دوشنبه, ۱ مرداد, ۱۴۰۳ / 22 July, 2024
مجله ویستا

عراق به سوی دیکتاتوری وحدت ملی


عراق به سوی دیکتاتوری وحدت ملی

این مقاله حاصل بحث آزاد کارشناسان پیرامون وضعیت منطقه خاورمیانه و به طور مشخص عراق, در غیاب نقش پررنگ از جانب آمریکا, می باشد که در آن به جای تمرکز بر جزییات آثار کوتاه مدت و مسائل اضطراری و مباحثی نظیر بازگشت حزب بعث به صحنه, تقسیم درآمد نفت و غیره, نقطه شروع مباحث, دوره پایان حضور نظامی آمریکا که فرض شده سال ۲۰۱۰ است, قرار داده شده و سناریوهای ممکن از این زمان تا سال ۲۰۱۵ مورد بحث قرار گرفته است در این جلسه بحث, ابتدا شش سناریو از سوی حاضران پیشنهاد شده که در نهایت به سه سناریو کاهش یافته است

کارگاه سناریوهای آتی برای عراق، توسط گروه «مرکز امور جهانی» (Center for Global Affairs:CGA) دانشگاه نیویورک فعالیت خود را از اواخر ماه مارس سال ۲۰۰۷ آغاز کرد. هدف از این کارگاه، تحلیل شرایط جهانی‌ای است که بر منافع آمریکا تأثیر می‌گذارد. مؤسس این کارگاه، پروفسور مایکل اُپنهایمر (Michael Oppenheimer)، یکی از اساتید «مرکز امور جهانی» در دانشگاه نیویورک می‌باشد. وی تاکنون بیش از ۳۰ کنفرانس با هدف ایجاد و توسعه‌ سناریوها و تحلیل سیاست خارجی برای سازمان‌ها و مؤسساتی نظیر وزارت خارجه‌ آمریکا، وزارت دفاع آمریکا، انجمن اطلاعات ملی، آژانس مرکزی اطلاعات، مؤسسه صلح آمریکا، مؤسسه‌ بروکینگز (Brookings) و مشاوران علمی رئیس‌جمهور (PSA) ترتیب داده است.

مقاله پیش‌رو، نخستین مقاله از سری مقالاتی است که برای انتشار نتایج و تحقیقات این کارگاه قرار است نگارش یابد. این مقاله توسط دکتر استیون کوک (Steven A. Cook) و داگلاس فلو (Douglas Dillon Fellow) که هر دو عضو شورای روابط خارجی آمریکا (Council on Foreign Relations) بوده و از سوی مایکل اُپنهایمر برای مشارکت در کارگاه دعوت شده بودند، نگارش یافته است. این مقاله نتیجه یکی از جلسات پنج‌ساعته‌ کارگاه است. در این جلسه نه تن از کارشناسان سیاست خارجی (از شورای روابط خارجی، دانشگاه نیویورک، دانشگاه کلمبیا، دانشگاه ورمنت، مؤسسه‌ بروکینگز و...) و شش تن از دانشجویان این دانشگاه‌ها مشارکت داشته‌اند. تاریخ انتشار این مقاله ۳۰ ماه می ۲۰۰۷ است.

این مقاله حاصل بحث آزاد کارشناسان پیرامون وضعیت منطقه‌ خاورمیانه و به طور مشخص عراق، در غیاب نقش پررنگ از جانب آمریکا، می‌باشد که در آن به جای تمرکز بر جزییات آثار کوتاه مدت و مسائل اضطراری و مباحثی نظیر بازگشت حزب بعث به صحنه، تقسیم درآمد نفت و غیره، نقطه‌ شروع مباحث، دوره‌ پایان حضور نظامی آمریکا که فرض شده سال ۲۰۱۰ است، قرار داده شده و سناریوهای ممکن از این زمان تا سال ۲۰۱۵ مورد بحث قرار گرفته است. در این جلسه بحث، ابتدا شش سناریو از سوی حاضران پیشنهاد شده که در نهایت به سه سناریو کاهش یافته است. این سه سناریو عبارتند از:

▪ سناریوی دیکتاتوری وحدت ملی: حاصل این سناریو، عراق و منطقه باثبات است. یک رهبر ملی‌گرا از خلال کشمکش‌های عراق ظهور می‌کند؛ رهبری که به حد کافی مستقل از بازیگران منطقه‌ای، آمریکا، القاعده و دولت‌های عرب است تا بتواند اعتبار داخلی برای ایجاد یک وضعیت یکپارچه کسب کند.

▪ سناریوی آشفتگی کنترل‌شده: حاصل این سناریو عراق بی‌ثبات اما منطقه‌ باثبات است. با تجزیه عراق در اثر جنگ داخلی، دولت‌های همسایه با درک پتانسیل سرایت ناامنی، رادیکالیزه شدن مردم‌ و تهدید رژیم‌های‌شان، به‌طور جمعی در جهت جلوگیری از بدترین وضعیت (گسترش ناامنی در منطقه) برنامه ریزی و تلاش می‌کنند؛ تلاشی که حتی ممکن است به جنگ نیابتی در عراق بینجامد.

