شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

هدیه امام رضا علیه السلام


هدیه امام رضا علیه السلام

اوایل سال ۷۲ بود و گرمای فکه. در منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی، بین کانال اول و دوم، مشغول کار بودیم. چند روزی می شد که شهید پیدا نکرده بودیم. هر روز صبح زیارت عاشورا می خواندیم …

اوایل سال ۷۲ بود و گرمای فکه. در منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی، بین کانال اول و دوم، مشغول کار بودیم. چند روزی می شد که شهید پیدا نکرده بودیم. هر روز صبح زیارت عاشورا می خواندیم و کار را شروع می کردیم. گره و مشکل کار را در خود می جستیم. مطمئن بودیم در توسل هایمان اشکالی وجود دارد.

آن روز صبح، کسی که زیارت عاشورا می خواند، توسلی پیدا کرد به امام رضاعلیه السلام. شروع کرد به ذکر مصائب امام هشتم و و کرامات او. می خواند و همه زار زار گریه می کردیم. در میان مداحی، از امام رضا طلب کرد که دست ما را خالی برنگرداند. ما که در این دنیا همه خواسته و خواهشمان فقط بازگرداندن این شهدا به آغوش خانواده هایشان است و...

هنگام غروب بود و دم تعطیل کردن کار و برگشتن به مقر. دیگر داشتیم ناامید می شدیم. خورشید می رفت تا پشت تپه ماهورهای روبه رو پنهان شود. آخرین بیل ها که در زمین فرو رفت تکه ای لباس توجهمان را جلب کرد. همه سراسیمه خود را آنجا رساندند. با احترام و قداست شهید را از خاک در آوردیم. روزی ای بود که نصیبمان شده بود. شهیدی آرام خفته به خاک. یکی از جیبهای پیراهن نظامی اش را که بازکردیم تا کارت شناسایی و مدارکش را خارج کنیم، در کمال حیرت و ناباوری، دیدیم که یک آینه کوچک، که پشت آن تصویری نقاشی شده از تمثال امام رضاعلیه السلام نقش بسته به چشم می خورد. از آن آینه هایی که در مشهد، اطراف ضریح مطهر می فروشند.

گریه مان در آمد. همه اشک می ریختند. جالبتر و سوزناکتر از همه زمانی بود که از روی کارت شناسایی اش فهمیدیم که نامش «سیدرضا» است. شور و حال عجیبی بر بچه ها حکمفرما شد. ذکر صلوات و اشک جاری، کمترین چیز بود.

شهید را که به شهرستان ورامین بردند، بچه ها رفتند پهلوی مادرش تا سرّ این مسأله را دریابند. مادر بدون اینکه اطلاعی از این امر داشته باشد، گفت: «پسر من علاقه و ارادت خاصی به حضرت امام رضاعلیه السلام داشت...»