پنجشنبه, ۲۷ دی, ۱۴۰۳ / 16 January, 2025
جرم شناسی فمینیستی
جرم شناسی فمینیستی با وجود مشکلاتی که در زمان پیشرفتش یعنی دهۀ ۱۹۷۰ با آن روبرو بود ، به عنوان نوعی گرایش نطری به عرصۀ ظهور رسید. این ظهوربه لطف نسل پیشگام جرم شناسان فمینیست اتفاق افتاد که اصرار داشتند انحراف زنان ارزش تحقیق دانشگاهی را دارد . البته به همان اندازه، نسل جرم شناسان فمینیست معاصر که شناخت ما از زنان به عنوان قربانی ها، مجرمان و وکلای سیستم تشکیلات قضایی مدیون آنهاست، در این عرصه تاثیر گذار بودند. جرم شناسی فمینیستی اکنون به عنوان مجموعهای از دیدگاههای نظری به رسمیت شناخته شده است. بعد از گذشت ۳۰ سال پس از اولین پژوهشی که در این زمینه صورت گرفت، مطالعات فمینیستی جرم اکنون بیش از همیشه رواج یافته است. از نشانههای تأثیر قدرتمند فمینیسم بر جرمشناسی، ثبت بخش زنان و جرم در انجمن آمریکایی جرم شناسی است و نشریه ای که به صورت اختصاصی توسط این بخش چاپ می شود و به مسئلۀ جنسیت و جرم می پردازد. چنین اتفاقاتی گواهی بر وجود تقاضاهایی است که در زمینه دانش جرم شناسی فمینیستی وجود دارد.
● دیدگاههای فمینیستی و توسعه جرم شناسی فمینیستی:
پیش از بیان مختصر رشد جرمشناسی فمینیستی ابتدا لازم به یادآوری است که فمینیسم دیدگاهی یکدست نیست و دیدگاههای مختلفی تحت عنوان فمینیسم وجود دارد که هر کدام شامل فرضیات گوناگونی دربارۀ منبع نابرابری جنسیتی و ستم بر زنان هستند. تئوریهای فمینیستی به طور سنتی به ۵ دیدگاه اصلی تقسیم می شوند:
۱) لیبرال فمینیستها که اجتماعی شدن نقش جنسیتی را به عنوان اولین منشأ ستم بر زنان میدانند. به عبارت دیگر نقشهای اجتماعی مردان ( به عنوان مثال رقابتی و پرخاشگر بودن) نسبت به نقشهای اجتماعی زنان (مراقبتی و منفعل بودن) بیشتر حاصل وضعیت و قدرت اجتماعی هستند. در نتیجه فمینیستهای لیبرال بر برابری اجتماعی، قانونی، سیاسی و اقتصادی بین زنان و مردان تأکید مینمایند. در جرم شناسی، لیبرال فمینیستها جرایم زنان را نتیجه اجتماعی شدن نقش جنسیتی می دانند و دلیل ارتکاب جرمِ کمتر در زنان نسبت به مردان ، نوع اجتماعی کردن آنهاست که برای زنان فرصتهای کمتری برای ارتکاب عمل انحرافی فراهم می کند.
۲) رادیکال فمینیستها که نظام مردسالاری یا سلطه مردان را ریشۀ ستم بر زنان معرفی می نمایند. به عبارت دیگر زنان تبعیض را به دلیل روابط و کنش متقابل اجتماعی که توسط امتیاز و قدرت مردان شکل گرفته ، تجربه میکنند. در جرم شناسی اغلب بر مظاهر و نمودهای مردسالاری در جرایم علیه زنان تأکید میشود مانند خشونت های خانگی، تجاوز، آزار جنسی و هرزه نگاری .
۳) مارکسیست فمینیستها هستند که ستم بر زنان را به پایگاه طبقاتی فرودست آنها در جوامع سرمایه داری نسبت میدهند . به بیان دیگر شیوه تولید سرمایه داری روابط جنسیت و طبقه را شکل می دهد که در نهایت به زیان زنان است زیرا زنان در طبقه کارگر قرار می گیرند نه در طبقه حاکم. در جرم شناسی نیز مارکسیست فمینیستها استدلال می کنند که پایگاههای طبقاتی فرودست زنان ممکن است آنها را وادار کند برای حمایت اقتصادی از خودشان مرتکب جرم شوند.
۴) سوسیالیست فمینیستها هستند که دیدگاههای رادیکالی و مارکسیستی را ترکیب می کنند تا نتیجه بگیرند ستم بر زنان نتیجۀ لاینفک نابرابریهای مبتنی بر طبقه و مردسالاری است. به عبارت دیگر طبقه و جنسیت با یکدیگر جامعه را میسازند و سوسیال فمینیستها به دنبال بررسی شیوههایی هستند که در آن روابط جنسیتی بوسیله طبقه و برعکس شکل می گیرند. در جرم شناسی، فمینیستهای سوسیالیست علل جرم را در متن کنش متقابل نظامهای قدرت مبتنی بر طبقه و جنسیت بررسی می کنند.
۵) فمینیسم پست مدرن است که از سایر دیدگاههای فمینیستی با مورد سوال قراردادن وجود هرگونه واقعیت که ستم بر زنان را نیز شامل می شود، مجزا می گردد. به عبارت دیگرفمینیستهای پست مدرن مقولات ثابت و مفاهیم عام را به نفع حقایق متکثر رد می کنند و همین طور تاثیرات گفتمان و بازنمایی نمادین را بر ادعاهای مربوط به دانش بررسی می نمایند. در جرم شناسی، فمینیستهای پست مدرن تفسیر اجتماعی مفاهیمی چون جرم، عدالت و انحراف را مورد سوال قرار می دهند و حقایق پذیرفته شده جرمشناسی را به چالش می کشند.
اگر چه این ۵ دیدگاه معمولاً به عنوان دیدگاههای فمینیستی شناخته میشوند، اما دیدگاههای دیگری نیز در تئوری فمینیستی وجود دارند که به همین اندازه مهم هستند، مانند فمینیستهای سیاه که بر تجربه زنان سیاه پوست و رنگین پوست متمرکز شدند و ستم بر زنان را برحسب مشکلات مبتنی بر نژاد و جنسیت به طور همزمان میبینند. در جرمشناسی، این فمینیستها به مسالۀ رفتار تبعیض آمیز با زنان غیر سفیدپوست در سیستم قضایی کیفری توجه دارند. به عنوان مثال در توصیه ها و دستورات قضایی در دادرسی های مربوط به تجاوز، فرض پاکدامن بودن زنان سیاه پوست کنارگذاشته می شود.
فمینیستهای همجنس خواه نیز ستم بر زنان را به دگرجنس خواهی و کنترل مردان بر فضای اجتماعی زنان مرتبط میدانند. آنها با اخذ دیدگاه بدبینانۀ رادیکال فمینیستها در مورد مردان ، این ستم را نتیجه منطقی این کنترل میدانند، در حالیکه فمینیسم جهان سوم ستم بر زنان را تابع استثمار اقتصادی زنان در کشورهای جهان سوم تلقی می نماید. نمونه های دو دیدگاه اخیر به اندازه دیگر دیدگاهها در جرم شناسی رایج نیست اما به نظر میرسد این وضعیت در حال تغییر است. برای مثال دهه اخیر شاهد افزایش تحقیقات مربوط به خشونت خانگی بوده که تجارت زنان همجنس گرا ، مهاجر و مسلمان مورد بررسی قرار گرفته است.
● ظهورجرم شناسی فمینیستی
اکنون می توان با ارائه یک نمای کلی از دیدگاههای فمینیستی ظهور جرمشناسی فمینیستی را دنبال کرد. به طور تاریخی جنبش فمینیستی به سه دوره یا سه موج تقسیم میشود: موج اول فمینیسم در آمریکا با پیدایش جنبشهای طرفدار الغای بردگی و حق رأی زنان شروع شد، جرم شناسی در این مقطع هنوز در حال رشد بود، همان گونه که محققانی مانند لومبروزو و دورکیم در اروپا و کلر در امریکا شروع به نظریه پردازی درباره جرم و انحراف کرده بودند. تقریبا ۱۰۰ سال بعد جنبشهای آزادی زنان و حقوق مدنی در دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ مشخصۀ موج دوم جنبش فمینیستی شدند. در این دوره است که فمینیسم وارد جرم شناسی میشود. به لحاظ نظری، جرم شناسی فمینیستی به دلیل وجود متخصصان فمینیست (اصولا لیبرال) که به حذف جنسیت از تحلیلهای جرم شناختی می پرداختند، پا به عرصه گذاشت. حذف و غفلت جرم شناسان در حالی صورت می گرفت که به شکل آشکار و غیر قابل انکاری، جنسیت یکی از عوامل پیش بینی کننده ارتکاب جرم، دستگیری و نتیجۀ قضاوت بود. محققان فمینیست از شکست جریان اصلی جرمشناسی در شناخت مسآله نابرابری جنسیتی ناخشنود و به همان اندازه از نارسایی جرم شناسی رادیکال و انتقادی ناراضی بودند ، چرا که آنها توجه کافی به رابطه بین نابرابری و جرم خارج از زمینه محدود نابرابریهای اقتصادی که شامل جنسیت و نژاد میشود نمیکردند. فمینیستهای رنگین پوست، همجنس خواه و فمینیستهایی از دیگر گروههای به حاشیه رانده شده، هژمونی تجارب سفید پوستان ناهمجنس خواه طبقۀ متوسط را که هدف جریان غالب موج دوم فمینیسم در آن زمان بودند، محکوم کردند . در همین متن، جرم شناسی فمینیستی ظهور کرد و ادعاهای ذات گرایان و تقلیل گرایان به زودی جنبش گسترده تر فمینیستی را به اندازه جرم شناسی فمینیستی به ستوه آورد.
نهایتاً اینکه موج دوم فمینیسم در طول دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ جای خود را به موج سوم داد. یک ویژگی روشن فمینیسم موج سوم تمرکز بر تکثر و اعتقاد به وجود جنسیتها، نژادها وتمایلات جنسی گوناگون است. با چنین اندیشه و با انعکاس انتقادهایی که پیشتر صورت گرفته بود، بسیاری از فمینیستهای موج سوم نارضایتی خود را از پرداختن ناکافی به نژاد، طبقه، تمایل جنسی و دیگر موقعیتهای نابرابر در جریان غالب دانش فمینیستی نشان دادند. این خط سیر به ما اجازه می دهد درک بیشتری از رشد اندیشه های فمینیستی در جرم شناسی داشته باشیم.
امین بزرگیان
http://aminbozorgian.blogfa.com/
ترجمه و تلخیص: سونیا غفاری
آماندا برگس پراکتر
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست