جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

تصوّف و تأثیر آن در موسیقی


تصوّف و تأثیر آن در موسیقی

تصوف راهی است از برای دسترسی به آن سكوت و آرامش كه در مركز هستی همگان نهفته است, سكوتی كه زیباترین همهٔ موسیقی هاست, و آرامشی كه منشأ هر گونه فعالیت و تحرك معنی دار است, و خود سرچشمه حیات و مبدأ هستی آدمی است

موسیقی سنتی ایرانی مانند هر هنر دیگر معنوی، از سكوت بر می‌خیزد و آرامش و صلح آن حقیقت سرمدی را كه جاویدان و مافوق هر گونه تعیّن و تشخص است، در قالب اصوات كه متعلق به عالم صورت و مظاهر است، متجلی می‌سازد. این سكوت و آرامش همانا مهرعالم معنی بر چهرهٔ عالم صورت است. ریشه هر صوت و صدای موزون در اعماق این عالم وسیع سكوت كه مافوق هر نوع صدا، و خود اصل هر گونه نداست، روییده، و از نیروی حیات بخش آن، هستی خود را دریافت می‌دارد. انسان خود بین دو سكوت كه برای او جنبه مبهم و ناشناخته دارد،‌ قرار گرفته است، یكی دوران قبل از ولادت و دیگری مرحلهٔ پس از مرگ. بین این دو مرحله، حیات آدمی همانند لحظه‌ای است كه چون ندایی ناگهانی، این سكوت بی نهایت را برای اندك مدتی می‌شكند و سپس خود، به آن سكوت ملحق می‌شود. لكن اگر با تعمق بیشتر به این واقعیت بنگریم به این نكته پی می‌بریم كه آنچه به نظر انسان نیستی آید، یعنی مرحله ماورای حیات این عالم، هستی محض است،‌ و آنچه ظاهراً هستی است، یعنی ایام زودگذر زندگانی در این عالم ماده، سایه و ظلّی از آن هستی متعالی بیش نیست. زندگانی انسان نیز سر و صدایی بیش نیست در مقابل آن سكوت ابدی كه در واقع عمیق‌ترین موسیقی‌هاست، و این حیات فقط هنگامی دارای معنی می‌شود كه به آن سكوت بپیوندد و سر و صدای عالم برون را به نغمه دل انگیز عالم درون مبدل سازد.

تصوف راهی است از برای دسترسی به آن سكوت و آرامش كه در مركز هستی همگان نهفته است، سكوتی كه زیباترین همهٔ موسیقی‌هاست، و آرامشی كه منشأ هر گونه فعالیت و تحرك معنی‌دار است،‌و خود سرچشمه حیات و مبدأ هستی آدمی است. تصوف ودیعه‌ای است الهی كه از جنبهٔ رحمت او سرچشمه گرفته و در درون وحی آسمانی قرار داده شده، و كلید گشودن سرّ هستی انسان را به خود انسان بخشیده، و امكان دست یافتن انسان را به آن گنجی كه در درون وجودش نهفته است، و او از آن غافل است، امكان پذیر می‌سازد. تصوف به انسان، وسیله خودشناسی و بالنتیجه خداشناسی را عرضه می‌دارد. به كمك رسوم و قواعد سیر و سلوك، انسان می‌تواند درك كند كه كیست، بمیرد از آنچه هست به صورت واهی، تا زنده شود و آگاهی یابد به آنچه هست به معنای واقعی. تصوف می تواند انسان را به آرامش و سكوتی كه در مركز وجود او نهفته و دسترسی به آن در همه جا و در هر دوره‌ای از زمان میسر است، برساند و او را از طوفان حوادث خطیر این زندگی و سر و صدای عالم ظاهر نجات بخشد، بدون این كه انسان مجبور شود این عالم را ظاهراً ترك گوید. بلكه در تصوف، نجات انسان از طریق تحولی است كه در او در همین منشأه و در قالب زندگی عادی او پدید آید تا او در نتیجه بتواند موسیقی درونی همه كائنات را بشنود، و مافوق سر و صدای روزانه زندگی موسیقی، سكوت ابدیت را استماع كند.

از برای حقایق خود، تصوف از هرگونه وسیله مشروع می‌تواند استفاده كند و كرده است، از بافندگی گرفته تا تیراندازی، از معماری تا موسیقی، از شعر تا منطق و حكمت الهی. اگر چه هدف تصوف، سوق دادن آدمی از عالم صورت به عالم معنا است، از آنجا كه انسان در عالم صورت زیست می‌كند، و از تجرد از این عالم در مرحلهٔ اول سیر و سلوك بی بهره است، با توسل به همین عالم صور است كه تصوف، انسان را متوجه عالم معنی می‌سازد.

صورت، حاجب عالم معناست، ولی در عین حال رمز آن عالم است و نردبانی از برای وصال به آن، چنان كه اوحدی كرمانی می‌فرماید:

زان مــی‌نگرم به چشم سر در صورت

زیرا كه ز معنی است اثر در صورت

این عالم صورت است و ما در صوریم

معنی نـــتوان دید مگر در صورت

برای گروهی معدود، تجرد از طریق تعالیم صرفاً نظری عرفای امكان پذیر است، ولی برای اكثر كسانی كه دارای استعداد معنوی هستند، فقط از طریق صورت است كه می‌توان به معنی دست یافت، صورتی كه توسط هنر سنتی و دینی آن چنان صیقل یافته و لطیف گردیده است كه كدورت كثرت از آن زدوده شده و مانند آیینه‌ای جلوه‌گر جمال عالم قدس است. این صورت می‌تواند شكلی هندسی در معماری، یا طراحی در نقاشی و خطاطی، یا آهنگی در موسیقی باشد و به همین جهت، تصوف از تمام این امكانات استفاده كرده، اثر عمیق خود را تقریباً در تمام شئون هنر اسلامی به جای نهاده است.

اما موسیقی در بین هنرهای سنتی مقامی خاص دارد. از آنجا كه از همه هنرها كم‌تر با اشكال و صور ماده سروكار داشته و بیشتر با عالم موجودات همبستگی دارد. بیهوده نیست كه هندوان اولین هنری را كه از آسمان برای بشر فرستاده شد، موسیقی می‌دانند، و عرفای اسلامی موسیقی را بهترین وسیله اظهار لطیف‌ترین اسرار الهی می‌دانند چنان كه مولانا می‌فرماید:

مطرب آغازید نزد ترك مست

در حجاب نغمه اسرار الست

روح آدمی از عالم قدس سرچشمه گرفته و توسط طلسمی كه سر آن فقط بر حق تعالی مكشوف است، با بدن خاكی پیوند یافته و از این پیوند، حیات آدمی در این عالم زیرین تحقق یافته است. لكن روح را همواره یادی از مأوای اصلی و وطن اولیه خود باقی است و تمام كوشش‌های انسان از برای نیل به كمال، حتی اگر آن را به عالم مادیات محدود سازند از این تذكر سرچشمه گیرد. در عالم قدس، روح مستمع دائمی موسیقی جاویدان این عالم بوده و از هماهنگی و وزن آن بهره یافته و در آن شركت داشته است. در این زندان تن، روح را به تن پیوند می‌دهد از این راه شكسته می‌شود و حتی برای لحظه‌ای چند هم شده،‌مرغ روح آدمی است،‌ به پرواز درآید و از وجد و سروری كه ذاتی این عالم است بهره‌مند شود. به قول سعدالدین حمویه:

دل وقت سماع به سوی دلدار برد

جان را به سراپرده اسرار برد

این زمزمه مركبی است مر روح ترا

بردارد و خوش به عالم یار برد

مرد كامل را البته احتیاج به هیچ نوع مركب نیست، زیرا كه او خوب قدرت طیران دارد لكن تا انسان به آن مرحله رسد، موسیقی معنوی مانند موسیقی سنتی ایران یكی از قوی‌ترین طرق بیداری انسان مستعد از خواب غفلت است، و مركبی است مطمئن كه می‌تواند انسان را از حضیض جهان پررنج و الم مادی به اوج عالم پهناور معنی كه در آن هر گونه درد و رنج به شادی و وجد مبدل شود، برساند. تصوف، موسیقی ایرانی قدیم را مانند بسیاری از دیگر قالب‌های هنری برگزید، و آن را پرداخت و تحول بخشید تا این كه به صورت مركبی كه مورد توجه آن بود، درآمد. بنابراین از جهت اثری كه این موسیقی در روح انسان دارد، مهم نیست كه آغاز آن از كجاست، آیا اصل آن باربدی است یا از دوران هخامنشی است،‌ آنچه مهم است این است كه این موسیقی امكان و استعداد این را داشت كه تحت تأثیر تصوف قرار گیرد و به نحوی تغییر و تحول یابد كه در آن، یك درون نگری و معنویت به وجود آید تا بتواند شنونده‌ای را كه روحش مواج و مستعد صعود است،‌ به وصال یار نائل سازد و لحظه‌ای انسان را از از محدودیت خود و عالم مادی كه او را احاطه كرده است، برهاند.

رابطهٔ موسیقی سنتی ایران و تصوف، امری اتفاقی و فقط تاریخی نیست، بلكه حقیقتی است عمیق كه در نحوهٔ اثر گذاشتن این موسیقی در روح شنونده دخالت فراوان دارد. جهت درك این مطلب باید به ناچار به سه مرحلهٔ اصلی سیر و سلوك اشاره كرد. اگر چه نحوهٔ بیان مراحل وصال به حق در تصوف متفاوت است، می‌توان آن را در سه مرحلهٔ اساسی خلاصه كرد. مرحلهٔ اول،‌ قبض است كه در آن، باید جنبه‌ای از نفس انسان بمیرد و این مرحله با زهد و تقوی و جنبهٔ تجلی عدالت و جلال الهی توأم است. مرحلهٔ دوم،‌ بسط است كه در آن، جنبه دیگری از نفس انسان انبساط یافته، وجود انسان از حدود خود گذشته همه عالم را در بر می‌گیرد تا به قول سعدی گوید:«به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست».و این مرحله با سرور و شادی توأم است، و مظهر صفات جمال و رحمت الهی است. مرحله سوم، وصال به حق از طریق نیل به مقام فنا و بقا است كه در این مرحله، عارف از تمام احوال و مقامات دیگر گذشته به مشاهده چهرهٔ یار نائل می‌آید و درك می‌كند به عیان كه (به قول هاتف):

كه یكی هست و هیچ نیست جز او

وحده لا اله الا هو

موسیقی را با دو مرحلهٔ نهایی سر و كار است نه با مرحله اولی. به همین علت در اسلام در حالی كه در شرع، شنیدن موسیقی مگر به صورت تلاوت آیات قرآنی كه بالاترین و خالص‌ترین نغمات موسیقی است،‌ جایز نیست، از آنجا كه قلمرو احكام شرعی با امر و نهی دینی و عدالت الهی سروكار دارد، در تصوف كه به سیر و سلوك مربوط است، موسیقی جایز بوده، و در بعضی طرق مانند طریقهٔ مولویه و چشتیه اهمیت فراوانی داشته و دارد. عمق معنوی موسیقی ایرانی در زمان حاضر خلاف آیین اسلام نیست، چنان كه برخی ظاهربینان اندیشند، بلكه به علت تعالیم اسلامی است كه موسیقی را از جنبهٔ ظاهری حیات منقطع ساخت، و آن را به سوی عالم معنی متوجه كرد. به همین جهت، در حالی كه موسیقی غربی در دو قرن اخیر یك نوع كوششی است برای رسیدن به مرحلهٔ دوم از سه مرحلهٔ بالا بدون گذشتن از مرحلهٔ اول كه زهد و تقوی و تجرد از دنیاست، و به همین جهت به نفس انبساطی می‌بخشد كه همیشه با اثر معنوی توأم نیست،‌ موسیقی سنتی ایرانی و نیز سایر كشورهای اسلامی مخصوصاْ موسیقی شمال هند كه بیشتر توسط متصوفه ساخته و نواخته شده و بزرگ‌ترین اساتید آن تا به امروز مانند رضاقلی خان و علاء الدین خان و بسم الله خان اكثراْ از مسلمانانند، مبتنی بر مرحلهٔ اول یعنی زهد و تقوی و تجرد منتج از آن است. عمق این موسیقی كه انسان را از این جهان مادی كنده و ریشهٔ شجرهٔ وجود او را در عالم معنی می‌تند، به این علت است كه آنان كه این موسیقی را ساخته و پرداخته‌اند، خود به مرحلهٔ تجرد رسیده و دارای حال به معنی واقعی عرفانی آن بوده‌اند.

صوفیان از این امر آگاهی كامل داشتند، و سماع و موسیقی را فقط از برای‌ آنان كه از مرحله اول، تكامل نفسانی كه همان غلبه بر شهوت حیوانی است،‌ گذشته باشد،‌ جایز می‌شمردند. غزالی در كتاب كیمیای سعادت خود در باب «در اباحهٔ و بیان آنچه از روی حلالست و آنچه حرام» می‌فرماید:

بدانكه ایزد تعالی را سرّیست در دل آدمی، كه در وی هم چنان پوشیده است كه آتش در آهن، و چنان كه بزخم سنگ بر آهن سر آتش آشكار گردد و بصحرا افتد، هم چنین سماع آواز خوش و موزون آن گوهر آدمی را بجنباند و در وی چیزی پدید آرد بی آنكه آدمی را در آن اختیاری باشد و سبب آن مناسبتی است كه گوهر دل آدمی را با عالم علوی كه عالم ارواح گویند هست. و عالم علوی عالم حسن و جمال است، و اصل حسن و جمال تناسب كه در این عالم محسوس است، همه ثمرهٔ جمال و حسن آن عالم است: پس آواز خوش موزون متناسب هم شبهتی دارد از عجایب آن عالم، بدان سبب آگاهی در دل پیدا آید و حركت و شوقی پدید آید، كه باشد كه آدمی خود نداند كه آن چیست،‌ و این در دلی بود كه ساده بود،‌ و از عشقی و شوقی كه بدان را برد خالی باشد اما چون خالی نباشد و چیزی مشغول بود، آن در حركت آید و چون آتشی كه دم در وی دهند افروخته‌تر گردد و هر كه را دوستی خدای تعالی بر دل غالب باشد سماع وی را مهم بود،‌ كه آتش تیزتر گردد، و هر كه را در دل دوستی باطل بود، سماع زهر قاتل وی بود و بر وی حرام بود.

صوفیه همواره اجازه شركت در سماع را فقط با توجه به وضع روحی افراد جایز دانسته، كسانی را كه از ورطهٔ عالم مادی و كشش آن رهایی یافته‌اند، شایستهٔ استفادهٔ از آن می‌دانند. سعدی گوید:

نـگویم سماع ای برادر كه چیست

مگر در مستمع را بدانم كه كیست

گــر از بــرج معــنی پرد طیر او

فـــرشــته فرو ماند از سـیر او

و گر مرد سهو است و بازی و لاغ

قویتر شود دیوش اندر دمــــاغ

پریــشان شـــود گــل بـباد سحر

نه هیزم كه نشكافدش خـــوبـتر

جهان بر سماع است و مستی و شور

و لیكن چند بیند در آیینه كــور

نویسنده: سید حسین نصر

منبع: جاودان خرد

پاورقی‌ها :

۱- چاپ شده در:

۱. مجله تلاش، شماره ۲۶، دی- بهمن ۱۳۴۹ ، صص ۸۱-۸۴ و

۲. مجله معارف اسلامی، شماره ۱۲»، فروردین ۱۳۵۰، صص ۸-۱۲


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.