سه شنبه, ۲۵ دی, ۱۴۰۳ / 14 January, 2025
مجله ویستا

انسان و قرآن


انسان و قرآن

قرآن کریم, یکی از بزرگ ترین مواهب خدا که به انسان کرامت شده, امتحان, تکلیف, تعهد, و مسئولیت می داند; «إِنَّا خَلَقْنَا الاِْنسَـنَ مِن نُّطْفَة أَمْشَاج نَّبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَـهُ سَمِیعا بَصِیرًا»; و همواره اختیارات را توأم با مسئولیت ها قرار داده است و بیان می کند که هر جا حقی وجود داشت در مقابلش تکلیفی نیز وجود دارد; بنابراین هر کسی نسبت به حقی که دارد تکلیف و مسئولیت سنگینی نیز در برابر آن قرار داده شده است

● انسان و قرآن

قرآن کریم، یکی از بزرگ ترین مواهب خدا که به انسان کرامت شده، امتحان، تکلیف، تعهد، و مسئولیت می داند; «إِنَّا خَلَقْنَا الاِْنسَـنَ مِن نُّطْفَة أَمْشَاج نَّبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَـهُ سَمِیعا بَصِیرًا»; و همواره اختیارات را توأم با مسئولیت ها قرار داده است و بیان می کند که هر جا حقی وجود داشت در مقابلش تکلیفی نیز وجود دارد; بنابراین هر کسی نسبت به حقی که دارد تکلیف و مسئولیت سنگینی نیز در برابر آن قرار داده شده است.

انسان در جهان بینی اسلامی داستانی شگفت دارد . انسان تنها یک‏ حیوان مستقیم القامه که ناخنی پهن دارد و با دو پا راه می‏رود و سخن‏ می‏گوید نیست ، این موجود از نظر قرآن ژرف‏تر و مرموزتر از این است که‏ بتوان آن را با این چند کلمه تعریف کرد .

قرآن، انسان را مدحها و ستایشها کرده و هم مذمتها و نکوهشها نموده است‏ . عالی‏ترین مدحها و بزرگترین مذمتهای قرآن درباره‏ انسان است ، او را از آسمان و زمین و از فرشته برتر و در همان حال از دیو و جار پایان پست‏تر شمرده است . از نظر قرآن انسان موجودی است که توانایی دارد جهان را مسخر خویش سازد و فرشتگان را به خدمت خویش بگمارد ، و هم می‏تواند به‏ " اسفل سافلین " سقوط کند . این خود انسان است که باید در باره‏ خود تصمیم بگیرد و سرنوشت نهایی خویش را تعیین نماید .

سخن خود را از ستایشهای انسان در قرآن تحت عنوان " ارزشهای انسان‏ " آغاز می‏کنیم .

رفتار انسان در زندگی از نوع نگاه او به زندگی و میزان درکش از حکمت خلقت جهان نشأت می گیرد; مؤمن باید دنیا را خانه آزمایش و تکلیف بداند و این که او در پیشگاه خداوند مسئول است; چون که خداوند جهان با این عظمت و شگفتی را عبث نیافریده; بلکه جهان و انسان ها را به حق آفریده و هر کدام را مکلف به کاری داشته است تا این که انسان ها از رهگذر کار و عبادت زندگی و جهان را آباد کنند. علت اصلی هر شقاوت و فسادی نادیده انگاشتن احساس مسئولیت است; زیرا زندگی بدون تکلیف و احساس مسئولیت زندگی تهی و پوچی است که نمی توان آن را تحمل کرد و این گاهی باعث خستگی، یأس، تحیر و... می شود و گاهی منجر به جرم، ظلم، تجاوز و دشمنی می گردد. از این رو در قرآن کریم و روایات، مهم ترین مسئله بعد از توحید آگاه کردن مردم به مسئولیت شان در برابر خالق، افراد دیگر، محیط و...است و کم تر سوره و روایاتی را می توان یافت که به این نکته اشاره نکرده باشد.

۱) قرآن کریم، یکی از بزرگ ترین مواهب خدا که به انسان کرامت شده، امتحان، تکلیف، تعهد، و مسئولیت می داند; «إِنَّا خَلَقْنَا الاِْنسَـنَ مِن نُّطْفَة أَمْشَاج نَّبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَـهُ سَمِیعا بَصِیرًا»; و همواره اختیارات را توأم با مسئولیت ها قرار داده است و بیان می کند که هر جا حقی وجود داشت در مقابلش تکلیفی نیز وجود دارد; بنابراین هر کسی نسبت به حقی که دارد تکلیف و مسئولیت سنگینی نیز در برابر آن قرار داده شده است.

۲) در آیات قرآن به موارد متعددی از مسئولیت های انسان در برابر طبیعت، انسان، خدا اشاره شده که به جهت اختصار تنها به چند مورد اشاره می کنیم:

ـ مسئوولیت انسان در برابر خدا «آیا پندارید که شما را بیهوده آفریده ایم و شما به نزد ما بازگردانده نمی شوید»(مؤمنون،۱۱۵)

ـ مسئوولیت انسان در برابر نعمت های خداوند; «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ کُلُّ أُولَـئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْـُولاً; (اسراء،۳۶)

ـ مسئوولیت انسان در برابر خانواده; «یَـأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا قُوا أَنفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ...; (تحریم،۶)

ـ مسئوولیت انسان در برابر افراد جامعه «باید که از میان شما گروهی باشند که به خیر دعوت کنند و امر به معروف و نهی از منکر کنند اینان رستگارانند.» (آل عمران،۱۰۴) بنا بر این اولاً همه مسئولند. (پیامبر فرمود: کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته) و ثانیاً انسان در دنیا زندگی می کند، مسئول است. و. ...

▪ انسان خلیفه‏ خدا در زمین است

" روزی که خواست او را بیافریند ، اراده خویش را به فرشتگان اعلام‏ کرد . آنها گفتند : آیا موجودی می‏آفرینی که در زمین تباهی خواهد کرد و خون خواهد ریخت ؟ او گفت : من چیزی می‏دانم که شما نمی‏دانید " ( ۳ )

" اوست که شما انسانها را جانشینهای خود در زمین قرار داده تا شما را در مورد سرمایه‏هایی که داده است در معرض آزمایش قرار دهد " ( ۴ )

▪ ظرفیت علمی انسان بزرگترین ظرفیتهایی است که یک مخلوق ممکن است‏ داشته باشد

" تمام اسماء را به آدم آموخت ( او را به همه‏ حقایق آشنا ساخت )

آنگاه از فرشتگان ( موجودات ملکوتی ) پرسید : نامهای اینها را بگویید چیست . گفتند : ما جز آنچه تو مستقیما به ما آموخته‏ای نمی‏دانیم ( آنچه‏ را تو مستقیما به ما نیاموخته باشی ما از راه کسب نتوانیم آموخت )

خدا به آدم گفت : ای آدم ! تو به اینها بیاموز و اینها را آگاهی ده

همینکه آدم فرشتگان را آموزانید و آگاهی داد ، خدا به فرشتگان گفت : نگفتم که من از نهانهای آسمانها و زمین آگاهم ( می‏دانم چیزی را که حتما نمی‏دانید ) و هم می‏دانم آنچه را شما اظهار می‏کنید و آنچه را پنهان‏ می‏دارید ؟ " ( ۱ ) .

▪ او فطرتی خدا آشنا دارد ، به خدای خویش در عمق وجدان خویش آگاهی‏ دارد . همه‏ انکارها و تردیدها ، بیماریها و انحرافهایی است از سرشت‏ اصلی انسان

" هنوز که فرزندان آدم در پشت پدران خویش بوده ( و هستند و خواهند بود ) خداوند ( با زبان آفرینش ) آنها را بر وجود خودش گواه گرفت و آنها گواهی دادند " ( ۲ )

" چهره‏ خود را به سوی دین نگه‏دار ، همان که سرشت خدایی است و همه‏ مردم را بر آن سرشته است " ( ۳ )

▪ در سرشت انسان علاوه بر عناصر مادی که در جماد و گیاه و حیوان وجود دارد ، عنصری ملکوتی و الهی وجود دارد . انسان ترکیبی است از طبیعت و ماورای طبیعت ، از ماده و معنی ، از جسم و جان

" آن که هر چه را آفرید نیکو آفرید و آفرینش انسان را از گل آغاز کرد ، سپس نسل او را از شیره‏ کشیده‏ای که آبی پست است قرارداد ، آنگاه او را بیاراست و از روح خویش در او دمید " ( ۴ )

▪ آفرینش انسان ، آفرینشی حساب شده است ، تصادفی نیست . انسان‏ موجودی انتخاب شده و برگزیده است

" خداوند آدم را بر گزید و توبه‏اش را پذیرفت و او را هدایت کرد " ( ۵ ) .

چنین انسانی حریص است ، خونریز است ، بخیل و ممسک است ، کافر است ، از حیوان پست‏تر است

در قرآن آیاتی آمده است که روشن می‏کند انسان ممدوح چه انسانی است و انسان مذموم چه انسانی است . از این آیات استنباط می‏شود که انسان فاقد ایمان وجدا از خدا انسان واقعی نیست . انسان اگر به یگانه حقیقتی که با ایمان به او ویاد او آرام می‏گیرد بپیوندد ، دارنده‏ همه‏ کمالات است و اگر از آن حقیقت - یعنی خدا - جدا بماند ، درختی را ماند که از ریشه‏ خویشتن جدا شده است . ما به عنوان نمونه دو آیه را ذکر می‏کنیم : « و العصر ۰ إن الانسان لفی خسر ۰ إلا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر »( ۵ )

سوگند به عصر ، همانا انسان در زیان است ، مگر آنان که ایمان آورده و شایسته عمل کرده و یکدیگر را به حق و صبر و مقاومت توصیه کرده‏اند .

ولقد ذرأنا لجهنم کثیرا من الجن و الانس ، لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم‏ أعین لا یبصرون بها و لهم آذان لا یسمعون بها أولئک کالانعام بل هم أضل ( ۶ )

" همانا بسیاری از جنیان و آدمیان را برای جهنم آفریده‏ایم ( پایان‏ کارشان جهنم است ) ، زیرا دلها دارند و با آنها فهم نمی‏کنند ، چشمها دارند و با آنها نمی‏بینند ، گوشها دارند و با آنها نمی‏شنوند . اینها مانند چهار پایان بلکه راه گم کرده‏ترند "

● موجود چند بعدی

از آنچه گفته شد معلوم شد که انسان با همه‏ وجوه مشترکی که با سایر جاندارها دارد ، فاصله‏ عظیمی با آنها پیدا کرده است . انسان موجودی‏ مادی - معنوی است . انسان با همه‏ وجوه مشترکی که با جاندارهای دیگر دارد ، یک سلسله تفاوتهای اصیل و عمیق با آنها دارد که هریک از آنها بعدی جدا گانه به او می‏بخشد و رشته‏ای جدا گانه در بافت هستی او به شمار می‏رود . این تفاوتها در سه ناحیه است :

۱) ناحیه‏ ادراک و کشف خود و جهان

۲) ناحیه‏ جاذبه‏هایی که بر انسان احاطه دارد

۳) ناحیه‏ جاذبه کیفیت قرار گرفتن تحت تأثیر جاذبه‏ها و انتخاب آنها

اما در ناحیه‏ ادراک و کشف و جهان . حواس حیوان راهی و وسیله‏ای است‏ برای آگاهی حیوان به جهان . انسان در این جهت با حیوانهای دیگر شریک‏ است و احیانا برخی حیوانات از انسان در این ناحیه قوی ترند . آگاهی و شناختی که حواس به حیوان و یا انسان می‏دهد سطحی و ظاهری است ، به عمق‏ ماهیت و ذات اشیاء و روابط منطقی آنها نفوذ ندارد . ولی در انسان نیروی‏ دیگری برای درک و کشف خود و جهان وجود دارد که در جانداران دیگر وجود ندارد و آن نیروی مرموز تعقل است .

انسان با نیروی تعقل ، قوانین کلی‏ جهان را کشف می‏کند و براساس شناخت کلی جهان و کشف قوانین کلی طبیعت‏ ، طبیعت را عملا استخدام می‏کند و در اختیار خویش قرار می‏دهد . در بحثهای‏ گذشته نیز اشاره به این نوع شناخت که مخصوص انسان است کردیم و گفتیم‏ مکانیسم شناخت تعقلی از پیچیده‏ترین مکانیسمهای وجود انسان است . همین‏ مکانیسم پیچیده اگر درست مورد دقت قرار گیرد ، دروازه‏ شگفتی است برای‏ شناخت خود انسان . انسان با این نوع شناخت ، بسیاری از حقایق را که‏ مستقیما از راه حواس با آنها تماس ندارد کشف می‏کند . شناخت انسان ما ورای محسوسات را ، بالاخص شناخت فلسفی خداوند ، وسیله‏ این استعداد مرموز و مخصوص آدمی صورت می‏گیرد .

اما در ناحیه‏ جاذبه‏ها . انسان مانند جانداران دیگر تحت تأثیر جاذبه‏ها و کششهای مادی و طبیعی است ، میل به غذا ، میل به خواب ، میل به امور جنسی ، میل به استراحت و آسایش و امثال اینها او را به سوی ماده و طبیعت می‏کشد . اما جاذبه‏هایی که انسان را به خود می‏کشد منحصر به اینها نیست ، جاذبه‏ها و کششهای دیگر انسان را به سوی کانونهای غیر مادی ، یعنی‏ اموری که نه حجم دارد و نه سنگینی و نتوان آنها را با امور مادی سنجید ، می‏کشاند .

▪ علم و دانایی

انسان ، دانش و آگاهی را تنها از آن جهت که او را بر طبیعت مسلط می‏کند و به سود زندگی مادی اوست ، نمی‏خواهد . در اصول جاذبه‏های معنوی که تا امروز شناخته شده و مورد قبول است‏ امور ذیل است : انسان غریزه‏ حقیقت جویی و تحقیق وجود دارد ، نفس دانایی و آگاهی برای‏ انسان مطلوب و لذت بخش است . علم گذشته از اینکه وسیله‏ای است برای‏ بهتر زیستن و برای خوب از عهده‏ مسؤولیت برآمدن ، فی حد نفسه نیز مطلوب بشر است . انسان اگر بداند رازی در ورای کهکشانها وجود دارد و دانستن و ندانستن آن تأثیری در زندگی او ندارد ، باز هم ترجیح می‏دهد که‏ آن را بداند . انسان طبعا از جهل فرار می‏کند و به سوی علم می‏شتابد بنابراین ، علم و آگاهی یکی از ابعاد معنوی وجود انسان است .

▪ خیر اخلاقی

پاره‏ای از کارها را انسان انجام می‏دهد نه به منظور سودی از آنها و یا دفع زیانی به وسیله‏ آنها ، بلکه صرفا تحت تأثیر یک سلسله عواطف که‏ عواطف اخلاقی نامیده می‏شود ، از آن جهت انجام می‏دهد که معتقد است‏ انسانیت چنین حکم می‏کند . فرض کنید انسانی در شرایطی سخت ، در بیابانی‏ و حشتناک قرار گرفته است ، بی آذوقه و بی وسیله ، و هر لحظه خطر مرگ‏ او را تهدید می‏کند . در این بین ، انسانی دیگر پیدا می‏شود و به او کمک‏ می‏کند و او را از چنگال مرگ قطعی نجات می‏بخشد . بعد این دو انسان از یکدیگر جدا می‏شوند و یکدیگر را نمی‏بینند . سالها بعد آن فردی که روزی‏ گرفتار شده بود ، نجات دهنده‏ قدیمی خود را می‏بیند که به حال نزاری‏ افتاده است ، به یادش می‏افتد که روزی همین شخص او را نجات داده است‏ . آیا وجدان این فرد در اینجا هیچ فرمانی نمی‏دهد ؟ آیا به او نمی‏گوید که‏ یاداش نیکی ، نیکی است ؟ آیا نمی‏گوید سپاسگزاری احسان کننده واجب و لازم است ؟ پاسخ مثبت است

آیا اگر این فرد به آن شخص کمک کرد ، وجدان انسانهای دیگر چه می‏گوید ؟ و اگر بی اعتنا گذشت و کوچکترین عکس العملی نشان نداد ، وجدانهای‏ دیگر چه می‏گویند ؟ مسلما در صورت اول وجدانهای دیگر او را تحسین می‏کنند و آفرین می‏گویند ، و در صورت دوم ملامت می‏کنند و نفرین می‏گویند . اینکه وجدان آن انسان‏ حکم می‏کند " پاداش احسان ، احسان است " ( ۷ ) و هم اینکه وجدان‏ انسانها حکم می‏کند که " پاداش دهنده‏ نیکی را به نیکی ، باید آفرین‏ گفت و بی اعتنا را باید مورد ملامت و شماتت قرار داد " از وجدان اخلاقی‏ ناشی می‏شود و این گونه اعمال را خیر اخلاقی می‏گویند .

معیار بسیاری از کارهای انسان " خیر اخلاقی " است ، و به عبارت دیگر ، بسیاری از کارها را انسان به جهت " ارزش اخلاقی " انجام می‏دهند نه‏ به جهت امور مادی . این نیز از مختصات انسان است و مربوط است به‏ جنبه‏ معنوی انسان و یک بعد از ابعاد معنویت اوست . سایر جانداران‏ هرگز چنین معیاری ندارند ، برای حیوان ، خیر اخلاقی مفهوم ندارد و ارزش‏ اخلاقی بی‏معنی است

▪ جمال و زیبایی

یک بعد دیگر از ابعاد معنوی انسان علاقه به جمال و زیبایی است . قسمت‏ مهمی از زندگی انسان را جمال و زیبایی تشکیل می‏دهد .

▪ تقدیس و پرستش

یکی از پایدارترین و قدیمی‏ترین تجلیات روح آدمی و یکی از اصیل‏ترین‏ ابعاد وجود آدمی ، حس نیایش و پرستش است . مطالعه‏ آثار زندگی بشر نشان می‏دهد هر زمان و هر جا که بشر وجود داشته است ، نیایش و پرستش هم‏ وجود داشته است ، چیزی که هست شکل کار و شخص معبود متفاوت شده است : از نظر شکل از رقصها و حرکات دسته جمعی موزون همراه با یک سلسله اذکار و اوراد گرفته تا عالی‏ترین خضوعها و خشوعها و راقی‏ترین اذکار و ستایشها ، و از نظر معبود از سنگ و چوب گرفته تا ذات قیوم ازلی ابدی منزه از زمان و مکان .

پیامبران پرستش را نیاوردند و ابتکار نکردند ، بلکه نوع پرستش را یعنی نوع آداب و اعمالی که باید پرستش به آن شکل صورت گیرد ، به بشر آموختند و دیگر اینکه از پرستش غیر ذات یگانه ( شرک ) جلوگیری به عمل آوردند

از نظر مسلمات دینی و همچنین از نظر برخی علمای دین شناسی ( ۸ ) بشر ابتدا موحد و یگانه پرست بوده است و خدای واقعی خویش را می‏پرستیده‏ است . پرستش بت یا ماه و یا ستاره و یا انسان از نوع انحرافهایی است‏ که بعدا رخ داده است .

یعنی چنین نبوده که بشر پرستش را از بت یا انسان یا مخلوقی دیگر آغاز کرده باشد و تدریجا با تکامل تمدن به پرستش‏ خدای یگانه رسیده باشد . حس پرستش که احیانا از آن به حس دینی تعبیر می‏شود ، در عموم افراد بشر وجود دارد . قبلا از " اریک فروم " نقل‏ کردیم که : " انسان ممکن است جانداران یا درختان یا بتهای زرین یا سنگی یا خدای‏ نا دیدنی یا مردی ربانی یا پیشوایی شیطانی صفت را بپرستد ، می‏تواند نیاکان یا ملت یا طبقة یا حزب خود یا پول و کامیابی را بپرستد . . . او ممکن است از مجموعه‏ معتقداتش به عنوان دین ، ممتاز از معتقدات غیر دینی آگاه باشد و ممکن است بر عکس ، فکر کند که هیچ دینی ندارد . مسأله‏ بر سر این نیست که دین دارد یا ندارد ، مسأله بر سر این است که کدام‏ دین را دارد " ( ۹ )

" ویلیام جیمز " بنابر نقل " اقبال " می‏گوید : " انگیزه نیایش نتیجه‏ ضروری این امر است که در عین اینکه در قوی‏ترین قسمت از خودهای اختیاری و عملی هر کس خودی از نوع اجتماعی است ، با وجود این ، مصاحب کامل خویش را تنها در جهان‏ اندیشه ( درون اندیشی ) می‏تواند پیدا کند . . .

● گوناگون انسان

هر موجودی از موجودات جهان ، منشأ یک‏ یا چند خاصیت و اثر هست ، لهذا در هر موجودی ، اعم از جماد و نبات و حیوان و انسان ، قوه و نیرو وجود دارد . قوه اگر با شعور و ادراک و خواست توأم باشد به نام " قدرت " و یا " توانایی " نامیده می‏شود

یکی دیگر از تفاوتهای حیوان و انسان با گیاه و جماد این است که حیوان‏ و انسان بر خلاف جماد و گیاه ، پاره‏ای از قوه‏های خویش را بر حسب میل و شوق و یا ترس و به دنبال " خواست " ، اعمال می‏کند . مثلا مغناطیس که‏ نیروی کشش آهن دارد به طور خود به خود و به حکم نوعی جبر طبیعی ، آهن را به سوی خود می‏کشد . مغناطیس نه از کار خویش آگاه است و نه میل و شوق‏ یا ترس و بیمش اقتضا کرده است که آهن را به سوی خود بکشد . همچنین‏ است آتش که می‏سوزاند و گیاه که از زمین می‏روید و درخت که شکوفه می‏کند و میوه می‏دهد .

اما حیوان که راه می‏رود ، به راه رفتن خویش آگاه است و خواسته است‏ که راه برود و اگر نمی‏خواست راه برود چنین نبود که جبرا راه برود . این‏ است که گفته می‏شود : " حیوان جنبنده‏ با خواست است " . به عبارت‏ دیگر ، پاره‏ای از قوه‏های حیوان تابع خواست حیوان است و در فرمان خواست‏ حیوان است ، یعنی اگر حیوان بخواهد ، آن قوه‏ها عمل می‏کنند و اگر نخواهد ، عمل نمی‏کنند .

در انسان نیز پاره‏ای قوه‏ها و نیروها به همین شکل وجود دارد ، یعنی تابع‏ خواست انسان است ، با این تفاوت که خواست حیوان میل طبیعی و غریزی‏ حیوان است و حیوان در مقابل میل خود قدرت و نیرویی ندارد .

حیوان‏ همینکه میلش به سویی تحریک شد ، خود به خود به آن سو کشیده می‏شود . در حیوان قدرت مقاومت و ایستادگی در مقابل میل درونی خود و همچنین قدرت‏ محاسبه و اندیشه در ترجیح جانب میلها و یا جانب امری که بالفعل میلی به‏ سوی او نیست بلکه صرفا دوراندیشی اقتضا می‏کند ، وجود ندارد اما انسان چنین نیست . انسان قادر است و توانایی دارد که در برابر میلهای درونی خود ایستادگی کند و فرمان آنها را اجرا نکند . این توانایی‏ را انسان به حکم یک نیروی دیگر دارد که از آن به " اراده " تعبیر می‏شود . اراده به نوبه‏ خود تحت فرمان عقل است ، یعنی عقل تشخیص می‏دهد و اراده انجام می‏دهد

یکی از آنچه گذشت روشن شد که انسان از دو جهت ، یک سلسله تواناییها دارد که سایر جاندارها ندارند : یکی از جهت اینکه در انسان یک سلسله میلها و جاذبه‏های معنوی وجود دارد که در سایر جاندارها وجود ندارد . این جاذبه‏ها به انسان امکان می‏دهد که دایره‏ فعالیتش را از حدود مادیات توسعه دهد و تا افق عالی معنویات‏ بکشاند ، ولی سایر جاندارها از زندان مادیات نمی‏توانند خارج شوند

دیگر از آن جهت که به نیروی " عقل " و " اراده " مجهز است ، قادر است در مقابل میلها مقاومت و ایستادگی نماید و خود را از تحت تأثیر نفوذ جبری آنها آزاد نماید و بر همه‏ میلها " حکومت " کند .

انسان‏ می‏تواند همه‏ میلها را تحت فرمان عقل قرار دهد و برای آنها جیره بندی کند و به هیچ میلی بیش از میزان تعیین شده ندهد و به این‏ وسیله آزادی " معنوی " که با ارزش‏ترین نوع آزادی است کسب نماید

این توانایی بزرگ از مختصات انسان است و در هیچ حیوانی وجود ندارد و همین است که انسان را شایسته‏ " تکلیف " کرده است و همین است که به‏ انسان حق " انتخاب " می‏دهد و همین است که انسان را به‏صورت یک موجود واقعا " آزاد " و " انتخابگر " و " صاحب اختیار " در می‏آورد

میلها و جاذبه‏ها نوعی پیوند و کشش است میان انسان و یک کانون خارجی‏ که انسان را به سوی خود می‏کشاند . انسان به هر اندازه که تسلیم میلها بشود ، خود را رها می‏کند و به حالت لختی و سستی و زبونی در می‏آید و سرنوشتش در دست یک نیروی خارجی قرار می‏گیرد که او را به این سو و آن‏ سو می‏کشاند ، ولی نیروی عقل و اراده نیرویی درونی و مظهر شخصیت واقعی‏ انسان است

انسان آنجا که به عقل و اراده متکی می‏شود ، نیروهای خویش را جمع و جور می‏کند و نفوذهای خارجی را قطع می‏نماید و خویشتن را " آزاد " می‏سازد و به صورت " جزیره‏ای مستقل " در می‏آیند . انسان به واسطه‏ عقل و اراده‏ است که " مالک خویشتن " می‏شود و شخصیتش استحکام می‏یابد.

مالکیت نفس و تسلط بر خود و رهایی از نفوذ جاذبه‏ میلها هدف اصلی‏ تربیت اسلامی است . غایت و هدف چنین تربیتی " آزادی معنوی" است.

● خودشناسی

اسلام عنایت خاص دارد که انسان " خود " را بشناسد و جا و موقع‏ خویشتن را در جهان آفرینش تشخیص دهد . این همه تأکید در قرآن در مورد انسان برای این است که انسان خویشتن را آنچنانکه هست بشناسد و مقام و موقع خود را در عالم وجود درک کند و هدف از این شناختن و درک کردن این‏ است که خود را به مقام والایی که شایسته‏ آن است برساند .

قرآن کتاب انسان سازی است ، یک فلسفه‏ نظری نیست که علاقه‏اش تنها به بحث و نظر و چشم انداز باشد ، هر چشم اندازی را که ارائه می‏دهد برای‏ عمل و گام برداشتن است .

قرآن کوشاست که انسان " خود " را کشف کند . این " خود " ، " خود " شناسنامه‏ای نیست ، که اسمت چیست ؟ اسم پدرت چیست و در چه سالی‏ متولد شده‏ای ؟ تابع چه کشوری هستی ؟ از کدام آب و خاکی و با چه کسی‏ زناشویی بر قرار کرده‏ای و چند فرزند داری ؟ آن " خود " همان چیزی است که " روح الهی " نامیده می‏شود و با شناختن آن " خود " ، است که [ انسان ] احساس شرافت و کرامت و تعالی‏ می‏کند و خویشتن را از تن دادن به پستیها برتر می‏شمارد ، به قداست خویش‏ پی می‏برد ، مقدسات اخلاقی و اجتماعی برایش معنی و ارزش پیدا می‏کند .

قرآن از برگزیدگی انسان سخن می‏گوید ، چرا ؟ می‏خواهد بگوید : تویک‏ موجود " تصادفی " نیستی که جریانات کوروکر ، - مثلا اجتماع تصادفی اتمها - تو را به وجود آورده باشد ، تویک موجود انتخاب شده و برگزیده‏ای ، و به همین دلیل رسالت و مسؤولیت داری . بدون‏ شک انسان در جهان خاکی قوی‏ترین و نیرومندترین موجودات است .

اگر زمین و موجودات زمینی را در حکم یک " قریه " فرض کنیم ، انسان کدخدای این‏ قریه است . ولی باید ببینیم که آیا انسان یک کدخدای انتخاب شده و برگزیده است و یا یک کدخدایی که به زور و قلدری خود را تحمیل کرده است‏ ؟ فلسفه‏های مادی ، قدرت حاکمه‏ انسان را صرفا ناشی از زور و قدرت انسان‏ می‏دانند . و مدعی هستند که انسان به علل تصادفی دارای زور و قدرت شده‏ است . بدیهی است که با این فرض ، " رسالت " و " مسؤولیت " برای‏ انسان بی‏معنی است . چه رسالتی و چه مسؤولیتی ؟ از طرف چه کسی و در مقابل چه کسی ؟ اما از نظر قرآن ، انسان یک کدخدای انتخاب شده زمین است و به حکم‏ شایستگی و صلاحیت ، نه صرفا زور و چنگال تنازع ، از طرف ذی صلاحیت‏ترین‏ مقام هستی ، یعنی ذات خداوند ، برگزیده و انتخاب و به تعبیر قرآن " اصطفا " شده است ، و به همین دلیل مانند هر برگزیده دیگر " رسالت " و " مسؤولیت " دارد : رسالت از طرف خدا ، و مسؤولیت در پیشگاه او اعتقاد به اینکه انسان موجودی انتخاب شده است و هدفی از انتخاب در کار است ، نوعی آثار روانی و تربیتی در افراد به وجود می‏آورد ، و اعتقاد به اینکه انسان نتیجه‏ یک سلسله تصادفات بی هدف است ، نوعی دیگر آثار روانی و تربیتی در افراد به وجود می‏آورد ، و اعتقاد به اینکه انسان نتیجه‏ یک سلسله تصادفات بی هدف است ، نوعی دیگر آثار روانی و تربیتی در انسان به وجود می‏آورد

خودشناسی به معنی این است که انسان مقام واقعی خویش را در عالم وجود درک کند ، بداند خاکی محض نیست ، پرتوی از روح الهی‏ در او هست ، بداند که در معرفت می‏تواند بر فرشتگان پیشی بگیرد ، بداند که او آزاد و مختار و مسؤول خویشتن و مسؤول افراد دیگر و مسؤول آباد کردن‏ جهان و بهتر کردن جهان است ( او شما را از زمین بیافرید و عمران آن را از شما خواست ) ( ۱۰ ) ، بداند که او امانتدار الهی است ، بداند که بر حسب تصادف ، برتری نیافته است تا استبداد بورزد و همه چیز را برای‏ شخص خود تصاحب کند و مسؤولیت و تکلیفی برای خویشتن قائل نباشد .

● پرورش استعدادها

تعلیمات اسلامی نشان می‏دهد که این مکتب مقدس الهی به همه‏ ابعاد انسان ، اعم از جسمی و روحی ، مادی و معنوی ، فکری و عاطفی ، فردی و اجتماعی توجه عمیق داشته است و نه تنها جانب هیچ کدام را مهمل نگذاشته‏ است بلکه عنایت خاص به " پرورش " همه‏ اینها روی اصل معینی داشته‏ است . در اینجا به طور اجمال به همه‏ اینها اشاره می‏کنیم .

▪ پرورش جسم

اسلام " تن پروری " به معنی " نفس پروری " و شهوت پرستی را شدیدا محکوم کرده است ، اما پرورش بدن به معنی مراقبت و حفظ سلامت و بهداشت را از واجبات شمرده است و هر نوع عملی را که برای بدن‏ زیانبخش باشد حرام شمرده است .

انسان چون فاقد هرگونه خوی و خصلتی است ، و از طرفی خوی پذیر و خصلت پذیر است ، به وسیله‏ خصلتها و خویهایی که‏ تدریجا پیدا می‏کند یک سلسله " ابعاد ثانوی " علاوه بر ابعاد فطری برای‏ خویش می‏سازد

انسان یگانه موجودی است که قانون خلقت ، قلم ترسیم چهره‏ او را به‏ دست خودش داده است که هر طور که می‏خواهد ترسیم کند ، یعنی بر خلاف‏ اندامهای جسمانی‏اش که کارش در مرحله‏ رحم به پایان رسیده است و بر خلاف خصلتهای روحی و اندامهای روانی حیوانات که آنها نیز در مرحله‏ قبل‏ از تولید پایان گرفته است ، اندامهای روانی انسان - که از آنها به‏ خصلتها و خویها و ملکات اخلاقی تعبیر می‏شود - به مقیاس بسیار وسیعی پس‏ از تولد ساخته می‏شود

این است که هر موجودی ، حتی حیوان ، آن چیزی است که او را ساخته‏اند ، ولی انسان آن چیزی است که بخواهد باشد . و به همین جهت است که هر نوع‏ از انواع حیوانات همان طور که اندام جسمانی همه‏ افرادش شبیه یکدیگر است ، اندامهای روانی و خصلتهای روانی افرادش نیز شبیه یکدیگر است ، تمام افراد گربه یک نوع خصلت دارند و تمام افراد سگ یک نوع دیگر و تمام افراد مورچه یک نوع دیگر ، تفاوتی اگر باشد بسیار اندک است . ولی‏ تفاوت خصلتی و اخلاقی افراد انسان ، بی‏نهایت است . و این است که انسان‏ یگانه موجودی است که خودش باید "خویشتن" را انتخاب کند که چه باشد.

در آثار اسلامی رسیده است که انسانها در قیامت بر طبق خصلتهای اکتسابی‏ روحی ، نه اندام ظاهری جسمانی ، محشور می‏گردند ، یعنی انسانها از نظر اخلاق اکتسابی با هر نوع جانداری که به او شبیه‏تر باشد ، به شکل او و اندام او محشور می‏گردند ، و تنها افرادی به شکل و صورت انسانی محشور می‏گردند که اخلاق و خویهای اکتسابی و ابعاد ثانوی روح آنها متناسب با شأن‏ و کمالاتانسانی باشد و به عبارت دیگر ، اخلاقشان اخلاق انسانی باشد .

انسان به حکم قدرت علمی ، بر طبیعت مسلط می‏گردد و طبیعت را آنچنانکه‏ می‏خواهد منطبق بر نیازهای خویش می‏سازد و به حکم نیروی خودسازی و خودساختگی ، خود را آنچنانکه می‏خواهد می‏سازد و به این وسیله سرنوشت‏ آینده خویش را به دست می‏گیرد

تمام تأسیسات تربیتی ، مکتبهای اخلاقی و تعلیمات دینی و مذهبی برای‏ راهنمایی انسان است که آینده‏ خودش را چگونه بسازد و چگونه شکل بدهد .

راه راست آن راهی است که انسان را به سوی آینده‏ای سعادت بخش می‏رساند ، و راههای کج و انحرافها آنهاست که انسان را به سوی آینده‏ای تباه و شقاوت آلود می‏کشاند . خداوند در قرآن کریم می‏فرماید : " ما راه را به انسان ( این موجود آزاد خودساز ) نمودیم تا او خود چه‏ بخواهد و چه انتخاب کند . ( از دو راه یکی را انتخاب خواهد کرد . ) یا راهی که ما نموده‏ایم و سپاسگزار ما خواهد بود و یا راه دیگر که راه‏ ناسپاسی است " . (۱ ۱ ) از بحثهای گذشته دانستیم که علم و ایمان هر کدام نقشی متفاوت در سازندگی آینده‏ انسان دارند . نقش علم این است که راه ساختن را به‏ انسان ارائه می‏دهد . علم انسان را توانا می‏کند که هرگونه " بخواهد " آینده را همان گونه بسازد . و اما نقش ایمان این است که انسان را به‏ سوی اینکه خود را و آینده را " چگونه " بسازد که برای خویشتن و برای‏ جامعه بهتر باشد می‏کشاند . ایمان مانع آن می‏گردد که انسان آینده را بر محور مادی و فردی بسازد .

علی معروفی

منابع

۲ : تفسیر نمونه، آیة الله مکارم و همکاران، ج ۱۷، ص ۲۱۰، دارالکتب الاسلامیة / معارف و معاریف، سید مصطفی حسینی دشتی، ج ۹، ص ۳۲۲، دانش قم.

استفاده از سخنرانی حضرت ایت الله سبحانی در مورد انسان و قرآن

پاورقی : . ۳ بقره / . ۳۰ . ۴ انعام / . ۱۶۵

پاورقی : . ۵ سوره‏ عصر

. ۶ اعراف / . ۱۷۹

پاورقی : . ۷ قرآن کریم می‏فرماید : " هل جزاء الاحسان‏إلا الاحسان »" ( الرحمن / ۶۰ )

پاورقی : . ۸ مانند ماکس مولر

. ۹جهانی از خود بیگانه

پاورقی : . ۱۰ هو أنشأکم من الارض و استعمرکم فیها »(هود / ۶۱)

پاورقی : . ۱۱ دهر / . ۴

پاورقی : . ۱۲ برای اطلاع بیشتر در این باره رجوع شود به کتاب انسان و سرنوشت ، از همین نویسنده

انسان و تکلیف

پاورقی : . ۳۱ بقرش : . ۲۸۶

پاورقی : . ۱۳ انفال / . ۶۰

پاورقی : . ۱۴ نهج البلاغة ، نامه‏ ۴۵ ، نامه‏ علی ( علیه‏السلام ) به عثمان بن‏ حنیف

معارف قرآن ، مصباح یزدی ، محمد تقی؛

انسان و سنن الهی نویسنده: فاطمه ستوده (قران از دیدگاه امام خمینی-ص۱۰۳،۱۱۳،۱۲۵)


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.