شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

چرا غفلت چرا انکار خدا خدا , کمال مطلق برای پرستش


چرا غفلت چرا انکار خدا خدا , کمال مطلق برای پرستش

بشر زمانی خورشید, ماه و ستارگان را می پرستید, زمانی دیگر, در آستان مجسمه های چوبی و سنگی سر به خاک می سایید, زمانی به پرستش حیوانی می پرداخت و زمانی دیگر, نیروهای فوق طبیعی را ستایش و نیایش می کرد تا اینکه پی به وجود کمال مطلق برد به خداوند بزرگی که آفرینده انسان و جهان آفرینش است

«آن شمع را دیده ای که در لگن برافروخته اند و محبت او در دل اندوخته، و طایفه یی به گرد او درآمده و حاضران مجلس با او خوش برآمده هرکس به مراعات او کمر بسته، و او بالای طشت چون سلطان نشسته، که ناگاه صبح صادق بدمد. همین طایفه بینی که دم دردمند، و به تیغ و کارد گردنش بزنند،از ایشان سئوال کنند که ای عجب همه شب طاعت او را داشتید چه شد که امروز فرو گذاشتید؟ همان طایفه گویند که شمع به نزدیک ما چندان عزیز بود که خود را می سوخت، و روشنایی جهت ما می افروخت اکنون چون صبح صادق تاج افق بر سر نهاد و شعاع خود به عالم داد شمع را دیگر قیمت نباشد و ما را با او نسبت نه. »(۱)

بشر زمانی خورشید، ماه و ستارگان را می پرستید، زمانی دیگر، در آستان مجسمه های چوبی و سنگی سر به خاک می سایید، زمانی به پرستش حیوانی می پرداخت و زمانی دیگر، نیروهای فوق طبیعی را ستایش و نیایش می کرد تا اینکه پی به وجود کمال مطلق برد؛ به خداوند بزرگی که آفرینده انسان و جهان آفرینش است. و آن زمان بود که بشر متعلق حقیقی پرستش را پیدا کرد؛ و آن کمال مطلق، خداوند بخشنده و مهربان بود.

حس پرستش در انسان یک امر فطری است که از عمق جان او ریشه می گیرد و تحقیقات تاریخی نشان می دهد که همواره انسان در تمام دوران زندگی خود گرایش به پرستش داشته و در تمام جوامع بشری در طول تاریخ نوعی عبادت و پرستش در میان افراد آن جامعه دیده شده است.

سئوالی که اینجا مطرح می شود، این است که، چرا با اینکه حس پرستش و عبادت یک امر فطری است، انسان در طول تاریخ به پرستش چیزهای دیگر روی آورده است؟

در پاسخ به این سئوال باید گفت که انسان همواره در پی «کمال مطلوب» بوده است؛ یعنی هر موجود یا جسمی که در نظر او «کمال مطلوب» بوده، به پرستش آن روی آورده است. اما وقتی انسان کمال بالاتری را مشاهده کرده است توجه خود را به کمال پایین تر یا به کلی قطع کرده و یا توجه کمتری به آن داشته است. پس چنین می توان گفت که انسان به دنبال یک «کمال مطلق» بوده و همواره در مسیر یافتن معبود اصلی خود حرکت کرده تا اینکه به کمال مطلق ، یعنی معبود و پروردگار خود دست یافته است.

پس می توان گفت که انسان چیزی را که به کلی فاقد کمال می دانسته است، نپرسیده، بلکه هر چیزی را که انسان، آن را مظهری از کمال می دیده، به پرستش آن روی آورده و در پی کمال مطلوب خویش گام برداشته است. حتی بت پرستان هم به غلط این کمال را به بتان خود نسبت می دادند که «آنان واسطه و شفیع ما نزد خدا و مایه تقرب به او هستند.» برای درک بهتر موضوع به دو آیه قرآنی اشاره می کنیم:

در آیه ۱۸ سوره یونس می خوانیم:

«یعبدون من دون الله ما لایضرهم و لاینفعهم و یقولون هولا شفعاونا عندالله»

«غیر از خدا چیزهایی را که می پرستند که هیچ نفع و ضرری برایشان ندارند و می گویند که اینها شفیعان ما نزد خدا هستند.»

و در آیه ۳ سوره زمر می خوانیم:

«ما نعبد هم الا لیقربونا الی الله زلفی»

«بت پرستان می گویند که ما بتها را به این خاطر می پرستیم که ما را به خدا نزدیک کند.»

بنابراین اگر بشر در طول تاریخ به پرستش موجودی غیر از خداوند متعال پرداخته است‏، دلیلش این بوده که پرده های غفلت، او را در تعیین مصداق حقیقی کمال مطلق به خطا دچار کرده و به انحراف کشانده است. اما زمانی که انسان به این نتیجه می رسد که جهان ممکنات خالقی دارد که آن را ایجاد کرده و هر لحظه ابقا می کند، دیگر نباید این واقعیت را انکار کند که قیومی دارد که هر لحظه هستی بخش است و اگر آنی فیض خود را از وی منقطع نماید‏، جز عدم محض چیزی از وجود و کمالات او باقی نخواهد ماند.

● چرا غفلت؟

سئوالی که در اینجا مطرح می شود، این است که، چرا انسان با اینکه به این واقعیت دست یافته است که خدا کمال مطلق است و وجود خدا برای او اثبات شده است، باز قیوم واقعی و کمال مطلق را فراموش می‌کند و راه سرکشی و طغیان در پیش می‌گیرد؟

در پاسخ باید گفت که بسیاری از اشتغالات و تعلقات در این جهان همچو حجابی مانع از درک این واقعیت می شود که خداوند خالق و قیوم است و همه مخلوقات قائم و نیازمند او هستند. این انسان‌ها از قیوم خود یعنی خداوند متعال غافل می‌شوند و فکر می‌کنند که هر چه دارند از خود آنهاست و در وجود و کمالات به خود متکی و قائم هستند.

یکی از علل غفلت آدمی سرمایه های وجودی اوست که آن چنان او را به خود مشغول می‌دار د که آدمی فراموش می‌کند که وجود و همه کمالات و داراییهای او از دیگری است. حیات، سلامتی، ثروت، قدرت، علم و… و در یک کلمه غنای ظاهری و وابسته او، از جمله سرمایه های وجودی آدمی است که فقر ذاتی او را تحت الشعاع قرار می دهد و مانع از درک کمال مطلق و قیوم هستی بخش می‌شود. در این حالت است که آدمی فکر می‌کند که هر چه دارد از خود اوست و از راه فطرت و پرستش کمال مطلق و خالق یکتا دور می‌شود.

«ان الانسان لیطغی ان اراه‏ استغنی»(۲)

«یقیناَ انسان همین که خود را بی نیاز دید طغیان می کند»

وقتی که انسان خود را بی نیاز دید و خدای خویش را فراموش کرد، در چنین حالتی است که سقوط می‌کند.اما خداوند بخشنده و مهربان، به قدری بنده خویش را دوست دارد که از سقوط بنده‌اش جلوگیری می‌کند. ولی چگونه؟ خداوند در چنین حالتی آدمی را به فقر ذاتیش متذکر می‌کند و به او می‌فهماند که ذاتاَ مالک هیچ یک از کمالات و نعمتهایی که به او عطا شده است، نیست و همه آنها از قیومی است که غنی بالذات و خالق هستی است و همه فقیر و محتاج اویند. آری خدای بزرگ در چنین حالتی، پاره‌ای از کمالات و نعمتهای وجودی آدمی را از او سلب می‌کند تا او بفهمد که اگر مالک اصلی نعمتهای وجودی خویش بود، هرگز آنها را از کف نمی‌داد. پس آدمی پی به مالک مطلق و معطی حقیقی نعمتها می برد.

«قل اللهم مالک الملک»(۳)

«ای پیامبر، بگو خدایا تنها تو مالک مطلق همه چیز در جهان هستی»

● چرا انکار خدا ؟

گفتیم که غفلت آدمی باعث می‌شود که قیوم و کمال مطلق را فراموش کند. اما سئوالی که باید به آن پاسخ داده شود این است که چرا برخی از اشخاص با این همه ادله روشن دست به انکار خدا می‌زنند برای پاسخ به این سئوال، مکتب ماتریالیسم اخلاقی و ماتریالیسم فلسفی را که بیشترین نقش را در این خصوص داشته است، مورد بررسی قرار می‌دهیم:

ماتریالیسم اخلاقی و ماتریالیسم فلسفی

گاهی انسان از نظر جهان بینی، پیرو اصالت ماده است‎؛ یعنی عالم هستی را مختصر در جسم و جسمانیات می‌داند و به هیچ گونه وجود غیرمادی اعتقادی ندارد (ماتریالیسم فلسفی) و گاهی نیز از جهت اخلاقی به ماده اصالت می بخشد یعنی برای هیچ چیزی غیر از منافع مادی ارزشی قایل نیست و جز به ارضای تمایلات جسمانی به امر دیگری نمی اندیشد (ماتریالیسم اخلاقی).

نقش ماتریالیسم فلسفی در انکار وجود خدا بسیار روشن و شفاف است چرا که در این جهان بینی، حیات انسان میان دو عدم قرار دارد؛ یعنی انسان قبل از تولد از حیات بی بهره و عملاَ معدوم بوده است و پس از مرگ نیز به دیار عدم رهسپار می‌شود و سرنوشتی جز خاک شدن نخواهد داشت. در این جهان بینی زندگی بشر، نعمتی است که کاملاَ به نحو تصادفی و اتفاقی در میان دو بی نهایت بوجود‌ آمده است. پس در این جهان بینی، مبدأ، معاد و خدا انکار می‌شود و در این جهان بینی کار منطقی این است که هر کسی زندگی خود را به هر شکل ممکن که مایل بود سپری کند. بنابراین این جهان بینی به نوبه خود موجب بروز ماتریالیسم اخلاقی می شود که در ادامه به آن اشاره می‌کنیم.

ماتریالیسم اخلاقی و یا به عبارت بهتر «فساد و بی بند و باری اخلاقی» موجب انکار خدا و مذهب (ماتریالیسم فلسفی) می گردد چرا که اولاَ کسی که به ماتریالیسم اخلاقی اعتقاد دارد نمی‌تواند هم به مبداء ، معاد و خدا اعتقاد داشته باشد و هم بی بندوباری و فساد اخلاقی را بپذیرد‎؛ هم خدا را در همه جا حاضر و ناظر بر اعمال خود بیابد و هم به عمل خلاف و ضد انسانی دست بزند. پس باید یکی از این دو راه را برگزیند؛ یا باید به مبدا، معاد و وجود خدا معتقد باشد و هوای نفس را مهار کند و یا آن اعتقاد را کنار گذاشته و به هیچ قید و بند اخلاقی، مقید نباشد. ثانیاَ ماتریالیسم اخلاقی باعث تغییر یافتن افکار و عقاید الهی فرد می‌شود؛ یعنی وقتی انسان به اعمال زشت و نادرست، دست می زند، نه تنها رفتار او را آلوده می‌کند بلکه به مرور زمان، ذهن و فکر را هم تحت تاثیر قرار می‌دهد.

کسانی که بهترین سالهای زندگی خود را صرف انواع لذتهای نامشروع می‌کنند و منطقشان هم این است که در اواخر عمر، به توبه و عبادت پرداخته و گذشته خود را جبران می کنیم، توجه ندارند که اکنون که آلودگی وجودشان از حد نگذشته است، به توبه و عقاید مذهبی معتقدند ولی هنگامی که به ناپاکی روح تدریجاَ افزوده شد، چهره اعتقادات هم تغییر یافته و ایمان به معبود و عبادت او هم ضعیف می شود.

برای درک بهتر موضوع دو آیه قرآنی را که به همین دو عامل مذکور اشاره دارد، با هم می‌خوانیم:

در آیه ۵، سوره قیامت می‌خوانیم:

«بل یرید الانسان لیفجر امامه یسئل ایان یوم القیامه»

«انسان می خواهد که عمر خود را به گناه سپری کند و از این رو قیامت را مورد سئوال و انکار قرار می‌دهد.»

و در آیه ۱۰، سوره روم نیز می‌خوانیم:

«ثم کان عاقبه الذین اساوا السوای ان کذبوا بایات الله و کانوا بها یستهزون»

«سرانجام کار کسانی که مرتکب گناهان و اعمال زشت می شوند این است که آیات الهی را منکر شده و آنها را به مسخره می‌گیرند.»

در آیه اول، خداوند، کسانی را معرفی می‌کند که چون می‌خواهند بی بندوباری و فساد اخلاقی داشته باشند، به انکار قیامت و در حقیقت انکار خدا دست می‌زنند.

و در آیه دوم نیز ، قرآن کریم صریحاَ عاقبت اعمال خلاف را تغییر یافتن افکار و عقاید الهی معرفی می‌کند. در نتیجه کسانی که از ابتدا منکر خدا و قیامت نیستند، ممکن است بر اثر اعمال خلاف، آلودگی های روحی را از حد بگذرانند و نهایتاَ به مرتبه ای برسند که هم به انکار وجود خدا دست بزنند و هم به استهزاء عقاید مذهبی بپردازند.

● سخن پایانی:

از آنچه که گفتیم، چنین برمی‌آید که بشر از همان ‎آغاز خلقت در پی کمال مطلوب خویش بوده است و گرایش به پرستش و عبادت هر شی و یا موجودی که در نظر او کمال مطلوب بوده، داشته است. و زمانی که به کمال مطلق یعنی خدا دست یافته است، آن زمان سجده بندگی بر آستان حضرت حق تعالی نهاده است. اما زمانی نیز سرمایه‌های وجودی او موجب غفلت شده و او کمال مطلق و قیوم هستی بخش را فراموش کرده است که در چنین حالتی خالق یکتا او را متوجه فقر ذاتیش کرده است. اما زمانی دیگر ، آدمی برای توجیه اعمال خلاف خود دست به انکار کمال مطلق زده تا بتواند به خواسته‌های نفسانی و حیوانی خویش تن دهد و به بی بندوباری و فساد اخلاقی روی آورد در حالی که خود در دل به یقین به وجود خدا اعتقاد داشته است.

پایان سخن آیه ۱۴، سوره نمل است که :

«و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوا»

«آنها آیات الهی را از روی ستم و برتری جویی انکار کردند در حالی که در دل به آن یقین داشتند.»

نویسنده: علیرضا تاجریان

پاورقی:

۱- از مجالس سعدی

۲- سوره علق، آیات ۶ و۷

۳- سوره آل عمران‏، آیه ۲۶



همچنین مشاهده کنید