▪ سناریوی گسترش و سرایت: حاصل این سناریو، عراق و منطقه‌ بی‌ثبات است. جنگ داخلی عراق از طریق جریان مهاجران، رشد رادیکالیزه شدن توده‌های عرب، افزایش تروریسم و تلاش‌های ظریف رقبای منطقه‌ای برای بی‌ثبات کردن دولت‌های یکدیگر، به دولت‌های همجوار گسترش می‌یابد.

قالب کار در این سناریوها از این قرار است که ابتدا یک خلاصه از سناریو ارائه شده است؛ سپس نقش هر یک از بازیگران (ظاهراً به ترتیب تأثیر و اهمیت) در سناریو تشریح شده است و در نهایت نتیجه‌گیری سناریو آمده است. جدای از محتوای بحث‌های طرح‌شده در این موضوع خاص، روش به کارگرفته‌شده توسط گروه «مرکز امور جهانی»، الگویی بسیار قابل تأمل است. نکته آخر اینکه هم از ترتیب بیان سناریوها و هم از نتیجه‌گیری سناریوی سوم چنین برمی‌آید که گروه «مرکز امور جهانی» با پذیرش شکست پروژه دموکراسی‌سازی (democracy building)آمریکا در عراق، سناریوی نخست (دیکتاتوری وحدت ملی) را وضعیت محتمل‌تری می‌داند. در هر صورت، محتوای سناریوهای طرح‌شده قابل تأمل است ولی بدیهی است که دیدگاه رسمی نشریه‌ چشم‌انداز ایران نمی‌باشد.

● سناریوی نخست: دیکتاتوری وحدت ملی

▪ خلاصه

در پی تداوم واقعیت‌های خشونت‌آمیز در عراق نظیر رقابت‌های فرقه‌ای و خشونت مذهبی، و با کاهش حضور نظامی آمریکا در این کشور، توجه بازیگران محلی و منطقه‌ای به بازتولید یک مدل قابل‌پذیرش از حکومت صدام حسین معطوف شده است. ذهن‌ها بر ضرورت جلوگیری از گسترش جنگ داخلی در حال شکل گیری عراق، به یک کشمکش و ستیز منطقه‌ای و همچنین بر تأسیس یا تسهیل ظهور یک رهبری مرکزی قوی و وحدت‌بخش متمرکز شده‌اند. این هدف، کمابیش، هدف مشترک آمریکا که مدت‌هاست پروژه دموکراسی‌سازی در عراق را متوقف کرده است، نیز می‌باشد.

یک «دیکتاتور وحدت ملی» (National Unity Dictator:NUD) مایل و قادر است که برای جلوگیری از مشکل نقصان قانون و نظم که منجر به گریختن تعداد زیادی از عراقی‌ها از کشور یا حمایت آنها از گروه‌های شورشی و جنگجویان فرقه‌ای شده است، قانون اساسی عراق را به تعلیق درآورد. چنین دیکتاتوری، با بهره‌برداری از ناسیونالیسم عراقی در برابر تمام عواملی که در تعارض با حاکمیت عراقی هستند، از جمله شورشیان سنی، القاعده عراق، حضور آمریکا، جنگجویان مورد حمایت ایران و جدایی‌طلبان کرد، مقاومت خواهد کرد.

«دیکتاتور وحدت ملی» الزاماً یک رهبر سکولار نیست، بلکه احتمالاً در میانه تمام دسته‌بندی‌های قومیتی و مذهبی که در حال‌حاضر، در عراق شکاف ایجاد کرده‌اند، قرار می‌گیرد. این رهبر، یک ملی‌گرای عراقی است، نه یک ملی‌گرای عرب؛ و بعد از عقب نشینی اساسی ارتش امریکا از عراق، زمانی بین سال ۲۰۱۲-۲۰۱۰ ، ظهور خواهد یافت. در آن زمان، شکست اسلام‌گرایان و تداوم حکومت ضعیف در بغداد، تعداد زیادی از عراقیان را متقاعد کرده است که آزادی‌های لیبرالی که پس از سقوط صدام، بر روی کاغذ از آن بهره مند شده‌‌اند، را با آزادی از ترس عوض کنند.

«دیکتاتور وحدت ملی» نخستین رهبری خواهد بود که در عراق پس از صدام، مانور نظامی برای مقابله‌ مؤثر با شورشیان خشونت‌گرا را با توانایی کنترل کشتارهای ناشی از شکاف‌های قومیتی و مذهبی، در هم می‌آمیزد. یک رهبر که به طرز مناسبی در میان این گروه‌ها جای گرفته باشد، و به احتمال قریب به یقین یک شیعه دارای روابط خوب با گروه‌های عراقی است، می‌تواند از تنش‌ها و چالش‌های بین رهبران قبیله‌ای و جنگجویان جهادی خارجی بهره‌برداری کرده و کوشش کند تحت لوای وظیفه نابودکردن تروریست‌های شبیه القاعده، کشور را متحد کرده و ثبات داخلی را به عراق بازگرداند.

هر تلاشی از جانب آمریکا برای سر کار آوردن یک رهبر با روابط دوستانه با آمریکا برای ایفای این نقش، احتمالاً به نتیجه‌ معکوس خواهد انجامید. در واقع ظهور چنین رهبری، باید همراه با شگفتی‌آفرینی باشد. در جنگ‌های داخلی، اغلب رهبران نظامی ـ ونه سیاسی ـ هستند که به سبب شجاعت‌شان در جنگ، قادر به تثبیت قدرت خود هستند. این فرایند ذاتاً غیرقابل‌پیش‌بینی، در کنار این ضرورت که «دیکتاتور وحدت ملی» نباید به عنوان کسی که مطابق فرمان و پیشنهاد آمریکا عمل می‌کند، به این معنا خواهد بود که آمریکا باید منتظر ظهور مستقل وی بماند و سپس حمایتش را اظهار دارد.

چنین «دیکتاتور وحدت ملی»‌ای تنها در حدی برای آمریکا ارزشمند است که بتواند ملت عراق را در کنار هم نگاه دارد و مانع سرایت و لبریز شدن هرج و مرج و آشفتگی فعلی حاکم بر عراق به خارج از عراق و تبدیل آن به یک حریق منطقه‌ای گردد. عقب‌نشینی ارتش امریکا برای ظهور این «دیکتاتور وحدت ملی» لازم است، اما کافی نیست. یک مؤلفه‌ مهم دیگر از این سناریو، ارتش عراق است که باید به نیرویی تبدیل شود که نماینده کلیت کشور بوده و به اندازه کافی نیرومند باشد که بتواند محتمل‌ترین مسیر برای در دست گرفتن قدرت توسط «دیکتاتور وحدت ملی» یعنی یک کودتا را طراحی و مهندسی کند. فراهم آوردن محیطی برای ظهور «دیکتاتور وحدت ملی»، نیازمند آن است که آمریکا یک تعادل حساس و ظریف را بین عراق و دیگر دولت‌های منطقه ایجاد کند.

▪ نقش عراق

در داخل عراق، باید یک موازنه‌ طبیعی بین گروه‌ها ایجاد شود تا توده‌ مردم ایده «دیکتاتوری وحدت ملی» برای پر کردن خلأ قدرت که به طرز اجتناب‌ناپذیری با خروج ارتش امریکا پدید می‌آید، را بپذیرند. این موازنه می‌تواند با سپردن مسئولیت پاسداری از هر گروه به خود آن گروه و همچنین تقسیم ارتش ملی عراق در بین خطوط فرقه‌ای اما تحت فرمان دائم «دیکتاتور وحدت ملی»، حفظ شود.

در ایجاد این موازنه، این مسئله بسیار مهم است که کردها و شیعیان از زیان قابل توجه از دست دادن هر آنچه پس از کنار رفتن صدام از قدرت، نصیب‌شان شده، به هراس نیفتند. علاوه بر آنکه باید به کردها اجازه داده شود تا خودمختاری‌ای که به‌دست آورده‌اند را حفظ کنند و همچنین نقش برجسته مذهبی شیعیان تأمین و حفظ شود، دولت مرکزی باید اجازه دهد که هر منطقه‌ای رأی و نظر لازم برای اداره امور خودش را در اختیار داشته باشد.

در زمانی که ظهور «دیکتاتور وحدت ملی» پذیرفتنی و محتمل می‌گردد، ناتوانی دسته‌های قومیتی برای آنکه بتوانند به تنهایی امنیت و خدمات اساسی را فراهم آورند، زمینه‌ لازم برای حمایت از یک رهبر را ایجاد کرده است. با این حال، موازنه لازم برای تسلط «دیکتاتور وحدت ملی» با چالش‌های‌ بزرگ زیادی روبه‌روست. بسیاری از رهبران باکفایت سنی کشور را ترک کرده‌اند و شکاف بین آنهایی که باقی مانده‌اند، دستیابی به یک معامله نهایی را برایشان دشوارتر می‌کند. رهبران کرد در این مسئله که اعطای قدرت به دولت مرکزی، منجر به از دست دادن خودمختاری‌شان شود، دچار تردید و دودلی خواهند شد.

شاید اصلی‌ترین متغیر در شرایط داخلی عراق که برای ظهور «دیکتاتور وحدت ملی» ضروری است، حضور جدی و پررنگ باقی‌مانده‌ ناسیونالیسم عراقی است که وی بر آن تکیه خواهد کرد. پس از جنگ عراق با همسایگان و آمریکا، سال‌ها مجازات‌های تحریمی فلج‌کننده و جنگ فرقه‌ای هرج و‌مرج‌آور که به عنوان اصلی‌ترین منبع خشونت‌ها در عراق سر برآورده است، لازم است پرسیده شود که آیا هیچ رهبری می‌تواند کشور را دوباره متحد کند؟ یک «دیکتاتور وحدت ملی» محتمل‌ترین راه برای عراق یکپارچه است.

در حالی‌که خیلی زود است بگوییم «ژنرال دریابان عبود قنبر» یک «دیکتاتور وحدت ملی» احتمالی خواهد شد. در نظر گرفتن ظهور این فرد، در ارتباط با مباحث طرح‌شده، دارای اهمیت است. در ژانویه ۲۰۰۷ (دی‌ماه ۱۳۸۵) بعد از اعلام وضعیت اضطراری از سوی آمریکا، قنبر از طرف نخست وزیر نوری المالکی، به عنوان فرمانده نیروهای نظامی عراق معرفی شد. قنبر اهل مناطق تحت تسلط شیعیان در جنوب عراق است، اما به عنوان یک فرمانده در نیروی دریایی صدام خدمت کرده است. وی، تا پیش از انتصابش، با مقامات آمریکایی همکاری نکرده است و در حقیقت، در جریان جنگ خلیج [فارس] در سال ۱۹۹۱ از سوی نیروهای امریکایی زندانی شده است. انتصاب وی (از سوی نوری المالکی) با اعتراض‌های آمریکا و مقامات عراقی‌ای که معتقد بودند وفاداری وی نامشخص است و کاندیداهای واجد شرایط بهتر نادیده گرفته شده‌اند، روبه‌رو شد.

به‌عنوان یکی از مؤلفه‌های وضعیت اضطراری در عراق، قدرت زیادی در وزارت‌خانه دفاع به قنبر که تنها پاسخگوی مالکی است، اعطا شد. با در نظر گرفتن وابستگی‌های فرقه‌ای نخست وزیر مالکی و روابطش با رهبران ضدامریکایی نظیر مقتدی صدر، که از مدت‌ها پیش دغدغه مهمی برای نیروهای آمریکایی بوده است، هراس از قدرت انباشت‌شده توسط ژنرال قنبر، می‌تواند نمایانگر نوع رابطه‌ای که در آینده بین آمریکا و «دیکتاتور وحدت ملی» شکل خواهد گرفت، باشد.

حتی اگر ظهور «دیکتاتور وحدت ملی» مدت زمانی طولانی پس از پایان وضعیت اضطراری کنونی به طول انجامد، توانایی ژنرال قنبر در به‌دست گرفتن قدرت و ایفای یک نقش برجسته در تأمین درجاتی از ثبات در عراق، قابلیت وی به عنوان یک رهبر را مشخص خواهد کرد و به طور کلی، تاحدودی نیز به عنوان یک شاخص برای میزان امکان‌پذیری سناریوی «دیکتاتوری وحدت ملی» به شمار می‌رود.

▪ نقش تروریست‌ها

تروریست‌ها، گروه دیگری در داخل عراق هستند که نقش مهمی در ظهور «دیکتاتور وحدت ملی» ایفا خواهند کرد. حدود یک هشتم کل حملات در عراق توسط القاعده‌ عراق انجام می‌گیرد که به طرز کینه‌توزانه‌ای ضدشیعه هستند. ریشه‌کن کردن عناصر تروریست که هدفشان ریختن نفت بر آتش تنش‌های فرقه‌ای است، مأموریت محوری «دیکتاتور وحدت ملی» و یک منبع اصلی کسب مشروعیت برای وی در بین عراقی‌هاست.

یک نقطه احتمالی همکاری بین «دیکتاتور وحدت ملی» و آمریکا ممکن است حفظ یک منطقه پروازممنوع بر فراز سنگرها و مخفی‌گاه‌های القاعده عراق برای حملات و ضربه‌های متناوب به اردوگاه‌های آموزشی تروریست‌ها توسط نیروهای عراقی و امریکایی باشد. رادیکالیزه شدن یک نسل کامل عراقی‌ها و دیگران، همچنین می‌تواند منبعی برای همکاری بین دولت‌های منطقه باشد که مایلند در برابر این عناصر رادیکال که آنها را به عنوان تهدیدی برای بقای رژیم‌های خود تلقی می‌کنند، با یکدیگر همکاری کنند.

▪ نقش ایران

ایران در صورتی از یک «دیکتاتور وحدت ملی» برای ایجاد ثبات در عراق حمایت خواهد کرد که این رهبر، شیعه باشد. به شکل نامحتملی، ممکن است ایرانی‌ها از سناریوی یک «دیکتاتور وحدت ملی» سنی حمایت کنند؛ اما فقط در صورتی که وی بتواند موافقت و تأیید آیت‌الله‌العظمی علی سیستانی را دریافت کند. تنش‌های ایرانی‌ها با عراق صدام حسین، بیش از آنکه ناشی از مسئله سنی بودن وی باشد، ناشی از رابطه صدام‌حسین با آمریکا بود؛ اما یکی از دغدغه‌های اصلی آنها در عراق امروز، اطمینان از زندگی امن برای هم‌مذهب‌هایشان است. هرگونه ادبیات به کارگرفته ‌شده از سوی «دیکتاتور وحدت ملی» برای استحکام اعتبار ملی‌گرایانه‌اش که بار ضدایرانی داشته باشد، پذیرش وی از جانب ایران را پیچیده می‌کند. افزون بر این، افزایش مناقشه ایران ـ امریکا بر سر مباحث هسته‌ای ممکن است ایران را تحریک نماید که به حضور رو به کاهش آمریکا در عراق ضربه بزند.

▪ نقش سوریه

سوریه، پناهگاه جمعیت پراکنده‌ رو به افزایشی از عراقی‌ها و بسیاری از جنگجویان خارجی‌ای است که از این کشور به عنوان یک محور نفوذ به داخل عراق استفاده می‌کنند. رژیم اسد، تهدیدی که این جنگجویان آب‌دیده برای بقای خودش ایجاد می‌کنند را در نظر دارد و درک می‌کند و در حالی‌که دیده می‌شود تعداد زیادی از جنگجویان از سوریه وارد عراق می‌شوند، به تعداد اندکی از آنها اجازه داده می‌شود که از عراق به سوریه بازگردند.

وادار کردن سوریه به کنترل جریان جنگجویان جهادی به داخل عراق از طریق مرزهایش، برای وظیفه اصلی «دیکتاتور وحدت ملی» در حذف عناصر تروریست از داخل عراق، حیاتی است. در حالی که این احتمال وجود دارد که تحقیقات و بازرسی‌های مربوط به رفیق حریری به این بینجامد که سوریه‌ای‌ها، آمریکا را در داخل عراق تحت فشار قرار دهند، محتمل‌تر به نظر می‌‌رسد که معامله‌ای رقم خورد که طی آن در قبال کنترل شدیدتر مرزها توسط سوریه، با پاداش رهایی این کشور از انزوای بین‌المللی پاسخ داده شود. چنین توافقی می‌تواند به راحتی شامل حمایت سوریه از «دیکتاتور وحدت ملی» نیز بشود.

▪ نقش عربستان سعودی

در بین تمام بازیگران منطقه‌ای، عربستان سعودی باید بیش از همه از ظهور یک «دیکتاتور وحدت ملی» در هراس باشد. در حالی‌که سعودی‌ها از ثبات حاصل از به قدرت رسیدن یک «دیکتاتور وحدت ملی» قوی شیعه در عراق، استقبال می‌کنند، منفعتی که از به قدرت رسیدن «دیکتاتور وحدت ملی» نصیب ایران می‌شود، ریاض را نگران می‌کند. به سبب تمایلات سعودی‌ها برای ایفای نقشی بزرگ‌تر در منطقه، به احتمال بسیار زیاد، با «دیکتاتور وحدت ملی»ای که بیش از اندازه طرفدار ایران باشد و یا حتی یک چهره سکولار که ممکن است مشروعیت رژیم [عربستان سعودی] را بیشتر به خطر بیندازد، مخالفت خواهند کرد. بدون داشتن کارت‌های بازی زیاد، سعودی‌ها ممکن است به حمایت مستمر اردنی‌ها و مصری‌ها تکیه کنند و به استفاده از درآمد بادآورده نفت برای نفوذ بر هم‌پیمانان منطقه‌ای ادامه دهند.

شاید سعودی‌ها، بیش از دیگر رژیم‌ها در منطقه نگران تأثیر داخلی بازگشت جنگجویان جهادی از عراق باشند. عربستان سعودی برای مدت‌های طولانی، هدف افراطیونی بوده است که به سعودی‌ها به چشم مرتد می‌نگرند و برخی حملات شبکه‌ای که طی آن بیش از ۱۷۰ مظنون متهم به حملات توطئه‌‌آمیز در کشور، توسط سعودی‌ها صورت گرفته است. به عنوان متولی مقدس‌ترین اماکن اسلام، به طور کلی، عربستان سعودی گرایشی رو به رشد برای افزایش تنش‌ها بین شیعیان و سنی‌ها دارد، اما یک مرز طبیعی وجود دارد که مشخص می‌کند سعودی‌ها می‌توانند به چه میزان از مذهب به عنوان یک ابزار استفاده‌ کنند. دغدغه اصلی آنها، کنترل مرزها خواهد بود، گرچه یک «دیکتاتور وحدت ملی» به سبب دلایل اشاره‌شده در فوق، معامله‌ای سخت برای آنها به شمار می‌رود، سعودی‌ها ممکن است متقاعد شوند که به منظور جنگ با تروریسم، از «دیکتاتور وحدت ملی» حمایت کنند.

به عنوان بخشی از تلاش‌ها برای تثبیت جایگاه «دیکتاتور وحدت ملی»، آمریکا به عربستان فشار خواهد آورد که هراس‌هایش را کنار گذاشته و با پایان دادن به حمایت از جنگجویان جهادی سنی در عراق ـ که علاوه بر بی‌ثبات کردن عراق، ممکن است با آب‌دیده‌تر شدن، به کشورهای خود بازگردند و در مقابل خاندان آل سعود بجنگند ـ دخالتش در عراق را متوقف کند.

▪ نقش آمریکا

اصلی‌ترین هدف آمریکا در مخالفت نکردن با یک «دیکتاتور وحدت ملی» در عراق فراهم کردن ثبات است که امکان خروج مستمر ارتش آمریکا و آغاز فرایند بازسازی عراق را به طور جدی فراهم می‌آورد. این امر که «دیکتاتور وحدت ملی» بیشتر مشروعیت خود را از جنگ با تروریست‌های داخل عراق کسب می‌کند، از این دغدغه که حضور کمرنگ و تقلیل‌یافته آمریکا ممکن است جنگ با ترور را متوقف کند، می‌کاهد.

مسئله مهم این است که آمریکا در برابر اصرارها [از جانب بازیگران محلی و منطقه‌ای] برای دخالت بیش از اندازه در انتخاب و روی کار آمدن «دیکتاتور وحدت ملی» مقاومت کند. جدای از سابقه ضعیف آمریکا در انتخاب و حمایت از رهبران مشابه درگذشته، این مسئله نیز مهم است که «دیکتاتور وحدت ملی» مستقل از آمریکا ظهور یابد، چرا که اعتبار «دیکتاتور وحدت ملی» به عنوان یک ملی‌گرای عراقی، با مشاهده فاصله وی با آمریکا مستحکم‌تر می‌شود. آمریکا، در واقع باید آماده باشد که میزان مشخصی از ادبیات ضدآمریکایی را تحمل کند. این ادبیات [از جانب «دیکتاتور وحدت ملی»] از آن جهت ضروری است که حمایت‌های پشتیبانان القاعده عراق و موقعیت القاعده عراق به عنوان تنها گروه ضدآمریکایی در داخل عراق با قابلیت وارد آوردن ضربات سهمگین، از بین برود.

از آنجا که لازم است آمریکا حمایت و تجهیزات نظامی برای «دیکتاتور وحدت ملی» فراهم آورد تا بتواند روابط را با وی حفظ کرده و اطمینان حاصل کند که وی ابزار کافی برای مقابله مؤثر با تروریست‌ها در اختیار دارد، رابطه‌ با ارتش بازسازی‌شده عراق بسیار حیاتی و مهم خواهد بود. ارتش عراق همراه با «دیکتاتور وحدت ملی» که از مراتب بالای آن ظاهر می‌شود، می‌تواند منبعی برای باقی‌ماندن و ته‌نشست نفوذ امریکا در عراق باشد.

شکل دادن انتظارات برای ظهور «دیکتاتور وحدت ملی» یک چالش بزرگ دیگر برای آمریکاست. منابع تسلیحاتی [برای تقویت ارتش]، نقطه اصلی فشاری است که آمریکا می‌تواند به عنوان اهرم فشار در برابر «دیکتاتور وحدت ملی» به کار گیرد، اما در مورد تأثیر این تاکتیک، محدودیت‌هایی نیز وجود دارد؛ چرا که به نفع آمریکا نیست که «دیکتاتور وحدت ملی» با کمبود تسلیحات روبه‌رو بوده و نسبت به وقوع کودتا آسیب‌پذیر شود. حمایت آمریکا، قطعاً وابسته به این است که «دیکتاتور وحدت ملی» در برابر جنگ با القاعده عراق بدون هیچ مصالحه و سازشی، تا چه اندازه متعهد باشد. اما امریکا باید این مسئله را بپذیرد که «دیکتاتور وحدت ملی» احتمالاً رهبری نیست که آمریکا بتواند وی را کنترل کند.

تجهیز تسلیحاتی رهبری که در پوشش قانون و نظم، قانون اساسی را معلق کرده است و بخشی از مشروعیت خود را با مواضع و ادبیات ضدامریکایی کسب می‌کند، پرمخاطره و همراه با ریسک است. چنین عملیاتی [تجهیز تسلیحاتی «دیکتاتور وحدت ملی»]، نیازمند آن است که محدودیت‌های کنگره امریکا بر منابع تسلیحاتی تعدیل شده یا دور زده شود. در شرایطی که دادن تسلیحات به رهبران دوست، برای آمریکا یک چالش قابل‌کنترل است، چنددستگی‌های داخلی در حمایت از «دیکتاتور وحدت ملی» در عراق بایستی به درستی کنترل و اداره شوند.

همچنین آمریکا باید سیاست‌های منطقه‌ای خود را در جهت ایجاد و حفظ حمایت از «دیکتاتور وحدت ملی» سازمان‌دهی کند. ایران باید وادار شود که از بی‌ثبات کردن عراق دست بردارد، اگرچه یک «دیکتاتور وحدت ملی» شیعه برای کسب رضایت تهران راه درازی در پیش دارد. سوریه به مشوق‌هایی برای کنترل مرزهایش با عراق نیاز دارد. عربستان سعودی باید متقاعد شود که از یک رهبری شیعه حمایت کند، بنابراین به تضمین‌هایی نیاز خواهد داشت مبنی بر اینکه ایران از سرمایه‌گذاری منطقه‌ای برای نفوذ رو به افزایشش در بغداد، باز داشته شود.

▪ نقش اسراییل

بازیگر دیگری که دغدغه‌هایش باید به عنوان بخشی از خط مشی حمایت از «دیکتاتور وحدت ملی»، به دقت مورد توجه و مدیریت قرار گیرد، اسراییل است. اسراییل چنانچه احساس کند با رژیمی که امریکا در حال مسلح کردنش است، نمی‌تواند کنار بیاید، قابلیت آن را دارد که یک خرابکار باشد؛ همچنین تقابل اسراییل با ایران تهدیدی در جهت پیچیده‌تر کردن انگیزه ایجاد ثبات در منطقه خاورمیانه به شمار می‌رود. اخذ موافقت و تأیید اسراییل با «دیکتاتور وحدت ملی» مهم و بخشی از هر حرکتی است که در فرایند بزرگ‌تر ایجاد صلح در خاورمیانه ـ که محور تمرکز حکومت بعدی امریکاست ـ رخ خواهد داد.

▪ مدل‌های تاریخی

در حالی که مطلقاً نیاز است «دیکتاتور وحدت ملی» از یک زمینه عراقی ویژه ظهور یابد، چندین نمونه از رهبران در تاریخ وجود دارد که اساساًً در قالب یک «دیکتاتور وحدت ملی» ظاهر شده‌اند. آزمودن مختصر هر یک از این نمونه‌ها هم برخی ویژگی‌هایی که باید برای پیدایش چنان رهبری در عراق به دنبال آنها گشت را معلوم می‌کند، و هم ایده چگونگی به قدرت رسیدن وی و برخی چالش‌هایی که حکومت وی ممکن است با آنها روبه‌رو شود را آشکار می‌سازد.

ژنرال عبدالکریم قاسم یک نمونه عالی از چنین رهبران عراقی است که برای متحد کردن کشور بعد از عقب‌نشینی امریکا، وجودشان ضروری است. ظهور وی اثبات‌کننده آن است که جنبش‌های ملی گرایانه در گذشته نیز در عراق رخ داده است. عبدالکریم قاسم، پس از آنکه به سبب جنگ‌های ۱۹۴۸ آوازه و اعتباری کسب کرد، دست به کار سازماندهی کودتایی شد که طی آن رژیم سلطنتی را سرنگون کرد و در سال ۱۹۵۸ وی را به قدرت رساند. وی توانست یک شورش کمونیستی را در سال بعد از به قدرت رسیدن فرونشاند، اما در سال ۱۹۶۳ توسط حزب بعث که سپس برای چندین دهه قدرت را در دست گرفت، از حکومت برکنار شد. ظهور و سقوط حکومت قاسم هم اثبات‌کننده قدرت جاذبه ناسیونالیسم عراقی و هم نشان‌دهنده تزلزل رهبری در یک کشور متلاشی‌شده است.

ژنرال تیتو در یوگسلاوی مثال دیگری از رهبری است که در یک کشور اشغال‌شده توسط نیروهای خارجی و دارای شکاف‌های قومیتی، تحت جاذبه ملی‌گرایی و با تکیه بر شهرت و اعتبار نظامی‌اش، به قدرت رسید. از آنجا که ترفیع وی در سلسله‌مراتب نظامی در یک زمینه انقلابی رخ داد، دشوار است که بتوان به طور دقیق قضاوت کرد که وی با چه سرعتی توانست به کسب و انباشت قدرت بپردازد، اما این باور که استالین وی را سر کار آورده، شاخصی از این مسئله بود وی رهبری بسیار ارزشمند به شمار می‌رفته است. تیتو همچنین توانایی خود در ایفای نقش دوگانه را با طرفداری از متفقین در جنگ جهانی دوم در برابر قدرت متحدین از طریق سازماندهی ایدئولوژیک حکومتش حول محور ناسیونالیسم یوگسلاویایی به جای محور کمونیسم شوروی یا فرقه‌گرایی، به نمایش گذاشت.

رضاشاه پهلوی، پدر شاه ایران، مثالی دیگری از رهبر «دیکتاتور وحدت ملی»مانند است که انرژی خود را بر مقابله با حضور نیروهای خارجی در کشورش، متمرکز کرد. ظهور پهلوی از پایین‌ترین مراتب نظامی تا کسب جایگاه میرپنجی (فرمانده تیپ) در نهایت به یک کودتا انجامید که طی آن ناسیونالیسم ایرانی را به عنوان پایه قدرت خود قرار داد.

آنچه بین تمام این رهبران مشترک است، یک آگاهی سیاسی و توانایی ایفای نقشی قوی در ایجاد اتحاد است که از سال‌ها تجربه سیاسی و صلاحیت‌های طبیعی رهبری نشات می‌گیرد. افزون بر این، این مثال‌ها تأییدکننده این ایده هستند که یک کودتا، محتمل‌ترین روش برای به‌دست گرفتن قدرت توسط یک «دیکتاتور وحدت ملی» است. این رهبران معمولاً از زمینه‌های محقر و پایین‌دست برمی خیزند، اعتبار و آوازه‌شان را در جنگ به‌دست می‌آورند و به زمینه‌های مختلفی از ملی‌گرایی و مواضع خصمانه نسبت به نیروهای خارجی در کشورشان برای جلب حمایت داخلی تکیه می‌کنند.

یک مدل احتمالی برای روابط پس از عقب‌نشینی [نیروهای امریکا] با یک عراق یکپارچه تحت حکومت «دیکتاتور وحدت ملی»، السالوادور است که آمریکا هزاران مشاور را در میانه دهه‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ به آنجا فرستاد. گفته می‌شود که فرمانده‌ آمریکا در عراق، ژنرال پترائوس (Petraeus)، در جستجوی فرایند تشکیل جوخه اعدام در مالزی به عنوان کلیدی برای اینکه مشخص شود به هر دسته ای باید چه میزان آزادی اعطا کرد تا شرایط تحت کنترل درآید، بوده است. یک توافق‌نامه قدرت مشابه آنچه در لبنان وجود دارد، بعید و نامحتمل است، چرا که بر خلاف لبنان، عراق دارای صدها سال سابقه حضور نخبگان که قادر به رهبری گروه‌های خود باشند، نیست. در نتیجه، ثبات لازم، باید با اختلافاتی جزئی، مبتنی بر نوعی قالب نظامی باشد.

▪ نتیجه

خط مشی حمایت از ظهور «دیکتاتور وحدت ملی» در عراق، انعکاس‌دهنده ظهور مجدد تفکرات واقع گرایانه‌ای در بخشی از آمریکا، پس از یک پروژه مبهم اما شکست‌خورده برای آوردن دموکراسی به عراق است. سناریوی «دیکتاتور وحدت ملی» کشف مجدد ارزش‌‌ ثبات در خاورمیانه، تمرکز مجدد قدرت امریکا بر جنگ با القاعده و حداقل، طولانی کردن فرایند دموکراسی‌سازی است.

سناریوی «دیکتاتوری وحدت ملی» در بین سه سناریوی ارائه شده توسط گروه «مرکز امور بین‌الملل» (CGA)تنها حالتی است که از آن یک عراق باثبات حاصل می‌شود. این ثبات، به هیچ‌وجه تضمین طولانی‌مدتی نخواهد داشت. رابطه با «دیکتاتور وحدت ملی» در طول زمان می‌تواند تنزل یابد؛ همچنان که در مورد صدام مشاهده شد، یا ممکن است وی قدرت را از دست بدهد.

مشکل بزرگ‌تر این است که سلفی‌گری رو به افزایش، و تأثیری که جنگ عراق در حال حاضر بر تهدید ترور جهانی ایجاد کرده است، باوجود ظهور «دیکتاتور وحدت ملی»، باقی خواهد ماند و با فرض اینکه «دیکتاتور وحدت ملی» به عنوان یک عامل ایجاد وقفه برای کمک به اینکه فرایند نهادسازی و حرکت در جهت یک سیستم سیاسی مشارکتی‌تر در عراق و به طور گسترده‌تر در خاورمیانه، به طور طبیعی و سازمان‌یافته به وقوع بپیوندد، باید این فرایند به عنوان هدف بلندمدت باقی بماند.

● سناریوی دوم: آشفتگی کنترل‌شده

▪ خلاصه

در این سناریو، با تقابل رو به رشد بین سنی‌ها و دولت‌های تحت‌کنترل شیعیان که بیشتر در مرزهای داخلی عراق به کشمکش با یکدیگر ادامه می‌دهند، بی‌ثباتی در عراق تداوم می‌یابد. با فروپاشی عراق در یک جنگ داخلی سراسری بی‌رحمانه، کشورهای همسایه، با درک پتانسیل سرایت [درگیری‌ها به کشورشان]، تلاش جدی خواهند کرد تا آشفتگی و هرج‌و‌مرج را در داخل عراق نگاه دارند. جنگ نیابتی [جنگ نیابتی یا نمایندگی (proxy war)، جنگی است که در آن طرف‌های درگیر به جای مشارکت مستقیم، از طرف‌های سوم (معمولاً گروه‌های تروریستی) برای جنگ با یکدیگر استفاده می‌کنند.م]

حاصل خواهد شد، چیزی مشابه جنگ داخلی اسپانیا. هرچند، آشفتگی در عراق فرصت‌های گسترده‌تری برای القاعده‌ در منطقه فراهم می‌کند و رادیکالیزه شدن [نیروهای] ستیزه‌گر یک چالش دائمی برای دولت‌های عرب خواهد بود.

در این سناریو، تمام بازیگران به جز ترکیه، آماده‌اند که دیگ عراق را جوشان نگاه دارند. هرچند هیچ‌یک مایل نیستند که این دیگ لبریز شود. در نتیجه، در حالی‌که شورش‌ها از خارج عراق تغذیه می‌شوند، توافقی ناگفته وجود دارد که اجازه داده نخواهد شد درگیری‌ها به خارج مرزهای عراق کشیده شود. چنانچه یکی از طرفین داخل عراق، مسلط شود، چنین تعادل ظریف و حساسی ضربه‌پذیر خواهد بود. هرچند در برابر تمایل به نگاه داشتن درگیری‌ها به صورت کنترل‌شده، محرکی برای جلوگیری از این مسئله وجود دارد. جریان آوارگان، خشونت‌های فرقه‌ای و تصفیه‌های قومیتی، دولت‌های همسایه را درون تعارضات و درگیری‌ها نگاه می‌دارد. از آنجا که ایران و ترکیه تنها قدرت‌های نظامی واقعی در منطقه هستند، بیشتر همسایگان عرب از طریق نمایندگان محلی در درگیری‌ها شرکت می‌کنند.

هر کس در منطقه می‌داند که چگونه راه برون‌رفتی پیدا کند. آنها این کار را در پنجاه سال گذشته انجام داده‌اند و همین رویه را ادامه می‌دهند. در حالی‌که عراق در آتش می‌سوزد، دولت‌ها نگاه‌شان را به یکدیگر معطوف می‌کنند تا مطمئن باشند در وضعیت موجود اختلالی ایجاد نمی‌شود.

▪ نقش عراق

هرچند نیروهای ارتش امریکا همگی عراق را ترک می‌کنند، اما ارتش عراقی وابسته به تسلیحات و حمایت آمریکا خواهد بود. در این زمان، ارتش به طور فزاینده ای به عنوان ابزار تسلط سیاسی شیعیان عمل می‌کند و بدین وسیله کنترل فیزیکی شیعیان و نبرد با شورش‌ روبه‌رشد سنی‌ها که تحت حمایت القاعده و دولت‌های سنی است، گسترش می‌یابد. شیعیان در جنوب خود را اکثریت می‌دانند، که سبب می‌شود درگیری سراسری به خارج بغداد و نواحی حومه آن جریان یابد. کردها هرگونه تلاش برای متوقف کردن «حزب کارگران کردستان» (PKK) را رها می‌کنند که سبب افزایش احتمال دخالت ترکیه می‌شود.

برگردان: کمال رضوی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.