پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
مجله ویستا

اشک و شعار کافی نیست ساختمان پلاسکو


اشک و شعار کافی نیست ساختمان پلاسکو

اکنون که فضای احساسی و اندوه حادثه دلخراش پلاسکو را پشت سر گذاشته ایم وقت آن رسیده که موضوع را کمی از نگاه منطقی تر بررسی کنیم و از آنچه اتفاق افتاد عبرت و تجربه ای کسب کنیم برای روزهای آینده

حالا که فضای احساسی و بغض و گریه و اندوه حادثه دلخراش پلاسکو را پشت سر گذاشته ایم وقت آن رسیده که موضوع را کمی از نگاه منطقی تر بررسی کنیم و از آنچه اتفاق افتاد تجربه ای بی اندوزیم و برای روزهای آینده فایده ای بیشتر بگیریم. باید بدانیم آخرین زخم دردناک تهران و ایران و جان از دست رفته آتش نشان های غیور تاوان کدام کوتاهی هاست. در این خصوص توضیحاتی لازم است از زوایای مختلف و سوالاتی که باید پاسخی مناسب برای آن ها پیدا کنیم:

ـ ازدحام جمعیت: ابتدا مسئولین و به دنبال آن تعدادی از مردم و هنرپیشه های مشهور سرآغاز رواج نظری شدند مبنی بر مزاحمت مردم در امداد رسانی. بسیاری از مردم هم با قضاوتی که براساس تجارب گذشته داشتند، پذیرفتند و ندیده و ناخواسته در نشر این شایعه کمک کردند. عکس های بسیاری از زمان عملیات، قبل از سقوط ساختمان، موجود است (گویاترین آن عکس هوایی حادثه در روزنامه 7صبح شنبه 2 بهمن 95 بود) که نشان می داد تمام خودروهای آتش نشانی و انتظامی و... به راحتی در اطراف محل حریق مستقر شده اند و هیچ نشانه ای از مزاحمت مردم در آن به چشم نمی خورد. به ویژه در اطراف آتش نشان هایی که مشغول عملیات هستند هیچ جمعیتی مخل عملیات نیست. مگر اندکی از کسبه نگران و... که آن ها هم با جدیت توسط نیروهای پلیس کنترل می شوند. به نظر می رسد عده ای به طور سیستماتیک قصد داشتند تا از این بهانه برای توجیهات بعدی استفاده کنند. نشر فایل صوتی جعلی که گوینده مدعی بود یکی از آتش نشان ها درخواست نشر آن را داده (با این مضمون که اگر مردم فقط یک ساعت نبودند پلاسکو سقوط نمی کرد) نشان می دهد گسترش این شایعه کاملاً هدفمند و عمدی بوده است. چرا که همه اهل فن می دانند با شرایط به وجود آمده؛ با یا بی مزاحمت مردم نمی شد از فاجعه سقوط جلوگیری کرد. آقای گزارشگر! آن سقوط از ساختمان تولیدی به خاطر 18 ثانیه تاخیر نبود. به خاطر مشکل فنی و باز نشدن نردبام هیدرولیکی بود. هیچ گزارشی از عملیات اطفاء حریق پلاسکو وجود ندارد که مثلاً آمبولانسی به خاطر مزاحمت جمعیت به مقصد نرسیده و یا دیر رسیده و تاخیر حاصل موجب مرگ مصدومی شده باشد. در واقع جمعیت موجود در اطراف محل (به استثناء مواردی اندک که نباید نماینده مردم محسوب شوند) راه عبور خودروهای امدادی را باز نگه می داشتند. عکس های منتشر شده از ازدحام جمعیت که مورد استناد این گروه بود مربوط به بعد از سقوط ساختمان است که با شوک وارده؛ تمام نیروهای امدادی هم برای لحظاتی متوقف شده بودند. بلافاصله با ادامه عملیات، مردم و نیروهای انتظامی راه های عبوری را باز کردند. ضمن این که تقریباً در زمان عملیات تمام تجهیزات در محل مستقر شده و رفت و آمد زیادی برای خودروها لازم نبود. چند تایی هم عکس از شادی مردم و سلفی ها منتشر شد که عمدتاً مربوط به زمانی است که همه گمان کردند حریق مهار شده و از این موفقیت خوشحال شدند به طوری که در مان جمعیت کمتر کسی احتمال می داد با وجود شعله ای محدود در تنها دو سه پنجره طبقات فوقانی، فاجعه ای به بزرگی سقوط رخ دهد. در ضمن نباید فراموش کنیم بخشی از این ازدحامات و مزاحمت های مردم در صحنه های حساس به دلایلی رخ می دهد که تاکنون برای حل آن اقدام نتیجه بخشی انجام نشده است. تمرین ازدحام در مراسم اعدام، تمرین خشم دسته جمعی، عدم جلب اعتماد مردم برای دریافت خبرهای صحیح و به موقع از رسانه های رسمی، بی اعتنایی به آموزش های فرهنگی و شهر نشینی و... عواملی هستند که هجوم مردم به میدان اتفاقات خبری را افزایش می دهد. شاید باید قبول کنیم جای تحقیقات جدی و کاربردی علوم انسانی و خصوصاً جامعه شناسی در اولویت های اساسی کشور بسیار خالی است.

ـ حضور مدیران ارشد شهری و سیاسی در میدان: بنا بر یک قاعده کلی لازم است در طول عملیات، فرمانده عملیات بالاترین مقام حاضر در میدان باشد. حضور مدیران شهری و سیاسی بالاتر از فرماندهی میدان به لحاظ روانی و اداری اغلب موجب افزایش احساسات و تصمیمات هیجانی غلط و کاهش اعتماد به نفس و استقلال مدیر میدان می شود. خاصه آن که برخی از این افراد توصیه هایی هم به فرمانده میدان داشته باشند. چرا مقامات بلندپایه که تخصصی در کنترل اوضاع و ظرائف فنی ندارند با حضور در محل باعث افزایش تنش مدیریتی می شوند؟ اگر قصد کمک به سطح روانی و تسلی آسیب دیدگان باشد، این مهم را، آن هم در این حد از حساسیت، باید به بعد از فوریت ها و اتمام عملیات سپرد. آیا این مدیران و مشاهیر و همراهانشان را نباید متهم به عکس و فیلم سلفی و تبلیغاتی در مرکز ملتهب حادثه شمرد؟

ـ پتانسیل شایعه پراکنی: هر خبر رسمی اعلام شده در باره مراحل پیشرفت عملیات و یا حواشی آن مقارن بود با انواع شایعاتی که دهان به دهان می گشت و یا به یمن فضاهای مجازی در عرض چند ثانیه به گوش همه می رسید. کار به جایی رسید که غیر از تعداد جان باختگان، شواهد و نطراتی در خصوص احتمال عمدی بودن سانحه هم به میان باقی شایعات نفوذ کرد. شبهات و شایعاتی که به دلیل عدم شفاف سازی موارد مشابه قبلی همواره در ذهن بدبین جامعه اعتباری به مراتب بالاتر از همه تکذیب های رسمی دارد. آیا وقت آن نرسیده که عوامل این شوق به شایعه را شناسایی و رفع کنیم؟ بدیهی است که منظور از کنترل و رفع این معزل، برخورد قهری و پاک کردن صورت مسئله با مسدود کردن راه های ارتباطات عمومی و بگیر و ببند و... نیست.

ـ سطح خطرپذیری: قطعاً سطح خطر پذیری آتش نشان ها در مواقعی که نجات فرد، افراد، اسناد محرمانه و یا اموال و... در میان است متفاوت است. این سوال وجود دارد که بعد از تخلیه انسانی ساختمان، ضریب خطرپذیری برای عملیات آتش نشان ها تغییر کرده و بر اساس موقعیت جدید، مدیریت میدان چه تصمیمی برای سطح اقدامات و تعداد مامورین داخل ساختمان اتخاذ کرده است؟

ـ فضای عاطفی امدادگران: دیدن تصاویری از چشم های گریان آتش نشان ها و مامورین بسیار تاثربرانگیز است. تصاویری که هم برای رسانه ها و هم برای مردم جذاب و دیدنی است. این چهره های گریان همیشه به نشانه ای از قلب های رئوف و احساسات لطیف و پاک انسانی تعبیر می شود. بدون این که قصد خللی در تکریم این ارزش های انسانی باشد و با احترام به همت و غیرت و شجاعت و تعهد همه مامورین جان بر کف، اما باید پذیرفت مردم نگران با احساسات جریحه دار، علاوه بر کارایی، نیاز به نمایش اقتدار و تسلط این عزیزان دارند. همانطور که راننده آمبولانس نباید، به خاطر تالمات روحی حاصل از حادثه، وقفه ای در رانندگی و تسلط بر اوضاع داشته باشد و یا سربازی عزادار همسنگر شهیدش، صولت و اقتدار نظامی خود را از دست بدهد. اگرچه همه ما، در هر مقام و شغلی، در خلوت انسانی هایی هستیم با عواطف انسانی.

ـ عکاسی، اطلاع رسانی، مستندسازی: در مقدمه پیش نویس منشور اخلاقی عکاسی [پیشنهاد نگارنده به انجمن عکاسان ایران] نوشته شده؛ "یکی از عواقب توسعه فنی امکانات عکاسی و سهولت دسترسی به آن، گسترش این فن و هنر در بین عموم مردمی است که ممکن است گاهی اطلاعی از فرهنگ اجتماعی عکاسی نداشته و متوجه بعضی از عواقب کار و فعالیت خود در تهیه و نشر هر عکس نباشند. خصوصاً با وجود جاذبه فضاهای مجازی که بدون محدویت و در حداقل زمان، امکان نشر عجولانه و گسترده هر تصویری را تقریباً برای همه فراهم کرده اند، بیش از پیش شاهد بداخلاقی های حرفه ای بوده ایم. به این ترتیب در سال های اخیر، مجموعه خانواده بزرگ عکاسی محل قضاوت هایی بوده که تاثیر آن در میزان اعتبار این صنف و هنرمندان عکاس به هیچ وجه قابل انکار نیست." بنابراین واضح است که قصدی برای دفاع از این نوع بداخلاقی های حرفه ای وجود ندارد. علاوه بر موضوع اطلاع رسانی، تجربه یک واقعه برای اصلاح روش های اشتباه مدیریتی و فنی و... نیاز به تحلیل های دقیق و به موقعی دارد که بدون داشته های مستند امکان پذیر نیست. گزارش های عملیاتی، فنی و روانشناسی از میدان، عکس، فیلم و... موادی هستند که برای انجام این تحقیقات و تحلیل ها مورد استفاده قرار می گیرند. بنابراین تهیه این پرونده ها یکی از موارد ضروری در مواجهه با حوادث می باشد و حضور عکاسان حرفه ای مقید به اصول حرفه ای و حتی زحمت و ذکاوت همان فیلمبرداری که با امکانات ساده شخصی اقدام به تهیه فیلم هوایی از صحنه کرده، نه تنها مغایر عملیات کمک رسانی و امداد و شایسته لعن و نفرین نیست بلکه در صورت صحت این اقدامات، قابل ستایش، قابل دفاع و قابل استفاده است. فراموش نکنیم که سطح پرسشگری جامعه ـ که ضمانت عدم تکرار اشتباهات فاجعه آمیز است ـ از طریق همین مستندات ارتقاء پیدا کرده و می کند.

ـ بهره برداری شخصی و سیاسی: فضای زنده باد و مرده باد از آغاز حادثه در تمام فضاهای مجازی بلند بود. در میان اظهار نظرات و عملکردهای مسئولین هم نشانه هایی بود که به این اتفاق دامن می زد. چپ و راست تلاش می کردند تا میدان را بر دیگری سخت کنند. حتی پای برجام هم به این غوغای سیاسی باز شد. تا جایی که تعدادی از ائمه جمعه با اشاره به سازندگان آمریکائی ساختمان پلاسکو، طرف قرارداد برجام را غیرقابل اعتماد دانستند. کم نبودند عده ای هم که به تابلوی "یاحسین" بالای بنا اشاره کردند و (پناه بر خدا) انگشت اتهام به سمت دین و خرافات بردند. یکی از رسانه ها هم بلافاصله بعد از اعلام نام اولین آتش نشان شهید نوشت او آرزو داشت مدافع حرم باشد. عده ای هم گفتند دختر القانیان (صاحب اولیه پلاسکو) یک جمله گفته است: "ملک غصبی بوده." در عرض همین چند روز اظهار نظرها و فیلم های کوتاهی از سخنرانی های مدیران در اختیارشبکه های اجتماعی قرار گرفت که اگر در زمان خودش توسط خبرنگارانی منتشر می شد، آن ها را متهم به سیاهنمائی و تشویش اذهان عمومی می کردند. به این موارد؛ هیجان بیمارگونه برخی همشهریان برای خودنمائی و جذب حداکثری لایک در فضاهای مجازی را هم نباید ندیده گرفت. عده ای که از مرگ و شادی و غم های ملی هم ترفندی برای اغناء و ارضاء حس شهرت طلبی می سازند و یا ژست های فرهیختگی و قریحه طنزپردازی خود را به رخ دیگران می کشند.

ـ تجهیزات آتش شانی: بعضی از مدیران و مسئولین شهری در مصاحبه های مکرر تلاش داشتند تا موکداً وانمود کنند که مشکل به وجود آمده ربطی به کمبود بودجه و تجهیزات آتش نشانی ندارد. شرح و مقایسه ابزارآلاتی که در سایر نقاط پیشرفته جهان استفاده می شود به عهده اهل فن این رشته است. اما همه مردم شاهد بودند که حتی نردبام آتش نشانی به اندازه ارتفاع ساختمان نبود چه رسد به این که از نظر ارتفاع مسلط بر آن باشد. هیچ هلکوپتری برای بررسی هوایی به آتش نشان ها کمک نکرد و یا برای اقدامات لازم احتمالی به پرواز درنیامد. مواردی مانند تداخل آزمون دانشگاهی آتش نشان ها و عدم برآورد صحیح اولیه از فاجعه و... را هم نباید فراموش کرد.

ـ تاکید بر قدمت و فرسودگی ساختمان: تاکید بر لفظ "قدیمی" قبل از نام ساختمان پلاسکو از اولین دقایق مخابره حادثه در صدا و سیما نشان از این داشت که این ترکیب با برنامه قبلی انتخاب شده است. در واقع برج های بزرگ دنیا با سن 50 و 60 سال، اگرچه نیاز به ترمیم های منظم و دوره ای دارند و همواره براساس اصول نگهداری نسبت به حفظ سلامت آن ها اقدام می شود، اما چندان پیر و از کارافتاده محسوب نمی شوند. نهایتاً این برج ها را با تغییراتی به کاربری های سبک تر اختصاص می دهند. ساختمان پلاسکو اگر مشکلات پیری و ایستایی و مقاومت داشت؛ به دلیل عمر شناسنامه بنا نبود. بلکه حاصل تعویق و تعطیلی اقدامات دوره ای نگهداری و تعمیرات اضطراری بنا و فشار کاربری اشتباه در آن بود. بنابراین استفاده از صفت قدیمی دلیلی برای توجیه واقعه محسوب نمی شود. بعید نیست عده ای هم از این نمد کلاهی برای خودشان بسازند و سوار بر این موج؛ هر زمین مرغوبی را در مرکز تاریخی شهر به اتهام سودجویانه ی فرسودگی و کهنگی، به جای تامین و مقاوم سازی، برای علم کردن برجی تازه و تجارتی چرب تر خراب و تصاحب کنند.

ـ میراث فرهنگی: بدون تردید ساختمان پلاسکو از جهات قابل اعتنایی می توانست در فهرست آثار تاریخی شهر تهران به ثبت برسد. آیا سازمان میراث فرهنگی اقداماتی برای ثبت این اثر و ابلاغ ضوابط ثبت انجام داده است؟ آیا برای حفظ این اثر تاریخی برنامه ای برای حفاظت اضطراری و رفع خطر تدوین و تصویب کرده است؟ به احیاء و کاربری جدیدی فکر کرده است؟ اگر نه؛ چرا؟ و اگر آری؛ چرا تا کنون در این مورد سکوت کرده و گزارش و توضیحی منتشر نمی کند؟ عده ای پلاسکو را به دلایل زیبائی شناسی شایسته ثبت و حفظ نمی دانند. این استدلال خام معادل این گزینه است که شخصیت های منفی و یا زشت تاریخ را از متون تاریخی حذف کنیم. پلاسکو چه بنایی خوب و چه ساختمانی ناموزون با عوارض مخرب تاریخی و اجتماعی و... بخشی از خاطرات جمعی و روند شکل گیری تهران محسوب شده و قطعاً در میان فهرست آثار معماری تهران جا دارد. یا لازم است بدانیم تجربه و عبرت میراث فرهنگی از آتش سوزی در بناهای تاریخی مثل بنای قدیمی مجلس و... تا به حال به چه اقداماتی منجر شده است؟

ـ حقوق مالکین مجتمع های تجاری و مسکونی: تهران ناگهان با پدیده فراگیر و پیش رونده ای روبرو شده است که نتوانسته متناسب با آن قوانین و ضوابطی را تعیین کند. سال ها پیش در یادداشتی توسط نگارنده، با عنوان "آپارتمان نشینی" به بعضی از این مشکلات اشاره شده بود. حالا نمونه ی بزرگی مثل پلاسکو می تواند اهمیت این موضوع را یادآوری کند. به تعبیری مالکیت و یا خرید و فروش مجتمع های مسکونی و تجاری و... در ایران در معنای واقعی کلمه روی هواست. هیچ ماده قانونی و توضیحی در اسناد تفکیکی و اجاره نامه ها و... سهمی از مالکیت کلی فضاهای مشاع، زمین احداث بنا و... را مشخص نمی کند. بنابراین اگر به هر دلیلی (حوادث طبیعی و...) این مجتمع ها تخریب شوند میزان سهم مالکین از زمین و یا بنای بازسازی شده روشن و خالی از اختلاف با سایر مالکین نیست. تصور کنید به فرض اگر ساختمانی جایگزین هر یک از این مجتمع ها ساخته شود چه اختلاف هایی به وجود می آید. گذشته از لزوم رضایت همه مالکین در تخریب های عمدی، آیا تقسیم سهم تنها بر اساس متراژ انجام می شود؟ عواملی مثل نورگیر بودن، مجوزهای مختلف فعالیت های شغلی، اعتبارات حرفه ای، سرقفلی، تغییر ضوابط ساختمان سازی، طبقات، تجهیزات اضافی، نزدیکی به پله برقی و آسانسور، دید و منظر و... چگونه و با چه معیاری در سهم پذیری لحاظ خواهد شد؟ مرجع ادعای مالکین در ارزش بیشتر این عوامل چگونه تعیین می شود؟ حالا تکلیف مالکین واحدهای ساختمان پلاسکو با این معضل قدیمی چیست؟ در موارد مشابه دیگر چه تمهیداتی باید اندیشه شود؟

ـ پیشگیری: فارغ از باورپذیری در تحقق وعده های اعلام شده، چرا خلاقیت های حمایتی و پیشگیرانه مدیران همیشه بعد از حادثه ظهور می کند؟ مقامات مختلفی اعلام آمادگی کردند که حاضرند برای کارگران شاغل در این مجموعه فرصت های شغلی ایجاد کنند و یا محلی موقت برای فعالیت و کار دوباره این کارگران تدارک ببینند. یا برجی تازه برای مالکان قبلی بسازند. آیا نمی شد قبل از وقوع حادثه چنین اقدامی انجام می شد تا زمانی که ساختمان برای ادامه فعالیت آماده بهره برداری مجدد شود؟ در طول زمان مقابله با فاجعه پلاسکو، بارها و در آماری متناقض، به اعلام و ارسال اخطار ایمنی به مالکین اشاره می شود. در حالی که ایمنی واحدهای تجاری این ساختمان علاوه بر مالکین، جان شهروندان بی تقصیر را هم به خطر می انداخت، چرا اقدام عملی انجام نشده است؟ چرا حتی با نصب یک تابلو کوچک در ورودی یا انتشار خبر رسمی، مردم عادی را از احتمال بروز حادثه مطلع نکرده اند؟ مگر مامورین دولتی همان هایی نیستند که با سد معبر رفتارهایی گاه خشونت آمیز و تند می کنند؟ مگر همان هایی نیستند که به راحتی یک واحد تجاری را به خاطر پوشش فروشنده، عرضه مانتو یا آلات قمار و مشروبات الکلی بلافاصله پلمپ می کنند؟ چرا تا به حال به مردم گزارش نکرده اند که مثلاً کسی یا کسانی یا نهادی با اعمال قدرت جلوی اجرای قانون را گرفته اند؟ اگر مدیران داخلی مجتمع به تذکرات ایمنی و بیمه اهمیت نداده اند، این خطا، سهل انگاری، سودجویی، بی تدبیری و... در چگونه محکمه ای بررسی می شود؟ تا با جزایی سخت و بازدارنده [و نه با جریمه و توبیخی کودکانه] به عنوان شراکت در قتل عمد، عبرتی شود برای دیگران. آیا فضاهای داخلی ساختمان پلاسکو برای مدیران و نهادهای مدیریت شهری؛ فضای عمومی محسوب می شد و یا خصوصی؟ اگر فضای عمومی بود، چرا با همان قاطعیت همیشگی، اقدامی برای رفع بارهای اضافی و سد معبر داخل راهروها و راه پله ها و بالکن ها نمی شد؟ یا اگر خصوصی بود، مثلاً مامورین به عنوان حریم خصوصی با برگزاری کنسرت موسیقی و شو لباس و مهمانی و... در محوطه ساختمان پلاسکو برخورد نمی کردند؟ آیا تا کنون در موضوع تخلفات ایمنی ساختمان پلاسکو که جان شهروندان را تهدید می کرد، شکایتی از طریق مدعی العموم تسلیم هیچ دادگاهی شده بود؟ آیا این مدیران درصورت وقوع حادثه مثلاً در ساختمان تجارت جهانی میدان فردوسی در خصوص عملکرد متناقض خود در توقیف و رفع توقیف، توضیح قانع کننده ای خواهند داشت؟

ـ اهداء خون: حادثه ساختمان پلاسکو کمتر از صد مجروح داشته که عمدتاً سرپایی مداوا شدند و تعدادی کشته مدفون در زیر آوار که قطعاً امیدی به نجات آن ها نبود و نیازی به خدمات اورژانسی و درمانی نداشتند. اگر هم موارد خاصی وجود داشت، حتماً بیشتر از توان و پیش بینی های سازمان انتقال خون نیست. این چه شبکه ای است که به نیابت از سازمان انتقال خون، مردم را ترغیب به اهدای خون می کند به طوری که هزاران نفر، از روی احساس وظیفه، جلوی واحدهای انتقال خون صف می بندند؟ نباید این اتفاق را نوعی سوء استفاده عاطفی دانست؟ آیا این اقدام موجب بی اعتمادی مردم و حکایت چوپان دروغگو در حوادث مشابه دیگر نمی شود؟

ـ جایگزینی ساختمان: با توجه به وضعیت ترافیکی خیابان جمهوری، موضوعات مربوط به آلودگی هوا و کریدورهای باد در شهر تهران، منظر شهری و... احداث بنایی مشابه و جایگزین ساختمان پلاسکو معقول است؟ آیا می توان اقدامی برای جابجایی قطب پوشاک کرد و یا حداقل کارگاه های تولیدی پلاسکو را به منطقه ای مناسب تر انتقال داد؟ آیا با فرصتی که این حادثه ایجاد کرده؛ گزینه های دیگری مثل یک بنای دلباز فرهنگی، محوطه ای یادمانی، فضای سبز ـ که لازمه شهر تهران است ـ و... در مدیریت شهری می تواند مد نظر باشد؟ آیا همچنان انتخاب بعدی باید بر مدار سودجویی فردی و گروهی بگردد؟

سعید فلاح فر