شنبه, ۳۰ تیر, ۱۴۰۳ / 20 July, 2024
مجله ویستا

ادبیات ملی چیست


ادبیات ملی چیست

همه ما کلاس های ادبی را یادمان هست. یک شاعر می آمد، سپس ۱۰ یا حتی ۱۰۰ شاعر در قرنی یا چند قرن می آمدند، یک مکتب ادبی شکل می گرفت و چندین سده بعد از آن شاعر و شاعرانی می آمدند، تا مکتبی …

همه ما کلاس های ادبی را یادمان هست. یک شاعر می آمد، سپس ۱۰ یا حتی ۱۰۰ شاعر در قرنی یا چند قرن می آمدند، یک مکتب ادبی شکل می گرفت و چندین سده بعد از آن شاعر و شاعرانی می آمدند، تا مکتبی دیگر شکل گیرد. تا اینجای کار ذهنیت این تابلو از خاطراتمان را در یک فایل بگذاریم. حالا فایل دیگری را باز کنیم. قطعاً این فایل با پرسشی همراه است. هنر یا ادب ملی چیست منتقدان ادبی غرب در تعریف ادبیات ملی وابستگی هنرمند و تولید ادبی او را به گذشته اش نسبت می دهند. یعنی ادب ملی نه تنها با سنت های قبل از خود قطع رابطه نمی کند، بلکه وامدار آن و در مواردی متأثر و حتی کپی آن است. می گویند پس از هر مکتب ادبی، مکتب دیگری می آید که در واقع به منزله دیالکتیک با آن است. این در حالیست که نه تنها اینطور نیست بلکه آمدن هر سبک و مکتب ادبی دقیقاً به جهت گفت وگو و گفتمان با گذشته ادبی و فرهنگی خود است. بنابراین در چنین فرآیندی است که «ادب ملی» یا «هنر ملی» شکل می گیرد.شاید بهتر است با مثالی نظریه «ادب ملی» را تفسیر و موشکافی کنیم.

حکیم عراقی شاعر بزرگ تاریخ ادبیات و بنیانگذار مکتب ادبی عراقی به خاطر دو مسئله شهرت دارد؛ نخست تأسیس مکتب عراقی است بطوری که در مقابل مکتب خراسانی به سمت آفاق شعری گسترده تری گام برداشت. مسئله دوم هم حکم استادی بر شاعرانی است که شهرتی جهانگستر دارند. سعدی، مولانا، حافظ، سلمان ساوجی و ‎.‎.‎. همگی دنباله رو مکتب شعر عراقی هستند.بسیاری از ما شعر عراقی را خوانده ایم؛ چه در دبیرستان، چه در خانه و یا هر جایی که بحث ادبیات بوده است. اگر هم در رشته ای غیر از ادبیات درس خوانده ایم، لااقل در رادیو یا تلویزیون اشعاری از این شاعر به صورت دکلمه یا گفتار متن به گوش و ذهنمان خورده و آشناست.اتفاقاً تمام شاعرانی که در مکتب عراقی طبع آزمایی کرده اند، تحت تأثیر این شاعر بوده اند؛ زبان همان زبان است. ذهنیت همان ذهنیت است، اما لحن فرق دارد. حتی آثار آنها ریشه در مکتب خراسانی هم داشته است.مولانا هنوز دلداده فخر کلام مکتب خراسانی است. بنابراین همان شکوه و ابهت در زبانش نمودار می شود.

«بمیرید، بمیرید، در این عشق بمیرید‎/ در این عشق چو مردید همه روح پذیرید» کلام به نوعی فردوسی گونه است. خود به خود شکوه دارد. سعدی هم با وجود طبع آزمایی در مکتب عراقی، خردگرایی مکتب خراسانی را فراموش نکرده است. بنابراین ۹۰ درصد از اشعارش بن مایه های خردگرایانه دارد. سعدی جدا از اشعار خردگرایانه و پندآموز به تکنیک های مکتب خراسانی هم وفادار است.در مکتب خراسانی همه چیز بر اساس تشبیه است. کلام از سادگی به شکوه می رسد. از استعاره چندان خبری نیست و اگر هم هست، متأثر از زبان متداول روز است. یعنی بین آدم های آن روزگار باب بوده است اما سادگی در حد حرف زدن است. رودکی می گوید: «بوی جوی مولیان آید همی‎/ یاد یار مهربان آید همی» فردوسی هم می گوید: «توانا بود هر که دانا بود ‎/ ز دانش دل پیر برنا بود» اما سعدی چه می گوید: «ای سرو بلندقامت دوست ‎/ وه وه که شمایلت چه نیکوست». سعدی فقط یک استعاره به زبان اضافه می کند؛ «سرو». قطعاً سرو هم در زبان متداول آن روز محسوس بوده است. حافظ اما ساختار زبان را با استعاره زیر و رو می کند. او از استعاره ساده و درست استفاده می کند. در نتیجه زبانش برای همه قابل فهم است؛ منتها چون بیانش از استعاره سرشار است، هر کسی یک جور از شعر وی برداشت می کند بنابراین حافظ هم شکل کلی سادگی بیان در زبان خراسانی را حفظ می کند. او انگار نابغه ای است که سنگین ترین مفهوم ها را به ساده ترین زبان بیان می کند. یعنی شعر حافظ سخت نیست. مفاهیمی که او قصد بیان کردنشان را دارد، پیچیده و اسرارآمیزند. او به سادگی آن مفاهیم را بیان می کند، اما چون خود مفاهیم سنگین و فلسفی اند، گاهی نه به راحتی بلکه با تأمل آن را دریافت می کنیم. «حافظ اسرار الهی کس نمی داند خموش‎/ از که می پرسی که دور روزگاران را چه شد».

[امید بی نیاز]