پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
خانه دوست کجاست
بیست وچهارمین جشنواره بین المللی فیلم کودک و نوجوان در حالی به انتهای آن می رسد که هنوز سوال های متعددی در این زمینه ذهن ها را مشغول کرده است.
این جشنواره که روزگاری اصفهانی بود و اینک مدتی است همدانی شده و از یک شهر تاریخی ایران به شهری دیگر کوچ کرده است می توانست یکی از رویدادهای مهم فرهنگی- هنری ما را در اولین روزهای پائیز رقم بزند و گر چه در این سالها همدانی ها چه مسوولان و چه مردم آن نشان داده اند که میزبانی بهتر برای این جشنواره هستند اما هنوز حکم جشن تولدی را دارد که صاحب آن رمقی برای خاموش کردن شمع ها و خواستن آرزوها و امید به سال آینده با شمعی افزون تر را ندارد چرا که خانه از پای بست ویران است و هر کس برای این ویرانی صورت مساله تازه ای می سازد که در حقیقت ویرانی همه نقدها را در بر می گیرد و مهم تر از آن این که بیشتر کسانی که در این زمینه داد سخن و شکوه می دهند خود به نوعی در این معضل دخیل هستند.همه مثل پدر و مادری شده ایم که بچه ای به دنیا آورده ایم و او را و نیازهایش را نادیده گرفته ایم اما هر سال برایش جشن تولد می گیریم، گل آرائی می کنیم، کیک می خریم، دست می زنیم و شادی می کنیم و فردای آن روز تمام نیازهای این کودک را فراموش می نمائیم. و امسال در شرایطی این کوتاهی بیشتر حس می شود که ما شاهد یکی از پربارترین سال های تولد این کودک بیست و چهار ساله هستیم. حضور کارگردان های مطرح در زمینه کودک و نوجوان و همین طور کارگردان هایی که در گروه سنی بزرگسالان صاحب سبک و توانائی هستند موجب شده تا بیشتر کوتاهی هایی که در این چند سال در حق این ژانر که جای بسیار برای کار دارد بیندیشیم و شاهد فیلم هایی باشیم که از یک طرف خستگی و دلزدگی را از تن مان بیرون می کند و از طرف دیگر افسوس مان را دو چندان.
برای شکافتن گفته هایم به سالهای دور برمی گردم. به دهه پنجاه که در خیابان ولیعصر تقاطع طالقانی(تخت جمشید) سینمایی داشتیم به نام سینه موند که مختص کودکان بود و زمانی پدر و مادرها از آنجا برای سرگرمی فرزندانشان بیشتر از لوناپارک استقبال می کردند و اگر مجالی برای کودکان نداشتند هرگز از آن مسیر رد نمی شدند چرا که کودکان آنجا را می شناختند و همانند دیدن یک فروشگاه اسباب بازی از کنار آن جنب نمی خوردند. حتی گاهی به دیدن عکس های رنگی پشت شیشه سینما سینه موند هم قانع بودند. شاید یکی از همان بچه های کوچک خود من باشم وشاید از همان زمان به سینما علاقه مند شده ام. من که بیشترین خاطره ام از این سینما فیلم ها و کارتون های والت-دیسنی بود که آن زمان سواد خواندن نداشتم اما لوگوی آن را می شناختم و آن قدر به این سینما علاقه داشتم که فکر می کردم سینه موند یک اسم ایرانی است به معنی سینمایی که برای کودکان شادی می آورد. اما نسل های بعدی دیگر سینمایی برای خود نداشتند و جایی را نمی شناختند که با غرور آن را متعلق به خود بدانند. البته سینما بولواری بود که صرفا عنوانی از سینمای کودک را به دوش می کشید و تنها یادگاری که از این ژانر باقی مانده بود; گر چه کانون پرورش فکری کودک و نوجوان هم گاه خودی نشان می داد تا بگوید "من هم هستم".
به این ترتیب کم کم فیلم کودک و نوجوان بی خانمان شد و این شروعی بود برای از رونق افتادن آن.
نکته بعدی که باز هم فلاش بکی است به تاریخچه فیلم کودک بخصوص در سی سال اخیر کارگردان هایی بودند که با بچه ها شروع کردند و برای بچه ها ساختند. عده قلیلی با بچه ها ماندند و دنیای کودکی آنها را رنگی کردند، عده ای با فیلم بچه ها بزرگ و مطرح شدند و ناگهان کودکان را به فراموشی سپردند و بزرگی را در بودن با بزرگترها و ساختن برای آنها دیدندو عده ای اصلا از اول هم دغدغه ای به نام کودک نداشتند و به دنبال سکوی پرتابی برای پریدن به دنیای بزرگترها می گشتند و عده ای دیگر آنقدر بی مهری دیدند و ضرر کردند که سر خورده از آن چشم پوشیدند والبته عده ای هم با آن قهر کردند که حق هم داشتند.
مرضیه برومند از کارگردان هایی بود که زمانی می گفت آموزش و پرورش باید زنگ سینما داشته باشد. برومند پیشنهاد های خوبی برای کودک و سینما داشت اما کسی بها نداد و او هم با سینمای کودک قهر کرد. گر چه هرگز نتوانست از کودک درونش فاصله بگیرد و پشت چهره مغرورش همیشه نگاه نگران به کودکان موج می زند.
حال چرا عباس کیارستمی دیگر به دنبال خانه دوست نمی گردد؟ چرا گلنار کامبوزیا پرتوی دوباره گم شده است؟ چرا مدرسه موشها تعطیل است؟ چرا ساز دهنی امیر نادری شکسته است؟ چرا محمد رضا هنرمند دزد عروسک ها را پیدا نمی کند؟ چرا مجید مجیدی بچه های آسمان را فراموش کرده است؟ چرا اگر پس از سال ها کلاه قرمزی و پسرخاله دوباره نه در سینما بلکه در تلویزیون دیده می شوند در پس همه حرف های صادقانه و بامزه شان غمگینند؟ چرا دیگر حمید جبلی کلا ه قرمزی نمی شود ومثل پسر خاله نون و نفت نمی خرد و چرا خبری از ایرج طهماسب آقای مجری شیرین و دلچسب نیست؟
چه شد که در جشنواره بین المللی فیلم کودک به فیلمی چون نصف مال من نصف مال تو رسیدیم؟ چه شد که کیومرث پوراحمد خواهران غریب را دوباره آشنا نکرد و چه شد که هوشنگ مرادی کرمانی دیگر روایتی از مجید برای کودکان نگفت؟ مگر نه اینکه عنوان کتابش شما که غریبه نیستید بود؟ باور کنید که هر جمله ای که نوشتم دلم به درد آمد. می خواهم بجای کودکان و نوجوانانی که این روزها در جشن پروانه ها با خوشحالی در نزدیکی های غار علیصدر شادی می کنند بگویم که این شادی ما را مقطعی نکنید. می خواهم از مسوولین، از کارگردان ها، از فیلمنامه نویس ها، از گیشه ازآموزش و پرورش و از همه کسانی که این سالها سینمای کودک را فراموش کردند به جای بچه ها شکوه کنم. می خواهم گله کنم از جشنواره اخیر که جشنواره خوبی هم بود که چرا داوران امسال از جنس سینمای کودک نبودند.گرچه گلاب آدینه، جهانگیر الماسی، انسیه شاه حسینی، شهریار بحرانی و...از بزرگان سینمای ایران هستند اما خیلی تعلقی به سینمای کودک و نوجوان ندارند.
هم باید پرسید که چرا از صاحبان این ژانر دعوت نشده و هم باید گله کرد اگر دعوت شده اند و نپذیرفته اند.گر چه برخی از آنان به دلیل حضور فیلم هایشان در جشنواره امسال از حضور در نقد و داوری معذور بوده اند اما جای خالی بعضی دیگر چون مرضیه برومند، ایرج طهماسب، بیژن بیرنگ، حمید جبلی، کامبوزیا پرتوی و... خالیست.
کودکان آینده سازان کشور ما هستندو با هیچ مدیومی بهتر از فیلم نمی توان خواسته هایشان را شناخت تجربه هایمان را تقسیم کرد..
اما باز هم دل خوشیم که امسال فیلم هایی از ابراهیم فروزش، مسعود کرامتی، پوران درخشنده، محمد علی طالبی، کمال تبریزی، قاسم جعفری، پرویز شیخ طایی، وحید نیکخواه آزاد در کنار حجت سیفی، جلال فاطمی، عباس مرادیان، علی قوی تن، حمیدرضا چارکچیان، هاتف علیمردانی، محمد لطفعلی، سامان استرکی، ناصر رفایی در بخش های مختلف جشنواره و در کنار فیلم هایی از بیش از سی کشور حضور دارند. ضمن اینکه موقع آن رسیده است که با استقبال مخاطبی که از فیلمهای "مامان بهروز منو زد" عباس مرادیان "دختران" قاسم جعفری و "دیو و دلبر"وحید نیکخواه ازاد سلیقه آنان را دریابیم. آنها سادگی را دوست دارند. عروسک ها را دوست دارند و از خشونت لذت نمی برند.
و برای پایان کلامم باید بگویم که فیلم در ژانر کودک و نوجوان فیلمی نیست که محور اصلی داستان در حول یک کودک باشد. بلکه فیلمی است که با کودک ارتباط برقرار کند. همانگونه که فیلم "کیمیا"(احمد رضا درویش) یک فیلم در ژانر کودک نیست و فیلم "من سام هستم" (شان پن) برای کودکان ساخته نشده است. پرسش آخر اینکه یک جشنواره یا می تواند رقابتی برای ارزش گزاری داشته باشد ودامنه وسیعی را شامل شود مثل جشنواره اسکار البته در ابعاد کوچک تر که بعد از نمایش فیلم هاست که محک می خورند، یا اینکه بستری است برای ارائه ارزشمندی و جلب گیشه همانند جشنواره کن یا ونیز وآن هم باز در ابعاد مقایسه ای کوچک تر. اما جشنواره کودک و نوجوان ما در کدام دسته می گنجد؟ آیا نه اینکه اتفاقی است که می افتد و تمام می شود؟
نویسنده : هما گویا
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست