سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

وفاداری به تاریخ


وفاداری به تاریخ

نگاهی به سریال کلاه پهلوی به مناسبت پخش قسمت آخر

سریال کلاه پهلوی، سرانجام پس از حدود یک‌سال ونیم پخش هفتگی به پایان رسید؛ سریالی که در زمان پخش، واکنش‌های متعددی را برانگیخت؛ چه آنها که به مقابله و مخالفت با آن پرداختند و حتی برای پاسخگویی به آن مستند و فیلم تهیه کردند و از شبکه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور پخش کردند؛ چه آنها که به نوع گریم و پوشش بازیگران آن یا طولانی‌شدن زمان تولید ایراد گرفتند و چه آنها که برعکس در دفاعی تمام قد از سریال، آن را مانیفستی اساسی در خصوص تاریخ معاصر ایران دانستند و از تریبون‌های مختلف در ستایش آن سخن راندند.

حالا سریال با همه واکنش‌ها و ذم و مدح‌ها تمام شده است، گرچه بحث درخصوص تاریخ معاصر ایران و مسائل آن با پایان پخش این سریال تمام نخواهد شد.

اما فارغ از این بحث‌های حاشیه‌ای ـ که بعضا ریشه در مسائل سیاسی دارد ـ باید گفت سریال کلاه پهلوی، یک سریال نمایشی بود که مثل تمام آثار نمایشی تولید شده در سیما، مراحل تولید را سپری کرد، به پخش رسید و سرانجام هم تمام شد. بنابراین از این منظر سریال کلاه پهلوی یک اثر هنری است که باید با آن همچون آثاری از این دست در ساحت هنر مواجه شد.

از این‌رو هنگامی که در ساحت هنر آن هم هنر دراماتیک، با سریالی همچون کلاه پهلوی مواجه می‌شوید، ناچارید از دو منظر ساختار و محتوا به آن بنگرید.

کلاه پهلوی، ساختاری رمان گونه دارد؛ آن هم از نوع رمان‌های کلاسیک که با شخصیت‌های متعدد و خرده قصه‌های گوناگون، تغییر وضع موجود به وضعی موعود را دنبال می‌کند.

کلاه پهلوی بر سیاق رمان‌هایی همچون جنگ و صلح تولستوی، آرزوهای بزرگ نوشته دیکنز و ده‌ها اثری از این دست تلاش کرد در یک سریال ۵۴ قسمتی، زندگی مردمانی را که به بهانه‌های داستانی کنار هم قرارگرفته بودند، در یک بازه زمانی تقریبا طولانی دنبال کند.

از این‌رو وقتی قسمت‌های اولیه سریال را با قسمت پایانی در کنار هم قرار می‌دهیم، این تغییر بخوبی خود را نشان می‌دهد. یکی مثل شخصیت کریم از یک درشکه‌چی کتک‌خور به شخصیتی بانفوذ در سیاست بدل می‌شود، یکی همچون صمصام از یک فئودال سنتی به جایی می‌رسد که ناچار می‌شود هیتلروار در کنار همسرش خودکشی کند، یکی مثل حاج رضا در مسیر انتخابی خود مصمم‌ترشده و به راهنمایی برای دیگر مردم بدل می‌شود. یکی هم مثل شخصیت تقی‌زاده به عنوان نماد اپوزیسیون این سامان، تغییر موضع جریان روشنفکری را در بستر تاریخ معاصر ایران به نمایش می‌گذارد.

بنابراین وقتی سریالی با ساختار کلاه پهلوی به آخرین قسمت خود می‌رسد، اساسا داشتن این انتظار که در قسمت پایانی همه شخصیت‌ها به سرانجامی برسند، انتظار بیجایی نیست و باید اذعان کرد، دری در این زمینه موفق عمل کرده است، زیرا با تبحری خاص تکلیف همه شخصیت‌ها یا دست‌کم شخصیت‌هایی را که سرانجامشان برای مخاطب مهم شده بود، در یکی دو قسمت پایانی سریال مشخص کرد تا جای هیچ‌گونه سوال و پرسشی باقی نماند.

در کلاه پهلوی مخاطب با سه طیف تاثیرگذار در دوران اصلاحات رضاخانی مواجه شد. شخصیت‌های مذهبی، افراد تجددخواه و بیگانگان که پشت‌پرده ماجرا را به نفع خود هدایت می‌کردند. سریال کلاه پهلوی با نمایش این سه ضلع مثلث ‌کوشید در کنار بیان وقایع تاریخی، تحلیل و برداشت خود را از تاریخ نیز پیش ببرد و سرانجام در قسمت پایانی موفق شد در فضایی کاملا منطقی و استوار بر روابط علّی، تحلیل خود را به اثبات برساند. تحقق این مهم سبب شد سریال کلاه پهلوی، نه‌تنها به اثری فاخر برای رسانه ملی بدل شود، بلکه به الگویی برای دیگر آثار رسانه بویژه در زمینه پایان‌بندی بدل شود.

مسأله دیگری که پایان سریال کلاه پهلوی را قابل قبول می‌سازد، متکی بودن حوادث پایانی سریال و پیوند آگاهانه حوادث خیالی کلیت سریال با حوادث واقعی تاریخ معاصر است. از این رو پیوند خوردن دقیق حوادث داستانی سریال با تاریخ معاصر ایران، نگاهی مستندگونه به پایان‌بندی سریال می‌بخشد که نه مخالفان و نه موافقان آن نمی‌توانند انکارش کنند. به همین علت، سریال کلاه پهلوی با وجود موضوع مناقشه برانگیزش بخوبی موفق می‌شود، مسائل را جمع‌بندی کرده، بدون افتادن در ورطه شعارزدگی مانیفست مورد نظر مولف را بیان کند. این مسأله چنان با موقعیت‌های دراماتیک و ضرورت‌های داستانی گره می‌خورد که حتی سخنرانی طولانی حاج رضا یا صحنه‌های مربوط به بیان مواضع تقی‌زاده هم ـ که شاید به نوعی مستقیم گویی باشد ـ در کلیت ماجرا و سیر حوادث، شعاری به نظر نمی‌رسند.

همچنین با نمایش قسمت آخر سریال کلاه پهلوی و قراردادن آن در کنار ۵۳ قسمت قبلی سریال، می‌توان ادعا کرد، سریال کلاه پهلوی در تحقق اهداف خود ـ که بیان برخی واقعیت‌های تاریخ معاصر ایران در بستر داستانی جذاب بوده ـ موفق عمل کرده است.

سریال ۵۴ قسمتی کلاه پهلوی موفق شد نگاهی جامع به موضوع کشف حجاب داشته باشد. در این سریال با بررسی زمینه‌های ظهور و بروز سیاست تجدد‌خواهی در میان سران حکومت پهلوی و دلایل حمایت روشنفکران جامعه از این حرکت در کنار سوء‌استفاده بیگانگان از این اقدامات و همچنین نمایش جامعه سنتی و دغدغه‌های جامعه آن روز ایران در مقابله با این تحرکات تلاش شد زمینه‌های بروز انحرافی همچون کشف حجاب بخوبی تبیین شود.

از دیگر سو با جمع‌بندی سریال در قسمت آخر، ضیاءالدین دری، هوشمندانه به برخی انتقادها درخصوص نحوه پوشش و گریم بازیگران زن و نمایش برخی صحنه‌ها پاسخ داد.

باید پذیرفت نمایش فساد اخلاقی حکومت پهلوی برای طیف گسترده مخاطب تلویزیون کار آسانی نیست؛ مخاطبانی که ممکن است حتی نوع پوشش و آرایش زنان سریال با هدف نمایش فساد اخلاقی حکومت پهلوی را برنتابد و به جای گرفتن پیام اصلی اثر ـ که در جهت تقویت باورهای دینی جامعه، نمایش دسیسه دشمنان ایران بویژه استعمارگر پیر انگلیس وهمچنین دفاع از حجاب اسلامی است ـ چنان به ورطه جزئی‌نگری بیفتند که سریال فاخری همچون کلاه پهلوی را به عنوان اثری سخیف و اشاعه‌دهنده منکرات ارزیابی کنند، اما پایان‌بندی سریال کلاه پهلوی با هوشمندی به این انتقادها پاسخ داد و نشان داد برای رسیدن به این پایان که بخوبی مواضع مولف درخصوص ماجرای کشف حجاب و فساد در دوران پهلوی را تبیین می‌کرد، راهی جز نمایش این صحنه‌ها و استفاده از این نوع پوشش و گریم نداشته است.

از طرف دیگر، وجود صحنه‌های احساسی و برانگیختن احساس مخاطب ـ که به صورت آگاهانه‌ در دکوپاژ صحنه‌ها بویژه سکانس صمصام و مه‌لقا و نوع تدوین و موسیقی هوشمندانه مجید انتظامی، تجلی یافت ـ سبب شد کلاه پهلوی رابطه حسی خود را با مخاطب تداوم بخشد و پایانی خاطره‌انگیز به مخاطبانی هدیه کند که ۵۴ قسمت با فراز و نشیب‌ ماجراهای سریال همراه شده بودند، با اندوه شخصیت‌ها ناراحت شده بودند و با شادیشان، شادی کرده بودند و انتظار بیجایی نیست اگر مخاطبان امروز با پایان سریال کلاه پهلوی امیدوار باشند خاطره خوب سریال‌هایی همچون کلاه پهلوی همچنان تکرار شود.

احسان هوشیارگر‌