چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مصاف تیرگی و نور
از یک نگهبان که جلوی در یک کارخانه انجام وظیفه میکرد، خواسته بودند صندوقعقب همهٔ اتومبیلهائی را که از کارخانه خارج میشوند، تفتیش کند. روزی اتومبیلی داشت وارد کارخانه میشد که نگهبان به آن ایست داد. وقتی متوقف شد، معلوم شد که اتومبیل مزبور، راه را عوضی آمده، و بایستی به کارخانهٔ دیگری میرفت. راننده از نگهبان اجازه گرفت که برای دور زدن وارد محوطهٔ کارخانه شود، و همانجا جلوی چشمان نگهبان، اتومبیل را سروته کند و بازگردد. اما وقتی دور زد و میخواست از در خارج شود، نگهبان دستور ایست داد. سپس به تفتیش صندوق عقب پرداخت و هنگامیکه خیالش راحت شد که از اموال کارخانه چیزی در آن نیست، اجازه داد که اتومبیل میتواند برود. راننده پرسید: من که جلوی چشم خودت دور زدم، و توقف هم نکردم، پس چرا صندوق عقب ماشین را تفتیش کردی؟، نگهبان وظیفهشناس، با غرور پاسخ داد: من این حرفها حالیام نمیشود... به من دستور دادهاند هر ماشینی که خواست از این در بیرون برود، باید تفتیش شود... من هم این وظیفه را انجام میدهم، و اصلاً هم استنثاء قائل نمیشوم!
● مائیم و نوای بینوائی
حسین گیتی را نمیدانم، اما من در تمام ۲۴ دورهٔ جشنوارهٔ فجر شرکت کردهام. اگر مأموران جلوی در، برگماشتهٔ بنیاد سینمائی فارابی یا بخش سینمائی وزارت ارشاد هستند، که بایستی من و امثال مرا بشناسند. اگر این مأموران، از کارمندان سینما هستند، در اینصورت کمترین برخورد نامعقولانهای از سوی آنان (که با توجه به خلقیات این آدمها کاملاً محتمل است)، تمامی شیرینی جشن را زایل میکند، لذا برگزارکنندگان جشنواره، بایستی مأموری را جلوی در بگذارند که اهل قلم (و دست کم اغلب آنها، یا فقط قدیمیترها) را بشناسند. معلوم نیست اصالت و ارزش بهخود کارت مربوط میشود یا به مهمانان. یعنی اگر بقال سرکوچهٔ ما (با پوزش از ایشان) با یک کارت وارد شود، هیچکس مانعش نمیشود، اما اگر من روز اول بدون کارت بخواهم بروم و کارتم را از همکارم که داخل سینماست بگیرم، همان خواهد شد که بر من و حسین گیتی رفت و شرحش مفصل است که بماند. در تمام ۲۴ سال گذشته هم وضعیت به همین منوال بوده است. این آسانترین راه ممکن است که مأموری جلوی در بنشانیم، و بگوئیم هر کس که کارت داشت میتواند وارد شود، حالا هرکس که میخواهد باشد؛ و هرکس کارت نداشت، بهتر است برود پی کارش. و طبق معمول، آسانترین راه هم انتخاب شده است. الان یادم آمد که بابک بیات، با خنده میگفت هنگام نمایش فیلم شاید وقتی دیگر، او را بهداخل سینما راه ندادند، چون کارت نداشت! و نظیر این اتفاق برای چند نفر دیگر از اهل سینما نیز روی داده است.
ظاهراً مانند میرنوروزی که در سنتهای کهن، برای شوخی و مضحکه، پنج روز پادشاه میشد، عدهای هستند که یکسال انتظار میکشند تا دههٔ فجر شود، و امپراتوری خود را جلوی در سینماها علم کنند. اینان که میدانند با پایان یافتن این ده روز، بیش از یک کارمند معمولی بودن، هیچ فرصتی برای خودی نشان دادن و احساس قدرت کردن نخواهند داشت، تا میتوانند از این فرصت ده روزه استفاده میکنند، و به یک پادشاه و میرنوروزی تبدیل میشوند. و خدای را شکر که به فرمودهٔ حافظ: بیش از پنج روزی نیست، حکم میرنوروزی. اگر اشکالی هست و ما را از اینگونه برخوردهای نامطلوب گلایه داریم، گلایهٔ ما نه از این میرنوروزیهای موقتی، که از مقامهای بالاتر است.
● تاج و تخت خودبینی، و نوکران آن
گاهی دیده میشود که چند تن از بازیگران سینما، برای دیدن فیلمها، به سالن مطبوعات میآیند. اغلب این بازیگران، بهویژه بازیگران زن، با چنان خودستائی و تبختری در سالن گام میزنند که گوئی فراموش میکنند اطرافشان را نه عوامالناس، که نویسندگان احاطه کرده است. بازیگرانی هستند که خودشیفتگی افراطی و بیمارگون، آنها را از عالیترین ویژگی انسانی، یعنی فروتنی محروم کرده، و به غولهائی خودبین و خودستا تبدیل کرده است. یکی از دلایل این بیمارگونگی البته به برخی از خبرنگاران جوان باز میگردد، چون میبینیم که چگونه با حالتی مرعوب به سراغ این بازیگران میروند و تقاضای عکس و مصاحبه و حتی امضاء دارند. اگر این بازیگران به گود عربها و آبمنگل میرفتند، کمتر در محاصرهٔ خلقالله قرار میگرفتند. رفتار این قبیل خبرنگاران، موجب میشد که این بازیگران خودشیفته با گوشهٔ چشم، به همهٔ حاضران بنگرند، و توقع کرنش داشته باشند. البته شخصاً با بازیگرانی برخورد داشتهام که به مقام ستاره هم نایل شدهاند، اما رفتار فروتنانهشان حتی میتوان گفت مخاطب را شرمسار میکند. ولی در سالن سینما، بازیگرانی را دیدم که جزء خودشیفتگی و خودبینی هیچ هنری نداشتند اما از سوی همکاران جوان ما، تنها به صرف اینکه خبرنگار هستند و بایستی کسب خبر کنند، آنقدر به جد گرفته شدند، که تصور میکردند رفتار خودپسندانهٔ آنان، کاملاً منطقی و موجه است.
● یادی از مؤذنزادهٔ اردبیلی
در جشنوارهٔ امسال چندین نکته، بهنحوی ظاهراً تصادفی، در تعدادی از فیلمها ظهور و بروز یافت. یکی از این نکتهها، اذان مشهور بیات ترک، با صدای مرحوم مؤذنزاده اردبیلی است که دست کم در پنج فیلم شنیده شد. اگر دربرخی از این فیلمها از صدای مؤذن دیگری استفاده میشد، و یا یکی دیگر از اذانهای آن مرحوم انتخاب میشد (میدانیم که ایشان دو اذان خواندهاند، که قریب چهل سال است به زیبائی تمام به گوش خاص و عام میرسد) شاید قدری از غرابت موضوع کاسته میشد. اما این شیوهٔ تجربه شده، راستش قدری تأمل برانگیز است. شیوهٔ بهکارگیری اذان هم، گاهی جای پرسش دارد. مثلاً در فیلمی، صدای مؤذنزاده اردبیلی را در حین خواندن اذان میشنویم، اما مجموعه تصاویر جلوی دوربین، هیچیک از اوقات شرعی را نشان نمیدهد؛ و اذان موقعی خوانده میشود که افراد و اشیاء دارای سایهاند. در حالیکه هنگام ظهر، چون آفتاب درست از بالا میتابد، سایهٔ بلندی وجود ندارد؛ و در غروب هم که آفتاب دیگر غروب کرده است. پس این اذان بیوقت چه معنائی دارد؟ (یکی از سنتهای فیلمهای هالیوودی، وقتیکه لانگشات و دورنمائی از یک شهر شرقی را نشان میدهند، این است که بیهیچ استثنائی، یک اذان هم همراهش شنیده میشود!).
● و خداوند موبایل را آفرید
یکی دیگر از مظاهر فیلمهای امسال، ظهور این همه موبایل در فیلمها است. فقط مانده بود که در فیلمهای تاریخی مثل شهرآشوب، مسیح، شاهزادهٔ ایرانی و ابراهیم خلیلالله شاهد موبایل باشیم. در فیلم به نام پدر، بیشتر دیالوگها، با موبایل ادا میشود. این نسبت البته در فیلمهای دیگر، متغیر است. اما صرف چنین استفادهٔ فزایندهای از موبایل، یکروز کاری چند روانشناس را اشغال میکند تا دریابند این وسیلهٔ مدرن ارتباطی به کدام کمبودها و چه نوع عقدههائی پاسخ میدهد. بهعلاوه رودرو کردن آنها، نیاز به موقعیتهائی دارد که سخت دشوار است؛ پس موبایل میتواند همه چیز را آسان کند.
● ووکال بس!
وقتیکه در موسیقی فیلم صعود (فریدون جیرانی، ۱۳۶۶) از صدای ووکال استفاده کردم، این تکنیک بسیار تازه و کارساز بود. از آنجا که صدای ووکال زن، در آن سالها مسئلهساز بود، از صدای مرد استفاده کردم، اما سال بعد، بابک بیات در شاید وقتی دیگر (بهرام بیضائی) از صدای ووکال زن استفاده کرد. امروز اینکار به چنان افراطی انجامیده که باید همچون شیخ با چراغ، گرد شهر بگردیم تا یک موسیقی متن بدون صدای ووکال زن پیدا کنیم. حالا تقریباً در همهٔ فیلمها، از تاریخی تانوآر و حتی کمدی، میتوان اثری از ووکال زنانه یافت. برای منطقی جلوه دادن این تکنیک نیز دلایل بسیاری در درست است. همیشه زنی در فیلم پیدا میشود که میتوان حضورش را بهانه کرد و یک خوانندهٔ زن را به ناله و زاری و طغیان احساسات واداشت. حالا که صدای تکخوانی زن ممنوع است، میتوان از این طریق تلافی کرد و به مقصود رسید. در این میان، فیلمهائی هستند که به راستی نیاز به استفاده از این تکنیک دارند؛ اما چون دیگران، بیدلیل و بادلیل، به همین ترفند روی میآورند، این نوع استفادهٔ طبیعی و منطقی که از شدت ضرورت، امری واجب مینماید، رنگ میبازد؛ و فیلمهای مزبور فدا میشوند.
خداوند مر نبخشد، اگر قصدم توهین یا حقکشی باشد. ولی این نکته درست مانند استفادهٔ افراطی از ترانهٔ فیلم و صدای خوانند در فیلمها است، که حالا دیگر تقریباً (و شاید هم تحقیقاً) دافعهانگیز شده است. وای بر خوانندگانی که خیال میکنند کارشان از این طرق اشاعه مییابد مخاطبان خود را فرا میخوانند. این سوءتفاهم، تراژدی بزرگی است که به موجب قانون بازتاب شرطی پاولوف، باعث میشود صدای این قبیل خوانندگان، حتی خارج از کاربرد سینمائی (مثلاً در یک رستوران، یا همان تصاویر مشهور گل و بوتهای تلویزیونی)، باز هم همین حالت منفی را به ارمغان آورد. ایکاش خوانندگان، این نکته را در مییافتند، و به این آسانیها به خواستهٔ پیشنهاددهندگان تن نمیدادند؛ که شیخ گفت: در تمنای گوشت مردن، به / که تمنای زشت قصابان.
● انتقاد یا نق و نوق؟
آنهائیکه سالهای پیش از انقلاب، بهویژه از ۱۳۵۲ تا ۵۷ را به یاد دارند، یادشان هست که در آن سالها، کلمهٔ گل سرخ در یک قصه یا مقاله، نویسندهاش را تبدیل به قهرمان میکرد. فقط خدا میداند که چه دریای عظیمی از تصاویر سمبولیک در پشت آن مرد عینکی در فیلم رگبار بیضائی میدیدیم. در آن سالها قطعاً صمد بهرنگی از صادق هدایت برتر بود، چون او از یک ماهی سیاه کوچولو حرف میزد که میتوانست علیه شاه باشد، و در عین حال هزار و یک عقدهٔ فرو کوفتهٔ ما را نیز ارضاء کند. برای من دهسال (و برای برخی حتی سیسال) بهطول انجامید تا فهمیدیم که هدایت بسیار برتر از صمد بهرنگی است. تازگی هم نوعی سینمای نقنقو باب روز شده، که با اطوارهای انقلابی به انتقاد از جامعه میپردازد و پز اپوزیسیون میدهد. سینمائی که حتی یک عنصر مثبت هم نمیبیند، و جزء عیب و نقص هیچ چیز بهنظرش نمیآید.
میدانم امروز عیب و ایراد گرفتن و نق زدن، به یک پز روشنفکرانه تبدیل شده است. اگر قبول ندارید، وقتی سوار اولین اتوبوسل شدید، بگوئید: یادتان میآید بلیت این اتوبوس فقط دو ریال بود؟. ناگهان همه جلو میآیند تا در بحث شرکت کنند، و بگویند که در این پز روشنفکری، هیچ چیز کمتر از دیگران ندارند. زیرا ناگهان سیل اقلامی که قبلاً ارزان بوده و حال بسیار گرانتر شده بر سرتان آوار میشود. در این میان آنهائیکه در منزلشان ماهواره دارند، حرفشان کاملاً شبیه به هم است، گوئی همهشان یک نفرند. من فقط از طریق انتقادهایشان میتوان بفهمم در منزلشان ماهواره دارند یا نه. فیلم انقادی با فیلم نقنقو فرق دارد. در این میان، آندسته از فیلمهای نقنقو که از شرایط سیاسی روز، و امکان خوشایندی نهادهای غربی سوءاستفاده میکنند، درست و حسابی حال آدم را به هم میزنند.
من چون نمیتوانم خالق را از مخلوق جدا کنم، فیلم را هم نمیتوانم بدون در نظر گرفتن فیلم سازش نقد کنم. اگر به من ثابت شود که آن فیلمساز، از روابط نامشروع یک مادر متنفر است، و یا از اینکه دختری با هفده سال سن باردار شده رنج میبرد فیلم را بهتر میفهمم. اما شاید با یکبار تماشای دیگر، این دلنگرانیها را هم ببینیم. در فیلم دیگری، به ما گفته میشود که این دختران، برای پر کردن جای خالی تماشاگرانی که در بازی ایران و ژاپن جان باختهاند، با لباس مردانه به ورزشگاه آمدهاند. اما این دختران، در طول فیلم کمترین نکتهای در این مورد نمیگویند. وانگهی، دختری که این نکات را بفهمد و ارزش نهد، دختری است که بایستی از یک بلوغ فکری عبور کرده باشد. اما این دخترانی که ما دیدیم، دخترانی بودند پر سروصدا، سطحی، و در مواردی نفهم هستند. در نهایت، آفساید تبدیل میشود به فیلمی که پیام متفکرانهای ندارند، اما قطعاً انتقادی هست که شاید عدهای فقط به این دلیل تحسینش کنند (و حتی استلالر مرا به باد تمسخر بگیرند). البته از نظر تکنیک ساخت، کارگردانی، فیلمبرداری (کلاری است دیگر)، بازی گرفتن از نابازیگرها، و تدوین و غیره، آفساید قطعاً فیلم خوبی است، و نمیتوانم پا روی حق بگذارم.
تورج زاهدی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست