سه شنبه, ۲۵ دی, ۱۴۰۳ / 14 January, 2025
انسان و قرآن
● انسان و قرآن
قرآن کریم، یکی از بزرگ ترین مواهب خدا که به انسان کرامت شده، امتحان، تکلیف، تعهد، و مسئولیت می داند; «إِنَّا خَلَقْنَا الاِْنسَـنَ مِن نُّطْفَة أَمْشَاج نَّبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَـهُ سَمِیعا بَصِیرًا»; و همواره اختیارات را توأم با مسئولیت ها قرار داده است و بیان می کند که هر جا حقی وجود داشت در مقابلش تکلیفی نیز وجود دارد; بنابراین هر کسی نسبت به حقی که دارد تکلیف و مسئولیت سنگینی نیز در برابر آن قرار داده شده است.
انسان در جهان بینی اسلامی داستانی شگفت دارد . انسان تنها یک حیوان مستقیم القامه که ناخنی پهن دارد و با دو پا راه میرود و سخن میگوید نیست ، این موجود از نظر قرآن ژرفتر و مرموزتر از این است که بتوان آن را با این چند کلمه تعریف کرد .
قرآن، انسان را مدحها و ستایشها کرده و هم مذمتها و نکوهشها نموده است . عالیترین مدحها و بزرگترین مذمتهای قرآن درباره انسان است ، او را از آسمان و زمین و از فرشته برتر و در همان حال از دیو و جار پایان پستتر شمرده است . از نظر قرآن انسان موجودی است که توانایی دارد جهان را مسخر خویش سازد و فرشتگان را به خدمت خویش بگمارد ، و هم میتواند به " اسفل سافلین " سقوط کند . این خود انسان است که باید در باره خود تصمیم بگیرد و سرنوشت نهایی خویش را تعیین نماید .
سخن خود را از ستایشهای انسان در قرآن تحت عنوان " ارزشهای انسان " آغاز میکنیم .
رفتار انسان در زندگی از نوع نگاه او به زندگی و میزان درکش از حکمت خلقت جهان نشأت می گیرد; مؤمن باید دنیا را خانه آزمایش و تکلیف بداند و این که او در پیشگاه خداوند مسئول است; چون که خداوند جهان با این عظمت و شگفتی را عبث نیافریده; بلکه جهان و انسان ها را به حق آفریده و هر کدام را مکلف به کاری داشته است تا این که انسان ها از رهگذر کار و عبادت زندگی و جهان را آباد کنند. علت اصلی هر شقاوت و فسادی نادیده انگاشتن احساس مسئولیت است; زیرا زندگی بدون تکلیف و احساس مسئولیت زندگی تهی و پوچی است که نمی توان آن را تحمل کرد و این گاهی باعث خستگی، یأس، تحیر و... می شود و گاهی منجر به جرم، ظلم، تجاوز و دشمنی می گردد. از این رو در قرآن کریم و روایات، مهم ترین مسئله بعد از توحید آگاه کردن مردم به مسئولیت شان در برابر خالق، افراد دیگر، محیط و...است و کم تر سوره و روایاتی را می توان یافت که به این نکته اشاره نکرده باشد.
۱) قرآن کریم، یکی از بزرگ ترین مواهب خدا که به انسان کرامت شده، امتحان، تکلیف، تعهد، و مسئولیت می داند; «إِنَّا خَلَقْنَا الاِْنسَـنَ مِن نُّطْفَة أَمْشَاج نَّبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَـهُ سَمِیعا بَصِیرًا»; و همواره اختیارات را توأم با مسئولیت ها قرار داده است و بیان می کند که هر جا حقی وجود داشت در مقابلش تکلیفی نیز وجود دارد; بنابراین هر کسی نسبت به حقی که دارد تکلیف و مسئولیت سنگینی نیز در برابر آن قرار داده شده است.
۲) در آیات قرآن به موارد متعددی از مسئولیت های انسان در برابر طبیعت، انسان، خدا اشاره شده که به جهت اختصار تنها به چند مورد اشاره می کنیم:
ـ مسئوولیت انسان در برابر خدا «آیا پندارید که شما را بیهوده آفریده ایم و شما به نزد ما بازگردانده نمی شوید»(مؤمنون،۱۱۵)
ـ مسئوولیت انسان در برابر نعمت های خداوند; «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ کُلُّ أُولَـئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْـُولاً; (اسراء،۳۶)
ـ مسئوولیت انسان در برابر خانواده; «یَـأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا قُوا أَنفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ...; (تحریم،۶)
ـ مسئوولیت انسان در برابر افراد جامعه «باید که از میان شما گروهی باشند که به خیر دعوت کنند و امر به معروف و نهی از منکر کنند اینان رستگارانند.» (آل عمران،۱۰۴) بنا بر این اولاً همه مسئولند. (پیامبر فرمود: کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته) و ثانیاً انسان در دنیا زندگی می کند، مسئول است. و. ...
▪ انسان خلیفه خدا در زمین است
" روزی که خواست او را بیافریند ، اراده خویش را به فرشتگان اعلام کرد . آنها گفتند : آیا موجودی میآفرینی که در زمین تباهی خواهد کرد و خون خواهد ریخت ؟ او گفت : من چیزی میدانم که شما نمیدانید " ( ۳ )
" اوست که شما انسانها را جانشینهای خود در زمین قرار داده تا شما را در مورد سرمایههایی که داده است در معرض آزمایش قرار دهد " ( ۴ )
▪ ظرفیت علمی انسان بزرگترین ظرفیتهایی است که یک مخلوق ممکن است داشته باشد
" تمام اسماء را به آدم آموخت ( او را به همه حقایق آشنا ساخت )
آنگاه از فرشتگان ( موجودات ملکوتی ) پرسید : نامهای اینها را بگویید چیست . گفتند : ما جز آنچه تو مستقیما به ما آموختهای نمیدانیم ( آنچه را تو مستقیما به ما نیاموخته باشی ما از راه کسب نتوانیم آموخت )
خدا به آدم گفت : ای آدم ! تو به اینها بیاموز و اینها را آگاهی ده
همینکه آدم فرشتگان را آموزانید و آگاهی داد ، خدا به فرشتگان گفت : نگفتم که من از نهانهای آسمانها و زمین آگاهم ( میدانم چیزی را که حتما نمیدانید ) و هم میدانم آنچه را شما اظهار میکنید و آنچه را پنهان میدارید ؟ " ( ۱ ) .
▪ او فطرتی خدا آشنا دارد ، به خدای خویش در عمق وجدان خویش آگاهی دارد . همه انکارها و تردیدها ، بیماریها و انحرافهایی است از سرشت اصلی انسان
" هنوز که فرزندان آدم در پشت پدران خویش بوده ( و هستند و خواهند بود ) خداوند ( با زبان آفرینش ) آنها را بر وجود خودش گواه گرفت و آنها گواهی دادند " ( ۲ )
" چهره خود را به سوی دین نگهدار ، همان که سرشت خدایی است و همه مردم را بر آن سرشته است " ( ۳ )
▪ در سرشت انسان علاوه بر عناصر مادی که در جماد و گیاه و حیوان وجود دارد ، عنصری ملکوتی و الهی وجود دارد . انسان ترکیبی است از طبیعت و ماورای طبیعت ، از ماده و معنی ، از جسم و جان
" آن که هر چه را آفرید نیکو آفرید و آفرینش انسان را از گل آغاز کرد ، سپس نسل او را از شیره کشیدهای که آبی پست است قرارداد ، آنگاه او را بیاراست و از روح خویش در او دمید " ( ۴ )
▪ آفرینش انسان ، آفرینشی حساب شده است ، تصادفی نیست . انسان موجودی انتخاب شده و برگزیده است
" خداوند آدم را بر گزید و توبهاش را پذیرفت و او را هدایت کرد " ( ۵ ) .
چنین انسانی حریص است ، خونریز است ، بخیل و ممسک است ، کافر است ، از حیوان پستتر است
در قرآن آیاتی آمده است که روشن میکند انسان ممدوح چه انسانی است و انسان مذموم چه انسانی است . از این آیات استنباط میشود که انسان فاقد ایمان وجدا از خدا انسان واقعی نیست . انسان اگر به یگانه حقیقتی که با ایمان به او ویاد او آرام میگیرد بپیوندد ، دارنده همه کمالات است و اگر از آن حقیقت - یعنی خدا - جدا بماند ، درختی را ماند که از ریشه خویشتن جدا شده است . ما به عنوان نمونه دو آیه را ذکر میکنیم : « و العصر ۰ إن الانسان لفی خسر ۰ إلا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر »( ۵ )
سوگند به عصر ، همانا انسان در زیان است ، مگر آنان که ایمان آورده و شایسته عمل کرده و یکدیگر را به حق و صبر و مقاومت توصیه کردهاند .
ولقد ذرأنا لجهنم کثیرا من الجن و الانس ، لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم أعین لا یبصرون بها و لهم آذان لا یسمعون بها أولئک کالانعام بل هم أضل ( ۶ )
" همانا بسیاری از جنیان و آدمیان را برای جهنم آفریدهایم ( پایان کارشان جهنم است ) ، زیرا دلها دارند و با آنها فهم نمیکنند ، چشمها دارند و با آنها نمیبینند ، گوشها دارند و با آنها نمیشنوند . اینها مانند چهار پایان بلکه راه گم کردهترند "
● موجود چند بعدی
از آنچه گفته شد معلوم شد که انسان با همه وجوه مشترکی که با سایر جاندارها دارد ، فاصله عظیمی با آنها پیدا کرده است . انسان موجودی مادی - معنوی است . انسان با همه وجوه مشترکی که با جاندارهای دیگر دارد ، یک سلسله تفاوتهای اصیل و عمیق با آنها دارد که هریک از آنها بعدی جدا گانه به او میبخشد و رشتهای جدا گانه در بافت هستی او به شمار میرود . این تفاوتها در سه ناحیه است :
۱) ناحیه ادراک و کشف خود و جهان
۲) ناحیه جاذبههایی که بر انسان احاطه دارد
۳) ناحیه جاذبه کیفیت قرار گرفتن تحت تأثیر جاذبهها و انتخاب آنها
اما در ناحیه ادراک و کشف و جهان . حواس حیوان راهی و وسیلهای است برای آگاهی حیوان به جهان . انسان در این جهت با حیوانهای دیگر شریک است و احیانا برخی حیوانات از انسان در این ناحیه قوی ترند . آگاهی و شناختی که حواس به حیوان و یا انسان میدهد سطحی و ظاهری است ، به عمق ماهیت و ذات اشیاء و روابط منطقی آنها نفوذ ندارد . ولی در انسان نیروی دیگری برای درک و کشف خود و جهان وجود دارد که در جانداران دیگر وجود ندارد و آن نیروی مرموز تعقل است .
انسان با نیروی تعقل ، قوانین کلی جهان را کشف میکند و براساس شناخت کلی جهان و کشف قوانین کلی طبیعت ، طبیعت را عملا استخدام میکند و در اختیار خویش قرار میدهد . در بحثهای گذشته نیز اشاره به این نوع شناخت که مخصوص انسان است کردیم و گفتیم مکانیسم شناخت تعقلی از پیچیدهترین مکانیسمهای وجود انسان است . همین مکانیسم پیچیده اگر درست مورد دقت قرار گیرد ، دروازه شگفتی است برای شناخت خود انسان . انسان با این نوع شناخت ، بسیاری از حقایق را که مستقیما از راه حواس با آنها تماس ندارد کشف میکند . شناخت انسان ما ورای محسوسات را ، بالاخص شناخت فلسفی خداوند ، وسیله این استعداد مرموز و مخصوص آدمی صورت میگیرد .
اما در ناحیه جاذبهها . انسان مانند جانداران دیگر تحت تأثیر جاذبهها و کششهای مادی و طبیعی است ، میل به غذا ، میل به خواب ، میل به امور جنسی ، میل به استراحت و آسایش و امثال اینها او را به سوی ماده و طبیعت میکشد . اما جاذبههایی که انسان را به خود میکشد منحصر به اینها نیست ، جاذبهها و کششهای دیگر انسان را به سوی کانونهای غیر مادی ، یعنی اموری که نه حجم دارد و نه سنگینی و نتوان آنها را با امور مادی سنجید ، میکشاند .
▪ علم و دانایی
انسان ، دانش و آگاهی را تنها از آن جهت که او را بر طبیعت مسلط میکند و به سود زندگی مادی اوست ، نمیخواهد . در اصول جاذبههای معنوی که تا امروز شناخته شده و مورد قبول است امور ذیل است : انسان غریزه حقیقت جویی و تحقیق وجود دارد ، نفس دانایی و آگاهی برای انسان مطلوب و لذت بخش است . علم گذشته از اینکه وسیلهای است برای بهتر زیستن و برای خوب از عهده مسؤولیت برآمدن ، فی حد نفسه نیز مطلوب بشر است . انسان اگر بداند رازی در ورای کهکشانها وجود دارد و دانستن و ندانستن آن تأثیری در زندگی او ندارد ، باز هم ترجیح میدهد که آن را بداند . انسان طبعا از جهل فرار میکند و به سوی علم میشتابد بنابراین ، علم و آگاهی یکی از ابعاد معنوی وجود انسان است .
▪ خیر اخلاقی
پارهای از کارها را انسان انجام میدهد نه به منظور سودی از آنها و یا دفع زیانی به وسیله آنها ، بلکه صرفا تحت تأثیر یک سلسله عواطف که عواطف اخلاقی نامیده میشود ، از آن جهت انجام میدهد که معتقد است انسانیت چنین حکم میکند . فرض کنید انسانی در شرایطی سخت ، در بیابانی و حشتناک قرار گرفته است ، بی آذوقه و بی وسیله ، و هر لحظه خطر مرگ او را تهدید میکند . در این بین ، انسانی دیگر پیدا میشود و به او کمک میکند و او را از چنگال مرگ قطعی نجات میبخشد . بعد این دو انسان از یکدیگر جدا میشوند و یکدیگر را نمیبینند . سالها بعد آن فردی که روزی گرفتار شده بود ، نجات دهنده قدیمی خود را میبیند که به حال نزاری افتاده است ، به یادش میافتد که روزی همین شخص او را نجات داده است . آیا وجدان این فرد در اینجا هیچ فرمانی نمیدهد ؟ آیا به او نمیگوید که یاداش نیکی ، نیکی است ؟ آیا نمیگوید سپاسگزاری احسان کننده واجب و لازم است ؟ پاسخ مثبت است
آیا اگر این فرد به آن شخص کمک کرد ، وجدان انسانهای دیگر چه میگوید ؟ و اگر بی اعتنا گذشت و کوچکترین عکس العملی نشان نداد ، وجدانهای دیگر چه میگویند ؟ مسلما در صورت اول وجدانهای دیگر او را تحسین میکنند و آفرین میگویند ، و در صورت دوم ملامت میکنند و نفرین میگویند . اینکه وجدان آن انسان حکم میکند " پاداش احسان ، احسان است " ( ۷ ) و هم اینکه وجدان انسانها حکم میکند که " پاداش دهنده نیکی را به نیکی ، باید آفرین گفت و بی اعتنا را باید مورد ملامت و شماتت قرار داد " از وجدان اخلاقی ناشی میشود و این گونه اعمال را خیر اخلاقی میگویند .
معیار بسیاری از کارهای انسان " خیر اخلاقی " است ، و به عبارت دیگر ، بسیاری از کارها را انسان به جهت " ارزش اخلاقی " انجام میدهند نه به جهت امور مادی . این نیز از مختصات انسان است و مربوط است به جنبه معنوی انسان و یک بعد از ابعاد معنویت اوست . سایر جانداران هرگز چنین معیاری ندارند ، برای حیوان ، خیر اخلاقی مفهوم ندارد و ارزش اخلاقی بیمعنی است
▪ جمال و زیبایی
یک بعد دیگر از ابعاد معنوی انسان علاقه به جمال و زیبایی است . قسمت مهمی از زندگی انسان را جمال و زیبایی تشکیل میدهد .
▪ تقدیس و پرستش
یکی از پایدارترین و قدیمیترین تجلیات روح آدمی و یکی از اصیلترین ابعاد وجود آدمی ، حس نیایش و پرستش است . مطالعه آثار زندگی بشر نشان میدهد هر زمان و هر جا که بشر وجود داشته است ، نیایش و پرستش هم وجود داشته است ، چیزی که هست شکل کار و شخص معبود متفاوت شده است : از نظر شکل از رقصها و حرکات دسته جمعی موزون همراه با یک سلسله اذکار و اوراد گرفته تا عالیترین خضوعها و خشوعها و راقیترین اذکار و ستایشها ، و از نظر معبود از سنگ و چوب گرفته تا ذات قیوم ازلی ابدی منزه از زمان و مکان .
پیامبران پرستش را نیاوردند و ابتکار نکردند ، بلکه نوع پرستش را یعنی نوع آداب و اعمالی که باید پرستش به آن شکل صورت گیرد ، به بشر آموختند و دیگر اینکه از پرستش غیر ذات یگانه ( شرک ) جلوگیری به عمل آوردند
از نظر مسلمات دینی و همچنین از نظر برخی علمای دین شناسی ( ۸ ) بشر ابتدا موحد و یگانه پرست بوده است و خدای واقعی خویش را میپرستیده است . پرستش بت یا ماه و یا ستاره و یا انسان از نوع انحرافهایی است که بعدا رخ داده است .
یعنی چنین نبوده که بشر پرستش را از بت یا انسان یا مخلوقی دیگر آغاز کرده باشد و تدریجا با تکامل تمدن به پرستش خدای یگانه رسیده باشد . حس پرستش که احیانا از آن به حس دینی تعبیر میشود ، در عموم افراد بشر وجود دارد . قبلا از " اریک فروم " نقل کردیم که : " انسان ممکن است جانداران یا درختان یا بتهای زرین یا سنگی یا خدای نا دیدنی یا مردی ربانی یا پیشوایی شیطانی صفت را بپرستد ، میتواند نیاکان یا ملت یا طبقة یا حزب خود یا پول و کامیابی را بپرستد . . . او ممکن است از مجموعه معتقداتش به عنوان دین ، ممتاز از معتقدات غیر دینی آگاه باشد و ممکن است بر عکس ، فکر کند که هیچ دینی ندارد . مسأله بر سر این نیست که دین دارد یا ندارد ، مسأله بر سر این است که کدام دین را دارد " ( ۹ )
" ویلیام جیمز " بنابر نقل " اقبال " میگوید : " انگیزه نیایش نتیجه ضروری این امر است که در عین اینکه در قویترین قسمت از خودهای اختیاری و عملی هر کس خودی از نوع اجتماعی است ، با وجود این ، مصاحب کامل خویش را تنها در جهان اندیشه ( درون اندیشی ) میتواند پیدا کند . . .
● گوناگون انسان
هر موجودی از موجودات جهان ، منشأ یک یا چند خاصیت و اثر هست ، لهذا در هر موجودی ، اعم از جماد و نبات و حیوان و انسان ، قوه و نیرو وجود دارد . قوه اگر با شعور و ادراک و خواست توأم باشد به نام " قدرت " و یا " توانایی " نامیده میشود
یکی دیگر از تفاوتهای حیوان و انسان با گیاه و جماد این است که حیوان و انسان بر خلاف جماد و گیاه ، پارهای از قوههای خویش را بر حسب میل و شوق و یا ترس و به دنبال " خواست " ، اعمال میکند . مثلا مغناطیس که نیروی کشش آهن دارد به طور خود به خود و به حکم نوعی جبر طبیعی ، آهن را به سوی خود میکشد . مغناطیس نه از کار خویش آگاه است و نه میل و شوق یا ترس و بیمش اقتضا کرده است که آهن را به سوی خود بکشد . همچنین است آتش که میسوزاند و گیاه که از زمین میروید و درخت که شکوفه میکند و میوه میدهد .
اما حیوان که راه میرود ، به راه رفتن خویش آگاه است و خواسته است که راه برود و اگر نمیخواست راه برود چنین نبود که جبرا راه برود . این است که گفته میشود : " حیوان جنبنده با خواست است " . به عبارت دیگر ، پارهای از قوههای حیوان تابع خواست حیوان است و در فرمان خواست حیوان است ، یعنی اگر حیوان بخواهد ، آن قوهها عمل میکنند و اگر نخواهد ، عمل نمیکنند .
در انسان نیز پارهای قوهها و نیروها به همین شکل وجود دارد ، یعنی تابع خواست انسان است ، با این تفاوت که خواست حیوان میل طبیعی و غریزی حیوان است و حیوان در مقابل میل خود قدرت و نیرویی ندارد .
حیوان همینکه میلش به سویی تحریک شد ، خود به خود به آن سو کشیده میشود . در حیوان قدرت مقاومت و ایستادگی در مقابل میل درونی خود و همچنین قدرت محاسبه و اندیشه در ترجیح جانب میلها و یا جانب امری که بالفعل میلی به سوی او نیست بلکه صرفا دوراندیشی اقتضا میکند ، وجود ندارد اما انسان چنین نیست . انسان قادر است و توانایی دارد که در برابر میلهای درونی خود ایستادگی کند و فرمان آنها را اجرا نکند . این توانایی را انسان به حکم یک نیروی دیگر دارد که از آن به " اراده " تعبیر میشود . اراده به نوبه خود تحت فرمان عقل است ، یعنی عقل تشخیص میدهد و اراده انجام میدهد
یکی از آنچه گذشت روشن شد که انسان از دو جهت ، یک سلسله تواناییها دارد که سایر جاندارها ندارند : یکی از جهت اینکه در انسان یک سلسله میلها و جاذبههای معنوی وجود دارد که در سایر جاندارها وجود ندارد . این جاذبهها به انسان امکان میدهد که دایره فعالیتش را از حدود مادیات توسعه دهد و تا افق عالی معنویات بکشاند ، ولی سایر جاندارها از زندان مادیات نمیتوانند خارج شوند
دیگر از آن جهت که به نیروی " عقل " و " اراده " مجهز است ، قادر است در مقابل میلها مقاومت و ایستادگی نماید و خود را از تحت تأثیر نفوذ جبری آنها آزاد نماید و بر همه میلها " حکومت " کند .
انسان میتواند همه میلها را تحت فرمان عقل قرار دهد و برای آنها جیره بندی کند و به هیچ میلی بیش از میزان تعیین شده ندهد و به این وسیله آزادی " معنوی " که با ارزشترین نوع آزادی است کسب نماید
این توانایی بزرگ از مختصات انسان است و در هیچ حیوانی وجود ندارد و همین است که انسان را شایسته " تکلیف " کرده است و همین است که به انسان حق " انتخاب " میدهد و همین است که انسان را بهصورت یک موجود واقعا " آزاد " و " انتخابگر " و " صاحب اختیار " در میآورد
میلها و جاذبهها نوعی پیوند و کشش است میان انسان و یک کانون خارجی که انسان را به سوی خود میکشاند . انسان به هر اندازه که تسلیم میلها بشود ، خود را رها میکند و به حالت لختی و سستی و زبونی در میآید و سرنوشتش در دست یک نیروی خارجی قرار میگیرد که او را به این سو و آن سو میکشاند ، ولی نیروی عقل و اراده نیرویی درونی و مظهر شخصیت واقعی انسان است
انسان آنجا که به عقل و اراده متکی میشود ، نیروهای خویش را جمع و جور میکند و نفوذهای خارجی را قطع مینماید و خویشتن را " آزاد " میسازد و به صورت " جزیرهای مستقل " در میآیند . انسان به واسطه عقل و اراده است که " مالک خویشتن " میشود و شخصیتش استحکام مییابد.
مالکیت نفس و تسلط بر خود و رهایی از نفوذ جاذبه میلها هدف اصلی تربیت اسلامی است . غایت و هدف چنین تربیتی " آزادی معنوی" است.
● خودشناسی
اسلام عنایت خاص دارد که انسان " خود " را بشناسد و جا و موقع خویشتن را در جهان آفرینش تشخیص دهد . این همه تأکید در قرآن در مورد انسان برای این است که انسان خویشتن را آنچنانکه هست بشناسد و مقام و موقع خود را در عالم وجود درک کند و هدف از این شناختن و درک کردن این است که خود را به مقام والایی که شایسته آن است برساند .
قرآن کتاب انسان سازی است ، یک فلسفه نظری نیست که علاقهاش تنها به بحث و نظر و چشم انداز باشد ، هر چشم اندازی را که ارائه میدهد برای عمل و گام برداشتن است .
قرآن کوشاست که انسان " خود " را کشف کند . این " خود " ، " خود " شناسنامهای نیست ، که اسمت چیست ؟ اسم پدرت چیست و در چه سالی متولد شدهای ؟ تابع چه کشوری هستی ؟ از کدام آب و خاکی و با چه کسی زناشویی بر قرار کردهای و چند فرزند داری ؟ آن " خود " همان چیزی است که " روح الهی " نامیده میشود و با شناختن آن " خود " ، است که [ انسان ] احساس شرافت و کرامت و تعالی میکند و خویشتن را از تن دادن به پستیها برتر میشمارد ، به قداست خویش پی میبرد ، مقدسات اخلاقی و اجتماعی برایش معنی و ارزش پیدا میکند .
قرآن از برگزیدگی انسان سخن میگوید ، چرا ؟ میخواهد بگوید : تویک موجود " تصادفی " نیستی که جریانات کوروکر ، - مثلا اجتماع تصادفی اتمها - تو را به وجود آورده باشد ، تویک موجود انتخاب شده و برگزیدهای ، و به همین دلیل رسالت و مسؤولیت داری . بدون شک انسان در جهان خاکی قویترین و نیرومندترین موجودات است .
اگر زمین و موجودات زمینی را در حکم یک " قریه " فرض کنیم ، انسان کدخدای این قریه است . ولی باید ببینیم که آیا انسان یک کدخدای انتخاب شده و برگزیده است و یا یک کدخدایی که به زور و قلدری خود را تحمیل کرده است ؟ فلسفههای مادی ، قدرت حاکمه انسان را صرفا ناشی از زور و قدرت انسان میدانند . و مدعی هستند که انسان به علل تصادفی دارای زور و قدرت شده است . بدیهی است که با این فرض ، " رسالت " و " مسؤولیت " برای انسان بیمعنی است . چه رسالتی و چه مسؤولیتی ؟ از طرف چه کسی و در مقابل چه کسی ؟ اما از نظر قرآن ، انسان یک کدخدای انتخاب شده زمین است و به حکم شایستگی و صلاحیت ، نه صرفا زور و چنگال تنازع ، از طرف ذی صلاحیتترین مقام هستی ، یعنی ذات خداوند ، برگزیده و انتخاب و به تعبیر قرآن " اصطفا " شده است ، و به همین دلیل مانند هر برگزیده دیگر " رسالت " و " مسؤولیت " دارد : رسالت از طرف خدا ، و مسؤولیت در پیشگاه او اعتقاد به اینکه انسان موجودی انتخاب شده است و هدفی از انتخاب در کار است ، نوعی آثار روانی و تربیتی در افراد به وجود میآورد ، و اعتقاد به اینکه انسان نتیجه یک سلسله تصادفات بی هدف است ، نوعی دیگر آثار روانی و تربیتی در افراد به وجود میآورد ، و اعتقاد به اینکه انسان نتیجه یک سلسله تصادفات بی هدف است ، نوعی دیگر آثار روانی و تربیتی در انسان به وجود میآورد
خودشناسی به معنی این است که انسان مقام واقعی خویش را در عالم وجود درک کند ، بداند خاکی محض نیست ، پرتوی از روح الهی در او هست ، بداند که در معرفت میتواند بر فرشتگان پیشی بگیرد ، بداند که او آزاد و مختار و مسؤول خویشتن و مسؤول افراد دیگر و مسؤول آباد کردن جهان و بهتر کردن جهان است ( او شما را از زمین بیافرید و عمران آن را از شما خواست ) ( ۱۰ ) ، بداند که او امانتدار الهی است ، بداند که بر حسب تصادف ، برتری نیافته است تا استبداد بورزد و همه چیز را برای شخص خود تصاحب کند و مسؤولیت و تکلیفی برای خویشتن قائل نباشد .
● پرورش استعدادها
تعلیمات اسلامی نشان میدهد که این مکتب مقدس الهی به همه ابعاد انسان ، اعم از جسمی و روحی ، مادی و معنوی ، فکری و عاطفی ، فردی و اجتماعی توجه عمیق داشته است و نه تنها جانب هیچ کدام را مهمل نگذاشته است بلکه عنایت خاص به " پرورش " همه اینها روی اصل معینی داشته است . در اینجا به طور اجمال به همه اینها اشاره میکنیم .
▪ پرورش جسم
اسلام " تن پروری " به معنی " نفس پروری " و شهوت پرستی را شدیدا محکوم کرده است ، اما پرورش بدن به معنی مراقبت و حفظ سلامت و بهداشت را از واجبات شمرده است و هر نوع عملی را که برای بدن زیانبخش باشد حرام شمرده است .
انسان چون فاقد هرگونه خوی و خصلتی است ، و از طرفی خوی پذیر و خصلت پذیر است ، به وسیله خصلتها و خویهایی که تدریجا پیدا میکند یک سلسله " ابعاد ثانوی " علاوه بر ابعاد فطری برای خویش میسازد
انسان یگانه موجودی است که قانون خلقت ، قلم ترسیم چهره او را به دست خودش داده است که هر طور که میخواهد ترسیم کند ، یعنی بر خلاف اندامهای جسمانیاش که کارش در مرحله رحم به پایان رسیده است و بر خلاف خصلتهای روحی و اندامهای روانی حیوانات که آنها نیز در مرحله قبل از تولید پایان گرفته است ، اندامهای روانی انسان - که از آنها به خصلتها و خویها و ملکات اخلاقی تعبیر میشود - به مقیاس بسیار وسیعی پس از تولد ساخته میشود
این است که هر موجودی ، حتی حیوان ، آن چیزی است که او را ساختهاند ، ولی انسان آن چیزی است که بخواهد باشد . و به همین جهت است که هر نوع از انواع حیوانات همان طور که اندام جسمانی همه افرادش شبیه یکدیگر است ، اندامهای روانی و خصلتهای روانی افرادش نیز شبیه یکدیگر است ، تمام افراد گربه یک نوع خصلت دارند و تمام افراد سگ یک نوع دیگر و تمام افراد مورچه یک نوع دیگر ، تفاوتی اگر باشد بسیار اندک است . ولی تفاوت خصلتی و اخلاقی افراد انسان ، بینهایت است . و این است که انسان یگانه موجودی است که خودش باید "خویشتن" را انتخاب کند که چه باشد.
در آثار اسلامی رسیده است که انسانها در قیامت بر طبق خصلتهای اکتسابی روحی ، نه اندام ظاهری جسمانی ، محشور میگردند ، یعنی انسانها از نظر اخلاق اکتسابی با هر نوع جانداری که به او شبیهتر باشد ، به شکل او و اندام او محشور میگردند ، و تنها افرادی به شکل و صورت انسانی محشور میگردند که اخلاق و خویهای اکتسابی و ابعاد ثانوی روح آنها متناسب با شأن و کمالاتانسانی باشد و به عبارت دیگر ، اخلاقشان اخلاق انسانی باشد .
انسان به حکم قدرت علمی ، بر طبیعت مسلط میگردد و طبیعت را آنچنانکه میخواهد منطبق بر نیازهای خویش میسازد و به حکم نیروی خودسازی و خودساختگی ، خود را آنچنانکه میخواهد میسازد و به این وسیله سرنوشت آینده خویش را به دست میگیرد
تمام تأسیسات تربیتی ، مکتبهای اخلاقی و تعلیمات دینی و مذهبی برای راهنمایی انسان است که آینده خودش را چگونه بسازد و چگونه شکل بدهد .
راه راست آن راهی است که انسان را به سوی آیندهای سعادت بخش میرساند ، و راههای کج و انحرافها آنهاست که انسان را به سوی آیندهای تباه و شقاوت آلود میکشاند . خداوند در قرآن کریم میفرماید : " ما راه را به انسان ( این موجود آزاد خودساز ) نمودیم تا او خود چه بخواهد و چه انتخاب کند . ( از دو راه یکی را انتخاب خواهد کرد . ) یا راهی که ما نمودهایم و سپاسگزار ما خواهد بود و یا راه دیگر که راه ناسپاسی است " . (۱ ۱ ) از بحثهای گذشته دانستیم که علم و ایمان هر کدام نقشی متفاوت در سازندگی آینده انسان دارند . نقش علم این است که راه ساختن را به انسان ارائه میدهد . علم انسان را توانا میکند که هرگونه " بخواهد " آینده را همان گونه بسازد . و اما نقش ایمان این است که انسان را به سوی اینکه خود را و آینده را " چگونه " بسازد که برای خویشتن و برای جامعه بهتر باشد میکشاند . ایمان مانع آن میگردد که انسان آینده را بر محور مادی و فردی بسازد .
علی معروفی
منابع
۲ : تفسیر نمونه، آیة الله مکارم و همکاران، ج ۱۷، ص ۲۱۰، دارالکتب الاسلامیة / معارف و معاریف، سید مصطفی حسینی دشتی، ج ۹، ص ۳۲۲، دانش قم.
استفاده از سخنرانی حضرت ایت الله سبحانی در مورد انسان و قرآن
پاورقی : . ۳ بقره / . ۳۰ . ۴ انعام / . ۱۶۵
پاورقی : . ۵ سوره عصر
. ۶ اعراف / . ۱۷۹
پاورقی : . ۷ قرآن کریم میفرماید : " هل جزاء الاحسانإلا الاحسان »" ( الرحمن / ۶۰ )
پاورقی : . ۸ مانند ماکس مولر
. ۹جهانی از خود بیگانه
پاورقی : . ۱۰ هو أنشأکم من الارض و استعمرکم فیها »(هود / ۶۱)
پاورقی : . ۱۱ دهر / . ۴
پاورقی : . ۱۲ برای اطلاع بیشتر در این باره رجوع شود به کتاب انسان و سرنوشت ، از همین نویسنده
انسان و تکلیف
پاورقی : . ۳۱ بقرش : . ۲۸۶
پاورقی : . ۱۳ انفال / . ۶۰
پاورقی : . ۱۴ نهج البلاغة ، نامه ۴۵ ، نامه علی ( علیهالسلام ) به عثمان بن حنیف
معارف قرآن ، مصباح یزدی ، محمد تقی؛
انسان و سنن الهی نویسنده: فاطمه ستوده (قران از دیدگاه امام خمینی-ص۱۰۳،۱۱۳،۱۲۵)
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست