نسبیگرایی و شکاکیت لجامگسیختهای در معرفت میانجامد.
● درآمد
هانس گئورگ گادامر۲ در سال ۱۹۰۰ میلادی در برسلاو - که امروزه شهری است در جنوب غربی لهستان به نام وروتسلاو - به دنیا آمد. پس از اخذ مدرک دیپلم به تحصیل در رشتههای زبان آلمانی، تاریخ و فلسفه در دانشگاههای ماربورگ و مونیخ پرداخت (۱۹۱۸ - ۱۹۲۲). در فلسفه شاگرد هارتمن و بعد مارتین هایدگر بود و در سال ۱۹۲۲ به اخذ درجة دکترای فلسفه از دانشگاه ماربورگ نائل آمد. در سال ۱۹۲۸ تز پرفسوری خود را نزد هایدگر نوشت. در دوران هیتلر در آلمان به عنوان دانشیارِ فلسفه تدریس میکرد، اما هیچ سازشی با رژیم ناسیونال - سوسیالیست نکرد.
درسهایش به چشم گشتاپو غیر سیاسی میآمد. مابین سالهای ۱۹۳۲ تا ۱۹۴۶ در دانشگاههای لایپزیک و فرانکفورت، اخلاق و زیبایی شناسی تدریس میکرد. از سال ۱۹۶۸ تا ۱۹۶۹ جانشین یاسپرس در دانشگاه هایدلبرگ شد. در سال ۱۹۸۹ سمینار بین المللی فلسفه با همکاری او افتتاح شد. وی عضو آکادمیهای مختلف فلسفه بوده و به گرفتن مدال هگل ومدال آکادمی ملی روم نائل شد.
هستی شناسی، هرمنوتیک، فلسفة زبان، فلسفة تاریخ و اندیشة کلاسیک زمینههای پژوهشهای علمی او بوده است. برگزیدة مقالهها (در چهار جلد)، خرد در روزگار علم، مجموعة آثار (هشت جلد)، اخلاق افلاطون، افلاطون و شعر، گوته و فلسفه، هگل و دیالکتیک قدیم، حرکت پدیدار شناسی نمونههایی از آثار علمی و فلسفی او میباشند. مهمترین اثر فلسفی او کتاب حقیقت و روش۳ نام دارد که در سال ۱۹۶۰ منتشر شده است.۴
کتاب حقیقت و روش که مروری انتقادی بر زیبایی شناسی جدید و نظریة فهم تاریخی از منظری اساساً هایدگری دارد، و علم هرمنوتیکی تازه، مبتنی بر هستی شناسی زبان را نیز ارائه میدهد، واقعهای اساسی در تحول و تکامل نظریة هرمنوتیکی به شمار میرود. پیش از وی امیلیوبتی۵ کتابی را با عنوان نظریة عام تأویل نگاشت و قصد وی این بود که نظریهای عام و جامع و مانع و مجموعهای از قوانین اساسی برای همة اشکال تأویل عرضه کند که بتواند به مثابة مبنایی برای تأویلی معتبر به کار آید. بتی اساساً در سنت ایدهآلیستی آلمان قرار دارد و به قبولِ بداهتِ همان پیش فرضهایی تمایل دارد که هایدگر آنها را به پرسش گرفته بود. بدین ترتیب، بتی نظریة هرمنوتیکی هایدگر را به معارضه خوانده بود. اینک نوبت گادامر بود که در دفاع از هرمنوتیک هایدگری، دیدگاه جدید خود را در این باره عرضه کند. گادامر، برداشت ماقبل هایدگری از علم هرمنوتیک به مثابة مبنایی روش شناختی برای علوم انسانی را پشت سر گذاشته و شأن خود روش را به پرسش فرا میخواند. وی، علم هرمنوتیک را به عنوان قواعد کمکی عامی برای علوم انسانی تعریف نمیکند، بلکه آن را کوششی فلسفی میداند برای توصیف فهم به مثابة عمل هستی شناختی در انسان. در اینجا فهم عملِ ذهنیِ انسان، در برابر عین تصور نمیشود، بلکه نحوة هستی انسان به شمار میرود.
گادامر، مستقیماً از مسائل مربوط به ضابطهمند کردن اصول صحیح تأویل بحث نمیکند، بلکه او میخواهد پدیدار خود فهم را آشکار کند. البته، وی اهمیت ضابطهدار کردن چنین اصولی را منکر نیست، بلکه مقصود وی متوجه پرسش مقدماتی و بنیادیتری است و آن این که، که فهم چگونه ممکن است، آن هم نه فقط در علوم انسانی، بلکه در کل تجربة انسان از جهان. این دیدگاه گادامر، در واقع دیدگاهی است که هایدگر پیش از او مطرح کرده بود.
رویکرد گادامر به حقیقت دیالکتیکی است نه روش شناختی. از دیدگاه وی حقیقت از راه روش به دست نمیآید، بلکه از راه دیالکتیک حاصل میشود. روش، از آشکار ساختنِ حقیقتِ تازه ناتوان است، فقط آن نوع حقیقتی که قبلاً در روش مضمر بوده، بااستفاده ازروش آشکار میشود. گذشته از این، کشف خود روش ازطریق روش حاصل نمیشود، بلکه با استفاده از دیالکتیک حاصل میشود. در روش، موضوع مورد تحقیق رهبری ونظارت و دستکاری میشود، اما در دیالکتیک موضوع مورد مواجهه پرسشی طرح میکند که محقق به آن پاسخ میگوید. بر این اساس، موقعیت تأویلی، موقعیت پرسشگر و موضوع پرسش نیست، پرسشگری که روشهایی میسازد تا موضوع پرسش را در چنگ خود بیاورد؛ به عکس، در این جا پرسشگر خود را موجودی مییابد که امر واقع از او پرسش میکند. در چنین موقعیتی، نمیتوان از شاکلة فاعل - موضوع (سوژه - ابژه) استفاده کرد، زیرا فاعل شناسایی اینک به موضوع شناسایی بدل میشود.
دیالکتیک مورد نظر در هرمنوتیک گادامر بر ساختار هستی، چنان که در آثار متأخر هایدگر توضیح داده شده و بر پیش ساختار فهم، چنان که در «هستی و زمان» مطرح شده، مبتنی گردیده است. مقصود این دیالکتیک به گونة بارزی پدیدار شناختی است، یعنی به وجود یا شیء مورد مواجهه رخصت داده میشود که خودش را آشکار سازد. علم هرمنوتیک دیالکتیکی خودش را میگشاید تا هستی شیء از او پرسش کند و لذا شیء مورد مواجهه خودش را در هستیاش منکشف میسازد. از دیدگاه گادامر، این امر به دلیل زبانی بودن فهم انسان و نهایتاً خودهستی ممکن است.۶
مفاهیم اساسی در هرمنوتیک گادامر عبارتند از:
۱) هستیشناسی فهم و تجربه
۲) تاریخمندی فهم و تجربه
۳) هستیشناسی زبان
۴) جایگاه زبان در هرمنوتیک
۵) منطق مکالمه
۶) ادغام افقها
۷) رابطة متن و تأویلگر
۸) پیشفرضهای فهم و تأویل
اینک به تبیین و بررسی مفاهیم و اصول یادشده میپردازیم:
● هستیشناسی فهم و تجربه
فهم، از دیدگاه گادامر، عمل ذهنی انسان در برابر عین تصور نمیشود، بلکه نحوة هستی خود انسان به شمار میرود. علم هرمنوتیک کوششی است فلسفی برای توصیف فهم به مثابة عملی هستی شناختی در انسان. وی، در این باره پیرو هایدگر است. هرمنوتیک هستی شناختی هایدگر وگادامر پدیدة معرفت و شناخت را با پدیدة فهم یکسان نمیداند. فهم یک پدیده یا یک متن متضمن چیزی بیشتر از شناخت اجزای تشکیل دهندة آن است. فهم در حقیقت همان تفسیری است که برای انسان، دربارة چیزی به دست میآید. فهم در فرایند ساده و روشن مواجهه با موضوعی معین و جمع آوری اطلاعات لازم خلاصه نمیشود. این تفاوت را میتوان با عبارتی دیگر نیز بیان کرد و آن این که واژة فهم را در هر دو مورد بهکار ببریم، با این تفاوت که مورد نخست را فهم شناختاری و مورد دوم را فهم تفسیری بنامیم.
فهم تفسیری را نباید با معیارهای عینیگرایی که در مورد ارزیابی فهم شناختاری به کار میروند، محک زد.
نمونهای از فهم تفسیری را که نمیتوان با معیارهای عینی در علوم تجربی سنجید، میتوان در تفسیرهای روانکاوانه یافت. تفسیری که تحلیل روانی ارائه میدهد، به ندرت میتواند به شیوهای عینی و تجربی درست یا غلط محسوب گردد. حقیقت این تفسیر، بیشتر در قدرت آن از لحاظ تعمیق فهم بیمار از نقش خود وگشودن عرصههای جدید از ادراک نفس نهفته است. حقیقت تفسیر از طریق نقش مفید وسازندة آن که به بهبودی و درمان میانجامد، بر شخص بیمار روشن میگردد. این گونه فهم روانشناختی را میتوان چنین تعریف کرد: «تحقیقی است که در آن عینیت تفسیر نمیتواند مستقل از ارزش یا کاربرد تفسیر تعیین گردد». به عبارت دیگر، چنین فهمی جنبة پراگماتیستی دارد. بدیهی است، یک نظریة عینیگرا (تجربهگرا) از فهم که بر دستیابی به واقعیت عینی مسئله تأکید میکند، از ارائة توضیحی روشنگر در باب پدیدة فهم در فرایند روان درمانی ناتوان است.
ارائة تفسیر و بیانی رسا از پدیدة فهم مستلزم تحقیق و بررسی طیف وسیعی از علوم، به ویژه توجه به آن رشتههایی است که در آنها فهم و تفسیر نقش قابل ملاحظهای دارند. گادامر خود به رشتهی روانکاوی نمیپردازد. او توجه خود را بیشتر بر علوم انسانی به ویژه تاریخ، حقوق و لغت شناسی، متمرکز کرده است. از دید هرمنوتیک فلسفی گادامر تفسیر متون ادبی بارزترین نمونة این علوم است. هنر، به ویژه هنر ادبی(در مقابل هنر بصری)، نیز مورد اهتمام گادامر قرار گرفته است، زیرا به نظر گادامر هر نوع فهم در نهایت در چارچوب زبان تحقق مییابد.
● فهم و پراکسیس
فهم پیوسته در ارتباط با یک وضعیت خاص شکل میگیرد. بدین جهت، نمایانگر نقطه نظر و دورنمای ویژهای است. هیچ دیدگاه بی دورنمایی وجود ندارد که بتوان از آن تمامی دورنماهای ممکن را نگریست. بدین جهت، تفسیر فرایندی تاریخی دارد و متضمن میانجیگری میان گذشته و حال است و وضعیت مفسر شرط مهمی برای فهم متن است. از این رو، فهم علاوه بر جنبة تفسیری، جنبه کاربردی نیز دارد، واین جنبه در هرمنوتیک گادامر مرکزیت دارد، زیرا از آنجا که فهم همواره در یک وضعیت ریشه دارد، مسئلة اصلی، نگریستن به درون این وضعیت و تشخیص این امر است که در این جا چه چیزی در حال رخ دادن است. بر این اساس، از دید گادامر پیوند بسیار نزدیکی میان فهم و عمل یا پراکسیس وجود دارد و روشن کردن رابطة آن دو یکی از اهداف مهم هرمنوتیک گادامر است.
گادامر معتقد است که هرمنوتیک فلسفی او با فلسفة عملی ارسطو پیوندی نزدیک دارد. هر دو نظام فکری در برگیرندة تفکر کلی است، اما کلیت در هر دو نظام با توجه به ضرورت پیوند وربط تفکر با مسائل عملی محدود میشود. پراکسیس مورد نظر ارسطو، کنش اخلاقی است و پراکسیس مورد نظر گادامر واقعیت تفسیر است. وجه مشترک آن دو، بازاندیشی در مورد جوهر شکلهای متفاوت عمل است. مرکز و کانون هر دو آنها به روشنی نظریة پراکسیس است. گادامر معتقد است که آنچه ارسطو دربارة حکمت عملی میگوید، به طور کلی دربارة فهم صادق است. حکمت عملی خصلت عام و کلی تأمل در باب اصول را با خصلت خاص و جزئی درک وضعیتی معین ترکیب میکند. آنچه حکمت عملی را از حکمت نظری متمایز میسازد، آن است که حکمت عملی با امور خاص و تغییر پذیر سر و کار دارد، نه با مسائل عام و جاودانه ثابت. این نوع حکمت، علاوه بر معرفت عقلی و کلی مستلزم تجربه نیز است و در این معنا به معرفت یک استادکار شبیه میباشد.
تجربه از نگاه گادامر، به معنای اصطلاحی آن، یعنی عمل ادراک و شناخت به منزلة مجموعهای از دادههای مفهومی نیست. این تعریف به شناختهای علمی و بیتوجه به تاریخمندی فهم و تجربه اختصاص دارد. بر پایة این اصطلاح فقط آنچه تحقیق پذیر است، واقعی میباشد وهیچ جایی برای جنبههایِ غیر عینی شونده و تاریخی تجربه وجود نخواهد داشت. مقصود وی از تجربه همان است که در عرف عام حکمت نامیده میشود؛ مثلاً فردی که در تمام زندگیاش با مردمان داد و ستد داشته، نوعی توانایی برای شناخت آنها کسب میکند که آن را «تجربه» مینامیم. این تجربة او با این که دانشی عینی شونده نیست، در نحوة تأویل او از رفتار دیگران دخالت دارد. این توانایی او دانشی است به چگونگی رفتار مردم که نمیتوان با الفاظ مفهومی چونان تجربههای مصطلح شرح داد.
گادامر مدعی است که کمال دیالکتیکی تجربه نه در شناسایی، بلکه در آمادگی برای تجربه نهفته است. انسان صاحب تجربه کسی است که محدودیتهای هر پیش بینی و تزلزل همة نقشههای انسانی را میشناسد. این امر او را از جزمگرایی باز میدارد و برای تجربة جدید آماده میکند. به اعتقاد گادامر تجربة حقیقی، تجربة تاریخمندیِ خود آدمی است. قوای انسان در تجربه به کار میافتد و عقل طراح او به مقابله با محدودیتهای آنها برمیخیزد. انسان، موجودی که در تاریخ قرار میگیرد و عمل میکند، از راه تجربه به آیندهای بصیرت مییابد که همچنان میتواند پر از انتظار و نقشه باشد. این بلوغ حاصل از تجربه که آدمی را در آمادگی شایسته برای آینده و گذشته قرار میدهد، خود ذات آن چیزی است که گادامر به عنوان آگاهیی که به طور تاریخی عمل میکند در نظر دارد.۷
● نقد
بدون شک، اصرار گادامر بر گشودگی به تجربة بیشتر و تصدیق تناهی بشر، شایستة تحسین است. اما اکنون این پرسش مطرح است که آیا این گشودگی میتواند به منزلة معیاری برای سنجش نتایج فهم و تفسیر عمل کند؟ اگر چه فهم همواره در وضعیتی خاص ریشه دارد، در عین حال میکوشد تا از این وضعیت فراتر رفته و حقیقتی را در بارة این وضعیت بر زبان آورد. به عبارت دیگر، این اندیشة گادامر انسان را به ورطة نسبیگرایی و شکاکیت در معرفت میافکند. چنان که تفصیل بیشتر آن در بحثهای بعدی خواهد آمد.
تاریخمندی فهم و تجربه
آیا انسان میتواند به شناختی عینی و ثابت دربارة اشیأ - خصوصاً وقایع تاریخی - دست یابد؟ این پرسشی است که نظریه پردازان هرمنوتیک به آن پاسخهای متفاوتی دادهاند. دیلتای با آن که از اندیشة کسانی که علوم انسانی رابا علوم طبیعی مقایسه کرده و الگوی عینیتگرایی در علوم طبیعی را برای انسان توصیه میکردند، سخت انتقاد میکرد، به آرمان دستیابی به دانش عینی در تحقیقات تاریخی و علوم انسانی معتقد بود و این همان چیزی است که مورد نقد گادامر واقع شده است. از نظر وی، ادعای دانش به طور عینی معتبر در گرو موقفی در ورای تاریخ است که از آن موقف بتوان به خود تاریخ نگریست و چنین موقفی در دسترس انسان نیست. انسان همواره از موقفی که در زمان و مکان دارد میبیند و میفهمد. به گفتة گادامر انسان نمیتواند فوق نسبیت تاریخ بایستد و دانش به طورعینی معتبر کسب کند. این رویکرد فهم را امری تاریخی و زمانمند میداند. فهم از آن نظر که فهم است همواره در سه حالت زمانمندی به طور همزمان عمل میکند: گذشته وحال و آینده. چون فهم، وجه بارز هستی از این یا نفس آدمی است، تاریخی و زمانمندی بودن فهم به علوم انسانی و تاریخی اختصاص ندارد، بلکه همة علوم را شامل میشود. اکنون اگر این دیدگاه را دربارة تاریخ به کار ببریم، معنای آن این خواهد بود که گذشته را هیچگاه نمیتوان همچون شیء در گذشته دانست که از آنچه مادر زمان حال و آینده هستیم مطلقاً جداست. بدین ترتیب، دیدن گذشته بر حسب خود گذشته به صورت رؤیایی تحقق نیافته در میآید که با ماهیت خود فهم در تعارض قرار میگیرد، چرا که فهم همواره با حال و آینده ما مربوط است.
زمانمندی فهم در دیدن هموارة جهان بر حسب گذشته، حال و آینده آن چیزی است که تاریخمندی فهم نامیده میشود.۸
● سنت و زبان
سنت چیزی است که موضوع فهم و تأویل واقع میشود و از سویی، سرشت سنت این است که باید در محیط زبان زندگی کند. بر این اساس، موضوع تأویل، سرشتی زبانی خواهد داشت. سنت زبانی به معنای دقیق کلمه سنت است، یعنی چیزی است که منتقل میشود. حال، این انتقال گاه صورت شفاهی داشته که اسطوره، افسانه، آداب و رسوم نمونههایی از آن هستند و گاه به شکل سنت مکتوب درآمده که نشانههایش برای هر خوانندة آشنا با الفبا، روشن است. این واقعیت که سنت سرشتی زبانی دارد در سنت مکتوب نمایانتر است. در نوشتار، زبان از تحقق کامل خود فاصله میگیرد. هر سنتی در پیکر نوشتار، با زمان حال همزمان میشود. بدین گونه نوشتار در خود، همزیستی یگانة گذشته وحال را همراه دارد تا آنجا که آگاهی در زمان حال امکان دسترسی آزادانه به تمامی سنت مکتوب را دارد. ذهن فهمنده که دیگر به انتقال شفاهی که دانش گذشته را به زمان حال پیوند میزند وابسته نیست، به واسطة آشنایی مستقیم با سنتی مکتوب فرصتی بدیع برای گسترش افق خود به دست میآورد و این گونه، جهان خود را با بعدی تازه و ژرفتر غنا میبخشد.
در واقع، تثبیت اندیشهها از راه نوشتار برای پدیدة هرمنوتیکی مسئلة مرکزی است و این تا آنجاست که جدایی آن از نویسنده و گیرنده یا خوانندة خاص آن، بدان زندگی خاص خودش را میبخشد. آنچه در نوشتار ثبت میشود، خود را آشکارا به گسترة معنایی میرساند که همة کسانی که میتوانند بخوانند، به طور برابر در آن مشارکت دارند.
زبان نوشتاری نسبت به زبان گفتاری ضعف و قوتی دارد. نقطة ضعف آن - چنان که افلاطون گفته - این است که اگر کلام مکتوب به ورطة بد فهمی - عمدی یا غیر عمدی - بیفتد، کسی نمیتواند به یاریش بشتابد. افلاطون، در مورد ناتوانی کلام مکتوب ضعفی مهمتر از ضعف گفتار مییابد. هنگامی که از دیالکتیک، برای رفع ضعف گفتار یاری میگیرد، و موقعیت کلام مکتوب را کاملاً نا امید کننده اعلام میکند. ولی باید یادآور شویم که این ضعف یک جانبه نیست، زیرا از سوی دیگر کلام مکتوب قوتی درخور توجه دارد و آن این است که در نوشتار، معنای آنچه گفته میشود صرفاً برای خودش وجود دارد و از تمامی عوامل عاطفی بیان و ارتباط جدا است. نوشتار دارای این امتیاز روش شناختی است که در آن مسئلة هرمنوتیک در نابترین شکل خود وجدا از هر عنصر روانی جلوهگر میشود.۹
● هستی شناسی زبان
در اندیشة معروف ومعهود عالمان، زبان در جایگاه نشانه قرار دارد و نقشِ وسیله و ابزار را ایفا میکند. گادامر با این اندیشه سخت مخالف است. به اعتقاد وی، چنین نگرشی به زبان از علم تجربی سرچشمه میگیرد که کمال مطلوب آن نامگذاری دقیق و بیابهام است. در حالی که اگر نیک بیندیشیم، حیات خود زبان بیهیچ تأثیری از این جریان به راه خود میرود. سرچشمة تاریخی وسیله انگاری دربارة زبان به اعتقاد گادامر تصور «لوگوس» در تفکر یونانی است. لوگوس برای نشانهها واقعیتی آماده و از قبل معلوم فراهم میکند که این نشانهها بر آنها دلالت میکنند و مسئله واقعی فقط در جانب فاعل شناسایی است که از آنها استفاده میکند. کلمات وسایلیاند که انسان برای منتقل کردن افکارش به کار میبرد. اکنون، این پرسش مطرح میشود که اگر زبان نشانه یا صورت نمادی آفریدة انسان نیست، پس چیست؟ گادامر در پاسخ این پرسش میگوید:
در وهلة نخست کلمات چیزی نیستند که متعلق به انسان باشد، بلکه متعلق به موقعیتاند. انسان به دنبال، کلماتی میگردد که متعلق به موقعیت میباشند. وقتی که میگوییم «درخت سبز است» آنچه به زبان میآید، تفکر انعکاسی انسان در مقام موضوع نیست. آنچه در این جا مهم است، صورت کلام یا این واقعیت که این کلام را ذهنیت انسانی مطرح کرده، نیست. واقعیت مهم این است که درخت به لحاظ خاصی منکشف میشود. سازندة این کلام هیچ یک از کلمات این قول را اختراع نمیکند، بلکه آنها را میآموزد. جریان یادگیری به تدریج حاصل میشود و این کار با غور در جریان سنت صورت میگیرد. او کلمه نمیسازد و به آن معنا نمیبخشد.
«کلمة زبانی نشانهای نیست که آدمی آن را وضع کند؛ همچنین شیء موجودی نیست که آدمی برای آن معنایی بسازد و به آن ببخشد، یعنی با ساختن نشانهای چیز دیگری را مرئی گرداند. هر دو احتمال خطاست؛ دقیقاً به این دلیل که جنبة تصوری معنا در خود کلمه نهفته است. کلمه همواره از قبل معناداراست.»۱۰
پس، کلمه بیان روح یا ذهن نیست، بلکه بیان موقعیت و هستی است و شکلگیری کلمات محصول تدبرreflection) ) نیست، بلکه محصول تجربه است. کسی که خودش را بیان میکند، واقعاً آن چیزی را بیان میکند که میاندیشد. یقیناً کلمه از عمل فعالیت ذهن بیرون میآید؛ آنچه گادامر ادعا میکند این است که کلمه عبارت از خارجی کردن خودِ تدبر نیست. نقطة شروع و پایانی در کلمات تدبر نیست، بلکه امری است که در کلمات بیان میگردد، یعنی واقعیت عینی. واقعیت اصلی و اساسی در مورد زبان، صورتِ آن نیست، بلکه قدرت سخنگویی آن است. نوع زبانها را نباید طبق صورت آنها تعیین کرد، بلکه باید طبق آنچه از حیث تاریخی به ما منتقل میکند تعیین کرد، بنابراین، زبان را نمیتوان از تفکر جدا کرد.
گادامر برای نشان دادن جایگاه هستی شناختی زبان، واژة انکشاف یا بازنمایی را پیشنهاد میدهد. زبان جهان ما را منکشف میسازد. از نظر گادامر جهان همان محیط پیرامونی ما نیست. این تنها انسان است که جهان دارد، حیوانات جهان ندارند، چنان که زبان نیز ندارد. البته، حیوانات به نحوی یکدیگر را میفهمند، اما علایم و نشانههای آوایی که حیوانات از طریق آنها با یکدیگر رابطه برقرار میکنند، زبان نیست مگر برای دانشمندی که با دیدی صرفاً ابزاری به زبان مینگرد، یعنی آن را نشانه میشمارد. اما زبان قدرت آشکار کردن فضایی را دارد که در آن، جهانی میتواند خود را منکشف سازد و این کاری است که حیوانات قدرت انجام دادن آن را ندارند. فی المثل، حیوانات نتوانستهاند از وسیلهای که برای تفاهم با یکدیگر دارند برای رسیدن به فهمی دربارة یک موقعیت یا وضعیت، من حیث هو، در گذشته یا آینده استفاده کنند.۱۱
از آنجا که افق اندیشههای ما، در زبانی که به کار میبریم بازتاب مییابد، پس ما همواره جهان خود را در زبان و به شکلی زبانگونه باز مییابیم و باز میشناسیم. زبان و واقعیت از یکدیگر جدایی ناپذیرند و محدودیتهای دانش ما، همان محدودیتهای زبانی است که از آن استفاده میکنیم. ما رابطهای فراسوی خود با جهان نداریم که سپس آن رابه یاری زبان بیان کنیم. جهان ما همین زبان است. زبان به هیچ رو ابزار یا وسیله نیست، ماهیت ابزار جز این نیست که پس از استفاده کنارش میگذاریم، اما با واژگان زبان نمیتوان چنین کرد. در تمامیت دانشمان از خویشتن و از جهان همواره با زبان خویش کار میکنیم.۱۲
● جایگاه زبان در هرمنوتیک
از دیدگاه گادامر زبان در هرمنوتیک نقش بنیادی دارد، زیرا نقطة مرکزی در هرمنوتیک مسئلة فهم است و زبان محیطی است که در آن، دو طرف به فهم متقابل میرسند و بر سر موضوع با هم توافق میکنند. فهم، آن گونه که طرفداران رمانتیسم میگفتند: از طریق رسوخ به درون دیگری و ادغام بیواسطه در دیگری حاصل نمیشود، بلکه فهمِ آنچه کسی میگوید، به معنای تفاهم و توافق بر سر موضوع مورد بحث است، نه به معنای رسوخ در دیگری و باز زیستن تجربههای وی و تفاهم و توافق بر سر یک موضوع به میانجی زبان به دست میآید. بیدلیل نیست که مسائل خاص فهم و تلاش برای چیرگی بر آنها که خود یک فن به شمار میرود - و موضوع هرمنوتیک هم همین است - به طور سنتی به گسترة دستور زبان و فن بیان تعلق دارد. فقط زمانی که دو گوینده بتوانند در جریان گفتوگو منظور خود را از راه زبان برسانند، مسئلة فهم میتواند مطرح شود. گفتوگو جریانی است که در آن فهم متقابل رخ میدهد.
حصول تفاهم در یک گفتوگو، این پیش انگاشت را همراه دارد که طرفین برای چنین کاری آمادگی دارند و میکوشند تا ارزش کامل چیزی را که مغایر نظرشان است و با آن مخالفاند، به رسمیت بشناسند. اگر این کار را هر دو طرف انجام دهند و هر یک از آنها در عین پایبندی به استدلال خود، به سنجش استدلال مخالف نیز بپردازد، سرانجام میتوان به یک زبان و بیان مشترک دست یافت.
هرگاه گفتوگو میان دو فردی رخ دهد که به زبان یکدیگر آشنایی ندارند و باید فرد دیگری به عنوان مترجم میانجیگری کند، نقش زبان در تحقق فهم نمایانتر میگردد. در این جا مترجم باید معنا را چنان منتقل کند که در چارچوب موقعیت زندگی سخنگوی دیگر فهمیده شود. البته معنا باید حفظ شود، اما از آنجا که باید در دنیای زبانیِ تازهای فهمیده شود، باید در این دنیا به شیوهای دیگر بیان شود. بدین سان، هر ترجمهای نقش تأویلی نیز دارد. از این جا روشن میشود که زبان به مثابة میانجی فهم باید آگاهانه و با میانجیگری صریحی آفریده شود. هر جا که ترجمه ضروری است، در واقع میان دو طرف گفتوگو فهمی حاصل نمیشود، بلکه این فهم نخست میان مترجمان شکل میگیرد، یعنی آن کسانی که میتوانند در جهان مشترک فهم واقعاً با یکدیگر روبهرو شوند؛ از این رو جایی که فهم حاصل میشود، ترجمه نمیکنیم، بلکه حرف میزنیم. وقتی کسی به راستی بر زبانی مسلط باشد دیگر ترجمه لازم نیست. بدین سان، مسئلة هرمنوتیکی تسلط کامل بر یک زبان نیست، بلکه فهم دقیق چیزی است که در میانجی زبان حادث میشود.۱۳
● منطق مکالمه
گادامر تأکید کرده است که فلسفة هرمنوتیکی خود را نه همچون موضعی مطلق، بل بسان راهی به تجربه میشناساند و هیچ اصلی را مهمتر از این نمیداند که آدمی در موقعیت مکالمه قرار گیرد. این موقعیت به این معناست که انسان از پیش احتمال درستی دیدگاه طرف دیگر گفتوگو را پذیرفته باشد دیگر قبول کند که پارهای از حقیقت نزد او است. بر پایة این اصل، گادامر معتقد است هیچ پرسش تاریخی نمیتواند به گونهای تجریدی، منزوی و یگانه مطرح شود و ناگزیر باید با پرسشهای دیگری ترکیب و ادغام شود که ناشی از کوشش مابرای شناختن گذشته میباشند. وقتی آثار گذشته، بدین سان خوانده میشوند، معنایی امروزی دارند، سپس در جریان مکالمه با افق معنایی امروز نشانههایی از معناهای قدیمی خود را نمایان میسازند. هر اثر کلاسیک ادبی برای زمانة ما پرسشهایی خاص مطرح میکند و پاسخهایی دقیق به آنها میدهد، گویا برای این زمان نوشته شده است. اما باید دانست که اثر برای زمانة خود پرسشهای دیگری مطرح میکرد و شاید پاسخهایی دقیق به آنها میداد. مکالمه، میان این دو افق روی میدهد.
گادامر در باب منطق مکالمه تحت تأثیر افلاطون بوده است، چنان که خود به این مطلب اذعان کرده و گفته است:
«هر چند همراهان همیشگی من ایده آلیستهای آلمانیاند، اما بیشتر، زیرِ تأثیر مکالمههای افلاطون هستم».
نخستین نوشتههای گادامر، چند مقاله در سال ۱۹۲۸ و رسالة «اخلاق دیالکتیکی افلاطون»(۱۹۳۳) نمایانگر رویکرد تازهای به اندیشهها و روش کار سقراط/افلاطون بودند. گادامر همواره معتقد بود که سقراط پاسخهایی قطعی و نهایی در اختیار نداشت و هر مکالمه آغاز راستین رسیدنش به احکامی غیر قطعی و موقتی بوده است. البته، به اعتقاد برخی از منتقدان، روش مکالمههای افلاطون نمونة کاملی از منطق مکالمه محسوب نمیشود. هگل در «درسهایی در تاریخ فلسفه» به کاستی شکل بیان فلسفی که افلاطون برگزیده، اشاره کرده است. وی مکالمههای افلاطون را از جنبة ادبی و زیباییشناسی جذاب دانسته، اما از نظر فلسفی کامل ندانسته است.
علی ربانی گلپایگانی
پینوشتها:
.۱ استاد حوزة علمیه قم.
. Hans Georg Gadamer.۲
. Wahrheit and Method.۳
.۴ دربارة زندگی و آثار گادامر ر.ک: بابک احمدی، ساختار و تأویل متن، ص ۵۷۰ - ۵۷۱؛ مجلة قبسات، شماره ۱۷، ص ۱۲۸.
. Emilio Betti.۵
.۶ ریچارد پالمر، علم هرمنوتیک، ترجمة محمدسعید حنایی کاشانی، ص ۱۷۹ - ۱۸۴.
.۷ ر.ک: دیوید کوزنز هوی، حلقة انتقادی، ترجمة مراد فرهادپور، ص ۱۲۸ - ۱۵۸؛ علم هرمنوتیک، ص ۱۹۴ - ۲۱۱.
.۸ علم هرمنوتیک، ص ۱۹۶ - ۱۱۹.
.۹ هرمنوتیک مُدرن، ص ۲۰۳ - ۲۲۱. مقالة «زبان به مثابهی تجربة هرمنوتیکی» از گادامر.
.۱۰ حقیقت و روش، ص ۳۹۴.
.۱۱ علم هرمنوتیک، ص ۲۲۳ - ۲۲۹؛ ساختار و تأویل متن، ص ۵۸۱.
.۲۶۲. H.G.Gadamer. Philosphical Hermenutics.P.۱
.۱۳ هرمنوتیک مدرن، ص -۲۰۳ ۲۰۸.
.۱۴ ساختار و تأویل متن، ص ۵۷۱ - ۵۷۶.
.۱۵ علم هرمنوتیک، ص -۲۱۱ ۲۲۱؛ حلقة انتقادی، ص ۱۶۸-۱۶۰.
.۱۶ علم هرمنوتیک، ص ۲۲۱ - ۲۲۳؛ ساختار و تأویل متن، ص -۵۷۳ ۵۷۴.
.۱۷ حلقة انتقادی، ص ۲۱۹ - ۲۲۲.
.۱۸ اطلاق یا انطباق همان جنبة کاربردی فهم است که پیش از این بیان گردید.
۹. Institutiones hermeneutica sacraer.۱
.۲۰(۶۷۹۱ - ۴۸۸۱) Rudolf Bultmann متکلم نواندیش آلمانی.
.۲۱ علم هرمنوتیک، ص ۲۰۴ - ۲۰۹.
.۲۲ هرمنوتیک مدرن، ص ۲۰۸ - ۲۱۰.
.۲۳ علم هرمنوتیک، ص ۱۹۹ - ۲۰۳؛ هرمنوتیک مدرن، ص ۹۴ - ۹۹.
.۲۴E.D.Hirsch فیسلوف ومتفکر امریکایی.
.۲۵ حلقة انتقادی، ص -۱۲۹ ۱۳۰؛ ساختار و تأویل متن، ص ۶۰۲.
.۲۶ حلقة انتقادی، ص ۱۳۰.
.۷۲۵۳. D.Hirsch, Validity in Interpretation. P. ۲
۸. David Cuozens. Hoy.۲
.۲۹ پیش از این از مطلب یاد شده تحت عنوان توانایی اطلاق، بحث شد. عبارت لاتینی آن چنین است: «Subtilitas applicandin».
.۳۰ حلقة انتقادی، ص ۱۴۳ - ۱۴۶.
۱. Contextualism.۳
.۳۲ همان، ص ۱۷۱ - ۱۷۲.
۳. Jurgen Habermas.۳
.۳۴
۵. Ideologiekritik۳
۶. Communicative Competence.۳
۷. Ideal Speaker.۳
.۳۸ دربارة مناظره گادامر و هابرماس ر.ک: ساختار و تأویل متن، ص ۵۸۶ - ۵۸۹؛ حلقة انتقادی، ص ۲۵۸ - ۲۷۸.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست