یکشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۳ / 19 January, 2025
مجله ویستا

به سوی تفاوت


به سوی تفاوت

پارادایم نظم و بی نظمی, مسأله دورکیم است سؤال مهمی که در مقاله حاضر, نویسنده تمایل دارد به آن پاسخ گوید, راجع است به اینکه آیا ابتدا پروژه نظم در جوامع مکانیکی تعریف شده و سپس مردمان اراده کرده اند براساس نشانه ها, راه خود را بیابند و به جامعه ارگانیک قدم بگذارند

منظر وی دوپارادایم نظم ارگانیکی و مکانیکی واجد چه ویژگی هایی بوده و آیا با تغییر نسل، دچار تغییر می شوند؟ جمعیت، اخلاق و نوع روابط در هریک از دو نظم دارای چه معانی هستند و آیا از نظر دورکیم، تفکیک ساختی و تقسیم کار اجتماعی، راه حلی است برای بحران های جوامع مکانیکی؟ پاسخ به سؤال فوق، مقصود مقاله حاضر است.

همان طور که ادواردا تیریاکیان می گوید: «درباره امیل دورکیم نظری بدیع و مهیج اظهارکردن، کاری ساده نیست. هرگاه بخواهیم او را به دانشجویی مبتدی معرفی کنیم، احتمالا شوق زیادی در او نخواهیم یافت، چه، از نظر این دانشجو آنچه او نوشته، کهنه و سبک نگارشش سرد و بی روح است».(۱) اگر نوشته های دورکیم برای دانشجویان مبتدی سرد و بی روح باشد، سؤالی که مطرح می شود این است که آیا دورکیم برای غیرجامعه شناسان می تواند جاذبه ای داشته باشد؟!

در قیاس با کلاسیک هایی چون مارکس و وبر و معاصرانی چون هابرماس و گیدنز، دورکیم چهره ناشناخته تری محسوب می شود!

شاید یکی از دلایل اصلی این امر، پایبندی بسیار زیاد او به امر علمی کردن و علمی بودن رشته جامعه شناسی باشد. دورکیم در معنای واقعی کلمه، یک جامعه شناس علمی است. زبان و نوشته های او سرشار از روح علمی بوده و روش های به کار رفته در آثار او در قالب پارادایم نظم، چهره ای تجربه گرایانه و اثبات پذیر به خود می گیرد. مسأله محوری و اساسی که دورکیم درباره آن می اندیشید، از دیدگاه آرون «مناسبات افراد با اجتماع» بود. او درصدد بود تا دریابد «چگونه مجموعه ای از افراد می توانند جامعه را تشکیل دهند؟» (۲)

●دو نوع همبستگی

در پاسخ به این سؤال بنیادی بود که دورکیم دو نوع همبستگی را برای هر جامعه برشمرد. به نظر دورکیم، در هر جامعه ای - در شرایطی که نظم حاکم باشد- می توان دو نوع همبستگی را تشخیص داد:همبستگی خود به خودی یا مکانیکی و همبستگی اندامی یا ارگانیکی. زمانی در یک جامعه همبستگی از نوع مکانیکی آن وجود دارد که افراد آن جامعه همانند یکدیگر بوده، احساسات واحدی داشته و به ارزش های واحدی وابسته باشند. در چنین حالتی آنها معمولا مفهوم مشترکی از تقدس دارند و به این دلیل، انسجام و همبستگی در بین آنها وجود دارد که تمایز اجتماعی در بین آنها به وجود نیامده است. بنابراین پاسخ دورکیم به این سؤال که چرا در جوامع کهن یا صنعتی نشده نظم اجتماعی وجود دارد، این است که در این جوامع، به دلیل شباهت های اساسی همه افراد جامعه به یکدیگر، انسجام اجتماعی، پایدار می ماند.

اما حالت متضاد این همبستگی، در جوامعی رخ می دهد که در آن جوامع، تمایز اجتماعی در بین افراد جامعه وجود دارد. افراد این جوامع با یکدیگر متفاوت بوده و همانند یکدیگر نیستند. در چنین شرایطی تنها همبستگی ارگانیکی می تواند باعث انسجام اجتماعی افراد شود. همبستگی ارگانیکی یا اندامی به این مسأله اشاره دارد که در این جوامع، تمام اجزا و عناصر جامعه برای حیات جامعه کل، ضروری است. به نظر دورکیم پیش شرط لازم برای تحقق همبستگی ارگانیکی، تمایز مشاغل از یکدیگر و متنوع شدن و متعدد شدن فعالیت های اقتصادی و صنعتی است که به دنبال از هم پاشیدگی همبستگی مکانیکی جامعه پدید می آیند.(۳)

●وجدان جمعی

دورکیم علاوه بر این دو مفهوم که ناظر بر دو نوع نظم متفاوت است، به مفهوم دیگری نیز بسیار تاکید داشت؛ به نظر او هر جامعه، دارای یک «وجدان جمعی» است. وجدان جمعی، مجموعه باورها و احساسات مشترک در بین حد وسط اعضای یک جامعه است. اگرچه دورکیم بر این باور بود که وجدان جمعی در احساسات و باورهای حاضر در وجدان های فردی وجود دارد اما همان طور که آرون معتقد است، به لحاظ تحلیلی، وجدان جمعی، قوانین خاص خود را داشته و از وجدان های فردی متمایز است.(۴) به عبارتی دیگر، وجدان جمعی حاصل جمع وجدان های فردی نیست بلکه دارای ویژگی ها و خصایصی است که باعث می شود تا به عنوان یک واقعیت متمایز در نظر گرفته شود. بنابراین دورکیم به دو نوع واقعیت مادی و غیرمادی اعتقاد دارد که وجدان جمعی، نمود واقعیت غیرمادی است.(۵) «در واقع وجدان جمعی از شرایط خاصی که افراد در آن قرار دارند مستقل است؛ افراد می گذرند، ولی وجدان جمعی باقی می ماند. وجدان جمعی در شمال و جنوب، در شهرهای بزرگ و کوچک و در حرفه های متفاوت همواره یکی است... با هر نسل عوض نمی شود بلکه برعکس، پیونددهنده نسل های متمادی به یکدیگر است» .(۶) حال سؤال این است که وجدان جمعی چه بخشی از وجدان افراد را تشکیل می دهد؟

دورکیم در پاسخ، بر این باور است که بسته به نوع جامعه، میزان حضور و قدرت وجدان جمعی تفاوت می کند. در جوامعی که همبستگی افراد بر مبنای همبستگی خود به خودی بوده و افراد جامعه، همانندی ها و شباهت های اساسی با یکدیگر دارند، وجدان جمعی بزرگترین بخش وجدان های فردی را در برمی گیرد. به عبارت دیگر، در این گونه جوامع، بخشی از هستی افراد که تابع وجدان جمعی است، در واقع معادل همه هستی افراد است.(۷) این امر به این دلیل رخ می دهد که در این گونه جوامع، آزادی افراد محدود بوده، اعمال و کردار اعضای جامعه بر مبنای فرامین و دستورات جامعه و گروه شکل می گیرد. در جامعه ای که همه فعالیت ها و رفتارهای افراد در قالب قوانین علمی یا به عبارتی، تحت تأثیر باورهای مشترک و احساسات جمعی رخ می دهد، وجدان جمعی حضوری نیرومند و مؤثر دارد و عامل اساسی انسجام اجتماعی است. نظم اجتماعی در این جامعه پابرجاست چرا که وجدان جمعی در آن نیرومند و قوی است.

برای تشخیص نیرومند یا ضعیف بودن وجدان جمعی در یک جامعه، می توان به شدت کیفرهای اعمال شده علیه افراد خاطی و گناهکار در آن جامعه توجه کرد، چرا که به نظر دوکیم «هرقدر وجدان جمعی قوی تر باشد، خشم(عمومی) برضد جرم، یعنی بر ضد تخطی از فرمان های اجتماعی حادتر است. بنابراین از دیدگاه دورکیم، جرم به معنای تخطی از کردارهایی است که وجدان جمعی، آنها را مشخص و ممنوع ساخته است. بنابراین؛ «مجرم کسی است که در یک جامعه معین، از قواعد مدنی آن جامعه سرپیچی می کند» .(۸)

همان طور که آرون می گوید، تعریف جرم بر این مبنا به نتیجه ای منتهی خواهد شد که حتی مبشر آن هم حاضر به پذیرش آن نخواهد بود،چرا که اگر جرم صرفاً تخطی از قواعد مدنی باشد، در آن صورت می توان هر نوع رفتاری را مجرمانه تلقی کرد. اما دورکیم با تعریف جرم به این صورت، سعی دارد تا هدف از کیفردادن شخص خاطی را نیز بازتعریف کند.

به نظر او کیفر برای این نیست که احتمال کاهش جرم را در پی داشته باشد بلکه نقش کیفر، ارضای وجدان جمعی است «زیرا همین وجدان جمعی با کردار یکی از اعضای جامعه جریحه دار شده است. وجدان جمعی غرامت می طلبد و مجازات گناهکار غرامتی است که به احساسات همگان داده می شود».(۹)

بنابراین از دیدگاه دورکیم، این تبیین از اعمال کیفر از تبیین های عقل گرایانه ای که آن را عامل بازداشتن فرد از انجام تخطی می دانند، قانع کننده تر است. اما اگر این گونه باشد که دورکیم می گوید، در آن صورت ممکن است این شبهه پیش آید که عدالت چیزی نخواهد بود جز خراجی که به پیشداوری های یک جامعه خودکامه و نامعقول پرداخت می شود.(۱۰) از همین روی پارتو بر این باور است اگر چه حقیقت چیزی جز این نیست اما صلاح نیست که دورکیم این جمله را بیان کند ،زیرا در صورتی که همگان از آن مطلع شوند در آن صورت احترام عدالت محفوظ نخواهد ماند.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.