یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

بازیگرانی که بار روایی داستان را به دوش می کشند


بازیگرانی که بار روایی داستان را به دوش می کشند

نگاهی به نمایش رستم و سهراب نوشته سمیرا سینایی و ریتا سبستنی و کارگردانی سمیرا سینایی

توجه به ادبیات کهن ایران و ارتباط تنگانگ آن با ادبیات نمایشی ایران از دیر بازوجود داشته است. اگر چه که این توجه تنها شامل ایران نشده و شاهنامه و داستان های پر شور آن مدت هاست از مرزهای ایران فراتر رفته و تئاتر همه دنیا را متوجه خود ساخته است. در این میان داستان رستم و سهراب " از شهرت و موفقیت بیشتری نسبت به دیگر داستان های شاهنامه بر خوردار است. چنان چه پیش این اپرای عروسکی رستم و سهراب به کارگردانی" بهروز غریب پور" و نمایش رستم و سهراب اثر " رسول نجفیان " مرزهای ایران را پشت سر گذاشته و به نقاط بسیاری از دنیا سفر کرده و با استقبال چشم گیرکشورهای گوناگون روبرو شدند و این نیست مگر به دلیل قابلیت های مثال زدنی این داستان که در طول سالها‌ی طولانی گرد کهنگی بر آن ننشسته و کارگردانی هوشیار و خردمند می تواند با نگاهی جدید و نوگرایانه این نمایش را روی صحنه ببرد.

سمیرا سینایی و دوست و همکار مجارستانی‌ا‌ش ریتا سبستنی نیز این بار با نگاهی تازه این داستان پر شور شاهنامه را به روی صحنه برده اند.نگاهی کاملا نوگرایانه یا همان مدرنیسم. زیرا می‌دانیم "نوگرایی" که از آن به نام‌های تجدد یا مدرنیسم نیز یاد می شود، به معنی گرایش فکری و رفتاری به پدیده‌های فرهنگی نو و پیشرفته‌تر و کنار گذاردن برخی از سنت‌های قدیمی است. نوگرایی فرایند گسترش خردگرایی در جامعه و تحقق آن در بستر مدرنیته است. نوگرایی یا مدرنیسم ، گستره ای از جنبش های فرهنگی که ریشه در تغییرات جامعه غربی در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم دارد ، را توصیف می کند. این واژه مجموعه ای از جنبش های هنری ، معماری ، موسیقی ، ادبیات و هنرهای کاربردی را که در این دوره زمانی رخ داده اند ، در بر دارد. این همان موضعی است که سبب می شود اثر جدید سینایی را با این واژه منطبق کند. چرا که وی در این اثر از تمامی امکانات اعم از ادبیات و نمایش و موسیقی به شکلی نوین و کاملا منطبق بر اصول مدرنیسم بهره جسته و علاوه بر استفاده از سازهایی متفاوت با سازهای معمول و همیشگی وبهره گیری از وسایل جدید موسیقیایی بر صحنه نمایش ، بزرگترین سنت شکنی خود را انجام داده و تمامی داستان را از ابتدا تا انتها به واسطه زن روایت می کند.

در این اثر بیشترین بار روایی داستان را حرکت های بازیگران عهده دار هستند. مولف با بهره گیری از شیوه آشنای نقالی - آن هم با دوزبان فارسی و مجارستانی – بار داستان را به دوش حرکات بازیگران انداخته است. در ابتدایی ترین لحظه نمایش یکی از بازیگران به سمت طنابی می رود که همانند طناب های قدیمی ویژه آویزان کردن لباس های خیس شسته شده به گوشه صحنه آویزان بوده و پرده ای را بر روی آن پهن می کند تا علاوه بر پر کردن سمت راست صحنه با دکوری تصویری ، در جای جای نمایش به واسطه نمایش تصویری از نقاشی ها ی مینیاتور گونه گیزلا سینایی (مادرش ) به فضا سازی صحنه کمک کند. اما این پرده که در حقیقت مدرن شده همان پرده های قدیم نقالی ایرانی است درطول نمایش ، به فراموشی سپرده شده و هرگز بازیگر- نقال ویا راوی ای - به آن نزدیک نشده و بهره ای از آن نمی برد ، حال آن که پهن شدن توسط بازیگر در ابتدای نمایش این انتظار را در مخاطب ایجاد می کند که تا پایان نمایش نیز ارتباطی با آن توسط بازیگران بر قرار شود اما به فراموشی سپرده شدن آن توسط گروه اجرایی پرسشی بی پاسخ را در ابتدای نمایش برای مخاطب ایجاد می کند که اگر چه به خودی خود این تصاویر زیبا بوده و به فضاسازی نمایش کمک می کند- به ویژه در پایان - اما عدم ارتباط های بعدی با آن این پرسش را پر رنگ تر می کند. به هر حال نمایش با ستایش پرودگارتوسط راوی و سپس حرکات بازیگران آغاز می شود. مولف که کاملا وفادار به شاهنامه و با ترتیب درست زمانی اتفاقات داستان خود را روایت می کند در ابتدا تصویری از جنگ رستم و سهراب را نشان داده و می گوید که قصد بیان این داستان را دارد.

نمایش با بلند شدن و کوبیدن پاها بر زمین چون میدان جنگ به شکلی هماهنگ و به کمک ضرب ساز آغاز می‌شود. تا از همان ابتدا قرارداد مولف ، مبنی بر نشانه‌های تصویری با مخاطب گذاشته شود. مولف داستان خود را با کمک تصویر این گونه بیا ن می کند که رستم برای شکار به نزدیکی‌های مرز توران می‌رود، پس از شکار به خواب می‌رود. رخش که رها در مرغزار مشغول چرا بوده توسط چند سوار ترک گرفتار می‌شود. رستم پس از بیداری از رخش اثری جز رد پای او نمی‌بیند. درپی رد پا به سمنگان می رسد. خبر رسیدن رستم به سمنگان سبب می‌شود بزرگان و ناموران شهر به استقبال او بیایند. رستم آنان را تهدید می‌کند چنانچه رخش را به او بازنگردانند، سر بسیاری را از تن جدا خواهد کرد. شاه سمنگان از او دعوت می‌کند شبی را در بارگاه او بگذراند تا صبح رخش را برای او پیدا کنند. رستم با خشنودی می پذیرد. اما شب هنگام، دختر زیبا روی شاه سمنگان، تهمینه به سراغ اوآمده و عشق خود را به وی ابراز کرده و می گوید که اگررستم هم خواهان اوست ، به ازدواج او در خواهد آمد.

این داستانی است که کارگردان با کمک تصویر سازی های مبتنی بر اصول استتیک یا زیبایی شناسی مدرن به مخاطب ارائه می دهد. بازیگران به واسطه بازی در بازی و تعویض نقش ها ، تهمینه را با شنلی ارغوانی و نیم تاجی بر سر به نزد رستم آورده و در حین نقل راوی ، تهمینه نیز با زبان حرکت ، داستان را تصویر سازی می کند.

در ادامه داستان ازدواج رستم و تهمینه و حجله عشقی که چهار زن با تصویر سازی‌هایی خود نشان می‌دهند را می‌بینیم . پس از آن زنان، هدیه آسمانی را به تصویر کشیده ونشان رستم - مهره ای به عنوان یادگاری- را به تهمینه می‌دهند. داستان به پیش رفته و در طول نمایش به شکلی زیبایی شناسانه با استفاده از حرکات فرم داستان به پیش می‌رود. این که سهراب در پنج سالگی سوار بر اسب ، هم چون جنگجویی کهنه کار می‌تازد و چوگان را نشان دهد تا آن که سهراب، جوانی تنومند نسبت به همسالان خود شده و نشان پدر خود را از مادر می پرسد. مادر حقیقت را به او می گوید و مهره نشان پدر را بر بازوی او می بندد و به او هشدار می دهد که افراسیاب دشمن رستم از این راز نباید آگاه شود. سهراب که آوازه پدر خود را می شنود، تصمیم می گیرد که ابتدا به ایران حمله کند و پدرش را به جای کاووس شاه برتخت بنشاند و پس از آن به توران برود و افراسیاب را سرنگون سازد.از این پس است که موسیقی و حرکات فرم هماهنگ زنان به اوج نزدیک شده و نبرد رستم و سهراب را به شکلی زیبا و نمادین نشان میدهند.

دو زن از دو طرف دست در دست هم انداخته و با هم می چرخند و می چرخند و دو بازیگر دیگر به نشانه دو لشگر هریک را به طرف خود می کشند تا رستم به زمین می افتد و سهراب را فریب می‌دهد. در این جاست که با زهم عنصر تصویر ، اصرار سهراب را بر نجنگیدن و آشتی کردن نشان می دهد. سهراب دست دراز کرده و با رستم دست می‌دهد اما رستم ناگهان دست او را کشیده و او را بر زمین می زند تا دوباره جنگ سختی در گرفته و ناگهان سهراب در میان حلقه تنگی قرار گرفته و چوب گذشت خود را می خورد. او بر زمین افتاده و سپس با تعویض دوباره نقش و تبدیل رستم به تهمینه و عزاداری مادر بر بالین فرزند جوان ، پرده نمایش به آرامی تعویض شده و اناری خون چکان را به نشانه ای از سهراب جوان در خون غلتیده به نمایش می گذارد. تصویری که اگر چه به زیبایی ، پایانی استعاری را برای مرگ سهراب و داستان پدر و پسر به نمایش می گذارد اما عدم ارتباط بازیگران با آن و حتی نگاه نکردن به آن در صحنه پایانی توسط تهمینه و بی ارتباطی طراحی صحنه با فضای نمایش ، بی دقتی مولفان اثر را یا دآور شده و حسرت بزرگی را برای تماشاگران نمایش به ارمغان گذاشته است.

حسرت از بی دقتی های کوچک برای نمایشی قدر تمند که زبان تصویر و حرکات فرم ( و نه لال بازی ) را بیش از هرچیز شناخته و داستانی تا این اندازه قدیمی را با زبانی نو و امروزی و نگاهی ساختار شکنانه ( حضور تنها چها ر زن بر صحنه ) بر صحنه برده است. به ویژه این که بدن و بیان قدرتمند بازیگران بر صحنه به عنوان تنها ابزار آنان ، و ارائه صحیح حرکات فرم و ریتم مناسب و سریع نمایش ، حکایت از مولفانی آگاه و هوشیار دارد که بی‌دقتی‌های کوچکشان باعث تضعیف اثر قدرتمندشان شده است.

صبا رادمان